💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
بگو صياد ما در دام ريزد دانه‌ی ما را
که شاید بشنود مرغی دگر افسانه‌ی ما را

مرا در بند بند افتاده چون نِی، آتش غيرت
كه سوزد شمعِ بزم ديگری پروانه‌ی ما را

حريفان را پر از صهباست جام عيش و حيرانم
كه تا كِی بنگرد ساقی تهی‌پيمانه‌ی ما را؟!

مشو ايمن ز زهدِ عقل، ساقی! مِی پياپی دِه
كه اين ديوانه آخر بشكند خُمخانه‌ی ما را

اگر بايست بستن هركجا ديوانه‌ای -يا رب!-
به زنجيری ببند آخر دل ديوانه‌ی ما را

در اين عالم كه آب و گِل اساس هر بنا آمد
بنا كردند از غم كلبه‌ی ويرانه‌ی ما را

ز «افسر» آخر او را اینهمه بیگانگی تا کِی؟
خوش آن روزی كه سازد آشنا بيگانه‌ی ما را...

#افسر_کرمانی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
زاین شعله که رخسار تو افروخته دارد
پروانه‌صفت خرمنِ ما سوخته دارد

شَه، رسم صف‌آرایی و لشکرشکنی را
از طُرّه و مژگان تو آموخته دارد

گنجِ رُخِ تو، قسمت مارِ سر زلف است
من مفلس و او سیم و زر اندوخته دارد

هِی چاک زنم پیرهنِ کهنه‌ی غم را
هِی دستِ فراق تو ز نو دوخته دارد

دیبای رُخت راست خریدار، که «افسر»
کالای دل و جان همه بفروخته دارد...

#افسر_کرمانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زاین شعله که رخسار تو افروخته دارد
پروانه‌صفت خرمنِ ما سوخته دارد

شَه، رسم صف‌آرایی و لشکرشکنی را
از طُرّه و مژگان تو آموخته دارد

گنجِ رُخِ تو، قسمت مارِ سر زلف است
من مفلس و او سیم و زر اندوخته دارد

هِی چاک زنم پیرهنِ کهنه‌ی غم را
هِی دستِ فراق تو ز نو دوخته دارد

دیبای رُخت راست خریدار، که «افسر»
کالای دل و جان همه بفروخته دارد...

#افسر_کرمانی


❀═‎‌🌼❤️⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بگو صياد ما در دام ريزد دانه‌ی ما را
که شاید بشنود مرغی دگر افسانه‌ی ما را

مرا در بند بند افتاده چون نِی، آتش غيرت
كه سوزد شمعِ بزم ديگری پروانه‌ی ما را

حريفان را پر از صهباست جام عيش و حيرانم
كه تا كِی بنگرد ساقی تهی‌پيمانه‌ی ما را؟!

مشو ايمن ز زهدِ عقل، ساقی! مِی پياپی دِه
كه اين ديوانه آخر بشكند خُمخانه‌ی ما را

اگر بايست بستن هركجا ديوانه‌ای -يا رب!-
به زنجيری ببند آخر دل ديوانه‌ی ما را

در اين عالم كه آب و گِل اساس هر بنا آمد
بنا كردند از غم كلبه‌ی ويرانه‌ی ما را

ز «افسر» آخر او را اینهمه بیگانگی تا کِی؟
خوش آن روزی كه سازد آشنا بيگانه‌ی ما را...

#افسر_کرمانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
برخیز و بزدای از دلم، ساقی غم ایام را
منشین که گردون خون کند، در گردش آور جام را

از یاسمن ای سیمتن، نازک ترت باشد بدن
حیف است اندر پیرهن، پنهان کنی اندام را


#افسر_کرمانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وه که اگر پیام ما، صبحدمی صبا برد
جانب آشنای ما، قصه آشنا برد

خوب و خوش است و جان فزا، صبح که قاصد صبا
بر در آشنای ما، عرض سلام ما برد

روی تو نور چشم من، برد و فزود حیرتم
بدر منیر، کی طمع، بر شفق سها برد


#افسر_کرمانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بامدادان قاصدی از کوی یار آمد مرا
قاصدی فرخنده ز آن فرخ دیار آمد مرا

جان همی کردم فدا در راه آن فرخنده پیک
کز ورودش جانی از نو مستعار آمد مرا


#افسر_کرمانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خون شد از بس که غمِ لعل تو را خورد دلم
نکند لعل تو از بهر چه غمخواری دل؟

یک گرفتار در این شهر نباشد، چه کنم
-با چنین بی‌خبران، شرحِ گرفتاری دل؟

هیچ دانی که چرا از وطن آواره شدم؟
جای ما نیست در
آن زلف، ز بسیاری دل!

شب نبوده‌ست در آن زلف سیاهِ پُرخَم
که مرا گم نشود جان به طلبکاری دل

هرچه از دوست جفا دید، وفا کرد دلم
«افسر!» آیین جفا بین و وفاداری دل...

