از تو در خیال
قصه ایی شیرین می بافم
از مهوش چشمانت
که جرقه ی آتشش تار و پود هستی ام را میسوزاند
از پریشانی کمند موهایت
که اسیرم به میل خود
در پیچشش
از گونه و لب هایت
که عطر و رویشِ گل های بهاری اش
مست و چشم بسته
در دامم میکند
از همه و همه ی تن ت
افسانه خواهم ساخت
تو را چندین جلد کتاب خواهم کرد
تو نفیس ترین کتاب این قرن خواهی شد
و بر سر زبان ها خواهی افتاد
اما من میخواهم
تو فقط افسانه ایی در شاه نشین قلب من باشی
حیف که صدای محال بیدارم می کند
و نخ به نخ خیالم را پاره می کند
داشتن مروارید رویای تو
دانه دانه روی زمین می افتد و محو می شود
#فریبا_غلامیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قصه ایی شیرین می بافم
از مهوش چشمانت
که جرقه ی آتشش تار و پود هستی ام را میسوزاند
از پریشانی کمند موهایت
که اسیرم به میل خود
در پیچشش
از گونه و لب هایت
که عطر و رویشِ گل های بهاری اش
مست و چشم بسته
در دامم میکند
از همه و همه ی تن ت
افسانه خواهم ساخت
تو را چندین جلد کتاب خواهم کرد
تو نفیس ترین کتاب این قرن خواهی شد
و بر سر زبان ها خواهی افتاد
اما من میخواهم
تو فقط افسانه ایی در شاه نشین قلب من باشی
حیف که صدای محال بیدارم می کند
و نخ به نخ خیالم را پاره می کند
داشتن مروارید رویای تو
دانه دانه روی زمین می افتد و محو می شود
#فریبا_غلامیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با باور به عمق قهقرایی نگاهت
زیتونی نگاهم را
به شبنم چکیده شده
از چشمانت می دوزم
سپس به خط عثمان طاها(نستعلیق)
دوستت دارم را در هر نقطه از قلبت
به آواز بی نهایت می رسانم
آوازه ات عالم گستر می شود
در هر تابلو و نقش و نگار
خط عاشقانه ی دوست دارمت
با بالهایی از شعله ی عشق
نامت را تا آسمان هفتم می برد.
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با باور به عمق قهقرایی نگاهت
زیتونی نگاهم را
به شبنم چکیده شده
از چشمانت می دوزم
سپس به خط عثمان طاها(نستعلیق)
دوستت دارم را در هر نقطه از قلبت
به آواز بی نهایت می رسانم
آوازه ات عالم گستر می شود
در هر تابلو و نقش و نگار
خط عاشقانه ی دوست دارمت
با بالهایی از شعله ی عشق
نامت را تا آسمان هفتم می برد.
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
این همه آشفته حالی این همه نازک خیالی
ای به دوش افکنده گیسو از تو دارم از تو دارم
این غرور و عشق و مستی خنده بر غوغای هستی
ای سیه چشم ِسیه مو از تو دارم از تو دارم
این تو بودی کز ازل خواندی به من درس وفا را
این تو بودی کآشنا کردی به عشق این مبتلا را
من که این حاشا نکردم از غمت پروا نکردم
دین من دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفته
من خود آتشی که مرا داده رنگ فنا میشناسم
من خود شیوه نگه چشم مست تو را میشناسم
دیگر ای برگشته مژگان از نگاهم رو مگردان
دین من دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفته
#معینی_کرمانشاهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای به دوش افکنده گیسو از تو دارم از تو دارم
این غرور و عشق و مستی خنده بر غوغای هستی
ای سیه چشم ِسیه مو از تو دارم از تو دارم
این تو بودی کز ازل خواندی به من درس وفا را
این تو بودی کآشنا کردی به عشق این مبتلا را
من که این حاشا نکردم از غمت پروا نکردم
دین من دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفته
من خود آتشی که مرا داده رنگ فنا میشناسم
من خود شیوه نگه چشم مست تو را میشناسم
دیگر ای برگشته مژگان از نگاهم رو مگردان
دین من دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفته
#معینی_کرمانشاهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
فصل سرماست ولى كوچهى ما امشب هم
رنگ گلهاى لباس تو به تن پوشيده
نوبهارست زمين، عشق اگر غنچه دهد
چه غم از اينكه بيابانم و او دل چيده ...
