چه می شود که بهشتت نصیب من باشد
دلی که لک زده شاید که سیب من باشد
چه خوب می شد اگر درپناهِ شانهی شب
طلوعِ صبحِ امیـــدت، نصیبِ من باشد
من و تو عاشق هم، کــوهِ غم برابرمان
گمان کنم که غم تــو ، رقیب من باشد
نگفته ام به تو شاید...ولی بدان لحنت
نویـــدبخشِ دلِ بی شکیبِ من باشد
مگو که معجزهء روحِ عشق ناپیـداست
مسیحِ چشمِ تو بر این صلیبِ من باشد
دوباره مرثیهء تلخ اشک و بغض وسکوت
بجــاست ورد تو امــن یجـیـب ِ من باشد
نوای سازِ غزل ،گوشه های سوزِ سکوت
طنیــنِ مبهــمِ حـسِّ غـریبِ من باشد
حبابِ گمشـــده در پـای آبشـــار ِخیـال
نشد مسیــرِ فـــراز و نشیـبِ من باشد...
#بهار_راد
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلی که لک زده شاید که سیب من باشد
چه خوب می شد اگر درپناهِ شانهی شب
طلوعِ صبحِ امیـــدت، نصیبِ من باشد
من و تو عاشق هم، کــوهِ غم برابرمان
گمان کنم که غم تــو ، رقیب من باشد
نگفته ام به تو شاید...ولی بدان لحنت
نویـــدبخشِ دلِ بی شکیبِ من باشد
مگو که معجزهء روحِ عشق ناپیـداست
مسیحِ چشمِ تو بر این صلیبِ من باشد
دوباره مرثیهء تلخ اشک و بغض وسکوت
بجــاست ورد تو امــن یجـیـب ِ من باشد
نوای سازِ غزل ،گوشه های سوزِ سکوت
طنیــنِ مبهــمِ حـسِّ غـریبِ من باشد
حبابِ گمشـــده در پـای آبشـــار ِخیـال
نشد مسیــرِ فـــراز و نشیـبِ من باشد...
#بهار_راد
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از ملک ادب حکم گزاران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
آن گرد شتابنده که در دامن صحراست
گوید چه نشینی که سواران همه رفتند
داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو
کز باغ جهان لالهعذاران همه رفتند
گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست
کزکاخ هنر نادره کاران همه رفتند
افسوس که افسانهسرایان همه خفتند
اندوه که اندوه گساران همه رفتند
فریاد که گنجینهطرازان معانی
گنجینه نهادند به ماران، همه رفتند
یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران
تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند
خون بار بهار از مژه در فرقت احباب
کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند
#بهار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
آن گرد شتابنده که در دامن صحراست
گوید چه نشینی که سواران همه رفتند
داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو
کز باغ جهان لالهعذاران همه رفتند
گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست
کزکاخ هنر نادره کاران همه رفتند
افسوس که افسانهسرایان همه خفتند
اندوه که اندوه گساران همه رفتند
فریاد که گنجینهطرازان معانی
گنجینه نهادند به ماران، همه رفتند
یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران
تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند
خون بار بهار از مژه در فرقت احباب
کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند
#بهار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا ز باغ خاطرت گلهای شادی بشکفد
هرچه در دل تخم کین داری به زیر خاک کن …
#بهار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هرچه در دل تخم کین داری به زیر خاک کن …
#بهار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چه می شود که بهشتت نصیب من باشد
دلی که لک زده شاید که سیب من باشد
چه خوب می شد اگر درپناهِ شانهی شب
طلوعِ صبحِ امیـــدت، نصیبِ من باشد
من و تو عاشق هم، کــوهِ غم برابرمان
گمان کنم که غم تــو ، رقیب من باشد
نگفته ام به تو شاید...ولی بدان لحنت
نویـــدبخشِ دلِ بی شکیبِ من باشد
مگو که معجزهء روحِ عشق ناپیـداست
مسیحِ چشمِ تو بر این صلیبِ من باشد
دوباره مرثیهء تلخ اشک و بغض وسکوت
بجــاست ورد تو امــن یجـیـب ِ من باشد
نوای سازِ غزل ،گوشه های سوزِ سکوت
طنیــنِ مبهــمِ حـسِّ غـریبِ من باشد
حبابِ گمشـــده در پـای آبشـــار ِخیـال
نشد مسیــرِ فـــراز و نشیـبِ من باشد...
