💖کافه شعر💖
2.78K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
.
عشقت
انگور سياهی بود
كه در پستوی دلم
ماند و كهنه شد ....
و هر چه می گذرد
مست تر می كند مرا ...
اين كهنه شراب عشق

#سارا_قبادی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صبح
مسافری ست
با چمدانی پر از مهر و لبخند
کافی ست
عاشقانه به استقبالش بروی...!

#سارا_قبادی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
غـم‌انڪَیزترين سڪانس زندڪَی‌ام
جائی‌سـت ڪہ هيـچ خاطـره‌اے از تـو
روحـم را نوازش نڪرد.
همـہ‌جا بہ دنبـالت بودم،
هيـچ‌جا نبـودے،
و هيـچ ، تنهـا چيـزےسـت
ڪہ بعـد از تـو
سهـم چشـمان منتـظر مـن شـد.


#سارا_قبادے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عطر تو عطر بهشته، نفس تو بوی سیب
تو چی هستی؟ یه تلنگر، یه هبوط دلفریب!

معجزه گر قدیمی، داره می شکَنه تنم
واسه ی گناه این تنِ شکسته یه صلیب

تویی اون شرقی ترین ستاره ی شبای تار
که سپیده پا به پا شه، اون ستاره ی عجیب!

می سوزم توو تب و بی تو خیلی وقته یخ زدم
شایدم بخاطر دردای من شدی طبیب

وقتی نیستی گم میشم تو خودم و تموم میشم
مثه غربت مسافر وسطِ شهر غریب ...

#سارا_صابر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#سارا_گیلانی در حمایت از شعر #حافظ

اگر آن مهوش گیلان بدست آرد دل ما  را
بدو بخشم به سهم خود، چو حافظ ملک دنیا را

تن و جان، روح و معنا را به مخلوقی نمیبخشم
اگر بخشم به او بخشم که برپا کرده دنیا را

#سارا_گیلانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
امروز پشت ِ بیت خیالی بخوان مرا
آواره در تمام ِ حوالی، بخوان مرا

«باشد قبول!» حرف شما وحی ِ مُنزل است
پوچ و تُهی و مبهم و خالی بخوان مرا

وقتی غرور تُرد من اینجا شکسته شد
از قعر یک غرور سفالی بخوان مرا

تهران/کرج، تمام جهان _نه_ فقط بخوان
با لحن بی ریا ی اهالی بخوان مرا

حالا تمام شهر پُر از ردّ پای توست
با رد پات، از دل قالی بخوان مرا

دیروز عاشقانه صدایم زدی ولی...
امروز پشت بیت خیالی، بخوان مرا!

#سارا_صابر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گرچه آیات نگاهت همه شیطانی بود
حُجت بندگی و مُهر مسلمانی بود


من که یک عمر به عشق تو مقلّد بودم
که به فتوای دلم، قلب تو نورانی بود


شُهره ی شهر شدیم و همه می دانستند
عشق بین من و تو، مخفی و پنهانی بود!


در مسیری که در آن، مقصد ما نا پیداست
جاده ی شعر _مرا_ جاده ی پایانی بود


به هواداری تو، رانده ی یک شهر شدم
و هوایی که مُدام ابری و بارانی بود


زندگی سخت ترین فلسفه را در خود داشت
شاعر سر به هوا، عاشقِ آسانی بود...!

#سارا_صابر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
؏ـاشقم
یا فارغ..؟!
این را هنوز خود نمیدانم...
همچون عنڪبوتی ڪَوشه ڪَوشه‌ے خانه را تارتنهایی تنیده‌ام...
نور و روشنایی را دوست ندارم...
و اما سیاهیِ شب را همچون سرنوشت
شومی ڪـه با آن خوڪَرفته‌ام
عجیب دوست دارم....!!

#سارا_رضایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هَوار مے ڪِشم و مے روم به سمت سڪوت ...
به پرتگاه رسیدم در عالم هپروت!

به نقطه اے ڪه زمین و زمان آن پوچے ست
و نبضِ لحظه در آن، ساعت ِ فراموشے ست.

به حال غرق در افیون من، چه مے خندے
ڪه آخرین ورق از قصه را تو می‌بندے

به قصه هاے من و (مُشت مشت خواب آور)
به من، ڪه باز رسیدم به صحنه ے آخر!

به من ڪه پشت سرم سرنگون شده پُل ها.
به من ڪه حل شده در من تِر _آه_ مادُل ها!

به من ڪه شاعر سرگیجه هاے خود بودم
و خفته در بغلِ لاے لایِ خود بودم ...

به حالِ غرقه در افیونِ من، مرا بَردار ....
به دوش گیر و به اعماق خاک ها بسپار

دیار و خانه و تبعیدگاه من اینجاست
پُر از سڪوت غم ِ «صادق هدایت»هاست!

رسیده ام به دیارم، به دشت هیچستان
به سرزمین قدیمیِ خالے از ایمان


#سارا_صابر
‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پــــرواز آرزو شــــد و بـــالـی نداشتم
آن روزها که جز تو خیالی نداشتم

آن وقت‌ها گذشت که در چارچوب عشق
جـــز دوری تــو، هــــیچ مـــلالــی نــداش‍ــتم

از من نترس! چون دگر از من گذشت عزیز
از قـبـــــل هـــم، امـیــد وصــــالــی نـــداشـــتم

عشق تو سور زَد به معمای بی جواب
با این حــساب، از تو ســوالی نداشتم

حرفی بزن! سکوت نشان رضایت است...
امــا نـــگو دوبــاره، مجـــــالی نــداشــتم ...!

