اشک ازگونه به دامان شدزمین کاری نکرد
دست بردم بر دعا عرش برین کاری نکرد
وعده دادم بر لب تشنه سراب آمدبه چشم
دین وایمان از کفم رفت و یقین کاری نکرد
سیل آمد خانه و اسباب را با خویش برد
تاشود سدی برآن دیوار چین کاری نکرد
بس گلو بودی برای بغضهای خفته ام
آنچنان باران بیامد آستین کاری نکرد
استخاره فال حافظ فال فنجان عاقبت
قهوه ی آن تلخ بودو انگبین کاری نکرد
هرکسی آمد به نحوی جیب خودرا پر نمود
شاه ملا هم برای سرزمین کاری نکرد
برگ برگ دفتر خاقان به خون دل نشست
این قلم هم جز بیاد باشتین کاری نکرد
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دست بردم بر دعا عرش برین کاری نکرد
وعده دادم بر لب تشنه سراب آمدبه چشم
دین وایمان از کفم رفت و یقین کاری نکرد
سیل آمد خانه و اسباب را با خویش برد
تاشود سدی برآن دیوار چین کاری نکرد
بس گلو بودی برای بغضهای خفته ام
آنچنان باران بیامد آستین کاری نکرد
استخاره فال حافظ فال فنجان عاقبت
قهوه ی آن تلخ بودو انگبین کاری نکرد
هرکسی آمد به نحوی جیب خودرا پر نمود
شاه ملا هم برای سرزمین کاری نکرد
برگ برگ دفتر خاقان به خون دل نشست
این قلم هم جز بیاد باشتین کاری نکرد
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ناز بانوی نگاهم ناز می ریزی چرا
از گل پیراهنت اعجاز می ریزی چرا
میدهی رقصی به تن دیوانه میسازی نسیم
عشوه ها از آن تن طناز می ریزی چرا
مو پریشان می کنی جانم پریشان میشود
درسه تارت تاری از شهناز می ریزی چرا
تا نماید آشیانی کفترم بر بام عشق
از پرو بالش پر پرواز می ریزی چرا
میشود دشت نگاهم در طلسم دیده ات
از رموز عاشقی کم راز می ریزی چرا
تا نمایی دل اسیر چشم پرغماز خود
تیغ ابرو می کشی سرباز می ریزی چرا
کنج لب وامیکنی آلاله می آرد بهار
دسته دسته نرگس شیرازمی ریزی چرا
چشم خاقان غزل بر آن لبان نازتوست
در جواب یک بله ایجاز می ریزی چرا
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از گل پیراهنت اعجاز می ریزی چرا
میدهی رقصی به تن دیوانه میسازی نسیم
عشوه ها از آن تن طناز می ریزی چرا
مو پریشان می کنی جانم پریشان میشود
درسه تارت تاری از شهناز می ریزی چرا
تا نماید آشیانی کفترم بر بام عشق
از پرو بالش پر پرواز می ریزی چرا
میشود دشت نگاهم در طلسم دیده ات
از رموز عاشقی کم راز می ریزی چرا
تا نمایی دل اسیر چشم پرغماز خود
تیغ ابرو می کشی سرباز می ریزی چرا
کنج لب وامیکنی آلاله می آرد بهار
دسته دسته نرگس شیرازمی ریزی چرا
چشم خاقان غزل بر آن لبان نازتوست
در جواب یک بله ایجاز می ریزی چرا
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دریغا شانه ها درزیرفقری سخت و سنگین است
به سیلی رنگ سیمایم کمی گلگون ورنگین است
خودم رازیر آوار نداریها چو گم کردم
چنان کاشانه ام خالی زآواهای شیرین است
زهر شهری ازین کشورصدای شیون وزاریست
چرا دور فلک ازبخت بد اینگونه پر کین است
نمی آید ز طرف باغ آوای هزاری هم
گلستان بی گل شب بوشقایق یا که نسرین است
شده از خون رز خالی چنان پیمانه وساغر
نه بستانی پراز میوه نه تاکی روی پرچین است
اگردر تور صیادی نمی بینی دگر ماهی
که ماهیهای دریاها شکار کشور چین است
کجاشد هم قزل آلا سفیدو خاویار تو
خزر را درصدی ازما وباقی سهم پوتین است
چکد خون دل خاقان برین اوراق سردرگم
قلم هم مثل شاعر دل شکسته زارو غمگین است
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به سیلی رنگ سیمایم کمی گلگون ورنگین است