#بهار_راد
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلی که لک زده شاید که سیب من باشد
چه خوب می شد اگر درپناهِ شانهی شب
طلوعِ صبحِ امیـــدت، نصیبِ من باشد
من و تو عاشق هم، کــوهِ غم برابرمان
گمان کنم که غم تــو ، رقیب من باشد
نگفته ام به تو شاید...ولی بدان لحنت
نویـــدبخشِ دلِ بی شکیبِ من باشد
مگو که معجزهء روحِ عشق ناپیـداست
مسیحِ چشمِ تو بر این صلیبِ من باشد
دوباره مرثیهء تلخ اشک و بغض وسکوت
بجــاست ورد تو امــن یجـیـب ِ من باشد
نوای سازِ غزل ،گوشه های سوزِ سکوت
طنیــنِ مبهــمِ حـسِّ غـریبِ من باشد
حبابِ گمشـــده در پـای آبشـــار ِخیـال
نشد مسیــرِ فـــراز و نشیـبِ من باشد...
#بهار_راد
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زندگی این روزها خواهی نخواهی مشکل است
دورماندن از سیاهیّ و تباهی مشکل است
پُرشده دنیای ما از ادعا ، حرفِ دروغ
پس دفاع ما ز جرمِ بی گناهی مشکل است
عقل ودل گاهی تبانی میکنند و گاه جنگ
انتخابِ مطمئن در این دوراهی مشکل است
حال دل را از سکوتِ مبهمِ عاشق بپرس
از درون چاله، افتادن به چاهی ! مشکل است
می روم،شاید خودم را بعد از این پیدا کنم
دل بریدن از خیال ِ پوچ و واهی مشکل است
شانه های استوارت را به فریادم رسان
تکیه بر دیوارِ سست ِ بی پناهی مشکل است
عکس ماه افتاده در مرداب موّاجِ خیال
کشفِ رازِ گردش چشمانِ ماهی مشکل است
کاش می خواندی مرا در پیچ و تابِ این غزل
رازِ دل گفتن،چه کتبی چه شفاهی مشکل است
می کند صبحِ سپید از شامِ تنهایی طلوع
فاصله بین ذغال و روسیاهی مشکل است
#بهار_راد
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دورماندن از سیاهیّ و تباهی مشکل است
پُرشده دنیای ما از ادعا ، حرفِ دروغ
پس دفاع ما ز جرمِ بی گناهی مشکل است
عقل ودل گاهی تبانی میکنند و گاه جنگ
انتخابِ مطمئن در این دوراهی مشکل است
حال دل را از سکوتِ مبهمِ عاشق بپرس
از درون چاله، افتادن به چاهی ! مشکل است
می روم،شاید خودم را بعد از این پیدا کنم
دل بریدن از خیال ِ پوچ و واهی مشکل است
شانه های استوارت را به فریادم رسان
تکیه بر دیوارِ سست ِ بی پناهی مشکل است
عکس ماه افتاده در مرداب موّاجِ خیال
کشفِ رازِ گردش چشمانِ ماهی مشکل است
کاش می خواندی مرا در پیچ و تابِ این غزل
رازِ دل گفتن،چه کتبی چه شفاهی مشکل است
می کند صبحِ سپید از شامِ تنهایی طلوع
فاصله بین ذغال و روسیاهی مشکل است
#بهار_راد
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
غممخور جانا در اینعالم که عالم هیچ نیست
نیستهستیجز دمیناچیز و آندمهیچنیست
گر بهواقع بنگری بینی که ملک لایزال
ابتدا و انتهای هر دو عالم هیچ نیست
بر سر یک مشت خاک اندر فضای بیکنار
کر و فر آدم و فرزند آدم هیچ نیست
در میان اصلهای عام جز اصل وجود
بنگری اصلی مسلم و آن مسلم هیچ نیست
دفتر هستی وجود واحد بیانتها است
حشو این دفتر اگر بیش است اگر کم هیچ نیست
