چشمت شرابخانه ی شیراز من شده است
نازت نیاز خلوت غم باز من شده است
چشمک زدی ستاره و صاحب قران شوم
وقتی که ماه آینه پرداز من شده ست
شاه جهان و حور بهشتم نکرد صید
آهوی چشم توست که شهباز من شده ست
آنقدر پر زدم که قفس بال و پر گرفت
این بال خواستن پر پرواز من شده است
پروانه ام نه بلبل پر ادعای گل
شمعم! سکوت سوختن آواز من شده ست
شد زنده با مسیح غمت قلب مرده ام
پیغمبری ست عشق که دمساز من شده ست
دیگر به گوش قاصدکی راز دل مگو
پرپر شد آن رفیق که همراز من شده ست
عکسی که نیستی تو در آن عکس زندگی ست
شرمنده ام من از تو گر ابراز من شده است
خاکستری ست مانده از آن آتشی که رفت
این خاطرات تر که پس انداز من شده ست
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نازت نیاز خلوت غم باز من شده است
چشمک زدی ستاره و صاحب قران شوم
وقتی که ماه آینه پرداز من شده ست
شاه جهان و حور بهشتم نکرد صید
آهوی چشم توست که شهباز من شده ست
آنقدر پر زدم که قفس بال و پر گرفت
این بال خواستن پر پرواز من شده است
پروانه ام نه بلبل پر ادعای گل
شمعم! سکوت سوختن آواز من شده ست
شد زنده با مسیح غمت قلب مرده ام
پیغمبری ست عشق که دمساز من شده ست
دیگر به گوش قاصدکی راز دل مگو
پرپر شد آن رفیق که همراز من شده ست
عکسی که نیستی تو در آن عکس زندگی ست
شرمنده ام من از تو گر ابراز من شده است
خاکستری ست مانده از آن آتشی که رفت
این خاطرات تر که پس انداز من شده ست
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به نام مستی الله چشمت
شدم ققنوس آتشگاه چشمت
زد آتش، آتشِ هر نشئه ای را
خمار فتنه ی جانکاه چشمت
دو لیلی رخ شب مجنون فریبند
دو جادو مهرههای ماه چشمت
دو خونی گرگ پیراهن دریده
دو یوسف آفتاب چاه چشمت
چه شیران را که صید آهوان کرد
فریب آهوی روباه چشمت
صراط المستقیم عارفان است
به پای سر شدن گمراه چشمت
تماشایی ندارد دار دنیا
مگر برگ تماشاگاه چشمت
ز چشم آبی ات در آتش سرخ
سیه روز آمده سیاح چشمت
تو دلخواه منی ای کاش می شد
که من هم می شدم دلخواه چشمت
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شدم ققنوس آتشگاه چشمت
زد آتش، آتشِ هر نشئه ای را
خمار فتنه ی جانکاه چشمت
دو لیلی رخ شب مجنون فریبند
دو جادو مهرههای ماه چشمت
دو خونی گرگ پیراهن دریده
دو یوسف آفتاب چاه چشمت
چه شیران را که صید آهوان کرد
فریب آهوی روباه چشمت
صراط المستقیم عارفان است
به پای سر شدن گمراه چشمت
تماشایی ندارد دار دنیا
مگر برگ تماشاگاه چشمت
ز چشم آبی ات در آتش سرخ
سیه روز آمده سیاح چشمت
تو دلخواه منی ای کاش می شد
که من هم می شدم دلخواه چشمت
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زندگی چشم به چشمان گلی دوختن است
شمع و پروانه شدن در تب هم سوختن است
چشمه ی روشن خورشید شدن از دل شب
غنچه کردن سحری تازه بر افروختن است
وقت را خرج محبت کند آن کس که شناخت
سکه ی مهر فقط در خور اندوختن است
خام باشد که فروشد غم شیرینش را
پختگی داغ دل سوخته نفروختن است
گفت در مدرسه استاد چه می آموزی
کار استاد هنر عاشقی آموختن است
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شمع و پروانه شدن در تب هم سوختن است
چشمه ی روشن خورشید شدن از دل شب