خودم رازیر آوار نداریها چو گم کردم
چنان کاشانه ام خالی زآواهای شیرین است
زهر شهری ازین کشورصدای شیون وزاریست
چرا دور فلک ازبخت بد اینگونه پر کین است
نمی آید ز طرف باغ آوای هزاری هم
گلستان بی گل شب بوشقایق یا که نسرین است
شده از خون رز خالی چنان پیمانه وساغر
نه بستانی پراز میوه نه تاکی روی پرچین است
اگردر تور صیادی نمی بینی دگر ماهی
که ماهیهای دریاها شکار کشور چین است
کجاشد هم قزل آلا سفیدو خاویار تو
خزر را درصدی ازما وباقی سهم پوتین است
چکد خون دل خاقان برین اوراق سردرگم
قلم هم مثل شاعر دل شکسته زارو غمگین است
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بمناسبت عید قربان
"ای کعبه دری باز به روی دل ما کن"
یک روز زیارت تو نصیب فقرا کن
گرد حرم عشق تو ای خانه ی توحید
یک بار ضعیفی تو در آن خانه صداکن
بس تاجر بازار شده گرد تو بسیار
یکدم تو نظر جانب مروه و صفاکن
این قافله از عشق تهی است به گردت
بر قوم پریشان تو خطابی زخداکن
برگوی به این جمعیت خسته ونالان
در محضر حق کم توچنین کبر و ریا کن
سنگ جمره برکف و آماده ی پیکار
برخویش بزن سنگ توابلیس رهاکن
با هر نفسی نفس شده تابع شیطان
شیطان درون را بنگرخوف و رجا کن
حاجی تو نباشی به خدا ضجه کنانی
یک بار تو حاجی نظری سوی قفاکن
با ریش زدی تیغ چنان برتن مخلوق
العفو چه سودیست دمی باز حیاکن
قربان تو مکن قوچ بکن نفس توقربان
این گفته ی خاقان به خدا قبله نماکن
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
"ای کعبه دری باز به روی دل ما کن"
یک روز زیارت تو نصیب فقرا کن
گرد حرم عشق تو ای خانه ی توحید
یک بار ضعیفی تو در آن خانه صداکن
بس تاجر بازار شده گرد تو بسیار
یکدم تو نظر جانب مروه و صفاکن
این قافله از عشق تهی است به گردت
بر قوم پریشان تو خطابی زخداکن
برگوی به این جمعیت خسته ونالان
در محضر حق کم توچنین کبر و ریا کن
سنگ جمره برکف و آماده ی پیکار
برخویش بزن سنگ توابلیس رهاکن
با هر نفسی نفس شده تابع شیطان
شیطان درون را بنگرخوف و رجا کن
حاجی تو نباشی به خدا ضجه کنانی
یک بار تو حاجی نظری سوی قفاکن
با ریش زدی تیغ چنان برتن مخلوق
العفو چه سودیست دمی باز حیاکن
قربان تو مکن قوچ بکن نفس توقربان
این گفته ی خاقان به خدا قبله نماکن
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای خاک چه شد آن همه سرو چمنانت
کو بابک وصد تکه ی خونین بدنانت
کو کرخه و زاینده و کارون خروشان
در باغ کجا نرگس و یاس و سمنانت
کو زابل سرسبز از اشک رخ هرمند
یا نعره رخش و سپر و گرز وسنانت
فریاد و خروش و هنر کاوه کجاشد
در بند کشد تیز چنان اهرمنانت
این پرچم زیبای سه رنگ رخ میهن
بالنده درفشیست به تن پیرهنانت
ای خاک گهربار تو ای یاد نیاکان
اینگونه اسیری به کفِ بی وطنانت
پیمانه جدا نیز شداز ساغر لبها
میخانه تهی گشت ز شَّکر دهنانت
کو جام و جم وکورش و کیخسروخوبان
یوتاب کجا رفت هم از شیر زنانت
عطشان لبِ اهواز کنارِ لبِ کارون
خشکیده لبِ اترک و دیگر تجنانت
خاقان غزل ناله کند از غم ایام
یک گوش فلک نیست چرا برسخنانت
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کو بابک وصد تکه ی خونین بدنانت
کو کرخه و زاینده و کارون خروشان
در باغ کجا نرگس و یاس و سمنانت
کو زابل سرسبز از اشک رخ هرمند
یا نعره رخش و سپر و گرز وسنانت
فریاد و خروش و هنر کاوه کجاشد
در بند کشد تیز چنان اهرمنانت
