گاه در گُل می پسندد،گاه در گِل ميكشد
هرچه آدم میكشد، از خامی دل میكشد
گاه مثل پيرمردان ساكت است و باوقار،
گاه مثل نوعروسان، بيخبركِل ميكشد
كجرويهایِ "فُضيل"اين نكته را معلوم كرد:
عشق حتی بار كج را-هم-به منزل ميكشد
موجهایِ بيقرار و گوشماهيها كه هيچ،
عشق ، گهگاهی نهنگی را به ساحل ميكشد!
دوست مست و چشمِ من مست است و ميدانم ، دريغ،
دست از آهو، پلنگِ مست، مشكل ميكشد!
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هرچه آدم میكشد، از خامی دل میكشد
گاه مثل پيرمردان ساكت است و باوقار،
گاه مثل نوعروسان، بيخبركِل ميكشد
كجرويهایِ "فُضيل"اين نكته را معلوم كرد:
عشق حتی بار كج را-هم-به منزل ميكشد
موجهایِ بيقرار و گوشماهيها كه هيچ،
عشق ، گهگاهی نهنگی را به ساحل ميكشد!
دوست مست و چشمِ من مست است و ميدانم ، دريغ،
دست از آهو، پلنگِ مست، مشكل ميكشد!
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قطع قلم، به قیمت نان می کنی رفیق؟
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق!
گیرم درین میانه به جایی رسیده ای،
گیرم که زود دکّه، دکان می کنی رفیق!
روزی که زین بگردد و بر پشتت اوفتد،
حیرت ز کار و بار جهان می کنی رفیق
تیر و کمان چو دست تو افتاد، هوش دار
" سیب " است ، یا " سر " است ، نشان می کنی رفیق!
کفاره اش ز گندم عالَم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق!
خود بستمش به سنگ لحد، مُرده توش نیست!
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق!
گفتی: " گمان کنم که درست است راه من"
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق!!
فردا که آفتاب حقیقت برون زند،
سر در کدام برف نهان می کنی رفیق؟
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق!
گیرم درین میانه به جایی رسیده ای،
گیرم که زود دکّه، دکان می کنی رفیق!
روزی که زین بگردد و بر پشتت اوفتد،
حیرت ز کار و بار جهان می کنی رفیق
تیر و کمان چو دست تو افتاد، هوش دار
" سیب " است ، یا " سر " است ، نشان می کنی رفیق!
کفاره اش ز گندم عالَم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق!
خود بستمش به سنگ لحد، مُرده توش نیست!
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق!
گفتی: " گمان کنم که درست است راه من"
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق!!
فردا که آفتاب حقیقت برون زند،
سر در کدام برف نهان می کنی رفیق؟
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میان بوسه گریزان مباش از چنگم
به من ببخش! که بیطاقتم؛ که دلتنگم
شراب سرخی و من جام شیشهای، بنگر
که بیحضور تو از چهره میبرد رنگم
به گریه، نزد تو اعجاز تازه آوردم
دو چشمه اشک که میجوشد از دل سنگم
رقیب را چه خیالیست؟ خلق میدانند
که من برای تو با خویش نیز میجنگم
میان اینهمه رنگینکمان چشمنواز
مبین که ابر سیاهم؛ ببین که یکرنگم!
#حسین_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به من ببخش! که بیطاقتم؛ که دلتنگم
شراب سرخی و من جام شیشهای، بنگر
که بیحضور تو از چهره میبرد رنگم
به گریه، نزد تو اعجاز تازه آوردم
دو چشمه اشک که میجوشد از دل سنگم
رقیب را چه خیالیست؟ خلق میدانند
که من برای تو با خویش نیز میجنگم
میان اینهمه رنگینکمان چشمنواز
مبین که ابر سیاهم؛ ببین که یکرنگم!
#حسین_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
قسم به فقر که حلّال رنگ ایمان است
قسم به "نان" که میان حروف انسان است
قسم به سگ که نمیترسد از وفاداری
قسم به مرد که تا بوق سگ پی نان است!