غنچه کردن سحری تازه بر افروختن است
وقت را خرج محبت کند آن کس که شناخت
سکه ی مهر فقط در خور اندوختن است
خام باشد که فروشد غم شیرینش را
پختگی داغ دل سوخته نفروختن است
گفت در مدرسه استاد چه می آموزی
کار استاد هنر عاشقی آموختن است
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جان به شیرینی دهد فرهاد چون دانسته است
خاکِ لیلی را بگیرد خاکِ مجنون در بغل
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خاکِ لیلی را بگیرد خاکِ مجنون در بغل
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جان به لب آورد عاشق زیستن
درد دارد درد عاشق زیستن
نان شب اشک است و آهم؛ سفره در
خون دل گسترد عاشق زیستن
از شمار دوستان فردم نمود
از خودم هم طرد عاشق زیستن
ای بسا فرزانه را دیوانه وار
کرد صحرا گرد عاشق زیستن
هیچ دشمن هیچ دشمن را نکرد
آنچه با من کرد عاشق زیستن
دستِ خون دارد قمار عاشقی
خون به دست آورد عاشق زیستن
آتشی دارد که با دریای اشک
هم نگردد سرد عاشق زیستن
کوه دردم کوه دردم کوه درد
درد دارد درد عاشق زیستن
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
درد دارد درد عاشق زیستن
نان شب اشک است و آهم؛ سفره در
خون دل گسترد عاشق زیستن
از شمار دوستان فردم نمود
از خودم هم طرد عاشق زیستن
ای بسا فرزانه را دیوانه وار
کرد صحرا گرد عاشق زیستن
هیچ دشمن هیچ دشمن را نکرد
آنچه با من کرد عاشق زیستن
دستِ خون دارد قمار عاشقی
خون به دست آورد عاشق زیستن
آتشی دارد که با دریای اشک
هم نگردد سرد عاشق زیستن
کوه دردم کوه دردم کوه درد
درد دارد درد عاشق زیستن
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بی تو سرشارِ سرشکستگیام
آخرِ غم، تمامِ خستگیام
از لبت تا بنوشم آب حیات
بنگر از خاکِ جان گسستگیام
نسبتم نیست با جهان، تنها
با تو پیوند خورده بستگیام
همتِ جمع حاصلش وصل است
بیثمر فصل چند دستگیام
شب هجران توست شومی من
روز دیدار تو خجستگیام
بوی بابونه میدهد یادت
داده آرام و برده خستگیام
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آخرِ غم، تمامِ خستگیام
از لبت تا بنوشم آب حیات
بنگر از خاکِ جان گسستگیام
نسبتم نیست با جهان، تنها
با تو پیوند خورده بستگیام
همتِ جمع حاصلش وصل است
بیثمر فصل چند دستگیام
شب هجران توست شومی من
روز دیدار تو خجستگیام
بوی بابونه میدهد یادت
داده آرام و برده خستگیام
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نام تو بسمالله لبهای ما
خون رگهای مرکّبهای ما
تندرستی را نمیخواهیم تا
آتش عشق است در تبهای ما
نیست جز آغوش وصلت آرزو
در قنوت خیس یاربهای ما
تور دل از صید گنجشکان تهیست
تا هما گیرند مخلبهای ما
مثل دریا از چراغ ماه عشق
آب میگیرند مشربهای ما
خوشتر از میهای شیرازند تا
وصف چشم توست مطلبهای ما
بی تو صفریم و به پوچی میرسند
با تمام خلق مضربهای ما
قدر یک دنیا تو را میخواهم و
این نمیخواهند کوکبهای ما
صدهزاران شمع یک خورشید نیست
روشن از اختر نشد شبهای ما
عاریاند از صدق منبرهای شهر
مملوند از کفر مذهبهای ما
کاش روزی جای مجعولات فقه
عشق آموزند مکتبهای ما
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خون رگهای مرکّبهای ما