این پرچم زیبای سه رنگ رخ میهن
بالنده درفشیست به تن پیرهنانت
ای خاک گهربار تو ای یاد نیاکان
اینگونه اسیری به کفِ بی وطنانت
پیمانه جدا نیز شداز ساغر لبها
میخانه تهی گشت ز شَّکر دهنانت
کو جام و جم وکورش و کیخسروخوبان
یوتاب کجا رفت هم از شیر زنانت
عطشان لبِ اهواز کنارِ لبِ کارون
خشکیده لبِ اترک و دیگر تجنانت
خاقان غزل ناله کند از غم ایام
یک گوش فلک نیست چرا برسخنانت
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلبر من همه شیراز به هم می ریزد
خواجه ی خوش سخن راز به هم می ریزد
هرکبوتر که نشسته حرم شاه چراغ
با نگاهش پر پرواز به هم می ریزد
سرو باغ ارم ازدیدن آن قامت ناز
خم شده با تن طناز به هم ریزد
ساغر از شهد لبش تا خط زنار رسد
خط به خطش می اعجاز به هم می ریزد
گل کند گر گل لبخند ز کندوی لبش
چنگ و تار و دف و شهناز به هم می ریزد
آب رکنی که چنان شهره ی دنیاشده است
از شراب لب او باز به هم می ریزد
موی را شانه کند ماه نمایان چوشود
همه ی خطه ی قفقاز به هم می ریزد
پلک برهم بزندهمهمه برپا بکند
صف مژگان صف سرباز به هم می ریزد
هرچه خاقان غزل وصف غزالش بکند
دفتر از آن خط آغاز به هم می ریزد
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خواجه ی خوش سخن راز به هم می ریزد
هرکبوتر که نشسته حرم شاه چراغ
با نگاهش پر پرواز به هم می ریزد
سرو باغ ارم ازدیدن آن قامت ناز
خم شده با تن طناز به هم ریزد
ساغر از شهد لبش تا خط زنار رسد
خط به خطش می اعجاز به هم می ریزد
گل کند گر گل لبخند ز کندوی لبش
چنگ و تار و دف و شهناز به هم می ریزد
آب رکنی که چنان شهره ی دنیاشده است
از شراب لب او باز به هم می ریزد
موی را شانه کند ماه نمایان چوشود
همه ی خطه ی قفقاز به هم می ریزد
پلک برهم بزندهمهمه برپا بکند
صف مژگان صف سرباز به هم می ریزد
هرچه خاقان غزل وصف غزالش بکند
دفتر از آن خط آغاز به هم می ریزد
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کو یار ز دردم خبری داشته باشد
از کوی دلم او گذری داشته باشد
از هجر رخ یارچه نالان شده ام من
ای کاش تنم بال و پری داشته باشد
تا پربکشم راست روم بام دل او
ترسم که رفیق دگری داشته باشد
دیوانه ی عشقش شده ام فاش بگویم
خوب است به شعرم نظری داشته باشد
باشد که شود ماه شب تار دل من
تا این شب تارم سحری داشته باشد
خاقان که شده عاشق مجنون رخ او
باشد که چو من شور و شری داشته باشد
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از کوی دلم او گذری داشته باشد
از هجر رخ یارچه نالان شده ام من
ای کاش تنم بال و پری داشته باشد
تا پربکشم راست روم بام دل او
ترسم که رفیق دگری داشته باشد
دیوانه ی عشقش شده ام فاش بگویم
خوب است به شعرم نظری داشته باشد
باشد که شود ماه شب تار دل من
تا این شب تارم سحری داشته باشد
خاقان که شده عاشق مجنون رخ او
باشد که چو من شور و شری داشته باشد
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک سبد احساس راتقدیم من مرداد کرد
اشک شوق از گریه ام را وقف یک میلادکرد
روز سوم بود و قلعه در هیاهویی عجیب
با هلال زندگانی والدینم شاد کرد
غنچه های گل دمی مهمان لبهایم نمود
خانه را با خنده هایم آنچنان آباد کرد
تا پدر فالی زشهنامه زد و خاقان شدم
مهر فردوسی از اول در دلم بنیاد کرد
شصت از شستم گذشت وسروقدم شدکمان
تافلک از گردشش بر ملک جان بیداد کرد
برف پیری در زمستان برسرو رویم نشست
