برای ملاقات با
محرمانه ترین ترانه های من
نیازی به جست و جوی هیچ جانبی از
این جهان خسته نیست
کافی ست
فقط به خواب گل سرخ اشاره کنید
به رد پای پرنده
به بلوغ باد
به بوی باران
حتما به رگه های روشنی
از اردیبهشت خواهید رسید ...
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
محرمانه ترین ترانه های من
نیازی به جست و جوی هیچ جانبی از
این جهان خسته نیست
کافی ست
فقط به خواب گل سرخ اشاره کنید
به رد پای پرنده
به بلوغ باد
به بوی باران
حتما به رگه های روشنی
از اردیبهشت خواهید رسید ...
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نيايش من
بوسيدنِ آدمیست
هنوز هم رسولِ سادگان منم
رفيق شما
که اهل هوای علاقهايد!
من اهلِ ديارِ دردمندان بودهام
اين راز من است
که روياها را به خانههای شما باز میآورم
خانههای شما روشن خواهد شد
ما پنجرهها را گشوديم
پردهها را در باد ...!
از این به بعد
از همین نزدیکیهای خودمان به بعد
خوابهای خوش آدمی
به تعبیر تازه میرسند
مطمئن باش
یقین کن
باید باورت شود
#سیدعلی_صالحی♥️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بوسيدنِ آدمیست
هنوز هم رسولِ سادگان منم
رفيق شما
که اهل هوای علاقهايد!
من اهلِ ديارِ دردمندان بودهام
اين راز من است
که روياها را به خانههای شما باز میآورم
خانههای شما روشن خواهد شد
ما پنجرهها را گشوديم
پردهها را در باد ...!
از این به بعد
از همین نزدیکیهای خودمان به بعد
خوابهای خوش آدمی
به تعبیر تازه میرسند
مطمئن باش
یقین کن
باید باورت شود
#سیدعلی_صالحی♥️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با خودت روشنایی ببر
راه...گرگ دارد
راه...گرسنگی دارد
راه...تاریکی دارد.
(در هر شرایطی
باهم باشید.)
گاهی میشود با گرگ
کنار آمد،
اما هرگز به گرسنگی
اعتماد نکن
او سرانجام با تاریکی
تبانی خواهد کرد.
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
راه...گرگ دارد
راه...گرسنگی دارد
راه...تاریکی دارد.
(در هر شرایطی
باهم باشید.)
گاهی میشود با گرگ
کنار آمد،
اما هرگز به گرسنگی
اعتماد نکن
او سرانجام با تاریکی
تبانی خواهد کرد.
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من از عطرِِ آهستهی هوا میفهمم
تو باید تازگیها
از اینجا گذشته باشی
دیگر نیازی به دعای دریا نیست
گلدانها را آب دادهام
ظرفها را شستهام
خانه را رُفتورو کردهام
دنیا خیلی خوب است،
بیا!
علامت خانه بودنِ من
همین پنجرهی رو به جنوبِ آفتاب است
تا تو نیایی
پرده را نخواهم کشید.
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو باید تازگیها
از اینجا گذشته باشی
دیگر نیازی به دعای دریا نیست
گلدانها را آب دادهام
ظرفها را شستهام
خانه را رُفتورو کردهام
دنیا خیلی خوب است،
بیا!
علامت خانه بودنِ من
همین پنجرهی رو به جنوبِ آفتاب است
تا تو نیایی
پرده را نخواهم کشید.
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قبول نيست ریرا
بيا قدمهامان را تا يادگاری درخت شماره کنيم
هر که پيشتر از باران به رويای چشمه رسيد
پريچهی بیجفت آبها را ببوسد،
برود تا پشتِ بالِ پروانه
هی خواب خدا و سينهريز و ستاره ببيند.
قبول نيست ریرا!
بيا بیخبر به خواب هفتسالگی برگرديم،
غصههامان گوشهی گنجهی بیکليد،
مشقهامان نوشته،
تقويم تمامِ مدارس در باد،
و عيد ... يعنی هميشه همين فردا!
نه دوش و نه امروز،
تنها باريکهی راهی است که میرود ...
میرود تا بوسه، تا نُقل و پولکی،
تا سهم گريه از بغض آه،
ها ... ریرا!
حالا جامههايت را
تا به هفت آب تمام خواهم شُست،
صبح علیالطلوع راه خواهيم افتاد
میرويم، اما نه دورتر از نرگس و رويای بیگذر،
باد اگر آمد
شناسنامههامان برای او،
باران اگر آمد
چشمهامان برای او،
تنها دعا کن کسی لایِ کتابِ کهنه را نگشايد
من از حديث ديو و
دوری از تو میترسم ... ریرا!
