💖کافه شعر💖
2.21K subscribers
4.23K photos
2.76K videos
11 files
907 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
با چشم هایت حرف دارم!
می خواهم ناگفته های بسیاری را
برایت بگویم.
از بهار....از بغض های نبودنت،
از نامه های چشمانم...
که همیشه بی جواب ماند
باور نمی کنی!؟
تمام این روزها با لبخندت آفتابی بود
اما دلتنگی آغوشت... رهایم نمی کند،
به راستی...
"عشق" بزرگترین آرامش جهان است

#سیدعلی_صالحی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‏درست است
که بعضی وقت‌ها
هنوز دستم به دامن ماه و
سرشاخه‌های روشن ستاره می‌رسد،

یا گاهی خیال می‌کنم
اهل همین هوای بوسه و لبخند آینه‌ام،

اما یادم نمی‌رود چطور
از شکستن آن همه بغض بی‌سوال
به نم‌نم همین گریه‌های گلوگیر رسیده‌ام!

#سیدعلی_صالحی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
با چشم‌هایت حرف دارم
می‌خواهم ناگفته‌های بسیاری را برایت بگویم
از بهار،
از بغض‌های نبودن‌ات،
از نامه‌های چشمان‌ام …
که همیشه بی‌جواب ماند
باور نمی‌کنی؟!
تمام این روزها
با لبخندت آفتابی بود
اما
دل‌تنگی آغوش‌ات
رهایم نمی‌کند،
به‌راستی
عشق بزرگ‌ترین آرامش جهان است


#سیدعلی_صالحی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
برای ملاقات با
محرمانه ترین ترانه های من
نیازی به جست و جوی هیچ جانبی از
این جهان خسته نیست

کافی ست
فقط به خواب گل سرخ اشاره کنید
به رد پای پرنده
به بلوغ باد
به بوی باران

حتما به رگه های روشنی
از اردیبهشت خواهید رسید ...


#سیدعلی_صالحی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نيايش من
بوسيدنِ آدمی‌ست
هنوز هم رسولِ سادگان منم
رفيق شما
که اهل هوای علاقه‌ايد!

من اهلِ ديارِ دردمندان بوده‌ام
اين راز من است
که روياها را به خانه‌های شما باز می‌آورم
خانه‌های شما روشن خواهد شد
ما پنجره‌ها را گشوديم
پرده‌ها را در باد ...!

از این به بعد
از همین نزدیکی‌های خودمان به بعد
خواب‌های خوش آدمی
به تعبیر تازه می‌رسند

مطمئن باش
یقین کن
باید باورت شود

#سیدعلی_صالحی♥️

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
با خودت روشنایی ببر
راه...گرگ دارد
راه...گرسنگی دارد
راه...تاریکی دارد.

(در هر شرایطی
باهم باشید.)

گاهی می‌شود با گرگ
کنار آمد،
اما هرگز به گرسنگی
اعتماد نکن
او سرانجام با تاریکی
تبانی خواهد کرد.

#سیدعلی_صالحی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من از عطرِِ آهسته‌ی هوا می‌فهمم
تو باید تازگی‌ها
از این‌جا گذشته باشی

دیگر نیازی به دعای دریا نیست
گل‌دان‌ها را آب داده‌ام
ظرف‌ها را شسته‌ام
خانه را رُفت‌ورو کرده‌ام
دنیا خیلی خوب است،

بیا!
علامت خانه بودنِ من
همین پنجره‌ی رو به جنوبِ آفتاب است
تا تو نیایی
پرده را نخواهم کشید.

#سیدعلی_صالحی

‌‌‎‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
قبول نيست ری‌را
بيا قدمهامان را تا يادگاری درخت شماره کنيم
هر که پيشتر از باران به رويای چشمه رسيد
پريچه‌ی بی‌جفت آبها را ببوسد،
برود تا پشتِ بالِ پروانه
هی خواب خدا و سينه‌ريز و ستاره ببيند.