تندرستی را نمیخواهیم تا
آتش عشق است در تبهای ما
نیست جز آغوش وصلت آرزو
در قنوت خیس یاربهای ما
تور دل از صید گنجشکان تهیست
تا هما گیرند مخلبهای ما
مثل دریا از چراغ ماه عشق
آب میگیرند مشربهای ما
خوشتر از میهای شیرازند تا
وصف چشم توست مطلبهای ما
بی تو صفریم و به پوچی میرسند
با تمام خلق مضربهای ما
قدر یک دنیا تو را میخواهم و
این نمیخواهند کوکبهای ما
صدهزاران شمع یک خورشید نیست
روشن از اختر نشد شبهای ما
عاریاند از صدق منبرهای شهر
مملوند از کفر مذهبهای ما
کاش روزی جای مجعولات فقه
عشق آموزند مکتبهای ما
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
می شد که قلب عاشق بی تیر هم کشید
یک چند پنج قرمز بی رنگ غم کشید
می شد به جای تیر گلی کاشت در دلی
می شد تبر گذاشت و ناز صنم کشید
می شد به جای سایه ی جنگ ای کلاغ شوم
زیتون صلح بر لب مرغ حرم کشید
این وعده های نسیه ی فردا فقیه چیست؟
شدّاد مرد بود که امروز ارم کشید
چنگیز جان برای چه لشکر کشیده ای
چون بایدت به کشور دیگر علم کشید
اسکندرم که گمشده ی جاودانگی ست
خضریم به راهی که نمی خواستم کشید
افسوس که در جاذبه ی چشم های تو
آن کس که دام کاشته از دوست رم کشید
تا آشنای مردم بی درد شد، چه کرد؟
بر من که زخم خورده ی عشقم قلم کشید
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک چند پنج قرمز بی رنگ غم کشید
می شد به جای تیر گلی کاشت در دلی
می شد تبر گذاشت و ناز صنم کشید
می شد به جای سایه ی جنگ ای کلاغ شوم
زیتون صلح بر لب مرغ حرم کشید
این وعده های نسیه ی فردا فقیه چیست؟
شدّاد مرد بود که امروز ارم کشید
چنگیز جان برای چه لشکر کشیده ای
چون بایدت به کشور دیگر علم کشید
اسکندرم که گمشده ی جاودانگی ست
خضریم به راهی که نمی خواستم کشید
افسوس که در جاذبه ی چشم های تو
آن کس که دام کاشته از دوست رم کشید
تا آشنای مردم بی درد شد، چه کرد؟
بر من که زخم خورده ی عشقم قلم کشید
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نه مسجد و سجاده دلم میخواهد
نه مستی و نه باده دلم میخواهد
فرسنگ به فرسنگ رهایی را تا
از خود بروم جاده دلم میخواهد
از صخره و کوه خستهام دریا کو
یک ساحل افتاده دلم میخواهد
وقتی که تو نیستی همه هستی را
بر باد فنا داده دلم میخواهد
لبخند بزن؛ دروغ حتی گاهی
یک دل خوشی ساده دلم میخواهد
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نه مستی و نه باده دلم میخواهد
فرسنگ به فرسنگ رهایی را تا
از خود بروم جاده دلم میخواهد
از صخره و کوه خستهام دریا کو
یک ساحل افتاده دلم میخواهد
وقتی که تو نیستی همه هستی را
بر باد فنا داده دلم میخواهد
لبخند بزن؛ دروغ حتی گاهی
یک دل خوشی ساده دلم میخواهد
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گر خزانم گر زمستانم نرو
ای بهارم ای گلستانم نرو
آفتاب صبح نوروزم بیا
شام یلدا ماه تابانم نرو
جان شیرین در وفا فرهاد داد
شاه شیرین سوی سلطانم نرو
جان جان جان آدم یار اوست
جان جانم، بی تو بی جانم، نرو
گفته بودی تا ابد هستی، بمان
گفته بودم با تو می مانم، نرو
درد دارد زندگی بی زخم تو
ای دوا، دارو و درمانم نرو
با غمت در ساحل آرامشم
از غم تو غرق طوفانم نرو