#سیدعلی صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بيا قدمهامان را تا يادگاری درخت شماره کنيم
هر که پيشتر از باران به رويای چشمه رسيد
پريچهی بیجفت آبها را ببوسد،
برود تا پشتِ بالِ پروانه
هی خواب خدا و سينهريز و ستاره ببيند.
قبول نيست ریرا!
بيا بیخبر به خواب هفتسالگی برگرديم،
غصههامان گوشهی گنجهی بیکليد،
مشقهامان نوشته،
تقويم تمامِ مدارس در باد،
و عيد ... يعنی هميشه همين فردا!
نه دوش و نه امروز،
تنها باريکهی راهی است که میرود ...
میرود تا بوسه، تا نُقل و پولکی،
تا سهم گريه از بغض آه،
ها ... ریرا!
حالا جامههايت را
تا به هفت آب تمام خواهم شُست،
صبح علیالطلوع راه خواهيم افتاد
میرويم، اما نه دورتر از نرگس و رويای بیگذر،
باد اگر آمد
شناسنامههامان برای او،
باران اگر آمد
چشمهامان برای او،
تنها دعا کن کسی لایِ کتابِ کهنه را نگشايد
من از حديث ديو و
دوری از تو میترسم ... ریرا!
#سیدعلی صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
میماندی ببینمت!
کجا میروی به این مَجالِ عجیب،
کجا میروی به این لکنتِ الوداع.
فنجانِ قهوهات را تمام کن
حضرتِ حافظ هم
اهلِ تفأل بود.
چنین مواقعی
معمولاً معلوم نیست
مردم به مردم چه میگویند.
کاش...
ای کاش میدانستم
این دیگر چه حسِ خرابْ آبادیست
که محرمانهترین کلمات حتی
به دادم نمیرسند.
هیییی...هیییی
حرف اگر حرفِ رفتن بود
من بارها پیش از پردهْدارانِ دریا
رفته بودم.
بمان...!
ماندن به دنیا هم
بیدلیلاش خوب است.
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میماندی ببینمت!
کجا میروی به این مَجالِ عجیب،
کجا میروی به این لکنتِ الوداع.
فنجانِ قهوهات را تمام کن
حضرتِ حافظ هم
اهلِ تفأل بود.
چنین مواقعی
معمولاً معلوم نیست
مردم به مردم چه میگویند.
کاش...
ای کاش میدانستم
این دیگر چه حسِ خرابْ آبادیست
که محرمانهترین کلمات حتی
به دادم نمیرسند.
هیییی...هیییی
حرف اگر حرفِ رفتن بود
من بارها پیش از پردهْدارانِ دریا
رفته بودم.
بمان...!
ماندن به دنیا هم
بیدلیلاش خوب است.
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
برهنه به بستر بیکسی مُردن، تو از یادم نمیروی
خاموش به رساترین شیونِ آدمی، تو از یادم نمیروی
گریبانی برای دریدنِ این بغضِ بیقرار، تو از یادم نمیروی
سفری ساده از تمامِ دوستتْ دارمِ تنهایی،
تو از یادم نمیروی
سوزَنریزِ بیامانِ باران، بر پیچک و ارغوان،
تو از یادم نمیروی
تو ... تو با من چه کردهای که از یادم نمیروی؟!
دیر آمدی ... دُرُست!
پرستارِ پروانه و ارغوان بودهای، دُرُست!
مراقب خواناترین ترانه از هقهقِ گریه بودهای، دُرُست!
رازدارِ آوازِ اهل باران بودهای، دُرُست!
خواهرِ غمگینترین خاطراتِ دریا بودهای، دُرُست!
اما از من و این اندوهِ پُرسینه بیخبر، چرا؟
آه که چقدر سرانگشتِ خسته بر بُخار این شیشه کشیدم
چقدر کوچه را تا باورِ آسمان و کبوتر
تا خوابِ سرشاخه در شوقِ نور
تا صحبتِ پسین و پروانه پائیدم و تو نیامدی!
باز عابران، همان عابرانِ خستهی همیشگی بودند
باز خانه، همان خانه و کوچه، همان کوچه و
شهر، همان شهر ساکتِ سالیان ...!
من اما از همان اولِ بارانِ بیقرار میدانستم
دیدار دوبارهی ما مُیَسّر است ... ریرا!