قسم به "درد" که از هر طرف که میبینیش
یکیست، خیره از آن سان که حال"نادان" است
قسم به مردم نادان که با کمال قصور
خیال میکند از پیروان لقمان است!
قسم به خون که روان است سوی نیشابور
قسم به "چشم" که سوغات فتح کرمان است
قسم به گندم ری گرچه مدتیست مدید
خراج خاصهی دولتسرای طهران است!
بقای سلطنت هیچکس نمیبینم
مگر خدا که به ذات از قدیم سلطان است!
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قسم به فقر که حلّال رنگ ایمان است
قسم به "نان" که میان حروف انسان است
قسم به سگ که نمیترسد از وفاداری
قسم به مرد که تا بوق سگ پی نان است!
قسم به "درد" که از هر طرف که میبینیش
یکیست، خیره از آن سان که حال"نادان" است
قسم به مردم نادان که با کمال قصور
خیال میکند از پیروان لقمان است!
قسم به خون که روان است سوی نیشابور
قسم به "چشم" که سوغات فتح کرمان است
قسم به گندم ری گرچه مدتیست مدید
خراج خاصهی دولتسرای طهران است!
بقای سلطنت هیچکس نمیبینم
مگر خدا که به ذات از قدیم سلطان است!
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چه شد که بازنگشتی؟ چه شد که دیر بماندی؟
که جان عاشقم از انتظارها نراندی؟
به نامهای به سلامی، به پیکی و به پیامی
چه شد که بیخبرت را ز خود خبر نرساندی؟
دلم به مهر فروبستی و به قهر شکستی
مگر برای شکستن دل از کفم بستاندی؟
مرا ز خویش کشیدی برون و در پی عشقت
خراب و خسته چو مجنون، به دشت و درّه کشاندی
کدام توطئه خاموش کرد بانگ رسایت
کز آن ستاره سرودی بر این شکسته نخواندی
بگو بمان که بمانم، بگو برو که نمانم
بدان که حکم، همه حکم توست، هرچه که راندی
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که جان عاشقم از انتظارها نراندی؟
به نامهای به سلامی، به پیکی و به پیامی
چه شد که بیخبرت را ز خود خبر نرساندی؟
دلم به مهر فروبستی و به قهر شکستی
مگر برای شکستن دل از کفم بستاندی؟
مرا ز خویش کشیدی برون و در پی عشقت
خراب و خسته چو مجنون، به دشت و درّه کشاندی
کدام توطئه خاموش کرد بانگ رسایت
کز آن ستاره سرودی بر این شکسته نخواندی
بگو بمان که بمانم، بگو برو که نمانم
بدان که حکم، همه حکم توست، هرچه که راندی
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ابروی تو هر لحظه کمان داشت برایم
خندیدن چشمت هیجان داشت برایم
در بلبشوی قحطی احساس و رفاقت
لطف تو همیشه جریان داشت برایم
امروز اگر خنده به تلخند بدل شد
احوال ولایت خفقان داشت برایم
شوال لبت قسمت یک ساقی دیگر
هر روز تو حکم رمضان داشت برایم
افروختم و سوختم از آتش عشقت
عشق تو که سودی نه ، زیان داشت برایم
از رایحه عشق تو عطار شدم من
از منطق لبها طیران داشت برایم
یک عمر تورا خواستم و قسمتم این شد
« عشق تو فقط قد کمان داشت برایم »
دیوانه شدن ساده ترین شکل فراق است
آن نیز فلک بعد تو « آن » داشت برایم
هرکس که ز «سودای »تو پرسید نگفتم
آزار دلو محنت جان داشت برایم ...
#حسین_خدایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خندیدن چشمت هیجان داشت برایم
در بلبشوی قحطی احساس و رفاقت
لطف تو همیشه جریان داشت برایم
امروز اگر خنده به تلخند بدل شد
احوال ولایت خفقان داشت برایم
شوال لبت قسمت یک ساقی دیگر
هر روز تو حکم رمضان داشت برایم
افروختم و سوختم از آتش عشقت
عشق تو که سودی نه ، زیان داشت برایم
از رایحه عشق تو عطار شدم من
از منطق لبها طیران داشت برایم
یک عمر تورا خواستم و قسمتم این شد
« عشق تو فقط قد کمان داشت برایم »
دیوانه شدن ساده ترین شکل فراق است
آن نیز فلک بعد تو « آن » داشت برایم
هرکس که ز «سودای »تو پرسید نگفتم
آزار دلو محنت جان داشت برایم ...
