💖کافه شعر💖
2.79K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
این رقص موج زلف خروشنده ی تو نیست 
این سیب سرخ ساختگی ، خنده ی تو نیست

ای حسنت از تکلف آرایه بی نیاز
اغراق ، صنعتی ست که زیبنده ی تو نیست

در فکر دلبری ز من بینوا مباش
صیدی چنین حقیر برازنده ی تو نیست

شبهای مه گرفته ی مرداب بخت من
ای ماه ، جای رقص درخشنده ی تو نیست

گمراهی مرا به حساب تو می نهند
این کسر شان چشم فریبنده ی تو ، نیست؟!

ای عمر چیستی ؟ که به هر حال عاقبت
جز حسرت گذشته ، در آینده ی تو نیست

#فاضل_نظری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
با خلق هرکس دعوی وارستگی دارد
بی‌شک به دنیا بیشتر وابستگی دارد

اینجا گریزی از تعلق نیست در هر حال
هرکس به چیزی در جهان دلبستگی دارد

پرسیدم از فرهاد آیا عشق شیرین بود؟
در پاسخم خندید، یعنی بستگی دارد

دنیا تماشایی‌ست اما زندگی اینجا
اندوه دارد، رنج دارد، خستگی دارد

ما تابع عشقیم و این بی‌تابی بی‌حد
چون خط ممتد تا ابد پیوستگی دارد

#فاضل_نظری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مستی نه از پیاله، نه از خُم شروع شد
از جاده ی سه شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به آینه
آن قدر« خیره»  شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد

وقتی نسیم آهِ من از شیشه ها گذشت
بی تابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم... شروع شد

#فاضل_نظری
📖گریه_های_امپراتور
🔹مکاشفه_در_آیینه

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خواب دیدیم که رؤیاست، ولی رؤیا نیست
عمر جز «حسرت دیروز» و «غم فردا» نیست

هنر عشق فراموشی عمر است، ولی
خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست

ای پریشانی آرام! کجایی ای مرگ؟
در پری خانه ما حوصله غوغا نیست

ما پلنگیم! مگو لکه به پیراهن ماست
مشکل از آینه توست! خطا از ما نیست

خلق در چشم تو دل‌سنگ، ولی ما دل‌تنگ
«لا الهی» هم اگر آمده بی «الا» نیست

موج شوریده دل آشفته ماه است ولی
ماه را طاقت آشفتگی دریا نیست

بر گل فرش، به جان کندن خود فهمیدیم
مرگ هم چاره دلتنگی ماهی‌ها نیست

#فاضل_نظری
📕اقلیت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفتی چه شود گر بشود فاصله‌ها کم
دیدی که شد اما نشد آخر گله‌ها کم

بین تو و من رغبت دیدار نمانده‌ست
هم فاصله‌ها کم شده، هم حوصله‌ها کم

از عشق بپرهیز که صد راهزن اینجاست
آیند به این گردنه‌ها قافله‌ها کم

هرچند که از شهر خودم کوچ نکردم
در بی‌وطنی نیستم از چلچله‌ها کم

از عشق همین بس که معمای شگفتی‌ست
ای عقل بگو با من از این مسئله‌ها کم

#فاضل_نظری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفته بودی درددل کن گاه با هم صحبتی
کو رفیق راز داری! کو دل پرطاقتی؟

شمع وقتی داستانم را شنید، آتش گرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی

تا نسیم از شرح عشقم با خبر شد، مست شد
غنچه ای در باد پر پر شد ولی کو غیرتی؟

گریه می کردم که زاهد در قنوتم خیره ماند
دور باد از خرمن ایمان عاشق آفتی

روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت
کاش بر آیینه بنشیند غبار حسرتی

بس که دامان بهاران گل به گل پژمرده شد
باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتی

من کجا و جرأت بوسیدن لب های تو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی

#فاضل_نظری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دمی از خاک با شوق تجلی سر برآوردن
نمی‌ارزد به عمری خاک عالم بر سر آوردن

من از شرمندگی چون لاله های واژگون عمری‌ست
به سوی آسمانم نیست روی سر برآوردن

کسی باور نخواهد کرد اعجاز تو را ای عشق
برای "خودپرستان" تا به کی "پیغمبر" آوردن

تو خضر واقف از غیبی و من موسای بی صبرم
چه دشوار است از کار تو ای دل سر درآوردن

بپرسید از کمانداران ابرویش چرا باید
به قصد کشتن یک نیمه‌جان صد لشکر آوردن

به غیر از وعده‌ی پاییز معنایی نخواهد داشت
برای باغ پیغام بهاری دیگر آوردن

یکی از پیله ها لرزید ، چشم شمع ها روشن!
مبارک باد ! از پروانه ها خاکستر آوردن

#فاضل_نظری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پیشکش ما به چشم یار نیامد
خواستمش جان کنم نثار ، نیامد