مرا نان و آبی، علاقهی عریانی،
ترانهی خُردی، توشهی قناعتی بس بود
تا برای همیشه با اندکی شادمانی و شبی از خوابِ تو سَر کُنم.
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خاموش به رساترین شیونِ آدمی، تو از یادم نمیروی
گریبانی برای دریدنِ این بغضِ بیقرار، تو از یادم نمیروی
سفری ساده از تمامِ دوستتْ دارمِ تنهایی،
تو از یادم نمیروی
سوزَنریزِ بیامانِ باران، بر پیچک و ارغوان،
تو از یادم نمیروی
تو ... تو با من چه کردهای که از یادم نمیروی؟!
دیر آمدی ... دُرُست!
پرستارِ پروانه و ارغوان بودهای، دُرُست!
مراقب خواناترین ترانه از هقهقِ گریه بودهای، دُرُست!
رازدارِ آوازِ اهل باران بودهای، دُرُست!
خواهرِ غمگینترین خاطراتِ دریا بودهای، دُرُست!
اما از من و این اندوهِ پُرسینه بیخبر، چرا؟
آه که چقدر سرانگشتِ خسته بر بُخار این شیشه کشیدم
چقدر کوچه را تا باورِ آسمان و کبوتر
تا خوابِ سرشاخه در شوقِ نور
تا صحبتِ پسین و پروانه پائیدم و تو نیامدی!
باز عابران، همان عابرانِ خستهی همیشگی بودند
باز خانه، همان خانه و کوچه، همان کوچه و
شهر، همان شهر ساکتِ سالیان ...!
من اما از همان اولِ بارانِ بیقرار میدانستم
دیدار دوبارهی ما مُیَسّر است ... ریرا!
مرا نان و آبی، علاقهی عریانی،
ترانهی خُردی، توشهی قناعتی بس بود
تا برای همیشه با اندکی شادمانی و شبی از خوابِ تو سَر کُنم.
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
میماندی ببینمت!
کجا میروی به این مَجالِ عجیب،
کجا میروی به این لکنتِ الوداع.
فنجانِ قهوهات را تمام کن
حضرتِ حافظ هم
اهلِ تفأل بود.
چنین مواقعی
معمولاً معلوم نیست
مردم به مردم چه میگویند.
کاش...
ای کاش میدانستم
این دیگر چه حسِ خرابْ آبادیست
که محرمانهترین کلمات حتی
به دادم نمیرسند.
هیییی...هیییی
حرف اگر حرفِ رفتن بود
من بارها پیش از پردهْدارانِ دریا
رفته بودم.
بمان...!
ماندن به دنیا هم
بیدلیلاش خوب است.
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میماندی ببینمت!
کجا میروی به این مَجالِ عجیب،
کجا میروی به این لکنتِ الوداع.
فنجانِ قهوهات را تمام کن
حضرتِ حافظ هم
اهلِ تفأل بود.
چنین مواقعی
معمولاً معلوم نیست
مردم به مردم چه میگویند.
کاش...
ای کاش میدانستم
این دیگر چه حسِ خرابْ آبادیست
که محرمانهترین کلمات حتی
به دادم نمیرسند.
هیییی...هیییی
حرف اگر حرفِ رفتن بود
من بارها پیش از پردهْدارانِ دریا
رفته بودم.
بمان...!
ماندن به دنیا هم
بیدلیلاش خوب است.
