پاییز میرود
اما مهرت از دل نمی رود
بیا با مهر
بر کلون درِ #زمستان بکوب
تا عطوفت،
بر تـنِ عریان درختها بنشیند،
و با شوق
بر قدمِ #یلدای برف سپید،
خوشامد بگو.
در انتهای سالنِ آذر،
یلدا
به انتظار نشسته است،
تا به دستِ دانه های برف
بسپارد
هزار دانه انارش را.
من نیز تا آمدنش
بی صدا شعرهایم را
در گوشِ #ستارگان می خوانم
و زخم هایِ دفترم را
میانِ عریانیِ واژه ها
به هراسِ ماه پیوند می زنم.
قربانیِ تلاقیِ
بی تکرارِ ماه و آسمانم
که سینه ی فراخِ شب را
کبود و کبودتر ترسیم کرده است.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اما مهرت از دل نمی رود
بیا با مهر
بر کلون درِ #زمستان بکوب
تا عطوفت،
بر تـنِ عریان درختها بنشیند،
و با شوق
بر قدمِ #یلدای برف سپید،
خوشامد بگو.
در انتهای سالنِ آذر،
یلدا
به انتظار نشسته است،
تا به دستِ دانه های برف
بسپارد
هزار دانه انارش را.
من نیز تا آمدنش
بی صدا شعرهایم را
در گوشِ #ستارگان می خوانم
و زخم هایِ دفترم را
میانِ عریانیِ واژه ها
به هراسِ ماه پیوند می زنم.
قربانیِ تلاقیِ
بی تکرارِ ماه و آسمانم
که سینه ی فراخِ شب را
کبود و کبودتر ترسیم کرده است.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