#حسین_خدایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مانند فرزندی که محتاج نگهداری ست
این گریههای بیدلیل از روی ناچاری ست
ناز تو را با قیمتی بالا خریدارم!
عشق است و گاهی مثل کاسبهای بازاری ست
بیچاره چشمان رقیبان؛ دیر فهمیدند
در سینهام شور محمدخان قاجاری ست!
چشمت شبیه بیتهای حضرت صائب
هر بار جذبم میکند با اینکه تکراری ست!
رنج بیابان دیدن و با کوه جنگیدن...
عاشق شدن زیباترین نوع خودآزاری ست!
حال مرا هر کس که میپرسد، بگو: خوب است
اشکش روان؛ اندوه جاری؛ زخمها کاری ست...
#حسین_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
این گریههای بیدلیل از روی ناچاری ست
ناز تو را با قیمتی بالا خریدارم!
عشق است و گاهی مثل کاسبهای بازاری ست
بیچاره چشمان رقیبان؛ دیر فهمیدند
در سینهام شور محمدخان قاجاری ست!
چشمت شبیه بیتهای حضرت صائب
هر بار جذبم میکند با اینکه تکراری ست!
رنج بیابان دیدن و با کوه جنگیدن...
عاشق شدن زیباترین نوع خودآزاری ست!
حال مرا هر کس که میپرسد، بگو: خوب است
اشکش روان؛ اندوه جاری؛ زخمها کاری ست...
#حسین_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو "آبرو" مبر اي دوست از مني كه "كويرم"
بدزد از همه اما نه از مني كه فقيرم...!
نه از مني كه به دارم كشانده دار و ندارم
نه از مني كه به زيرم كشيده مكر وزيرم!
هميشه آرزوي مرگ كرده ام كه مبادا
رقيب دست درازد به آرزوي حقيرم
بريده دست مرا تيغِ "اعتماد" و نگفته
چگونه دست كسي را از اين به بعد بگيرم؟
شبيه آينه اي در "مصاف" لشكر سنگم
در اين مقابله بايد شكست را بپذيرم...!
#حسین_زحمتکش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بدزد از همه اما نه از مني كه فقيرم...!
نه از مني كه به دارم كشانده دار و ندارم
نه از مني كه به زيرم كشيده مكر وزيرم!
هميشه آرزوي مرگ كرده ام كه مبادا
رقيب دست درازد به آرزوي حقيرم
بريده دست مرا تيغِ "اعتماد" و نگفته
چگونه دست كسي را از اين به بعد بگيرم؟
شبيه آينه اي در "مصاف" لشكر سنگم
در اين مقابله بايد شكست را بپذيرم...!
#حسین_زحمتکش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بنبست رشد شتر را تنها من درک میکنم
و تنها من میدانم
در کدام حلقه از سلسله عاشقان
لادن و بلبل تفکیکناپذیر میشوند!
اقیانوسها، استخر شنای نیاکان من بودند
و ستارگان فانوس حیاط خانة نوادگانم خواهند ماند!
#حسین_پناهی
در سالروز جاودانگی حسین_پناهی یادش را گرامی میداریم.
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و تنها من میدانم
در کدام حلقه از سلسله عاشقان
لادن و بلبل تفکیکناپذیر میشوند!
اقیانوسها، استخر شنای نیاکان من بودند
و ستارگان فانوس حیاط خانة نوادگانم خواهند ماند!
#حسین_پناهی
در سالروز جاودانگی حسین_پناهی یادش را گرامی میداریم.
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مسلمانانم از بیمایگی کافر میانگارند...
خداناباورانم پورِ پیغمبر میانگارند!
به رفعِ تشنگی لب میگذارم بر لبی گاهی،
یکی صهبای کوثر، وآنیکی ساغر میانگارند!