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
این صبح ، این نسیم
این سفرهے مهیا شدهے سبز
این من و این تو ، همہ شاهدند
ڪہ چگونہ دست و دل بہ هم گرہ خوردند
یڪے شدند و یگانه
تو از آن سو آمدے و او از سوے ما آمد ،
آمدے و آمدیم
اول فقط یڪ دل بود
یڪ هواے نشستن و گفتن
یڪ بوے دلتنگ و سرشار از خواستن
یڪ هنوز با هم ساده
رفتیم و نشستیم ، خواندیم و گریستیم
بعد یڪصدا شدیم
هم آواز و هم بغض و هم گریه
همنفس براے باز تا همیشہ با هم بودن
براے یڪ قدمزدن رفیقانه
راے یڪ سلام نگفتہ ، براے یڪ خلوت دلخاص ،
براے یڪ دلِ سیر گریہ ڪردن
براے همسفر همیشهے عشق ، باران
بارے اے عشق ، اڪنون و اینجا ،
هواے همیشهات را
نمیخواهم
نشانے خانهات ڪجاست ؟
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
این سفرهے مهیا شدهے سبز
این من و این تو ، همہ شاهدند
ڪہ چگونہ دست و دل بہ هم گرہ خوردند
یڪے شدند و یگانه
تو از آن سو آمدے و او از سوے ما آمد ،
آمدے و آمدیم
اول فقط یڪ دل بود
یڪ هواے نشستن و گفتن
یڪ بوے دلتنگ و سرشار از خواستن
یڪ هنوز با هم ساده
رفتیم و نشستیم ، خواندیم و گریستیم
بعد یڪصدا شدیم
هم آواز و هم بغض و هم گریه
همنفس براے باز تا همیشہ با هم بودن
براے یڪ قدمزدن رفیقانه
راے یڪ سلام نگفتہ ، براے یڪ خلوت دلخاص ،
براے یڪ دلِ سیر گریہ ڪردن
براے همسفر همیشهے عشق ، باران
بارے اے عشق ، اڪنون و اینجا ،
هواے همیشهات را
نمیخواهم
نشانے خانهات ڪجاست ؟
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زن، زَبور، جنگ.
یا حرمت الحوّا…!
بر من نه این رواست
که راه باشد وُ
من… گم شده به شولاها.
شب… همه شب
از گورستانِ گمنامِ غَزه
صدای خندیدنِ کودکان میآید.
یا حرمت الحوا…!
این همه هیاهویِ آدمی
ظلمتِ مظنونِ کدام بیچراغیست:
قرینهٔ حیرت و هراسِ هیولا.
دریغا
دشمن نمیگذارد
شور بشنوم این
سهتارِ مجروحِ هَلْ عطا را.
یا حرمت الحوّا…!
مراقبِ مادرانِ دریا باش،
آنها را آیا هنوز هم
یارایِ گریستن هست!؟
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زن، زَبور، جنگ.
یا حرمت الحوّا…!
بر من نه این رواست
که راه باشد وُ
من… گم شده به شولاها.
شب… همه شب
از گورستانِ گمنامِ غَزه
صدای خندیدنِ کودکان میآید.
یا حرمت الحوا…!
این همه هیاهویِ آدمی
ظلمتِ مظنونِ کدام بیچراغیست:
قرینهٔ حیرت و هراسِ هیولا.
دریغا
دشمن نمیگذارد
شور بشنوم این
سهتارِ مجروحِ هَلْ عطا را.
یا حرمت الحوّا…!
مراقبِ مادرانِ دریا باش،
آنها را آیا هنوز هم
یارایِ گریستن هست!؟
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
به دلم بَرات شده است:
زودا… باران خواهد آمد.
پارچ و پیاله و هر چه دارید
بردارید به کوچه بیایید،
تشنگی تمام خواهد شد،
به خدای رنگینکمان تمام خواهد شد.
نه ترس،
نه لکنت،
نه تنهایی،
تنها تمام… تمام خواهد شد.
قَسَم به قولِ مردمِ ساده،
فردا صبح
جراحتِ آن همه جهنمِ بیشفا
یادتان خواهد رفت.
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به دلم بَرات شده است:
زودا… باران خواهد آمد.
پارچ و پیاله و هر چه دارید
بردارید به کوچه بیایید،
تشنگی تمام خواهد شد،
به خدای رنگینکمان تمام خواهد شد.
نه ترس،
نه لکنت،
نه تنهایی،
تنها تمام… تمام خواهد شد.
قَسَم به قولِ مردمِ ساده،
فردا صبح
جراحتِ آن همه جهنمِ بیشفا
یادتان خواهد رفت.
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
منتظرت میمانم
هم از آن بيش
که عبورِ ثانيه از هزارهی مرگ،
هم از آن بيش
که تحملِ علف در بارشِ تگرگ.
منتظرت میمانم
هم از آن بيش
که شمارشِ بیحسابِ روز،
هم از آن بيش
که چند و چونِ هنوز.
منتظرت میمانم
میمانم تا آفتاب از مغربِ معجزه برآيد وُ
تکلمِ حيرت از حلولِ درخت.
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هم از آن بيش
که عبورِ ثانيه از هزارهی مرگ،
هم از آن بيش
که تحملِ علف در بارشِ تگرگ.
منتظرت میمانم
هم از آن بيش
که شمارشِ بیحسابِ روز،
هم از آن بيش
که چند و چونِ هنوز.
منتظرت میمانم
میمانم تا آفتاب از مغربِ معجزه برآيد وُ
تکلمِ حيرت از حلولِ درخت.
