💖کافه شعر💖
2.6K subscribers
4.39K photos
2.93K videos
12 files
1.04K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
در عالم حسن بر همه شاه تویی
خوبان همه چون ستاره و ماه تویی

ای نور دو چشم و ای خلیل‌اللّه من
سجاده نشین نعمت‌اللّه تویی

#شاه_نعمت_الله_ولی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عصر که می‌شود
خیال آغوشت خیال بی‌قراری‌هایم
می شود...
عصر که میشود ساعت رویا
که می گذرد...
دلم میخواهد زیر غروب بی‌قراری‌هایم
دستهایت را بگیرم
و ببرم جایی که پنجره‌ی عشق
را به روی هیچ کسی،
جز عطر و هوا و آغوش تو باز نکنم...!



#فرزانه‌_طالبی‌پور

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از رنگ‌ها نام تو سبز
ای چشم‌هایت آبی ِآرامش.....
وقتی ؛
زبان در دهان تاریک می‌چرخانی
- گُل می‌کند لحن تو
با عطر لاله‌ی کوهی.....
تا گوش بسپاری
به موسیقی ِنسیم
- در ساحل ِ صدف‌کوب
عریان‌تر از دریا
تن‌ات موج می‌زند...
تا شکوه‌واره طلوع کنی
- نگاه در نگاه ِاطلسی
پیراهن‌ات ؛ هزار پرده مرا می‌پوشاند
پشت ِپنجره‌ای
که تکلیف ِانتظاری‌اش با کوچه
- روشن نیست.....

کاش !
- کمی بخوانی‌ مرا
از دفتری که تو را دوره کردم
با خاطراتی که خاکستری‌ام دارد....

از رنگ‌ها عبور تو در من مات
چون ردّ ِ بی‌صدایی
- جا مانده از سکوت ِ شبگرد..‌‌...


#گویا_فیروزکوهی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بجای من که بر عهد تو ماندم
ز بدعهدی چه ماندت تا نکردی

کجا یک وعده‌ام دادی که در پی
هزار امروز را فردا نکردی .‌..

#خاقانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پیکی از جام چشمانت نوشیدم ...
تاکنون مستم ...
آهوی دشت دلم ، مگر شراب چشمانت چند ساله بود ... 🍺♥️

#محمدعلی_علوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در کتاب من ورق‌گردانی ایام نیست


کی رسد بر خاطر مجنون غم و شام سحر


#نقیب‌خان‌_طغرل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یک چند به گیر و دار بگذشت مرا
یک چند در انتظار بگذشت مرا

باقی همه صرف حسرت روی تو شد
بنگر به چه روزگار بگذشت مرا

#نیما_یوشیج

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
میرزاده عشقی

سید محمدرضا کردستانی مشهور به میرزاده عشقی، شاعر، روزنامه‌نگار، نویسنده و نمایشنامه‌نویس ایرانی دوره مشروطیت و مدیر نشریه قرن بیستم بود؛ در اشعارش به مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی و اعتقادی پرداخته‌ است.

وی از جمله پیشگامان شعر نو می‌باشد.
شعرهای عشقی بیشتر جنبه اجتماعی دارند. عشقی در کنار سرودن اشعار، به روزنامه‌نگاری نیز می‌پرداخت.

هرچند که به سبب صراحت لهجه و زبان آتشینش، روزنامه قرن بیستم بارها توقیف شد. همچنین او را یکی از نخستین چهره‌هایی می‌دانند که به حقوق زنان توجه داشته است.

عشقی کمی بیش از به قدرت رسیدن رضا شاه و به دستور رئیس تامینات نظمیه وقت، در سن سی سالگی ترور شد. در تاریخ ۱۲ تیرماه سال ۱۳۰۳ در خانه‌اش به دست دوتن ناشناس هدف تیر قرارگرفت و کشته شد.
روایت است که تهران در روز تشییع جنازه میرزاده عشقی، سوگوار بود. دو سال بعد عامل قتل او تبرئه شد.


از اشعارمعروف عشقی میتوان از نوروزی نامه، سه تابلو مریم، احتیاج و رستاخیز... نام برد.

یادش گرامی🥀🥀🥀

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
💖کافه شعر💖
میرزاده عشقی سید محمدرضا کردستانی مشهور به میرزاده عشقی، شاعر، روزنامه‌نگار، نویسنده و نمایشنامه‌نویس ایرانی دوره مشروطیت و مدیر نشریه قرن بیستم بود؛ در اشعارش به مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی و اعتقادی پرداخته‌ است. وی از جمله پیشگامان شعر نو می‌باشد. شعرهای…

خاکم به سر، ز غصه به سر خاک اگر کنم
خاکِ وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟

آوخ، کلاه نیست وطن، گر که از سرم
برداشتند، فکرِ کلاهی دگر کنم

مرد آن بُوَد که این کُله‌اش، بر سر است و من
نامردم ار که بی‌کُله، آنی به سر کنم

من آن نیَم که یک‌سره تدبیرِ مملکت
تسلیمِ هرزه‌گردِ قضا و قدر کنم

زیر و زبر اگر نکنی خاکِ خصم را
وی چرخ! زیر و روی تو زیر و زبر کنم

جایی‌ست آرزوی من، ار من به آن رسم
از روی نعشِ لشکرِ دشمن گذر کنم

هر آنچه می‌کنی بکن ای دشمنِ قوی!
من نیز اگر قوی شدم از تو بَتَر کنم

من‌ آن نیَم به مرگِ طبیعی شوم هلاک
وین کاسه خون به بسترِ راحت هدر کنم

معشوقِ عشقی ای وطن، ای عشقِ پاک من!
ای آن که ذکرِ عشق تو شام و سحر کنم

عشقت نه سَرسَری‌ست که از سر به در شود
مهرت نه عارضی‌ست که جای دگر کنم

عشقِ تو در وجودم و مهرِ تو در دلم
با شیر اندرون شد و با جان به در کنم

#میرزاده_عشقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چون حال دل من ز غمت گشت تباه
آویخت در آن زلف دل آشوب سیاه

ز آنسان که در آتش سقر اهل گناه
آرند به مار و کژدم از عجز پناه

#سلمان_ساوجی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بس که شوخ است و فریبنده و رعنا نرگس
گوییا چشم تو دارد نظری با نرگس

تا گل عارض خوش رنگ تو بیند شب و روز
هیچ بر هم ننهد دیدهٔ بینا نرگس

چشم مخمور تو در چشمهٔ چشمم چه خوش است
خوش بود خرم و خوش بر لب دریا نرگس


#ابن_حسام_خوسفی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
فکرم امشب هم اسیر آن حوالی می شود
حال ناکوکم کنارت ، خوب حالی می شود

مست دیدار و خیالت میشود آغوش من
واقعی نه ، با خیالاتت  ، خیالی می شود

رنگ سرخِ گونه و لبهای من با دست تو
آتشین ، داغ و کمی هم اشتعالی میشود

زنگ آرام صدایت ، در وجــودم می تَند
از تنم جـانم جـدا و بُنیه خـالی می شود

از فراق روی تو ، با تار و پودش قلب من
خیره بر گلهای سرخِ سطح قالی می شود

تا که شد شیرینِ عشقِ ناب و فرهادیِ تو
بیستون میجوید و دور از اهالی می شود

با تو ابری می شوم ،آبستن از بارانِ شوق
بارشی روی کویر و خشک سالی می شود

بیشتر با من بخند و غرق کن در خود مرا
زندگی با بودنت از  غصه خالی می شود

تا ابد  ، درگیر ماندن می شود دلداده ات
پا به پایت لحظه های مانده عالی می شود


#افسانه_احمدی_پونه

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مرا جز اندوه شب یاری نیست
به شانه ام جز درد باری نیست

دِگر کلبهء دلم گلستان نخواهد شد
به یوسف هم در دلم بهاری نیست

شب و روزم پُر شد از تبر به ریشه
دِگر به شاخهء درختِ جانم ساری نیست

سوخت گلستان عمر به بی خبری
هیهات ، دِگر به بوستان گلعذاری نیست

#سیامڪ_جعفرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خداوندان دانش را بشارت
که از گردون بخاک آمد اشارت

ز نور آفتاب بامدادی
گشایش یافت اینک باب شادی

جریده آفتاب از مطلع نور
فشاند مشک تر به لوح کافور


#ادیب_الممالک
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هر #صبح
صدای پای خیالِ تو
شعرم را بیدار می کند
واژه‌ های دَم کرده
با چاشنی چشمانِ خیالِ تو
روی ایوان #صبح
یک استکان عشق خوش رنگ
در بی کران لبهای یاسی تو
شُرشُر باران بودنت
خیس شدن احساسم و بخیرِ
شدن #صبح من

#سیامڪ_جعفرے‌‌
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

‍ بشنو ای دوست غزلخوانی صبح
که به صد شوق چنین می خواند:
« باز کن دیده که من آمده ام
کوله بارم غزل و شور و نواست
هدیه ام شادی و لبخند و صفاست
روی دستان من اینک خورشید
باز هم کرده طلوع
زیر یک چتر پر از نور ، سپید
نفسم عطر گل رازقی و یاسمن است
بوی سرمستی و بیداری و عطر چمن است
من خودِ صبحدمم
جامه ای بافته از نور مرا پیرهن است
دیده بگشای که من منتظرم
میهمانت شده ام
دست بر حلقه ام و پشت درم
باز کن در
که بگویم به تو یک بار دگر
همه ایام به کام
باد امروزت و هر روز بخیر
از غم ورنج به دور
غرق در نور و سرور»

#محسن_خانچی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گر ز دست زلف مشکينت خطايی رفت رفت
ور ز هندوی شما بر ما جفايی رفت رفت

برق عشق ار خرمن پشمينه پوشی سوخت سوخت
جور شاه کامران گر بر گدايی رفت رفت

در طريقت رنجش خاطر نباشد می بيار
هر کدورت را که بينی چون صفايی رفت رفت

عشقبازی را تحمل بايد ای دل پای دار
گر ملالی بود بود و گر خطايی رفت رفت

گر دلی از غمزه دلدار باری برد برد
ور ميان جان و جانان ماجرايی رفت رفت

از سخن چينان ملالت‌ها پديد آمد ولی
گر ميان همنشينان ناسزايی رفت رفت

عيب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه
پای آزادی چه بندی گر به جايی رفت رفت

#حافظ


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