در سراپای جهان گر بنگری بینی درست
کاین جهان غیر از اساس نامنظم هیچ نیست
چیزی از ناچیز را عمر و زمان کردند نام
زندگی چیزی ز ناچیز است و آن هم هیچ نیست
عمر، در غم خوردن بیهوده ضایع شد «بهار»
شاد زی باری که اصلا شادی و غم هیچ نیست
#بهار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نیستهستیجز دمیناچیز و آندمهیچنیست
گر بهواقع بنگری بینی که ملک لایزال
ابتدا و انتهای هر دو عالم هیچ نیست
بر سر یک مشت خاک اندر فضای بیکنار
کر و فر آدم و فرزند آدم هیچ نیست
در میان اصلهای عام جز اصل وجود
بنگری اصلی مسلم و آن مسلم هیچ نیست
دفتر هستی وجود واحد بیانتها است
حشو این دفتر اگر بیش است اگر کم هیچ نیست
در سراپای جهان گر بنگری بینی درست
کاین جهان غیر از اساس نامنظم هیچ نیست
چیزی از ناچیز را عمر و زمان کردند نام
زندگی چیزی ز ناچیز است و آن هم هیچ نیست
عمر، در غم خوردن بیهوده ضایع شد «بهار»
شاد زی باری که اصلا شادی و غم هیچ نیست
#بهار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گاهی دلم از دست خودش هم گله دارد
از بس که جهان، آدم ِ کم حوصله دارد!
یک روز به دل بستن و فردا به شکستن!
با قصه ی پُرغصّه ی خود ، مسئله دارد...
درمان نپذیرد دلِ زخــمی و بلاجو
از بس که نهان در دلِ خود ولوله دارد
هرکس که اسیرِ"منِ"خودباشدو خودخواه
صدها قدم از «ما»شدنش فاصله دارد
محرابِ دلم گرچه پُرازمُهرِ سکوت است
ذکرِ"تو" به هر سجده ی این نافله دارد
یک دم نتواند ز خیالت بِگُریزد
در قابِ دل و کوچه ی جان خاطره دارد
دور ازتو پُراز دلهره و لرزه و وحشت
مانندِ کسی که خبر از زلزله دارد
بی بهره ام از تابشِ خورشیدِ نگاهت
دیدارِ تو انگار که صــد مرحله دارد
گر دل نسپـارم به شــرارِ غـــزلِ عشق
مجموعه ی شعرم ورقِ باطله دارد!
#بهار_راد
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از بس که جهان، آدم ِ کم حوصله دارد!
یک روز به دل بستن و فردا به شکستن!
با قصه ی پُرغصّه ی خود ، مسئله دارد...
درمان نپذیرد دلِ زخــمی و بلاجو
از بس که نهان در دلِ خود ولوله دارد
هرکس که اسیرِ"منِ"خودباشدو خودخواه
صدها قدم از «ما»شدنش فاصله دارد
محرابِ دلم گرچه پُرازمُهرِ سکوت است
ذکرِ"تو" به هر سجده ی این نافله دارد
یک دم نتواند ز خیالت بِگُریزد
در قابِ دل و کوچه ی جان خاطره دارد
دور ازتو پُراز دلهره و لرزه و وحشت
مانندِ کسی که خبر از زلزله دارد
بی بهره ام از تابشِ خورشیدِ نگاهت
دیدارِ تو انگار که صــد مرحله دارد
گر دل نسپـارم به شــرارِ غـــزلِ عشق
مجموعه ی شعرم ورقِ باطله دارد!
#بهار_راد
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آغاز هر سخن را مهر سلام بگذار
در مطلعِ کلامت،حسن ختام بگذار
دردِ دلم زیاداست،ای زخم کهنهء عشق
سر روی شانه های ، بی التیام بگذار
اندوه و اخم دنیا، شوق از دلم گرفته
گلخنده های خودرا، چندی به وام بگذار!