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
میتوانم کنار تو باشم و
باز بیآواز از رازِ اينهمه همهمه بگذرم
من از پیِ زبانِ پوسيدگان نخواهم رفت
تنها منم که در خوابِ اين هم زمستانِ لنگرنشين،
هی بهارْبهار... برای باغ،
بابونه آرزو میکنم
حالا همين شوقِ بیقيمت و قاعده
همين حدود رؤيا و رفتنِ از پیِ نور، ما را بس،
تا بر اقليم شقايق و
خيالِ پروانه پادشاهی کنيم
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میتوانم کنار تو باشم و
باز بیآواز از رازِ اينهمه همهمه بگذرم
من از پیِ زبانِ پوسيدگان نخواهم رفت
تنها منم که در خوابِ اين هم زمستانِ لنگرنشين،
هی بهارْبهار... برای باغ،
بابونه آرزو میکنم
حالا همين شوقِ بیقيمت و قاعده
همين حدود رؤيا و رفتنِ از پیِ نور، ما را بس،
تا بر اقليم شقايق و
خيالِ پروانه پادشاهی کنيم
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
می خواستم چشم های تو را ببوسم
تو نبودی ، باران بود
رو به آسمان بلند پر گفت و گو گفتم :
تو نديديش ؟!
و چيزی ، صدايی
صدايی شبيه صدای آدمی آمد
گفت : نامش را بگو تا جست و جو کنيم
نفهميدم چه شد که باز
يک هو و بی هوا ، هوای تو کردم
ديدم دارد ترانه ای به يادم می آيد
گفتم : شوخی کردم به خدا
می خواستم صورتم از لمس لذيذ باران
فقط خيس گريه شود
ورنه کدام چشم
کدام بوسه
کدام گفت و گو ؟!
من هرگز هيچ ميلی
به پنهان کردن کلمات بی رويا نداشته ام !
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
می خواستم چشم های تو را ببوسم
تو نبودی ، باران بود
رو به آسمان بلند پر گفت و گو گفتم :
تو نديديش ؟!
و چيزی ، صدايی
صدايی شبيه صدای آدمی آمد
گفت : نامش را بگو تا جست و جو کنيم
نفهميدم چه شد که باز
يک هو و بی هوا ، هوای تو کردم
ديدم دارد ترانه ای به يادم می آيد
گفتم : شوخی کردم به خدا
می خواستم صورتم از لمس لذيذ باران
فقط خيس گريه شود
ورنه کدام چشم
کدام بوسه
کدام گفت و گو ؟!
من هرگز هيچ ميلی
به پنهان کردن کلمات بی رويا نداشته ام !
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلم برای تکتکِ شما تنگ است
يادم نيست کی، کجا، چرا اين شماره خط خورده است.
به من از گفتوگویِ گريه اجازه میدهند
فقط از احتمالِ سکوت سخن بگويم،
من دلم برای کلماتی از جنسِ روشنِ بوسه لَک زده است.
چمدانهامان بسته
راهمان دور وُ
مسافرانمان که غريب!
عجيبتر اين که در انتهای بيداری
همهی ما بطرزِ غريبی شبيه يکديگريم.
من میخواهم از همين موضوع ساده بگويم
اما به من از گفتوگوی گريه ... چرا؟
چقدر غمگين میخواند اين مسافر غريب،
منظورش از احتمالِ سکوت را نمیفهمم
اما جورِ عجيبی غمگين و خط خورده میخوانَد.
هنوز هم اين دفترچهی تلفن
پُر از شمارهی کسانیست که ديگر از خوابهای ما رفتهاند.
چمدانهای بسته
راههای دور
مسافران نيامده ...!
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
يادم نيست کی، کجا، چرا اين شماره خط خورده است.
به من از گفتوگویِ گريه اجازه میدهند
فقط از احتمالِ سکوت سخن بگويم،
من دلم برای کلماتی از جنسِ روشنِ بوسه لَک زده است.
چمدانهامان بسته
راهمان دور وُ
مسافرانمان که غريب!
عجيبتر اين که در انتهای بيداری
همهی ما بطرزِ غريبی شبيه يکديگريم.
من میخواهم از همين موضوع ساده بگويم
اما به من از گفتوگوی گريه ... چرا؟
چقدر غمگين میخواند اين مسافر غريب،
منظورش از احتمالِ سکوت را نمیفهمم
اما جورِ عجيبی غمگين و خط خورده میخوانَد.