#محمد_علی_ناطقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رنگ گلهاى لباس تو به تن پوشيده
نوبهارست زمين، عشق اگر غنچه دهد
چه غم از اينكه بيابانم و او دل چيده ...
#محمد_علی_ناطقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در تعلق هر رگ جان را بدو انسی بُود
پاکبازان را بهدلبرمیل جانیخوشتر است
گرچه پیغام از نسیم صبح با دلبر نکوست
درد دل بادلبران گفتن زبانیخوشتر است
#صاحب_بلخی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پاکبازان را بهدلبرمیل جانیخوشتر است
گرچه پیغام از نسیم صبح با دلبر نکوست
درد دل بادلبران گفتن زبانیخوشتر است
#صاحب_بلخی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
هم چنان خواهم راند.
نه به آبی ها دل خواهم بست
نه به دریا-پریانی که سر از خاک به در میآرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان.
هم چنان خواهم راند.
هم چنان خواهم خواند:
“دور باید شد، دور.”
مرد آن شهر اساطیر نداشت.
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود.
هیچ آیینه تالاری، سرخوشی ها را تکرار نکرد.
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود.
دور باید شد، دور.
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجرههاست.”
هم چنان خواهم خواند.
هم چنان ..........
#سهراب_سپهری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
هم چنان خواهم راند.
نه به آبی ها دل خواهم بست
نه به دریا-پریانی که سر از خاک به در میآرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان.
هم چنان خواهم راند.
هم چنان خواهم خواند:
“دور باید شد، دور.”
مرد آن شهر اساطیر نداشت.
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود.
هیچ آیینه تالاری، سرخوشی ها را تکرار نکرد.
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود.
دور باید شد، دور.
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجرههاست.”
هم چنان خواهم خواند.
هم چنان ..........
#سهراب_سپهری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مهستی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گم کرده چشمم جای پاهای خدایم را
یا که خدا گم کرده در تاریخ جایم را
رد میشوم از یک خیابان بیکسی شاید
پیدا کند همصحبتی رد عصایم را
یخ بسته احساسم تمام باورم سرد است
باید نگه دارد یکی اینجا هوایم را
یخچال من مثل لِگوی کودکان رنگی ست
از بس که در آن چیدهام قرص و دوایم را
خوردم تمام قرصها را زود خوابیدم
تا نشنود همسایهام بغضِ صدایم را
حال غریبی داشتم وقتی که فرزندم
پیش رفیقانش عصا میزد ادایم را
حسرت به دل ماندم بگویم میروم امّا
پشت سر خود نشنوم «دیگر نیایم»را
این ماجرا را گوش کن شاید تو هم روزی
تعریف کردی پیش طفلت ماجرایم را
#کامیاب_مهری_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یا که خدا گم کرده در تاریخ جایم را
رد میشوم از یک خیابان بیکسی شاید
پیدا کند همصحبتی رد عصایم را
یخ بسته احساسم تمام باورم سرد است
باید نگه دارد یکی اینجا هوایم را
یخچال من مثل لِگوی کودکان رنگی ست
از بس که در آن چیدهام قرص و دوایم را
خوردم تمام قرصها را زود خوابیدم
تا نشنود همسایهام بغضِ صدایم را
حال غریبی داشتم وقتی که فرزندم
پیش رفیقانش عصا میزد ادایم را
حسرت به دل ماندم بگویم میروم امّا
پشت سر خود نشنوم «دیگر نیایم»را
این ماجرا را گوش کن شاید تو هم روزی
تعریف کردی پیش طفلت ماجرایم را
#کامیاب_مهری_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بوی تو را...!
نفس تو را...!
√از بوی باران بیشتر دوست دارم√
در میان خاک باران خورده
در آبی آسمان گستر
ماهی قرمز قلبم را شناور می کنم
نفس واژه ها را به نارنجی برگ درختان
در پاییز به تکاپو می اندازم
همزمان با ستاره ی قلبت
در غزل های شبانه
نازکی انگشتانم را
برای عاشقانه سرودن
به عریانی ترین موسیقی آغوش می نوازم
تا شبنم نشسته بر روی تنت
در دنج ترین حالت احساس
هزاران
هزار آلاله را
به لهجه ی فصیح عشق
در تار و پود تن
در دم و بازدم
برای پرواز به پروانگی برساند...