#سارا_صابر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گرچه آیات نگاهت همه  شیطانی بود
حُجت بندگی و مُهر مسلمانی بود


من که یک عمر به عشق تو مقلّد بودم
که به فتوای دلم، قلب تو نورانی بود


شُهره ی شهر شدیم و همه می دانستند
عشق بین من و تو، مخفی و پنهانی بود!


در مسیری که در آن، مقصد ما نا پیداست
جاده ی شعر _مرا_ جاده ی  پایانی بود


به هواداری تو، رانده ی یک شهر شدم
و هوایی که مُدام ابری و بارانی بود


زندگی سخت ترین فلسفه را در خود داشت
شاعر سر به هوا، عاشقِ آسانی بود...!

#سارا_صابر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#صبـح_است
چہ بی‌تابانه
می‌خواهمـت
و برای گفتـن دوستت دارم
لحظه شماری می‌ڪنم
#بيـدار_شـو!!!

#سارا_قبادی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بيا
مرا آغوش باش
و به اندازه ے تمام دوستت دارم هايی ڪه بدهڪار ے
به خود بچسبان
نگاهم ڪن
و از چشم هايم
ناگفته هايم را بخوان
تو نبودے
و من با چشم هايت زندگی ڪرده ام
از لب هايت بوسه نوشيده ام
و در هواے داشتنت نفس ڪشيده ام
دلتنگم
بيا تا دلتنگي ام را
در گهواره ے دستانت تاب دهم
و تنهايی ام  را
در بستر آغوشت خواب ڪنم
بيا
مرا آغوش باش



#سارا_قبادی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

باتـو بودن را دوسـت دارم
مثـل ڪَل بہ وقـت بهـار
مستـانہ‌هاے تاڪ بہ مـوسم تابستـان
خنڪاے غـروب‌هاے پاييـز
و سپيـدے برف زمستـان ...
با تـ♡ـو بودن را دوست دارم
ڪہ چشـمانت سـرآغـاز عشـق
و انحنـاے لبخنـدت ابديـت مـن اسـت
معجـزه‌ے زندڪَی‌ام!
آغـوشت را بہ روے عاشـقانہ‌هايـم باز ڪن
ڪہ حال لحظہ‌هايـم با تــو
نـاب نـاب اسـت..!!



#سارا_قبادے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اعتراف می‌کنم
که از پسِ نخواستنت بر نمی‌آيم
می‌خواهمت
چنان که کودکی رويايش را
پرنده ای بال هايش را
و عاشقی معشوقش را
سخت می‌خواهمت
آبی آرامم
ای عشق

#سارا_قبادی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هر صبح
چشم باز مي كنم
و نيستي،
تو پاي بودنت هميشه لنگ مي زند
و من پاي رفتنم،
عزيز جانم
برگرد
من برايت
دل قرباني كرده ام...

#سارا_قبادي

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

طنین زلال صدایت
می چکد از
شیبِ نم زده ی سقف اتاق!

چشم شب کور!
تا صبح بیدارم"
وگاه شعری از آتش نبودنت
نقاشی می کنم
برقاب عکس خالی ات
تا حجم سرد خانه را
گرم کند...
و احیا شوم
درانبوه هیزمهایی که
شعله می کشند
رویای دوباره داشتنت را...!


#سارا_رضایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای ماه من! هر لحظه شو  تابیدنی تر
آخر مگر داریم از تو دیدنی تر؟!


بالای بام آمد به دیدار تو ای ماه
خورشید  هم  با حالت بالیدنی تر


حالا عیار عشق ما با ماندنِ تو 
هر لحظه حتما می شود  سنجیدنی تر


عطر تو تا پرچین رویاها سفر کرد
گل هرچه زیباتر، شود  بوئیدنی تر


من دل ندارم تا تو را از شاخه ... هرچند
ای شاخه گل! هرچند هستی چیدنی تر


این دلبری ها را تمامش کن، وگرنه....
با دلبری، هِی می شوی  بلعیدنی تر!😉

#سارا_صابر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
🥀😔

همه‌ خاطرات میگذرن از سرم
از اون کافه الان دارم میگذرم 
همون میز چوبی که لق بود یه پایه ش
یکم قهوه می‌ریخت رو اون میز ساده ش
میخندیدیم هربار صدامون بلند بود
می‌چرخید نگاها همه سمتتمون زود
برامون به جز ما نبود هیچکی انگار
گره خورد نگامون به هم دیگه هربار
از اون کافه دارم الان میگذرم
هوای تو بدجور زده به سرم
نگاهم به کافه کمی لرز تو دلم
بیام رو به رو شم یا باید برم
هوا سرده انگار یخ زد تنم
تو پاییز این فصل زده به سرم
به دستگیره ی در نگاه میکنم
چرا بی تو حس گناه میکنم
باید رو به روشم یا که رد بشم
ببینم میتونم , از تو دلسرد بشم
میچرخه سرم جام تو این‌کافه نیس
نشستن بدون‌تو اینجا برام ساده نیس
چشامو میبندم  که اشکام نیاد
چقدر جات خالیه همینجا زیاد


#سارا_محسنی

🎙#رضا_ماد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