در بین واژه هایم، دنبال ردّ پایم
حتی میان ابیات، گاهی پیام بگذار
ای کاش می شنیدی،حرف من از کلامم
از هرغزل دوسطری ،گاهی مرام بگذار!
گفتند کفرشعر از،تقطیع واژه پیداست
دست مرا به دست این اتهام بگذار
در ذهن ِ پاکِ شاعر، شادی و مِی حلال است
جای سکوت و غصه ،فعل حرام بگذار
دل را سپرده ام بر، امواجِ چشمِ خیست
بر ساحلِ امیدم ،مردانه گام بگذار
هر گوشه از خیابان، تکرارِ خاطرات است
این کوچه را به یادِ ،این عشق نام بگذار
ازشیشه های احساس،چیدم به روی هم آه
در بیتِ آخرِ شعر، سنگ ِتمام بگذار
#بهار_راد
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در مطلعِ کلامت،حسن ختام بگذار
دردِ دلم زیاداست،ای زخم کهنهء عشق
سر روی شانه های ، بی التیام بگذار
اندوه و اخم دنیا، شوق از دلم گرفته
گلخنده های خودرا، چندی به وام بگذار!
در بین واژه هایم، دنبال ردّ پایم
حتی میان ابیات، گاهی پیام بگذار
ای کاش می شنیدی،حرف من از کلامم
از هرغزل دوسطری ،گاهی مرام بگذار!
گفتند کفرشعر از،تقطیع واژه پیداست
دست مرا به دست این اتهام بگذار
در ذهن ِ پاکِ شاعر، شادی و مِی حلال است
جای سکوت و غصه ،فعل حرام بگذار
دل را سپرده ام بر، امواجِ چشمِ خیست
بر ساحلِ امیدم ،مردانه گام بگذار
هر گوشه از خیابان، تکرارِ خاطرات است
این کوچه را به یادِ ،این عشق نام بگذار
ازشیشه های احساس،چیدم به روی هم آه
در بیتِ آخرِ شعر، سنگ ِتمام بگذار
#بهار_راد
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلم وقتي كه ميگيرد تو ميآيي به ديدارم
به من آهسته ميگويي "عزيزم دوستت دارم"
سرم بر شانهات، باور ندارم پيش من باشي
تو را در خواب ميبينم؟ بگو! يا اين كه بيدارم؟
نوازش ميكني با مهرباني گونههايم را
چه رقصي دارد انگشتت به روي بغض تب دارم
كنار لحظههاي تو دو فنجان قهوه ميريزم
اگرچه تلخ، شيرين است با لبخند هر بارم
كتابي ميگذاري روي ميزم، مهربان من
و ميگويي به آرامي كه: اين هم آخرين كارم
غروب شنبهاي ديگر برايم شعر ميخواني
تمام هفته را من از هواي عشق سرشارم
تنم خورشيد ميخواهد كنار ساحل امنت
من از شبهاي برف آلودهي اين شهر بيزارم
دلم ابريست از دست تمام بيتو بودنها
اگر باران بيايد، باز ميآيي به ديدارم؟!
#بهار_توکلی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به من آهسته ميگويي "عزيزم دوستت دارم"
سرم بر شانهات، باور ندارم پيش من باشي
تو را در خواب ميبينم؟ بگو! يا اين كه بيدارم؟
نوازش ميكني با مهرباني گونههايم را
چه رقصي دارد انگشتت به روي بغض تب دارم
كنار لحظههاي تو دو فنجان قهوه ميريزم
اگرچه تلخ، شيرين است با لبخند هر بارم
كتابي ميگذاري روي ميزم، مهربان من
و ميگويي به آرامي كه: اين هم آخرين كارم
غروب شنبهاي ديگر برايم شعر ميخواني
تمام هفته را من از هواي عشق سرشارم
تنم خورشيد ميخواهد كنار ساحل امنت
من از شبهاي برف آلودهي اين شهر بيزارم
دلم ابريست از دست تمام بيتو بودنها
اگر باران بيايد، باز ميآيي به ديدارم؟!
#بهار_توکلی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