اگر دَر میگشایم فرقهای دیوار میبینند...
وگر دیوار بگذارم گروهی دَر میانگارند!
به مستان میرسم، با خویش میگویند: شیخ آمد!
به مسجد میروم آتشزنِ منبر میانگارند!
اگر گُل بشکفم، نمرود در آبم میاندازد...
وگر آتش درآرَم، شاخِ نیلوفر میانگارند...
الفبای عصا افکندهام در کار و میبینم،
که این ناباورانم راست جادوگر میانگارند!
چه در آیینهی شعر است؟ جبراییل، یا شیطان؟!
چه باک از دیگران؟ چون تا ابد دیگر میانگارند...
کلیمی در گریبان کردهام پنهان و خاموشم
دهانهای وقاحت گرچه صد دفتر میانگارند...
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خداناباورانم پورِ پیغمبر میانگارند!
به رفعِ تشنگی لب میگذارم بر لبی گاهی،
یکی صهبای کوثر، وآنیکی ساغر میانگارند!
اگر دَر میگشایم فرقهای دیوار میبینند...
وگر دیوار بگذارم گروهی دَر میانگارند!
به مستان میرسم، با خویش میگویند: شیخ آمد!
به مسجد میروم آتشزنِ منبر میانگارند!
اگر گُل بشکفم، نمرود در آبم میاندازد...
وگر آتش درآرَم، شاخِ نیلوفر میانگارند...
الفبای عصا افکندهام در کار و میبینم،
که این ناباورانم راست جادوگر میانگارند!
چه در آیینهی شعر است؟ جبراییل، یا شیطان؟!
چه باک از دیگران؟ چون تا ابد دیگر میانگارند...
کلیمی در گریبان کردهام پنهان و خاموشم
دهانهای وقاحت گرچه صد دفتر میانگارند...
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وقتی که خواب نیست، ز رؤیا سخن مگو
آنجا که آب نیست، ز دریا سخن مگو
پاییزها به دور و تسلسل رسیدهاند
از باغهای سبز شکوفا سخن مگو
دیری است دیده غیر حقارت ندیده است
بیهوده از شکوه تماشا سخن مگو
یاد از شراب ناب مکن؛ آتشم مزن
خشکیده بیخ تاک، حریفا! سخن مگو
چون نیک بنگری همه زو بیوفاتریم
با من ز بیوفایی دنیا سخن مگو
آنجا که دست موسی و هارون به خون هم
آغشته گشته، از ید بیضا سخن مگو
وقتی خدا صلیب به دوش آمد و گذشت
از وعده ی ظهور مسیحا سخن مگو
آری هنوز پاسخ آن پرسش بزرگ
با شام آخر است و یهودا، سخن مگو
این باغ مزدکی است، بهل باغ عیسوی!
حرف از بشر بزن ز چلیپا، سخن مگو
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آنجا که آب نیست، ز دریا سخن مگو
پاییزها به دور و تسلسل رسیدهاند
از باغهای سبز شکوفا سخن مگو
دیری است دیده غیر حقارت ندیده است
بیهوده از شکوه تماشا سخن مگو
یاد از شراب ناب مکن؛ آتشم مزن
خشکیده بیخ تاک، حریفا! سخن مگو
چون نیک بنگری همه زو بیوفاتریم
با من ز بیوفایی دنیا سخن مگو
آنجا که دست موسی و هارون به خون هم
آغشته گشته، از ید بیضا سخن مگو
وقتی خدا صلیب به دوش آمد و گذشت
از وعده ی ظهور مسیحا سخن مگو
آری هنوز پاسخ آن پرسش بزرگ
با شام آخر است و یهودا، سخن مگو
این باغ مزدکی است، بهل باغ عیسوی!
