من که هستم راز چشمت، تا نهانی می شوم
در نشان عشق تو ، کِی بی نشانی می شوم ؟
بس که من عاشق شدم بر روی ماهت نازنین
در کتاب گینس عشقت جهانی می شوم
در خیالم پر زدم بی بال و پر سویت چنان
بی پریدن سویت ای مه ، آسمانی می شوم
دیگران شاید زبانی یا که نانی بوده اند
بین این نامردمی ها یارِ جانی می شوم
تا که احساسی به من داری فراسوی زمین
یک ستاره ، بی نشانم ؛ کهکشانی می شوم
آبشاری بی قرارم که از دو چشمت یک زمان
تا نیفتم ناگهانی، پلکانی می شوم
می روی روزی از اینجا بی ترانه ، بی صدا
می نشینم شاهد نامهربانی می شوم
در میان فصل هایم چون تماشایم کنی
زرد و نارنجی و سرخ و هم ؛ خزانی می شوم
عشق ورزیدن برایم کارآسانی نبود
شمع جان سوزی به پایانم که فانی می شوم
دفتر عشقت اگر بستی، فراموشت شدم
توی یک پرونده ای هم بایگانی می شوم
#مهشاد_محمدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در نشان عشق تو ، کِی بی نشانی می شوم ؟
بس که من عاشق شدم بر روی ماهت نازنین
در کتاب گینس عشقت جهانی می شوم
در خیالم پر زدم بی بال و پر سویت چنان
بی پریدن سویت ای مه ، آسمانی می شوم
دیگران شاید زبانی یا که نانی بوده اند
بین این نامردمی ها یارِ جانی می شوم
تا که احساسی به من داری فراسوی زمین
یک ستاره ، بی نشانم ؛ کهکشانی می شوم
آبشاری بی قرارم که از دو چشمت یک زمان
تا نیفتم ناگهانی، پلکانی می شوم
می روی روزی از اینجا بی ترانه ، بی صدا
می نشینم شاهد نامهربانی می شوم
در میان فصل هایم چون تماشایم کنی
زرد و نارنجی و سرخ و هم ؛ خزانی می شوم
عشق ورزیدن برایم کارآسانی نبود
شمع جان سوزی به پایانم که فانی می شوم
دفتر عشقت اگر بستی، فراموشت شدم
توی یک پرونده ای هم بایگانی می شوم
#مهشاد_محمدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
میتوانم بود بی تو، تاب تنهاییم هست
امتحان صبر خود کردم، شکیباییم هست
حفظ ناموس تو منظور است میدانی تو هم
ورنه صد تقریب خوب از بهر رسواییم هست
سوی تو گویم نخواهد آمد اما میشنو
ایستاده بر در دل صد تقاضاییم هست
نی همین داد تغافل میدهد خودرای من
اندکی هم در مقام رشکفرماییم هست
گر شراب این است کـاندر کاسهی من میرود
پرخماری در پی این بادهپیماییم هست
گرچه هیچم، نیستم همچون رقیبان دربهدر
امتیازی از هوسناکان هرجاییم هست
وحشی ام، من کِی مرا وحشت گذارد پیش تو؟
گرچه میدانم که در بزم تو گنجاییم هست
#وحشی_بافقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میتوانم بود بی تو، تاب تنهاییم هست
امتحان صبر خود کردم، شکیباییم هست
حفظ ناموس تو منظور است میدانی تو هم
ورنه صد تقریب خوب از بهر رسواییم هست
سوی تو گویم نخواهد آمد اما میشنو
ایستاده بر در دل صد تقاضاییم هست
نی همین داد تغافل میدهد خودرای من
اندکی هم در مقام رشکفرماییم هست
گر شراب این است کـاندر کاسهی من میرود
پرخماری در پی این بادهپیماییم هست
گرچه هیچم، نیستم همچون رقیبان دربهدر
امتیازی از هوسناکان هرجاییم هست
وحشی ام، من کِی مرا وحشت گذارد پیش تو؟
گرچه میدانم که در بزم تو گنجاییم هست
#وحشی_بافقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رقص قوها را درون رود و برکه دیده ای
