همسفر شب شدم و رفیق آیینه ها
خودم و از خودم گرفتم و شکستم در ایینه ها
سایه شدم و نشستم بر دیوار شب
چین خورد عکس مهتاب و افتاد بر شبِ برکه ها
در این هیاهوی بی کسی و بیم فرو ریختن
نوشتن من و مست شدن قلم و رقص واژه ها
فریاد باد و تنگ شدن آسمان و گریه ی ارغوان
گریه ی ابر و خیس شدن من و خنده ی پروانه ها
باختم در این قُمار زندگی هر آنچه داشتم
بود دار و ندارم چشمان سیاهی پشت حصار فاصله ها
تا به خود آمدم نوشتن خطی سیاه بر تقدیرم
آه و فغان که من اینجا پُرم از خنده ی گریه ها
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خودم و از خودم گرفتم و شکستم در ایینه ها
سایه شدم و نشستم بر دیوار شب
چین خورد عکس مهتاب و افتاد بر شبِ برکه ها
در این هیاهوی بی کسی و بیم فرو ریختن
نوشتن من و مست شدن قلم و رقص واژه ها
فریاد باد و تنگ شدن آسمان و گریه ی ارغوان
گریه ی ابر و خیس شدن من و خنده ی پروانه ها
باختم در این قُمار زندگی هر آنچه داشتم
بود دار و ندارم چشمان سیاهی پشت حصار فاصله ها
تا به خود آمدم نوشتن خطی سیاه بر تقدیرم
آه و فغان که من اینجا پُرم از خنده ی گریه ها
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#عصر و ریختن شعرم
حوالی کوچه ی خیالِ پاییزی
تو
فنجانی را پُر از شعر سپید
مهمان ایوان چشمانت
می کنم
شعرم را به جان #دلتنگی
می اندازم
#دلتنگی را زیر پای واژ ها
له میکنم
#بیا
تا فاصله را مبهوت کنیم
چشم در چشم هم #دلتنگی را
به خاک با هم بودن
بسپاریم
دست در دست هم
فاتحه ی #دلتنگی را
بخوانیم
#بیا
تا طرحی بهاری به جان
پاییز بیندازیم
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حوالی کوچه ی خیالِ پاییزی
تو
فنجانی را پُر از شعر سپید
مهمان ایوان چشمانت
می کنم
شعرم را به جان #دلتنگی
می اندازم
#دلتنگی را زیر پای واژ ها
له میکنم
#بیا
تا فاصله را مبهوت کنیم
چشم در چشم هم #دلتنگی را
به خاک با هم بودن
بسپاریم
دست در دست هم
فاتحه ی #دلتنگی را
بخوانیم
#بیا
تا طرحی بهاری به جان
پاییز بیندازیم
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو پیامبر عشق منی
که در #شبِ دلدادگی
با آیهء چشمانت
نازل شدی بر احساسم
هر #شب اسبِ خیالِ تو
مرا به معراج هُرم نفس های
تو میبرد
ای خدای زمینی من
عَرش بودنت را
مآمن خستگی های تنِ
مردانه ام کن
بگذار پاهای بی رمقم
کوچهء داشتنت را قدم بزند
بگذار دست های آسمانی تو
التیام بخشِ زخمِ شانه های من باشد
بگذار آسمانِ نگاهت تمامی من را در
بر بگیرد
موسم آمدنت با چشمانم
به طواف نگاهت می آئیم
#سیامک_جعفری
#برای انکس که خودش میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که در #شبِ دلدادگی
با آیهء چشمانت
نازل شدی بر احساسم
هر #شب اسبِ خیالِ تو
مرا به معراج هُرم نفس های
تو میبرد
ای خدای زمینی من
عَرش بودنت را
مآمن خستگی های تنِ
مردانه ام کن
بگذار پاهای بی رمقم
کوچهء داشتنت را قدم بزند
بگذار دست های آسمانی تو
التیام بخشِ زخمِ شانه های من باشد
بگذار آسمانِ نگاهت تمامی من را در
بر بگیرد
موسم آمدنت با چشمانم
به طواف نگاهت می آئیم
#سیامک_جعفری
#برای انکس که خودش میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#جمعه ها
شرح جانم
بر گل های نیلوفری
برکه ی تو
شعری سپید
پُر از دلتنگی های پاییز
رقص قلم بر جان دفتر
واژه های رنگ پریده
در ردیف هم
اما عاجز
از وصف نقش چشمان تو
#جمعه و بی خبری
من زِ حال تو
در به دری احساسم
تهِ کوچه بودنت
بغض من و خنده ی خیالت
در پس این #جمعه
پاییزی
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شرح جانم
بر گل های نیلوفری
برکه ی تو
شعری سپید
پُر از دلتنگی های پاییز
رقص قلم بر جان دفتر
واژه های رنگ پریده
در ردیف هم
اما عاجز
از وصف نقش چشمان تو
#جمعه و بی خبری
من زِ حال تو
در به دری احساسم
تهِ کوچه بودنت
بغض من و خنده ی خیالت
در پس این #جمعه
پاییزی
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#صبح خیالت
بسان کبوتری است سفید
که بال می گشاید
روی بام چشمانم
و پر می شوم از پرواز تو
در آسمان #صبح
#سیامک_جعفری
#برای_انکس_که_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بسان کبوتری است سفید
که بال می گشاید
روی بام چشمانم
و پر می شوم از پرواز تو
در آسمان #صبح
#سیامک_جعفری
#برای_انکس_که_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
می نویسم بر قامتِ
سیاه #شب
شعری از جنس شکستن
یک مرد
مردی که پنجره ی بودنش شکست
در دلِ سیاه #شب
روحش مالامال درد
احساسش بِسان
اسبی نفس بریده
نگاهش پُر از فریاد
فریادی مملو از سکوتی
پاره پاره
و امّا نیازش حبس
در سینه اش
سوختن و دَم نزدن
در امتداد شعله ای شکسته
رو به باد...
