💖کافه شعر💖
2.76K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.07K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
آدم‌ها هرجا که باشند،
صبح و شب همیشه
همان کارهای تکراری را انجام می‌دهند، نه؟

تنها راهی که این ملالت را
از ذهن خود دور کنیم،
این است که یک جا ساکن شویم
و یک شغل مشخصی را انجام دهیم؛
آن‌وقت دیگر به آن فکر نخواهیم کرد...

#جورج_برنارد_شاو
📗 #خواستگاری_به_سبک_روستایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
باید شبی به قبله حاجات رو کنم
تا از خدای خویش تو را آرزو کنم

کارم رسیده است به جایی که روز و شب
در عالم مجاز تو را جستجو کنم

کندوی تازه منی و تا بنوشمت
باید به نیش این همه زنبور خو کنم


#علیرضا_بدیع

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نقطۀ خال لبت مرکز و ما پرگاریم
همه سرگشته در آن دائرۀ رخساریم

خضر سرچشمۀ نوشیم و چنان می نوشیم
که دو صد ملک سکندر بجوی نشماریم

آبرو را نفروشیم به یک جرعۀ می
زانکه از ساغر ابروی تو ما سرشاریم


#غروی_اصفهانی
#صبح_بخیر
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
روزی که آفرینش انسان شروع شد
این حس عاشقانه ی پنهان شروع شد

غار حرا و دامنه ی کوه طور ... نه !
از چشم و از نگاه تو ایمان شروع شد

همچون بهار ِ حیله گر از باغ عشق من
رفتی و پرسه های خیابان شروع شد

بعد از وداع تلخ درختان و برگ ها
جنگل دلش شکست و زمستان شروع شد

ابری غریب و خسته از این شهر میگذشت
ما را که دید گریه ی باران شروع شد

مردی کنار دفتر عمرش نوشت "عشق"
آتش گرفت دفتر و پایان شروع شد...

#سید_محمد_موسوی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این آهنگ فوق العاده زیباست👌🌹


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سیرم از غم به من ای دوست دلی شاد ببخش
خسته ام زین همه بیداد؛ مرا داد ببخش

تلخی کام جهان را شکری از لب خویش
همچو شیرین به لب تشنه ی فرهاد ببخش

قفسم تنگ‌ شد ای عشق! به اندازه ی کوچ
پر پرواز به این مرغ دل آزاد ببخش

صید بی قدر دلم را که اسیر غم توست
اندکی قدر، به قدر دل صیاد ببخش

جان عصیانگر ما را که مطیع تو نبود
تا شود بنده ی عاشق، دل منقاد ببخش

روحی آزاد تر از سرو به این دل که مدام
با من و خویش برای تو در افتاد ببخش

پا به ماه است غمی در دلم ای حضرت عشق
مادر غم زده را طفل فرح زاد ببخش


#زهرا_وهاب_ساقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‍ گاهی #دلت
عجیب می گیرد
از رسیدن یا نرسیدن
از آمدن یا نیامدن
از ماندن یا رفتن
از خواستن یا نخواستن ..
دلت می خواهد
بر سر دو راهی خیال
همۀ اینها را
تا کنی و
در کولۀ خیالت بگذاری
و بازدلت از
بی خیالی می گیرد!
کاش
هیچوقت احساسمان
خیس ازیادها نبود.

#فریبا_قربان_کریمی

‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
جز دردِ تو در خانهٔ دل نیست متاعی
غم بر سرِ هم ریخته بسیار و دگر هیچ

از نیک و بدِ هر دو جهان نامزدِ ماست
یک سینه پر از حسرت دیدار و دگر هیچ...


#شفائی_اصفهانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

بارانی و در لطافت طبعت خلاف نیست
از اهالی نوری در سپهر تیرگی ها
موج می زند در لطافت زنانه ات،
صلابت عشق
چه در تلاطم است،
روحی ناشکیبا در حبس تنت
چشمانت می خندند اما...
زهرخندی بر جورچین
به غایت ناموزون خلقت
حنجره ات
گاه چه رسا فریاد می زند
صلای تنهایی را
ندای عشق زمزمه می شود
در جای جای شعرهایت
و اینچنینی تو....