عکس مهتاب را درون آب جلگه دیده ای
محو اقیانوس و دریا با نگارت گشته ای
در دلت مکشوف احیای غبارت گشته ای
با دو تارت حسرت دیدار لیلا خوانده ای
خنده و لبخند را یک دم لبش بنشانده ای
با خیال عشق او در خلوتت کز کرده ای
فارغ از رویای دلبر ذره ای حض کرده ای
تاکنون بی یاد دلبر یک شبی سر کرده ای
بغض تنهایی شب را چند برابر کرده ای
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رقص قوها را درون رود و برکه دیده ای
عکس مهتاب را درون آب جلگه دیده ای
محو اقیانوس و دریا با نگارت گشته ای
در دلت مکشوف احیای غبارت گشته ای
با دو تارت حسرت دیدار لیلا خوانده ای
خنده و لبخند را یک دم لبش بنشانده ای
با خیال عشق او در خلوتت کز کرده ای
فارغ از رویای دلبر ذره ای حض کرده ای
تاکنون بی یاد دلبر یک شبی سر کرده ای
بغض تنهایی شب را چند برابر کرده ای
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همی نسیم گل آرد بباغ بوی بهار
بهار چهر منا! خیز و جام باده بیار
اگر چه باده حرامست ظن برم که مگر
حلال گردد بر عاشقان بوقت بهار
خدای، نعمت، مارا ز بهر خوردن داد
بیا و نعمت او را ز ما دریغ مدار
#فرخی_سیستانی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بهار چهر منا! خیز و جام باده بیار
اگر چه باده حرامست ظن برم که مگر
حلال گردد بر عاشقان بوقت بهار
خدای، نعمت، مارا ز بهر خوردن داد
بیا و نعمت او را ز ما دریغ مدار
#فرخی_سیستانی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از خدا غیر خدا را خواستن
ظن افزونیست و کلی کاستن
خاصه عمری غرق در بیگانگی
در حضور شیر روبهشانگی
(دفتر پنجم مثنوی معنوی مولوی)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ظن افزونیست و کلی کاستن
خاصه عمری غرق در بیگانگی
در حضور شیر روبهشانگی
(دفتر پنجم مثنوی معنوی مولوی)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌹🌹
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در جهانی که پر است از دَل ِ ترفند پرست
خون دل می چکد از چشم خردمند پرست
چه بگویم من از احساس خوش آزادی
نرود در سر نابنده ی پابند پرست
در دیاری که خرد خاک ِ خرافات شده
بیگمان کور شود دیده ی اسپند پرست
بخت با فرقه ی قتال ِ قجر یار شده
وای بر طایفه ی پاک دل ِ زَند پرست
بر درخت ِ سر ِ هر کوچه طنابی پیداست
آوخ از دلهره ی مادر فرزند پرست
دادگاهیکه در آنحضرت شیطان قاضیست
سربداریست مکافات ِخداوند پرست
این زمان تار ترین گاه هنرمند است آه...
به مقامات رسد مرد هنربند پرست
#یوسف_ولایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خون دل می چکد از چشم خردمند پرست
چه بگویم من از احساس خوش آزادی
نرود در سر نابنده ی پابند پرست
در دیاری که خرد خاک ِ خرافات شده
بیگمان کور شود دیده ی اسپند پرست
بخت با فرقه ی قتال ِ قجر یار شده
وای بر طایفه ی پاک دل ِ زَند پرست
بر درخت ِ سر ِ هر کوچه طنابی پیداست
آوخ از دلهره ی مادر فرزند پرست
دادگاهیکه در آنحضرت شیطان قاضیست
سربداریست مکافات ِخداوند پرست
این زمان تار ترین گاه هنرمند است آه...
