💖کافه شعر💖
2.37K subscribers
4.29K photos
2.85K videos
11 files
965 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
(  ساقی می )

گـوینــد که در شهــر یکـی میــــکــده باز است
لیکن که کجا هست پس پــــرده و راز است

گــوینـد که شربیست در ایــــن میکده کز آن
افـزون نشــود مستی و انــــدازه مجاز است

گـویـنـد کــه از اول شـــــب تـا بـه ســحــــر گاه
هر کس شده در میــکده در حال نیاز است

گـویـنـد کــه یــک ســـــاقـــی پـیـمـانــه نـگـهــدار
می مـیدهـد از جـــام صفا اهـل حـجـاز است

گــویـنـد کــه گـــــــــر مـلـتـمس مــستــی جـــامی
رو باده ز او گـیــر کـه پـر غــــمـزه و ناز است

گــویـنـد کـه مستان پس هــــر جــرعه بگریند
زیــرا کـه سبویش پـرِ از ســـوز و گداز است

گویند که این سوزش دل لــذت حال است
محصول تمنا و نشیب اســـت و فراز است

گــویـنـد کــــه شاهـــیــن تــــــــــرازوی عــــدالـــــت
در هر قدحش رخ به رخ و عیــن تراز است

گــویـنـد کـه آیــیـنـه مکن دل کــه در آن حال
تـصـویـــــــر رخ یــار در آیـیـنـه مـــــجـــــاز است

گــویـنـد کــه خاک در این میکـــــده داروست
منت کش این خاک منم نی که گــراز است

گــویـنـد کـه در خـلـوت آن یک شب مـیـمون
روبـنـده چـو افتـاد لب و چشم جهـــاز است

گــویـنـد که رازیـسـت مـیــــان شــب عــــــشاق
وان راز هــمــان کـــــوتـــهـــــــــی راه دراز است

گــویـنـد که ساقی بجز آن شــیر خدا نیست
وان میکــده سجـاده و محـــــراب نماز است

گویند که راقب هذیان گفـــت پس از نوش
اما هذیان نیست که این نغمه و ساز است

#رامین_راقب

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
روزه ی   لب  را  تو  با  لب های  من   وا  کرده  بودی
از   لب   لعل   من   آن    شهد    مربا    خورده   بودی

منتظر  بودی  که  از  این  چشمه ی  نوشین   بنوشی
یک شب از آن خورده و هم یک دو جامی برده بودی

نازنینا   کی   فراموشت   شده   با   من   چه    کردی
رعشه   را   با   آن   نگاهت   بر   تنم   گسترده  بودی

آخرین   ذکری   که   بر   لبهای   خود   جاری   نمودی
قرب  لبهای  من  است  آن  دم  که  تب  آورده  بودی

بی   وفا  در   اختیارت    بودم    از    آن    روز   اول
من  گمان کردم  که تو  با  بنده ات  بی  پرده بودی

جان  راقب  را  گرفتی  بس   کن   این   طنازیت  را
شاید  امشب  من  نباشم ، روزه ات  وا  کرده  بودی ?

#رامین_راقب

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خانه ی دوست کجاست

خانه ی دوست همانجاست که دل

خورده یک بار فریب

به دو تا حلقه ی آویز درش

زده یک قفل بزرگ

تو به سهراب بگو

هر کجا قفل بزرگی را دید

به در دوست رسید

بار دیگر تو به سهراب بگو

نزند دق الباب نزند دق الباب

چونکه راقب پس آن قفل بزرگ

پشت آن قلعه و دیوار بلند

یک نفر دوست ندید

دل تو پشت در خانه ی دوست

بغل نارون پیر بلند

کنج آن باغچه است

من دلت را دیدم
من دلت را دیدم

#رامین_راقب

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دیر شد باید بخوابی نازنینم شب بخیر
با وفای ساده ی خلوت گزینم ، شب بخیر

خسته ای ای مهربانم ، چشمهایت را ببند
اینچنین خصمانه منشین در کمینم،شب بخیر

غصه ی فردا و فرداهای دیگر را مخور
ای غریب افتاده ی تنها نشینم ، شب بخیر

در شب یلدای چشمانت چه آتش ها بپاست
ای نگاهت تکیه گاهِ آتشینم ، شب بخیر

اشک های بی کسی را از دو چشمت پاک کن
ای پناه اولین و آخرینم ، شب بخیر

بیت بیت این غزل هایم فدای چشم تو
آه ای هم خانه ی شعر آفرینم ، شب بخیر

راقبم من پاسبان خلوت شبهای تو
با تو هستم آشنایم ، بهترینم ، شب بخیر
           
#رامین_راقب   
  
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
رها کی کردم ای جانا کجا ما را بهاری هست؟
اجل جانم بگیرد جز تو گر ما را نگاری هست

مگر عقل از سرت رفته که میگویی غلط کردم
یگانه کار قلب من تپش شد ، با تو کاری هست

نمی دانم چرا گفتی که سهواً باورم کردی
رسن بر پا مگر خط کدامین روزگاری هست

اگر از رنگ من گفتی بدان یک رنگِ یک رنگم
قداست پیشه ام آری همین هم شاهکاری هست

به خاک مادرم صورت ، همین دارم که می بینی
مگر جز دوستت دارم در این دنیا شعاری هست ؟

مرا با تیر مژگانت بزن اما نگو تاوان
رضایت دارم از زخم ات نمیگویم که  خاری هست

یکی یک دانه ام راقب ، به جز تو کس نمی بیند
مرا در عالم هستی حرامم گر که یاری هست .