قبول نيست ری‌را!
بيا بی‌خبر به خواب هفت‌سالگی برگرديم،
غصه‌هامان گوشه‌ی گنجه‌ی بی‌کليد،
مشقهامان نوشته،
تقويم تمامِ مدارس در باد،
و عيد ... يعنی هميشه همين فردا!
نه دوش و نه امروز،
تنها باريکه‌ی راهی است که می‌رود ...
می‌رود تا بوسه، تا نُقل و پولکی،
تا سهم گريه از بغض آه،
ها ... ری‌را!
حالا جامه‌هايت را
تا به هفت آب تمام خواهم شُست،
صبح علی‌الطلوع راه خواهيم افتاد
می‌رويم،‌ اما نه دورتر از نرگس و رويای بی‌گذر،
باد اگر آمد
شناسنامه‌هامان برای او،
باران اگر آمد
چشمهامان برای او،
تنها دعا کن کسی لایِ کتابِ کهنه را نگشايد
من از حديث ديو و
دوری از تو می‌ترسم ... ری‌را!


#سیدعلی صالحی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
می‌ماندی ببینمت!
کجا می‌روی به این مَجالِ عجیب،
کجا می‌روی به این لکنتِ الوداع.

فنجانِ قهوه‌ات را تمام کن
حضرتِ حافظ هم
اهلِ تفأل بود.

چنین مواقعی
معمولاً معلوم نیست
مردم به مردم چه می‌گویند.
کاش...
ای کاش می‌دانستم
این دیگر چه حسِ خرابْ آبادی‌ست
که محرمانه‌ترین کلمات حتی
به دادم نمی‌رسند.

هی‌ی‌ی‌ی...هی‌ی‌ی‌ی
حرف اگر حرفِ رفتن بود
من بارها پیش از پردهْ‌دارانِ دریا
رفته بودم.
بمان...!
ماندن به دنیا هم
بی‌دلیل‌اش خوب است.


#سیدعلی_صالحی
‌‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
برهنه به بستر بی‌کسی مُردن، تو از یادم نمی‌روی
خاموش به رساترین شیونِ آدمی، تو از یادم نمی‌روی
گریبانی برای دریدنِ این بغضِ بی‌قرار، تو از یادم نمی‌روی
سفری ساده از تمامِ دوستتْ دارمِ تنهایی،
تو از یادم نمی‌روی
سوزَنریزِ بی‌امانِ باران، بر پیچک و ارغوان،
تو از یادم نمی‌روی
تو ... تو با من چه کرده‌ای که از یادم نمی‌روی؟!
دیر آمدی ... دُرُست!
پرستارِ پروانه و ارغوان بوده‌ای، دُرُست!
مراقب خواناترین ترانه از هق‌هقِ گریه بوده‌ای، دُرُست!
رازدارِ آوازِ اهل باران بوده‌ای، دُرُست!
خواهرِ غمگین‌ترین خاطراتِ دریا بوده‌ای، دُرُست!
اما از من و این اندوهِ پُرسینه بی‌خبر، چرا؟
آه که چقدر سرانگشتِ خسته بر بُخار این شیشه کشیدم
چقدر کوچه را تا باورِ آسمان و کبوتر
تا خوابِ سرشاخه در شوقِ نور
تا صحبتِ پسین و پروانه پائیدم و تو نیامدی!
باز عابران، همان عابرانِ خسته‌ی همیشگی بودند
باز خانه، همان خانه و کوچه، همان کوچه و
شهر، همان شهر ساکتِ سالیان ...!
من اما از همان اولِ بارانِ بی‌قرار می‌دانستم
دیدار دوباره‌ی ما مُیَسّر است ... ری‌را!
مرا نان و آبی، علاقه‌ی عریانی،
ترانه‌ی خُردی، توشه‌ی قناعتی بس بود
تا برای همیشه با اندکی شادمانی و شبی از خوابِ تو سَر کُنم.


#سیدعلی_صالحی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
می‌ماندی ببینمت!
کجا می‌روی به این مَجالِ عجیب،
کجا می‌روی به این لکنتِ الوداع.

فنجانِ قهوه‌ات را تمام کن
حضرتِ حافظ هم
اهلِ تفأل بود.

چنین مواقعی
معمولاً معلوم نیست
مردم به مردم چه می‌گویند.
کاش...
ای کاش می‌دانستم
این دیگر چه حسِ خرابْ آبادی‌ست
که محرمانه‌ترین کلمات حتی
به دادم نمی‌رسند.

هی‌ی‌ی‌ی...هی‌ی‌ی‌ی
حرف اگر حرفِ رفتن بود
من بارها پیش از پردهْ‌دارانِ دریا
رفته بودم.
بمان...!
ماندن به دنیا هم
بی‌دلیل‌اش خوب است.


#سیدعلی_صالحی
‌‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