به مقامات رسد مرد هنربند پرست
#یوسف_ولایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از تو در خیال
قصه ایی شیرین می بافم
از مهوش چشمانت
که جرقه ی آتشش تار و پود هستی ام را میسوزاند
از پریشانی کمند موهایت
که اسیرم به میل خود
در پیچشش
از گونه و لب هایت
که عطر و رویشِ گل های بهاری اش
مست و چشم بسته
در دامم میکند
از همه و همه ی تن ت
افسانه خواهم ساخت
تو را چندین جلد کتاب خواهم کرد
تو نفیس ترین کتاب این قرن خواهی شد
و بر سر زبان ها خواهی افتاد
اما من میخواهم
تو فقط افسانه ایی در شاه نشین قلب من باشی
حیف که صدای محال بیدارم می کند
و نخ به نخ خیالم را پاره می کند
داشتن مروارید رویای تو
دانه دانه روی زمین می افتد و محو می شود
#فریبا_غلامیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قصه ایی شیرین می بافم
از مهوش چشمانت
که جرقه ی آتشش تار و پود هستی ام را میسوزاند
از پریشانی کمند موهایت
که اسیرم به میل خود
در پیچشش
از گونه و لب هایت
که عطر و رویشِ گل های بهاری اش
مست و چشم بسته
در دامم میکند
از همه و همه ی تن ت
افسانه خواهم ساخت
تو را چندین جلد کتاب خواهم کرد
تو نفیس ترین کتاب این قرن خواهی شد
و بر سر زبان ها خواهی افتاد
اما من میخواهم
تو فقط افسانه ایی در شاه نشین قلب من باشی
حیف که صدای محال بیدارم می کند
و نخ به نخ خیالم را پاره می کند
داشتن مروارید رویای تو
دانه دانه روی زمین می افتد و محو می شود
#فریبا_غلامیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با باور به عمق قهقرایی نگاهت
زیتونی نگاهم را
به شبنم چکیده شده
از چشمانت می دوزم
سپس به خط عثمان طاها(نستعلیق)
دوستت دارم را در هر نقطه از قلبت
به آواز بی نهایت می رسانم
آوازه ات عالم گستر می شود
در هر تابلو و نقش و نگار
خط عاشقانه ی دوست دارمت
با بالهایی از شعله ی عشق
نامت را تا آسمان هفتم می برد.
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با باور به عمق قهقرایی نگاهت
زیتونی نگاهم را
به شبنم چکیده شده
از چشمانت می دوزم
سپس به خط عثمان طاها(نستعلیق)
دوستت دارم را در هر نقطه از قلبت
به آواز بی نهایت می رسانم
آوازه ات عالم گستر می شود
در هر تابلو و نقش و نگار
خط عاشقانه ی دوست دارمت
با بالهایی از شعله ی عشق
نامت را تا آسمان هفتم می برد.
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
این همه آشفته حالی این همه نازک خیالی
ای به دوش افکنده گیسو از تو دارم از تو دارم
این غرور و عشق و مستی خنده بر غوغای هستی
ای سیه چشم ِسیه مو از تو دارم از تو دارم
این تو بودی کز ازل خواندی به من درس وفا را
این تو بودی کآشنا کردی به عشق این مبتلا را
من که این حاشا نکردم از غمت پروا نکردم
دین من دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفته
من خود آتشی که مرا داده رنگ فنا میشناسم
من خود شیوه نگه چشم مست تو را میشناسم
دیگر ای برگشته مژگان از نگاهم رو مگردان
دین من دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفته
#معینی_کرمانشاهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای به دوش افکنده گیسو از تو دارم از تو دارم
این غرور و عشق و مستی خنده بر غوغای هستی
ای سیه چشم ِسیه مو از تو دارم از تو دارم
این تو بودی کز ازل خواندی به من درس وفا را
این تو بودی کآشنا کردی به عشق این مبتلا را
من که این حاشا نکردم از غمت پروا نکردم
دین من دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفته
من خود آتشی که مرا داده رنگ فنا میشناسم
من خود شیوه نگه چشم مست تو را میشناسم
دیگر ای برگشته مژگان از نگاهم رو مگردان
دین من دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفته
#معینی_کرمانشاهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
فصل سرماست ولى كوچهى ما امشب هم
رنگ گلهاى لباس تو به تن پوشيده
نوبهارست زمين، عشق اگر غنچه دهد
چه غم از اينكه بيابانم و او دل چيده ...
#محمد_علی_ناطقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رنگ گلهاى لباس تو به تن پوشيده
نوبهارست زمين، عشق اگر غنچه دهد
چه غم از اينكه بيابانم و او دل چيده ...
#محمد_علی_ناطقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در تعلق هر رگ جان را بدو انسی بُود
پاکبازان را بهدلبرمیل جانیخوشتر است
گرچه پیغام از نسیم صبح با دلبر نکوست
درد دل بادلبران گفتن زبانیخوشتر است
#صاحب_بلخی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پاکبازان را بهدلبرمیل جانیخوشتر است
گرچه پیغام از نسیم صبح با دلبر نکوست
درد دل بادلبران گفتن زبانیخوشتر است
#صاحب_بلخی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
هم چنان خواهم راند.