هر چه پریدند پلک های تمنا
مژده‌ی پایانِ انتظار نیامد

جام شرابی که طعم بوسه به لب داشت
پیر شدیم و شبی به کار نیامد

هر چه درخشید ماه و جلوه گری کرد
هیچ پلنگی به کوهسار نیامد

آه ، که هر بار یاد عشق تو کردم
در نظرم مرگ ، ناگوار نیامد

قافله‌ی عمر هست و حوصله اش نیست
کیست که با زندگی کنار نیامد؟

#فاضل_نظری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بر سر سجاده می افتاد چشمم تا به مِی
شیشه ی مِی با دهان باز می پرسید کِی؟

کاش از اول، بر در میخانه می خواندم نماز
حیف از آن عمری که شد در گوشه ی محراب طی

ناله ی جانسوز من بود آنچه او فریاد زد
آه من بود آنچه عمری زیر لب می خواند، نِی

کاش با ساقی حسابم پاک می شد، سالهاست
او به من جامی بدهکارست و من جانی به وِی

من خطایی کمتر از بخشایشت دارم، ببخش
ای رفیق! ای رازدار! ای حاکم! ای بخشنده! ای....


#فاضل_نظری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هرچند که هرگز نرسیدم به وصالت
عمری که حرامِ تو شد ای عشق، حلالت!

طاووسی و حُسنت قفسِ پرزدن توست
ای مرغِ گرفتار، چه سود از پَروبالت؟!

زیباییِ امروزِ تو گنجی ابدی نیست
بیچاره تو و دل‌خوشیِ روبه‌زوالت!

مانندِ اناری که سرِ شاخه بخشکد
افسوس که هرگز نرسیدی به کمالت!

پرسیدی‌ام از عشق و جوابی نشنیدی
بشنو که سزاوارِ سکوت است سؤالت!

یک‌بار به اصرارِ تو عاشق شدم ای دل!
این‌بار اگر اصرار کنی، وای به حالت!

#فاضل_نظری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در این میخانه مستی می‌کنند از فرطِ هشیاری
نمی‌بینند غیر از دوست را در خواب و بیداری

چو عطر از شیشه روح از جسم شوق پر زدن دارد
نمی‌گنجند جان‌ها در بدن‌ها از سبکباری

کمندِ عشق را پیچیدگی این بس که در دامش
گرفتاری‌ست آزادی و آزادی گرفتاری

به دندان هم نشد تا خیمه، مشکِ آب را بردن
چه شرحِ جانگدازی داشت معنای وفاداری


بیابان داغ و مقصد دور، لب‌ها خشک و دل‌ها خون
مبار ای ابر دیگر! گر بر این صحرا نمی‌باری


#فاضل_نظری

🎙#رضا_ماد


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در شب تیره‌ی خود چشم به ماهی دارم
جز تماشای تو از دور چه راهی دارم

اشتباه تو دل از «اهل نظر» بردن بود
دلربایی تو اگر من چه گناهی دارم

بی سبب نیست که اینقدر شبیهیم به هم
مثل گیسوی تو من بخت سیاهی دارم

من حبابم شب دیدار تو ای ماه در آب
سخنی با تو به اندازه‌ی آهی دارم

باز صد شکر که میخانه‌ی آغوش تو هست
دست کم پیش تو ای عشق پناهی دارم

#فاضل_نظری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گر سراغ از عالمی دیگر بگیری بهتر است
مرگ را با شوق اگر در بر بگیری بهتر است

تن دو روزی بیشتر پیراهن روح تو نیست
هرچه کمتر خو به این پیکر بگیری بهتر است


آفرینش جایی از دنیا ندارد پست‌تر
گر به هر جا غیر از این‌جا پر بگیری بهتر است

من که می‌گویم در این بازار از هر سو زیان
هرچه را بفروشی و ساغر بگیری بهتر است

نخ به پای بادبادک‌های کم‌طاقت مبند
زندگی را هرچه آسان‌تر بگیری بهتر است

#فاضل_نظری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بعد یک سال بهار آمده، می‌بینی که
باز تکرار به بار آمده، می‌بینی که
 
سبزی سجده‌ی ما را به لبی سرخ فروخت
عقل با عشق کنار آمده، می‌بینی که
 
آنکه عمری به کمین بود، به دام افتاده
چشم آهو به شکار آمده، می‌بینی که
 
«حمد» هم از لب سرخ تو شنیدن دارد
گل سرخی به مزار آمده می‌بینی که
 
غنچه‌ای مژده‌ی پژمردن خود را آورد
بعد یک سال بهار آمده، می‌بینی که ...
 
#فاضل_نظری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