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نفس تو را...!
√از بوی باران بیشتر دوست دارم√
در میان خاک باران خورده
در آبی آسمان گستر
ماهی قرمز قلبم را شناور می کنم
نفس واژه ها را به نارنجی برگ درختان
در پاییز به تکاپو می اندازم
همزمان با ستاره ی قلبت
در غزل های شبانه
نازکی انگشتانم را
برای عاشقانه سرودن
به عریانی ترین موسیقی آغوش می نوازم
تا شبنم نشسته بر روی تنت
در دنج ترین حالت احساس
هزاران
هزار آلاله را
به لهجه ی فصیح عشق
در تار و پود تن
در دم و بازدم
برای پرواز به پروانگی برساند...
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زان شاه که او را هوس طبل و علم نیست
دیوانه شدم بر سر دیوانه قلم نیست
از دور ببینی تو مرا شخص رونده
آن شخص خیالست ولی غیر عدم نیست
پیش آ و عدم شو که عدم معدن جانست
اما نه چنین جان که به جز غصه و غم نیست
من بیمن و تو بیتو درآییم در این جو
زیرا که در این خشک به جز ظلم و ستم نیست
این جوی کند غرقه ولیکن نکشد مرد
کو آب حیاتست و به جز لطف و کرم نیست
#مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیوانه شدم بر سر دیوانه قلم نیست
از دور ببینی تو مرا شخص رونده
آن شخص خیالست ولی غیر عدم نیست
پیش آ و عدم شو که عدم معدن جانست
اما نه چنین جان که به جز غصه و غم نیست
من بیمن و تو بیتو درآییم در این جو
زیرا که در این خشک به جز ظلم و ستم نیست
این جوی کند غرقه ولیکن نکشد مرد
کو آب حیاتست و به جز لطف و کرم نیست
#مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کسی چه شکرکند دولت تمنا را
به عالمیکه تویی ناله میکشد ما را
ندرد انجمن یأس ما شراب دگر
هم از شکست مگرپرکنیم مینا را
به عالمیکه حلاوت نشانهٔ ننگ است
دو نیم چون نشود دل ز غصه خرما را
هنوز ارهٔ دندان موج در نظر است
گوهر به دامن راحت چسانکشد پا را
درشتخو چه خیال است نرمگو باشد؟
شرارخیزی محض است طبع خارا را
سلامت آینهٔ اعتبار امکان نیست
شکستهاند به صد موج رنگ دریا را
صفای دل بهکدورت مده ز فکر دویی
که عکس، تنگ برآیینه کند جا را
برون لفظ محال است جلوهٔ معنی
همان زکسوتاسما طلب مسما را
رسیدهایم ز اسما به فهم معنی خویش
گرفتهایم ز عنقا سراغ عنقا را
هزار معنی پیچیده در تغافل تست
به ابروی تو چه نسبتزبانگویا را
سبکروان به هوایت چنان ز خود رفتند
که چون نفس نرساندند برزمین پا را
همیشه تشنه لب خون ما بود بیدل
چوشیشه هرکه به دست آورد دل ما را
#بیدل_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به عالمیکه تویی ناله میکشد ما را
ندرد انجمن یأس ما شراب دگر
هم از شکست مگرپرکنیم مینا را
به عالمیکه حلاوت نشانهٔ ننگ است
دو نیم چون نشود دل ز غصه خرما را
هنوز ارهٔ دندان موج در نظر است
گوهر به دامن راحت چسانکشد پا را
درشتخو چه خیال است نرمگو باشد؟
شرارخیزی محض است طبع خارا را
سلامت آینهٔ اعتبار امکان نیست
شکستهاند به صد موج رنگ دریا را
صفای دل بهکدورت مده ز فکر دویی
که عکس، تنگ برآیینه کند جا را
برون لفظ محال است جلوهٔ معنی
همان زکسوتاسما طلب مسما را
رسیدهایم ز اسما به فهم معنی خویش
گرفتهایم ز عنقا سراغ عنقا را
هزار معنی پیچیده در تغافل تست
به ابروی تو چه نسبتزبانگویا را
سبکروان به هوایت چنان ز خود رفتند
که چون نفس نرساندند برزمین پا را
همیشه تشنه لب خون ما بود بیدل