نه به آبی ها دل خواهم بست
نه به دریا-پریانی که سر از خاک به در میآرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان.
هم چنان خواهم راند.
هم چنان خواهم خواند:
“دور باید شد، دور.”
مرد آن شهر اساطیر نداشت.
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود.
هیچ آیینه تالاری، سرخوشی ها را تکرار نکرد.
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود.
دور باید شد، دور.
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجرههاست.”
هم چنان خواهم خواند.
هم چنان ..........
#سهراب_سپهری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
هم چنان خواهم راند.
نه به آبی ها دل خواهم بست
نه به دریا-پریانی که سر از خاک به در میآرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان.
هم چنان خواهم راند.
هم چنان خواهم خواند:
“دور باید شد، دور.”
مرد آن شهر اساطیر نداشت.
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود.
هیچ آیینه تالاری، سرخوشی ها را تکرار نکرد.
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود.
دور باید شد، دور.
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجرههاست.”
هم چنان خواهم خواند.
هم چنان ..........
#سهراب_سپهری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مهستی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گم کرده چشمم جای پاهای خدایم را
یا که خدا گم کرده در تاریخ جایم را
رد میشوم از یک خیابان بیکسی شاید
پیدا کند همصحبتی رد عصایم را
یخ بسته احساسم تمام باورم سرد است
باید نگه دارد یکی اینجا هوایم را
یخچال من مثل لِگوی کودکان رنگی ست
از بس که در آن چیدهام قرص و دوایم را
خوردم تمام قرصها را زود خوابیدم
تا نشنود همسایهام بغضِ صدایم را
حال غریبی داشتم وقتی که فرزندم
پیش رفیقانش عصا میزد ادایم را
حسرت به دل ماندم بگویم میروم امّا
پشت سر خود نشنوم «دیگر نیایم»را
این ماجرا را گوش کن شاید تو هم روزی
تعریف کردی پیش طفلت ماجرایم را
#کامیاب_مهری_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یا که خدا گم کرده در تاریخ جایم را
رد میشوم از یک خیابان بیکسی شاید
پیدا کند همصحبتی رد عصایم را
یخ بسته احساسم تمام باورم سرد است
باید نگه دارد یکی اینجا هوایم را
یخچال من مثل لِگوی کودکان رنگی ست
از بس که در آن چیدهام قرص و دوایم را
خوردم تمام قرصها را زود خوابیدم
تا نشنود همسایهام بغضِ صدایم را
حال غریبی داشتم وقتی که فرزندم
پیش رفیقانش عصا میزد ادایم را
حسرت به دل ماندم بگویم میروم امّا
پشت سر خود نشنوم «دیگر نیایم»را
این ماجرا را گوش کن شاید تو هم روزی
تعریف کردی پیش طفلت ماجرایم را
#کامیاب_مهری_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بوی تو را...!
نفس تو را...!
√از بوی باران بیشتر دوست دارم√
در میان خاک باران خورده
در آبی آسمان گستر
ماهی قرمز قلبم را شناور می کنم
نفس واژه ها را به نارنجی برگ درختان
در پاییز به تکاپو می اندازم
همزمان با ستاره ی قلبت
در غزل های شبانه
نازکی انگشتانم را
برای عاشقانه سرودن
به عریانی ترین موسیقی آغوش می نوازم
تا شبنم نشسته بر روی تنت
در دنج ترین حالت احساس
هزاران
هزار آلاله را
به لهجه ی فصیح عشق
در تار و پود تن
در دم و بازدم
برای پرواز به پروانگی برساند...
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نفس تو را...!
√از بوی باران بیشتر دوست دارم√
در میان خاک باران خورده
در آبی آسمان گستر
ماهی قرمز قلبم را شناور می کنم
نفس واژه ها را به نارنجی برگ درختان
در پاییز به تکاپو می اندازم
همزمان با ستاره ی قلبت
در غزل های شبانه
نازکی انگشتانم را
برای عاشقانه سرودن
به عریانی ترین موسیقی آغوش می نوازم
تا شبنم نشسته بر روی تنت
در دنج ترین حالت احساس
هزاران
هزار آلاله را
به لهجه ی فصیح عشق
در تار و پود تن
در دم و بازدم
برای پرواز به پروانگی برساند...
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