هنوز هم اين دفترچهی تلفن
پُر از شمارهی کسانیست که ديگر از خوابهای ما رفتهاند.
چمدانهای بسته
راههای دور
مسافران نيامده ...!
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مثل بارانم
بی نیاز از آواز آدمی،
همین سایه برای من کافی است
همین سکوت برای من ...تمام !
دست از کلمات کشیده
کنار خودم به خواب می روم،
و در خواب می بینم گاهی
دارم به دعوت دریا
دور می شوم از درد و از آدمی ...
محشر است این
که از هفت دولت دنیا آزادم ،
من عین بارانم
یک وقت هایی ، خنکای آرام خداوندم
یک وقت هایی ، عطرِ آهسته ی هوا ...
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بی نیاز از آواز آدمی،
همین سایه برای من کافی است
همین سکوت برای من ...تمام !
دست از کلمات کشیده
کنار خودم به خواب می روم،
و در خواب می بینم گاهی
دارم به دعوت دریا
دور می شوم از درد و از آدمی ...
محشر است این
که از هفت دولت دنیا آزادم ،
من عین بارانم
یک وقت هایی ، خنکای آرام خداوندم
یک وقت هایی ، عطرِ آهسته ی هوا ...
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ديگر از من
حرفی از اندوهِ آدمی نخواهی شنيد،
میروم کنج خاموشِ همين خانه مینشينم
و فقط از پشت پرده به دريا نگاه میکنم،
ببينم شما چه خوابی از چراغ و ستاره
برای شب غمگينِ آسمان ديدهايد!
شما نمیدانيد
ما بیچراغ و ستاره چه میکشيم!
صحبتهاتان البته آشنای آدميان است
اما آوازهای آسودهی شما
هيچ دل و دستی را
به رويای نان و نمازِ علاقه دعوت نمیکند.
باشد،
ديگر از من
حرفی از اندوهِ آدمی نخواهيد شنيد!
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ديگر از من
حرفی از اندوهِ آدمی نخواهی شنيد،
میروم کنج خاموشِ همين خانه مینشينم
و فقط از پشت پرده به دريا نگاه میکنم،
ببينم شما چه خوابی از چراغ و ستاره
برای شب غمگينِ آسمان ديدهايد!
شما نمیدانيد
ما بیچراغ و ستاره چه میکشيم!
صحبتهاتان البته آشنای آدميان است
اما آوازهای آسودهی شما
هيچ دل و دستی را
به رويای نان و نمازِ علاقه دعوت نمیکند.
باشد،
ديگر از من
حرفی از اندوهِ آدمی نخواهيد شنيد!
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
من هرگز
چیز دندان گیری از این جهان نخواسته ام
فقط گاهی فرصتی کوتاه
تا به یاد آورم زندگی
تا کجا میتواند زندگی باشد !
همین است
که من هیچ نخواسته ام از این جهان
جز اندکی آرامش
بلکه برگردم پیش خودم
و به یاد بیاورم
اینجا کجاست
من کیستم
و این جهان بیهوده
از جان من چه میخواهد !؟
بعضی ها چرا این همه بی انصاف اند ..!
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من هرگز
چیز دندان گیری از این جهان نخواسته ام
فقط گاهی فرصتی کوتاه
تا به یاد آورم زندگی
تا کجا میتواند زندگی باشد !
همین است
که من هیچ نخواسته ام از این جهان
جز اندکی آرامش
بلکه برگردم پیش خودم
و به یاد بیاورم
اینجا کجاست
من کیستم
و این جهان بیهوده
از جان من چه میخواهد !؟
بعضی ها چرا این همه بی انصاف اند ..!
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خرابم
ویرانم
واژه برایم بیاور بیانصاف
چه تند میزند این نبض بیقرار
باید برای عبور از اینهمه بیهودگی
بهانه بیاورم
بحث دیگری هم هست
یک شب
یک نفر شبیه تو
از چشمه انار
برایم پیاله آبی آورد
گفت
تشنگیهای تو را
آسمان هزار اردیبهشت هم
تحمل نخواهد کرد...
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ویرانم
واژه برایم بیاور بیانصاف
چه تند میزند این نبض بیقرار
باید برای عبور از اینهمه بیهودگی
بهانه بیاورم
بحث دیگری هم هست
یک شب
یک نفر شبیه تو
از چشمه انار
برایم پیاله آبی آورد
گفت
تشنگیهای تو را
آسمان هزار اردیبهشت هم
تحمل نخواهد کرد...
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