حرف از بشر بزن ز چلیپا، سخن مگو
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دریای شورانگیز چشمانت چه زیبا ست
آنجا که باید دل به دریا زد همینجا ست
در من طلوع آبی آن چشم روشن
یادآورِ صبحِ خیالانگیز دریا ست
گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آنک چراغانی که در چشم تو برپا ست
بیهوده میکوشی که راز عاشقی را
از من بپوشانی که در چشم تو پیدا ست
ما هر دوان خاموش خاموشیم، اما
چشمان ما را در خموشی گفتگوها ست
دیروزمان را با غروری پوچ گشتیم
امروز هم زانسان، ولی آینده ما را ست
دور از نوازشهای دست مهربانت
دستان من در انزوای خویش تنها ست
بگذار دستت را در دستم گذارم
بی هیچ پروایی که دست عشق با ماست
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آنجا که باید دل به دریا زد همینجا ست
در من طلوع آبی آن چشم روشن
یادآورِ صبحِ خیالانگیز دریا ست
گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آنک چراغانی که در چشم تو برپا ست
بیهوده میکوشی که راز عاشقی را
از من بپوشانی که در چشم تو پیدا ست
ما هر دوان خاموش خاموشیم، اما
چشمان ما را در خموشی گفتگوها ست
دیروزمان را با غروری پوچ گشتیم
امروز هم زانسان، ولی آینده ما را ست
دور از نوازشهای دست مهربانت
دستان من در انزوای خویش تنها ست
بگذار دستت را در دستم گذارم
بی هیچ پروایی که دست عشق با ماست
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پلهها در پیش رویم یک به یک دیوار شد
زیر هر سقفی که رفتم بر سرم آوار شد
خرق عادت کردم اما بر علیه خویشتن
تا به گرد گردنم پیچید عصایم مار شد
اژدهای خفتهای بود آن زمین استوار
زیر پایم ناگه از خواب قرون بیدار شد
مرغ دستآموز خوشخوان کرکسی شد لاشهخوار
وان غزل خانگی برگشت و گرگی هار شد
گل فراموشی و هر گلبانگ خاموشی گرفت
بس که در گلشن شبیخون خزان تکرار شد
تا بیاویزند از اینان آرزوهای مرا
جا به جا در باغ ویران هر درختی دار شد
زندگی با تو چه کرد ای عاشق شاعر مگر؟
کان دل پر آرزو از آرزو بیزار شد
بسته خواهد ماند این در همچنان تا جاودان
گرچه بر وی کوبههای مشتمان رگبار شد
زهرهی سقراط با ما نیست رویاروی مرگ
ورنه جام روزگار از شوکران سرشار شد
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زیر هر سقفی که رفتم بر سرم آوار شد
خرق عادت کردم اما بر علیه خویشتن
تا به گرد گردنم پیچید عصایم مار شد
اژدهای خفتهای بود آن زمین استوار
زیر پایم ناگه از خواب قرون بیدار شد
مرغ دستآموز خوشخوان کرکسی شد لاشهخوار
وان غزل خانگی برگشت و گرگی هار شد
گل فراموشی و هر گلبانگ خاموشی گرفت
بس که در گلشن شبیخون خزان تکرار شد
تا بیاویزند از اینان آرزوهای مرا
جا به جا در باغ ویران هر درختی دار شد
زندگی با تو چه کرد ای عاشق شاعر مگر؟
کان دل پر آرزو از آرزو بیزار شد
بسته خواهد ماند این در همچنان تا جاودان
گرچه بر وی کوبههای مشتمان رگبار شد
زهرهی سقراط با ما نیست رویاروی مرگ
ورنه جام روزگار از شوکران سرشار شد
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نمیخواهم با شعر بگویم دوستت دارم
با زبان ساده و عامیانه میگویم
در قالب یک جملهی ساده
میگویم دوستت دارم
در خنکای نسیم
قاصدکی رقص کنان
سمت تو می آید
بر روی گلبرگ احساس تو می نشینم
برایت عاشقانه می خوانم
من تورا با تمام وجودم حس میکنم
نفست عطر تنت را
غرق میشوم بر پهنهی شانه هایت
به وسعت اقیانوسی از عشق
بر کالبد بی جان من
روح اهورایی تویی
با زبان ساده میگویم
دوستت دارم
#دلنوشته
#حسین_لطیفی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با زبان ساده و عامیانه میگویم
در قالب یک جملهی ساده
میگویم دوستت دارم
در خنکای نسیم
قاصدکی رقص کنان
سمت تو می آید
بر روی گلبرگ احساس تو می نشینم
برایت عاشقانه می خوانم
من تورا با تمام وجودم حس میکنم
نفست عطر تنت را
غرق میشوم بر پهنهی شانه هایت
به وسعت اقیانوسی از عشق
بر کالبد بی جان من
روح اهورایی تویی
با زبان ساده میگویم
دوستت دارم
#دلنوشته
#حسین_لطیفی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تپش تپش تپشِ قلب من به خاطر توست
به شوقِ بودن تو، نبضِ دل تپیدنی است
اگر مدد بکند دستِ پُرسخاوت عشق
به دست گرم تو، دستان من رسیدنی است
بمان کنار من و شادی جهانم باش
بمان که با تو غم از بامِ دل پریدنی است...