#تاسیان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در شبانه های ابری احساسم
از دلتنگی می نویسم
از بغض
از تنهائی
از باران
و از نبودن های تو
به من بگو
کجای این غربت و دلتنگی ایستاده ایی
کجای این نیامدن ها مانده ایی
که هر چه در عاشقانه هایم می سرایمت
تو نمی بینی
نمیخوانی
و من در این نوای عاشقی
صبورانه و بارانی تر از باران
به جاان  می خوانمت
و خیس می شود مژگان به انتظار نشسته ام
در پهنه ی وسیع چشمانی منتظر...

#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سحر باز آفتاب آمد ، به روز آورد دنیا را
مطلّا ساخت کهسار و تلالو داد دریا را

زرافشان کرد دامان قبای سبز صحرا را
تو هم چون آفتاب آخر، برون آ، لحظه ای یارا

که با این آفتاب ، عالم بتر از شب بوَد ما را
سزد تو آفتاب آیی و روز ما بیفروزی


#میرزاده_عشقی
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
و آفتاب جلوه گر
زیبایی چشمانی ست که هر طلوع مرا
به عمق شُکوه خود می خواند...
خورشیدیست که می درخشد
بر پهنه ی دریای بیکران عشق
مرغکان احساسم
از گرمای تابش او
سر از گریبان سکوت و خواب بر میدارند
رقص کنان می پیچند میان موج ها
و در قلب من
ترانه شوق و سرمستی سر می دهند ...
ترانه ایی از عشق...
ترانه ایی از شور و خواستن...
ترانه ی دوست داشتن....



#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♥️ℒℴνℯ♥️

این آهنگ نوان محشره 🎙🌹


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.


کعبه بی ذوق است و یاران را وداعی می کنیم
مژده اهل دیر را کانجا وداعی می کنیم

گر حدیث عشق کم گویی تو با آسودگان
جای منت هست، تحقیق صداعی می کنیم

زهر کو، خون جگر کو، شهد ناب و شیر چند
صبر دشوار است، با رضوان نزاعی می کنیم

در سماع ای شیخ موج از آستین ما بریز
در شهادت گاه او ما هم سماعی می کنیم

شیوه های زاهدان گر در شمار دین بود
غم مخور عُــــــــــرفی که ما هم اختراعی می کنیم

#عرفی_شیرازی         

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو را که می بینم
چون کودکی نوپا می شوم
صدای لبخندم فضا را عطرآگین می کند
دستان نحیفم به دوست داشتنت
به دور گردنت تابیده می شود
از شوق در آغوشت پنهان می شوم
تو فقط می دانی
خواستن من چیست
میان سینه ات می فشاری
و شانه ات را مأمن سرم می کنی
من به نجوایت
در گوشه ای بهشت تو
چشمان خورشیدم را
در دروازه نگاهت ساکن می کنم...

#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وقت آن آمد که ما آن ماه را مهمان کنیم
پیش او شکرانه جان خویش را قربان کنیم

چون ز راه اندر رسد ما روی بر راهش نهیم
وانگهی بر خاک راهش دیده خون‌افشان کنیم

هرچه در صد سال گرد آورده باشیم این زمان
گر همه جان است ایثار ره جانان کنیم

گر نباشد ماحضر چیزی نیندیشیم از آن
آتشی از دل برافروزیم و جان بریان کنیم

شمع چون از سینه سوزد نقل از چشم آوریم
باده چون از عشق باشد جام او از جان کنیم

بر جمال دوست چندان می‌کشیم از جام جان
کز تف او عقل را تا منتها حیران کنیم

پای‌کوبان دست‌زن در های و هوی آییم مست
هم پیاپی هم سراسر دورها گردان کنیم

هر نفس بر بوی او عمری دگر پی افکنیم
هر زمان بر روی او شادی دیگرسان کنیم

گر در آن شب صبحدم ما را بود خلوت بسوز
صبح را تا روز حشر از خون دل مهمان کنیم

در نگنجد مویی آن دم گر بیاید ماه و چرخ
ماه را بر در زنیم و چرخ را دربان کنیم

در حضور او کسی ننشست تا فانی نشد
گر سر مویی ز ما باقی بود تاوان کنیم

چون حریفان جمله از مستی و هستی وا رهند
جمله را بی خویشتن بر خویشتن گریان کنیم

چون نه سرنه خرقه ماند از کمال نیستی
خرقه را با سربریم و کارها آسان کنیم

#حضرت_عطار

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