#رامین_راقب

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#وادی_عشق

شده ام گمشده ی وادیِ حیران که ز هوست
ترسم از سلسله چینِ خمِ  ابروی   نکوست 

همه ی جام وجودم شده لبریز ز  شـــــوق
گرچه بین من و تو رابطه چون رشته ی موست

زیــن سبب گمـشده ی وادی عشق تو شدم
چون که هرکس ز حقایق زده دم مغلطه گوست

معرفت را که نباید سر دکـــان بــــخــــریم
مر کسی در عرفات است همان عارفه خوست?

هـر که عاشق شد و رخ از پس روبـنـده بدید
چون خطا پیشه کنـد آب هـدر رفتـه ز جوست

ماجرای من و آن عهـــدِ شباب و رخ یــار
نَقلِ هر محفل و هر مجلس و هر بَرزن و کوست

تــا دمی فارغ از این حادثه ها پرسه زدم
بـه خودم آمده دیدم به برم جام و سبوست

هرچه در سعی و تلاشم به تو نزدیک شوم
ز من اصرار فراوان ، ز تو کم دادن روسـت

مستی از گوشه ی میخانه نگه کرد و بگفت
هر خطایی که ز ما سر زده در محضر اوست

نزد روشن دل بیمار بلا دیــــده مگــــــوی
که لبن رنگ سفیدش همه چون گردن قوست

تا در میکده باز و شب میخواره بلنــــــــد
راقب اندر پی هر باده مشامش پی بوست



#رامین_راقب

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
راضی شدم دل داده ای زیرا تو را می خواستم
از هر سفر غافل شدم خود را چنین آراستم

من بال پروازت شدم هر گز نسوزاندم تو را
یار از تو میخواهم مدد بهر تو خود پیراستم

ناز تو را خود میکشم دلدار من جانا تویی
رحم ات کجا رفت ای صنم با عشق تو  برخواستم

ای با وفا پنهان چرا من پا به پایت  آمدم 
قرص قمر ، ای جان تویی ، ناز تو را می پاستم

بهر سخن علامه تو هم ریش و قیچی دست تو
همچون تبر کی بوده ای من از خودم می کاستم

سر می نهم بر شانه ات چون گشته ام  دیوانه ات
تا هر کجا خواهی ببر عشق از برایت زاستم

یخ در بهشتی بوده آن ، خونی که دیدی بی امان
من راقبِ آسایشم ولله حقیقت ، راستم


#رامین_راقب

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بـــر روی خــط حامـــــلِ  عشق آمدم ، دف میزنم

عید آمـــد و قــربان کنم   جان بهر تو ، کف میزنم

رخصت بده سلاخ من ، جـــاری شـود از چشم تو

اشکی که سیرابم کند ، وانگه خودم صف میزنم

قـــربانــــی رویـــت منـم ، مـن جان فدایت می کنم

باشــد که تـا ثابـت کنم ، عشـــق تـــو را لَـــف میــزنم

#رامین_راقب

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
رفته  بین  من  و  تو صد سخن از عشق ولی
از  همان  اول  کار  این  سخنان  از  دل  بود

قیمت  هر  سخنی   در   گرو   ناطق   اوست
بی شک از دل چو نیاید  همه اش بر گل بود

هر چه گفتیم و شنیدیم سرن کن چون خاک 
سخن از دل چو ندیدی به گلو چون سل بود

تا  مرا  نای  سخن  بود  و  تو  را گوش شنود
متوالی  شود  اشعار  و   زبان   هم   ول  بود

عطر  خوش  میرسد  از  هر  غزل تازه و ناب
ز  دل  ار  آید و  چون بوی خوش آن هل بود

یا  رب  این  حس  کلام از دم راقب تو مگیر
ز  سر  کوی  تو  بهتر  به   کجا   منزل   بود ؟

#رامین_راقب

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ایـن همـان فــرزنـد خُـرد است کـز بـرایش مادرش
از صفـا تـا مــروه ره بـا تـشنـگی طــی کــرده بـود

هـفت بار ایـن راه را هـاجـر به عشقش رفـتـه بـود
تا کـه "زم زم"جوشش اش را در بر وی کرده بود

ذکـــر  روی  مـاه  او  را  هــر  شبـان در وادی اش
پــرده ای از پــرده های ساز خــود نـی کـرده بـود

همچنان قد می کشید و صد گل ازگل می شکفت
کاسه ی چشمان مست اش باده ی مـی کـرده بـود

ناگهـان در ایـن میـان فـرمان ذبح اش چون رسید
نــو گــل فـصـل بهـار اش را چنـان دی کـرده بـود

لیــک در فـرمان حــق راهـی بـه جز تسلیم نیست
مــر خـلیــل الّلَه تمـــرّد از خــدا کـــی کــرده بـود

بــر ســر راه اش بــه قــربان گاه شیـطان رجــیـم
فـتـنـه ها کـرد و به سنگ ابلیس را هی کرده بود

کـس نـمـی دانــد چـه رازی بـوده بـیـن تـیغ و رگ
تیـغ راهــی جــز بـریـدن بهـر خـود پـی کرده بود

راقب ام تا حفـظ گــردد ســرّ ِ حـق با تـیغ سخت
مــرد حـــق عــــزم سفــر تـا وادی ری کــرده بـود

#رامین_راقب

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