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سیاه #شب
شعری از جنس شکستن
یک مرد
مردی که پنجره ی بودنش شکست
در دلِ سیاه #شب
روحش مالامال درد
احساسش بِسان
اسبی نفس بریده
نگاهش پُر از فریاد
فریادی مملو از سکوتی
پاره پاره
و امّا نیازش حبس
در سینه اش
سوختن و دَم نزدن
در امتداد شعله ای شکسته
رو به باد...
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#جمعه شعری است
به بلندی شبِ یلدا
پُر از دلتنگی های پاره پاره
پُر از اشک های یواشکی
پشت پرچین تنهایی
دویدن چشم های بی رمق من
در پی ردِ پای از تو ته کوچه ی
پُر از اقاقیا
بی قراری دست هایم
در امتداد حریر شانه های زنانه ات
چاره ای نیست
من و #جمعه و خیال ابری تو
گُم می شویم میان واژه های عُریان
#سیامک_ جعفری
#برای انکس که خودش میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به بلندی شبِ یلدا
پُر از دلتنگی های پاره پاره
پُر از اشک های یواشکی
پشت پرچین تنهایی
دویدن چشم های بی رمق من
در پی ردِ پای از تو ته کوچه ی
پُر از اقاقیا
بی قراری دست هایم
در امتداد حریر شانه های زنانه ات
چاره ای نیست
من و #جمعه و خیال ابری تو
گُم می شویم میان واژه های عُریان
#سیامک_ جعفری
#برای انکس که خودش میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باز #شنبه شد
و من هنوز دلتنگی
#جمعه را یدک میکشم
فرقی نمیکند هر روز
دلتنگی پایش را در
کفشِ احساسم می کند
#سیامک_جعفری
#برای_انکس_که_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و من هنوز دلتنگی
#جمعه را یدک میکشم
فرقی نمیکند هر روز
دلتنگی پایش را در
کفشِ احساسم می کند
#سیامک_جعفری
#برای_انکس_که_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوست دارم
دستانم را میان شالیزار های
موهایت پنهان کنم
دوست دارم
نگهبان مرزهای چشمانت
باشم
دوست دارم
گُم شَم میان حریر
سبزِ تَنَت
دوست دارم
آبی بپوشی
هم رنگ دریا
دوست دارم ، دوست دارم
افسوس
دستِ دلتنگی ورق میزند
شعرم را
کلاف خیالت تنهائیم را
در هم می پیچد
جانِ احساسم می میرد
تمامی من تو می شود
ایوانِ شعرم پُر می شود
از بوی یاس های وحشی
بودنت
من اینجا پُرم از تو
حوالی کوچه ی چشمانت
منتظر میمانم
تَنَم پُر می شود
از زخم "انتظار"
چه شیرین است زخم
"انتظار"
#سیامک_جعفری
#برای_انکس_که_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دستانم را میان شالیزار های
موهایت پنهان کنم
دوست دارم
نگهبان مرزهای چشمانت
باشم
دوست دارم
گُم شَم میان حریر
سبزِ تَنَت
دوست دارم
آبی بپوشی
هم رنگ دریا
دوست دارم ، دوست دارم
افسوس
دستِ دلتنگی ورق میزند
شعرم را
کلاف خیالت تنهائیم را
در هم می پیچد
جانِ احساسم می میرد
تمامی من تو می شود
ایوانِ شعرم پُر می شود
از بوی یاس های وحشی
بودنت
من اینجا پُرم از تو
حوالی کوچه ی چشمانت
منتظر میمانم
تَنَم پُر می شود
از زخم "انتظار"
چه شیرین است زخم
"انتظار"
#سیامک_جعفری
#برای_انکس_که_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