چوشیشه هرکه به دست آورد دل ما را
#بیدل_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هر آنکه واقف دم نیست بی شک آدم نیست
نه آدم است هر آنکس که واقف دم نیست
ز جسم رایحه روح می کن استشمام
چه حاصل است ز روحی که او مجسم نیست
بروب خانه دل پاک از محبت غیر
در این حرم به خدا غیر دوست محرم نیست
#حاجب_شیرازی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نه آدم است هر آنکس که واقف دم نیست
ز جسم رایحه روح می کن استشمام
چه حاصل است ز روحی که او مجسم نیست
بروب خانه دل پاک از محبت غیر
در این حرم به خدا غیر دوست محرم نیست
#حاجب_شیرازی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به هرجا رو کنی در روشنی چون ماه مشهوری
بهرجا پا نهی در راستی چون سرو یکتایی
چنین روشن ندیدم رخ یقین دارم که خورشیدی
بدین نرمی نیفتد تن گمان دارم که دیبایی
#قاآنی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بهرجا پا نهی در راستی چون سرو یکتایی
چنین روشن ندیدم رخ یقین دارم که خورشیدی
بدین نرمی نیفتد تن گمان دارم که دیبایی
#قاآنی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دل، در گروِ چند هنر داشتم، این شد...
ای بیسپران! من که سپر داشتم این شد!
رودی که به سَد خورد، زِ اندوه ورم کرد...
یعنی عطشِ سیر و سفر داشتم این شد!
خاکسترِ گردوبُنِ پیری به چناری،
میگفت که بسیار ثمر داشتم این شد!
با خاکِ سیه، جمجمهی خالیِ جمشید،
فرمود زِ افلاک خبر داشتم این شد!
نی گفت که تلخ است جهان، گفتمش این نیست...
نالید که من بارِ شِکَر داشتم این شد!!
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای بیسپران! من که سپر داشتم این شد!
رودی که به سَد خورد، زِ اندوه ورم کرد...
یعنی عطشِ سیر و سفر داشتم این شد!
خاکسترِ گردوبُنِ پیری به چناری،
میگفت که بسیار ثمر داشتم این شد!
با خاکِ سیه، جمجمهی خالیِ جمشید،
فرمود زِ افلاک خبر داشتم این شد!
نی گفت که تلخ است جهان، گفتمش این نیست...
نالید که من بارِ شِکَر داشتم این شد!!
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
"هیچ است"
عید، بی عاطفه ، بی مهر و محبت هیچ است
بی من و بی تو و آیین ِ رفاقت هیچ است!
مثل ايام دگر بی ثمر و بی بار است
به دل اَر عشق نباشد همه سالَت هیچ است
عمرمان می گذَرد بی هدف و بیهوده
گذر ثانیه و گردش ِ ساعت هیچ است
روزه و راز و نیاز و، سر به سجاده و مُهر
دل اگر بشکنی هفتاد عبادت هیچ است!
گر که صد مِی بخوری، بِه ز یکی نان بِبُری !
دست گیری نکنی آنهمه طاعت هیچ است
توکه از حال #سپهر، سیصد و شصت بی خبری!
پنج روزی مکن از حال سوالت، هیچ است !!
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عید، بی عاطفه ، بی مهر و محبت هیچ است
بی من و بی تو و آیین ِ رفاقت هیچ است!
مثل ايام دگر بی ثمر و بی بار است
به دل اَر عشق نباشد همه سالَت هیچ است
عمرمان می گذَرد بی هدف و بیهوده
گذر ثانیه و گردش ِ ساعت هیچ است
روزه و راز و نیاز و، سر به سجاده و مُهر
دل اگر بشکنی هفتاد عبادت هیچ است!
گر که صد مِی بخوری، بِه ز یکی نان بِبُری !
دست گیری نکنی آنهمه طاعت هیچ است
توکه از حال #سپهر، سیصد و شصت بی خبری!
پنج روزی مکن از حال سوالت، هیچ است !!
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