غم درون جان و تن با جورخود ایجاد کرد
باب و مامم را گرفت و غصه ام افزون نمود
هرزمان باید به نیکی هم از آنها یاد کرد
یاد ایام جوانی روزگار کودکی
اشک جاری روی گونه محمل فریادکرد
ماه میلادم رسید و از خدایم شاکرم
طبع شیرین غزل را بر لبم قناد کرد
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اشک شوق از گریه ام را وقف یک میلادکرد
روز سوم بود و قلعه در هیاهویی عجیب
با هلال زندگانی والدینم شاد کرد
غنچه های گل دمی مهمان لبهایم نمود
خانه را با خنده هایم آنچنان آباد کرد
تا پدر فالی زشهنامه زد و خاقان شدم
مهر فردوسی از اول در دلم بنیاد کرد
شصت از شستم گذشت وسروقدم شدکمان
تافلک از گردشش بر ملک جان بیداد کرد
برف پیری در زمستان برسرو رویم نشست
غم درون جان و تن با جورخود ایجاد کرد
باب و مامم را گرفت و غصه ام افزون نمود
هرزمان باید به نیکی هم از آنها یاد کرد
یاد ایام جوانی روزگار کودکی
اشک جاری روی گونه محمل فریادکرد
ماه میلادم رسید و از خدایم شاکرم
طبع شیرین غزل را بر لبم قناد کرد
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اقتراح امشب
به مناسبت در گذشت شاعر گرانقدر ، هوشنگ ابتهاج ( ه . الف . سایه ) :
"( ابتهاج ) از بینِ ما آزاد رفت "
کی بلند آوازه اش از یاد رفت
ارغوان اینک نشسته انتظار
از دل شیرین کجا فر هاد رفت
در وطن مانده سرودش یادگار
گرچه بر جانش دمی بیداد رفت
نغمه های دلنشین شعر او
هر طنینش بر پَرِ هر باد رفت
آن غزال دشت سرسبز غزل
ناگهان با چینش صیاد رفت
او همای آشیان بودی به شعر
پرکشان تا منزل میعاد رفت
ثبت تاریخ وطن دیوان او
سوی جنت زین جهان دلشاد رفت
اشک غم از دیده ی یاران چکید
چون ز جمع دوستان استاد رفت
سایه گستر بود سایه هر زمان
ای دریغ از بوستان شمشاد رفت
برگ برگ دفترم در خون نشست
بر دل خاقان چنان فریاد رفت
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به مناسبت در گذشت شاعر گرانقدر ، هوشنگ ابتهاج ( ه . الف . سایه ) :
"( ابتهاج ) از بینِ ما آزاد رفت "
کی بلند آوازه اش از یاد رفت
ارغوان اینک نشسته انتظار
از دل شیرین کجا فر هاد رفت
در وطن مانده سرودش یادگار
گرچه بر جانش دمی بیداد رفت
نغمه های دلنشین شعر او
هر طنینش بر پَرِ هر باد رفت
آن غزال دشت سرسبز غزل
ناگهان با چینش صیاد رفت
او همای آشیان بودی به شعر
پرکشان تا منزل میعاد رفت
ثبت تاریخ وطن دیوان او
سوی جنت زین جهان دلشاد رفت
اشک غم از دیده ی یاران چکید
چون ز جمع دوستان استاد رفت
سایه گستر بود سایه هر زمان
ای دریغ از بوستان شمشاد رفت
برگ برگ دفترم در خون نشست
بر دل خاقان چنان فریاد رفت
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیوانه دلم بود به دنبال تو رفت
آن وقت که ديده هیزدرخال تو رفت
فنجان تو هیچ قهوه ای یارنداشت
اقبال بدم بود که با فال تورفت
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آن وقت که ديده هیزدرخال تو رفت
فنجان تو هیچ قهوه ای یارنداشت
اقبال بدم بود که با فال تورفت
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای یار بیا تو هم که تا ما بشويم
با نم نمکی مثال دریا بشویم
چون موج بشوییم همه خار وخسان
فارغ ز خلیدنش به فردا بشویم
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با نم نمکی مثال دریا بشویم
چون موج بشوییم همه خار وخسان
فارغ ز خلیدنش به فردا بشویم
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