چشم بر خیل خطاهایم ببند
بگذر از کوه گناهانم نرو
بس که می بافم خیالت روز و شب
خواب و بیداری نمی دانم نرو
داغ تو باشد عزیز مصر من
بی غمت مصر است زندانم نرو
چیستم؟ شمعم که دور از آفتاب
تا سحر سوزان و گریانم، نرو
یک نفس تا صبح می گویم بمان
یک نفس تا مرگ می خوانم نرو
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای بهارم ای گلستانم نرو
آفتاب صبح نوروزم بیا
شام یلدا ماه تابانم نرو
جان شیرین در وفا فرهاد داد
شاه شیرین سوی سلطانم نرو
جان جان جان آدم یار اوست
جان جانم، بی تو بی جانم، نرو
گفته بودی تا ابد هستی، بمان
گفته بودم با تو می مانم، نرو
درد دارد زندگی بی زخم تو
ای دوا، دارو و درمانم نرو
با غمت در ساحل آرامشم
از غم تو غرق طوفانم نرو
چشم بر خیل خطاهایم ببند
بگذر از کوه گناهانم نرو
بس که می بافم خیالت روز و شب
خواب و بیداری نمی دانم نرو
داغ تو باشد عزیز مصر من
بی غمت مصر است زندانم نرو
چیستم؟ شمعم که دور از آفتاب
تا سحر سوزان و گریانم، نرو
یک نفس تا صبح می گویم بمان
یک نفس تا مرگ می خوانم نرو
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هر کسی غیر خداوند خدایی دارد
که ز شیطان غمش راه به جایی دارد
باید از حال بد عشق نترسید که عشق
با همین حال بدش حال و هوایی دارد
شوق چشمان تو یک بار به هر کس خندید
خوش به حالش که عجب خاطرههایی دارد
مرغ عشقی که قفس در گذر کوی تو دید
حذر از صحبت و آهنگ رهایی دارد
در دل هر که تو را دید قیامت برپاست
هر شب از یاد تو دل کرب و بلایی دارد
خون رنگین من افتاده به دامان غروب
آسمان کی به سرش رنگ حنایی دارد
رفتنت را نشده باورم ای آن که هنوز
دل من گوش به در تا تو بیایی دارد
آنقدر خواستمت تا که خدا باور کرد
هر کسی غیر خداوند خدایی دارد
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که ز شیطان غمش راه به جایی دارد
باید از حال بد عشق نترسید که عشق
با همین حال بدش حال و هوایی دارد
شوق چشمان تو یک بار به هر کس خندید
خوش به حالش که عجب خاطرههایی دارد
مرغ عشقی که قفس در گذر کوی تو دید
حذر از صحبت و آهنگ رهایی دارد
در دل هر که تو را دید قیامت برپاست
هر شب از یاد تو دل کرب و بلایی دارد
خون رنگین من افتاده به دامان غروب
آسمان کی به سرش رنگ حنایی دارد
رفتنت را نشده باورم ای آن که هنوز
دل من گوش به در تا تو بیایی دارد
آنقدر خواستمت تا که خدا باور کرد
هر کسی غیر خداوند خدایی دارد
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با آن که از جان کندن ما بیخیال است
دل از خیال سرکشش کندن محال است
هیزم که میسوزد نمیگویند سرخی
خاموش اگر شد روسیاهی از ذغال است
از سنگدل دل کندن اصل پاکبازی ست
دل کنده است از کوه هر رودی زلال است
پروانهها فهمیدهاند این را که تنها
گاهی فقط جان باختن راه وصال است
شیری نمودن قوّت دل خواهد اول
اسبان بزدل را چه سهم از کتف و یال است
از باغ لبهای تو باید سیب میچید
سیبی که آدم چیده از فردوس کال است
مرداب ما را ماه در آغوش رقصید
بوی خوش نیلوفران ما را وبال است
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دل از خیال سرکشش کندن محال است
هیزم که میسوزد نمیگویند سرخی
خاموش اگر شد روسیاهی از ذغال است