#افسر_کرمانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صبح چو مهر از درم درآمد جانان
ماه جبینش ز شام زلف نمایان

وه چه جبین آفتاب مطلع فجری
کامده از ذره کمترش مه تابان


#افسر_کرمانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
روی یارم، ای خجل از تابش نور، آفتابت
گر تو صبحی، از چه شام زلف او آمد نقابت

آفتاب ماهرویان،‌ ماهتاب عاشقانی
بی سحاب استی و روز و شب مه و خور در سحابت


#افسر_کرمانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ماه من، ای کز رخت دایم بتاب است آفتاب
نور را از رویت اندر اکتساب است آفتاب

می خرامی بر زمین از ناز و خود گویا ز رشک
هر نفس یا لیتنی کنت تراب است آفتاب

ای ظهور نور حق و ای منجی دور زمان
از فروغ بارگاهت نوریاب است آفتاب


#افسر_کرمانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خون شد از بس که غمِ لعل تو را خورد دلم
نکند لعل تو از بهر چه غمخواری دل؟

یک گرفتار در این شهر نباشد، چه کنم
-با چنین بی‌خبران، شرحِ گرفتاری دل؟

هیچ دانی که چرا از وطن آواره شدم؟
جای ما نیست در آن زلف، ز بسیاری دل!


شب نبوده‌ست در آن زلف سیاهِ پُرخَم
که مرا گم نشود جان به طلبکاری دل

هرچه از دوست جفا دید، وفا کرد دلم
«افسر!» آیین جفا بین و وفاداری دل...

#افسر_کرمانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
با تو صنوبر خرام، کرده قیامت قیام
کرده قیامت قیام، با تو صنوبر خرام

گر تو بریزی به جام، باده نباشد حرام
باده نباشد حرام، گر تو بریزی به جام

ماه رُخت را غلام، آمده خورشیدِ چرخ
آمده خورشیدِ چرخ، ماه رُخت را غلام

ولوله‌ی خاص و عام، زمزمه‌ی حُسن توست
زمزمه‌ی حُسن توست، ولوله‌ی خاص و عام

بس که بُود ازدحام، کوی تو چون محشر است
کوی تو چون محشر است، بس که بُود ازدحام

سرو خرامان به بام، جز تو نیامد دگر
جز تو نیامد دگر، سرو خرامان به بام

گر تو ببندی به دام، مایه‌ی وارستگی‌ست
مایه‌ی وارستگی‌ست، گر تو ببندی به دام

خون دل اَندر به جام، «افسر» بیچاره راست
«افسر» بیچاره راست، خون دل اَندر به جام...


#افسر_کرمانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وزید بر تن خوابیدگان نسیم سحر
وز آن شمیم بیفتاد خوابشان از سر

گذشت بر بدن مردگان مسیح نسیم
وز آن نسیم روان یافت بازشان پیکر

زمین مرده دگر زنده شد به فیض نسیم
دلی که زنده نشد از زمین بود کمتر


#افسر_کرمانی
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
باز باد سحری بوی خوش یار آورد
کاروان ختنی مشک به خروار آورد

آنچنان در طرب آورده هوا زاهد را
که بر پیر مغان سبحه و دستار آورد

دوش پیک سحری با سر زلفش، گل‌ها
از دل خون شده عاشق غمخوار آورد


#افسر_کرمانی
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گشتیم همه عالم و جای دگری نیست
دیدیم و ز سودای غمت خوبتری نیست

تا شیفته سامان گذرد خاطرم ای دوست،
از زلف تو در خاطرم آشفته تری نیست


#افسر_کرمانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در بزم چمان آمده سرو چمن ما
امشب همه رشک چمن است انجمن ما

ماه است که در بزم برافروخته طلعت،
یا شمع رخ مهوش سیمین بدن ما؟

خوب است که در بزم من آید به تماشا،
دهقان، که نپرورده چو سرو چمن ما


#افسر_کرمانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بیا این چشم صورت بین بنه ای دل دمی برهم
به خلوتخانه معنی درآ، با خاطری خرّم

ز خودبینی درآ، یک دم اگر خواهی خدابینی
چو ماهی آب می جوئی و هستی غوطه ور در یم

بود در باطنت پنهان، سراسر عالم امکان
مپندار اینچنین خود را، که هستی نقطه مبهم


#افسر_کرمانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هیچ می‌دانی مرا در بوته دل تاب نیست؟
کمتر آتش زن که جانم، کمتر از سیماب نیست

هرشب از هجر تو می میریم و در بالین خاک،
مردگان را خود نشاید کس بگوید خواب نیست

مردم چشمم شود منزلگه عکس رخت،
تا نگویی خانه کس در ره سیلاب نیست


#افسر_کرمانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
جمشیدوشان گدای درگاه تو اند
خسرومنشان نشسته در راه تو اند

یک طایفه همچو من بهر برزن و کوی
راضی به عتاب گاه و بیگاه تو اند
 

#افسر_کرمانی
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