#حسین_فروتن
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به شوقِ بودن تو، نبضِ دل تپیدنی است
اگر مدد بکند دستِ پُرسخاوت عشق
به دست گرم تو، دستان من رسیدنی است
بمان کنار من و شادی جهانم باش
بمان که با تو غم از بامِ دل پریدنی است...
#حسین_فروتن
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قدم بزن همه ی شهر را به پای خودت
و گریه کن وسط کافه ها برای خودت
تو خود علاج غم و درد بیشمار خودی
برو طبیب خودت باش و مبتلای خودت !
شبیه نوح اگر هیچکس به دين تو نیست
تو با خدای خودت باش و ناخدای خودت
دوباره دست به زانوی خود بگیر و بایست
بزن اگر که زدی، تکیه بر عصای خودت
بگرد و صورت خود را دوباره پیدا کن
تویی که گم شده ای بین عکس های خودت …
#حسین_زحمتکش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و گریه کن وسط کافه ها برای خودت
تو خود علاج غم و درد بیشمار خودی
برو طبیب خودت باش و مبتلای خودت !
شبیه نوح اگر هیچکس به دين تو نیست
تو با خدای خودت باش و ناخدای خودت
دوباره دست به زانوی خود بگیر و بایست
بزن اگر که زدی، تکیه بر عصای خودت
بگرد و صورت خود را دوباره پیدا کن
تویی که گم شده ای بین عکس های خودت …
#حسین_زحمتکش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گویی کلماتام،
تنها آن دم که فراموشی را به یاد میآورم،
میتوانند اکنونام را نجات دهند
گویی همیشه در اکنون باشم
گویی همیشه پرندهای باشم
گویی از آن هنگام که تورا شناختم کلماتام معتاد
شده باشند به شکنندگیشان
بر ارَابههای سپیدت،
بالاتر از ابرهای رؤيا،
بالاتر
آنجا که احساس از بار سنگین تمام عناصر
آزاد شده است.
#محمود_درویش
ترجمه: #حسین_متقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تنها آن دم که فراموشی را به یاد میآورم،
میتوانند اکنونام را نجات دهند
گویی همیشه در اکنون باشم
گویی همیشه پرندهای باشم
گویی از آن هنگام که تورا شناختم کلماتام معتاد
شده باشند به شکنندگیشان
بر ارَابههای سپیدت،
بالاتر از ابرهای رؤيا،
بالاتر
آنجا که احساس از بار سنگین تمام عناصر
آزاد شده است.
#محمود_درویش
ترجمه: #حسین_متقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#اجرای_خاص ✨
دل نده،
به آدمها دل نده ...
تو که از خدا عاشق تر نیستی !
آنها خدا را به نیمه نانی می فروشند...
و تو را
به نیمه شبی ... 🥺
✍#حسین_پناهی
🎙#رضا_ماد
🔺موزیک ترکی متن
🎙 سوری جیران
🎧 گول رنگی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#اجرای_خاص ✨
دل نده،
به آدمها دل نده ...
تو که از خدا عاشق تر نیستی !
آنها خدا را به نیمه نانی می فروشند...
و تو را
به نیمه شبی ... 🥺
✍#حسین_پناهی
🎙#رضا_ماد
🔺موزیک ترکی متن
🎙 سوری جیران
🎧 گول رنگی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
Telegram
attach 📎