از سنگدل دل کندن اصل پاکبازی ست
دل کنده است از کوه هر رودی زلال است
پروانهها فهمیدهاند این را که تنها
گاهی فقط جان باختن راه وصال است
شیری نمودن قوّت دل خواهد اول
اسبان بزدل را چه سهم از کتف و یال است
از باغ لبهای تو باید سیب میچید
سیبی که آدم چیده از فردوس کال است
مرداب ما را ماه در آغوش رقصید
بوی خوش نیلوفران ما را وبال است
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از حال ما مپرس، تو خوبی اگر بس است
از روز ما همین که نداری خبر بس است
شمعیم و شبنشین دل داغدار خویش
ما را همین که صورت سرخ است و تر بس است
یک عمر میدویّ و به بویش نمیرسی
ای آرزوی رفته به بادم سفر بس است
کوهم که ایستاده پس از سنگلاخها
دیدم وفای رود و شکستم کمر بس است
یک تار موی توست به پیراهنم هنوز
از لشکر تو مانده مرا یک نفر بس است
موجی خطر نکرده به ساحل نمیرسد
سر را به صخره کوب که پروای سر بس است
گیرم که رو نمیکنی اما دلم گواست
گاهی تو هم به یاد منی، در گذر بس است
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از روز ما همین که نداری خبر بس است
شمعیم و شبنشین دل داغدار خویش
ما را همین که صورت سرخ است و تر بس است
یک عمر میدویّ و به بویش نمیرسی
ای آرزوی رفته به بادم سفر بس است
کوهم که ایستاده پس از سنگلاخها
دیدم وفای رود و شکستم کمر بس است
یک تار موی توست به پیراهنم هنوز
از لشکر تو مانده مرا یک نفر بس است
موجی خطر نکرده به ساحل نمیرسد
سر را به صخره کوب که پروای سر بس است
گیرم که رو نمیکنی اما دلم گواست
گاهی تو هم به یاد منی، در گذر بس است
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من بیتو آدمی که بنا بود نیستم
آهم میان آینه موجود نیستم
افغان گرفت نصف جهان مرا و من
دیگر به پیش چشم تو محمود نیستم
پیداست عکس روی تو در بازتاب من
آیینهام شبی که مه آلود نیستم
شیرینی تلاوت نام تو را فقط
داوود میتواند و داوود نیستم
از فکر خوب یا بد دنیا گذشتهام
دیگر به فکر آن چه غم افزود نیستم
پروانهام بسوزم اگر دل نمیکنم
پروانهام نسوخته خشنود نیستم
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آهم میان آینه موجود نیستم
افغان گرفت نصف جهان مرا و من
دیگر به پیش چشم تو محمود نیستم
پیداست عکس روی تو در بازتاب من
آیینهام شبی که مه آلود نیستم
شیرینی تلاوت نام تو را فقط
داوود میتواند و داوود نیستم
از فکر خوب یا بد دنیا گذشتهام
دیگر به فکر آن چه غم افزود نیستم
پروانهام بسوزم اگر دل نمیکنم
پروانهام نسوخته خشنود نیستم
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلم هوای تو دارد که مهربان منی
گلی که جان جهانی نفس که جان منی
کبودتر ز بنفشه ز خاک روییدم
سمن شدم که تو خورشید آسمان منی
به غیر نام تو هرگز نخوانده ام نامی
ضمیر آدم و عالم تو در زبان منی
شراب یاد تو جاری ست جای خون در تن
مرا به باده چه حاجت که ارغوان منی
به زیر سایه ی زلفت نشسته بید دلم
نسیم رود روانی که در روان منی
عیان نمی کنم اما نهان کجا کنمت؟
تو سرّ فاشِ نهانی که در نهان منی
بهارِ عطر تو دارد خزانهی سخنم
غزل بهانه، تو شعری، تو در بیان منی
#رحمان_زارع
پ ن: بو و شربت بهار ارغوان، خماری را می برد!
