💖کافه شعر💖
2.76K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.07K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
.

   دل من
بی‌تو جهانیست
    پر از فتنه و شور
بده آن بادهٔ نوشین ڪه جهان بر بادست
در غمت همنفسی نیست به جز فریادم
چه توان ڪرد ڪـه
     فریاد رسم فریادست...!!

#خواجوی_کرمانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
برآمد بانگ مرغ و نوبت بام
کنون وقت میست و نوبت جام

چو کار پختگان بی باده خامست
بدست پختگان ده باده خام

بهر ایامی این عشرت دهد دست
بگردان باده چون با دست ایام


#خواجوی_کرمانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کی بر کنم دل از رخ جانان که مهر او
با شیر در دل آمد و با جان به در شود

بی سر به سر شود من دلخسته را ولیک
بی او گمان مبر که زمانی به سر شود

#خواجوی_کرمانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نسیم باد صبا جان من فدای تو باد
بیا گرم خبری زان نگار خواهی داد

حدیث سوسن و گل با من شکسته مگوی
که بنده با گل رویش ز سوسنست آزاد

ز دست رفتم و در پا فتاد کار دلم
بساز چاره ی کارم کنون که کار افتاد


#خواجوی_کرمانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سحر چو بوی گل از طرف مرغزار برآید
نوای زیر و بم از جان مرغ زار بر آید

بیار ای بت ساقی می مروّق باقی
که کام جان من از جام خوشگوار برآید

چو در خیال من آید لب چو دانه نارت
ببوستان روانم درخت نار برآید


#خواجوی_کرمانی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هر کو نظر کند بتو صاحب‌نظر شود
وانکش خبر شود ز غمت بیخبر شود

چون آبگینه این دل مجروح نازکم
هر چند بیشتر شکند تیزتر شود

#خواجوی_کرمانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چو مطربان سحر چنگ در رباب زنند
صبوحیان نفس از آتش مذاب زنند

بتاب سینه چراغ فلک بر افروزند
ز آب دیده نمک بر دل کباب زنند

چو آفتاب ز جیب افق برآرد سر
ز ماه یکشبه آتش در آفتاب زنند


#خواجوی_کرمانی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفتا به دلربائی  ما را چگونه دیدی
گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربائی

گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجی لیکن بدست نائی

گفتا چرا چو ذره  با مهر عشق بازی
گفتم از آنکه هستم سرگشته‌ئی هوائی

گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند
گفتم حدیث مستان سری بود خدائی ..

#خواجوی_کرمانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شب هندوی آن طره ی مه فرسا شد
لؤلؤ لب یاقوت ترا لالا شد

تا خط تو شد زطرف خورشید پدید
بس فتنه که در دور قمر پیدا شد

#خواجوی_کرمانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