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گلی که جان جهانی نفس که جان منی
کبودتر ز بنفشه ز خاک روییدم
سمن شدم که تو خورشید آسمان منی
به غیر نام تو هرگز نخوانده ام نامی
ضمیر آدم و عالم تو در زبان منی
شراب یاد تو جاری ست جای خون در تن
مرا به باده چه حاجت که ارغوان منی
به زیر سایه ی زلفت نشسته بید دلم
نسیم رود روانی که در روان منی
عیان نمی کنم اما نهان کجا کنمت؟
تو سرّ فاشِ نهانی که در نهان منی
بهارِ عطر تو دارد خزانهی سخنم
غزل بهانه، تو شعری، تو در بیان منی
#رحمان_زارع
پ ن: بو و شربت بهار ارغوان، خماری را می برد!
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گل از نژاد و سویه و سو میرسد به تو
ماه از جمال و روی نکو میرسد به تو
چون تو هُوَ الجَمیلُ وُ یُحِبُّ الجَمال نیست
سُبْحَانَهُ که جلوهی هو میرسد به تو
از دل چگونه میروی آخر که کو به کو
از هر طرف که میرود او میرسد به تو
از بند بند خویشم اگر بگسلند باز
تا کار ما رسید به مو میرسد به تو
مشمار جوی کوچک ما را حقیر و پست
دریا! که قطره قطرهی جو میرسد به تو
محراب ما به مستی تو سجده میبرد
هر کس به باده کرد وضو میرسد به تو
گفتی به ناز نازک و بس نازپرورم
کی آن که خفته بر پر قو میرسد به تو
وقتی حریف سیر شد آنگاه دور توست
ساقی همیشه دُرد سبو میرسد به تو
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ماه از جمال و روی نکو میرسد به تو
چون تو هُوَ الجَمیلُ وُ یُحِبُّ الجَمال نیست
سُبْحَانَهُ که جلوهی هو میرسد به تو
از دل چگونه میروی آخر که کو به کو
از هر طرف که میرود او میرسد به تو
از بند بند خویشم اگر بگسلند باز
تا کار ما رسید به مو میرسد به تو
مشمار جوی کوچک ما را حقیر و پست
دریا! که قطره قطرهی جو میرسد به تو
محراب ما به مستی تو سجده میبرد
هر کس به باده کرد وضو میرسد به تو
گفتی به ناز نازک و بس نازپرورم
کی آن که خفته بر پر قو میرسد به تو
وقتی حریف سیر شد آنگاه دور توست
ساقی همیشه دُرد سبو میرسد به تو
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تور بیصید و بیشکارم من
از خودم هم گلایه دارم من
شیشهی دل به سنگدل دادم
بشکند تا که خون ببارم من
آه پیدا کند مگر عکسم
که در آیینهها غبارم من
خواستی بگذرم گذشتم باز
از خودم هم برای یارم من
به خدایم سپردهای اما
به خدایت نمیسپارم من
باختم من قمار عشق تو را
نبرم تا در آن قمارم من
رودم از کوه خویش میافتم
سر به دریات میگذارم من
هستی موج در دل دریاست
سر به ساحل نمیگذارم من
تو میآیی و میروی ماهی
کوهم و بر همان قرارم من
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از خودم هم گلایه دارم من
شیشهی دل به سنگدل دادم
بشکند تا که خون ببارم من
آه پیدا کند مگر عکسم
که در آیینهها غبارم من
خواستی بگذرم گذشتم باز
از خودم هم برای یارم من
به خدایم سپردهای اما
به خدایت نمیسپارم من
باختم من قمار عشق تو را
نبرم تا در آن قمارم من
رودم از کوه خویش میافتم
سر به دریات میگذارم من
هستی موج در دل دریاست
سر به ساحل نمیگذارم من
تو میآیی و میروی ماهی
کوهم و بر همان قرارم من
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