جای پای نفست مانده به صحرای خیال
ای فراسوی تجسم به دلم جاداری...
#حزین_لاهیجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای فراسوی تجسم به دلم جاداری...
#حزین_لاهیجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بالین نهادهام به سر کوی خویشتن
دارم سری، چو غنچه بهزانوی خویشتن
تنها ز دوستان نیم امروز شرمسار
دارد فلک مرا خجل از روی خویشتن
دستی ز همرهان نبود زیر بار ما
آوردهایم زور به بازوی خویشتن
در موج خیز دهر ز توفان حادثات
چینی ندیدهایم به ابروی خویشتن
در یوزه پیش دهر نصیب حباب باد
چون تیغتر شود لبم از جوی خویشتن
نبود نظر به سرمهی مردم سیه مرا
چشم منست و خاک سر کوی خویشتن
در پنجهی غمی، که فشارد گلو حزین!
در حیرتم ز کلک سخنگوی خویشتن
#حزین_لاهیجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دارم سری، چو غنچه بهزانوی خویشتن
تنها ز دوستان نیم امروز شرمسار
دارد فلک مرا خجل از روی خویشتن
دستی ز همرهان نبود زیر بار ما
آوردهایم زور به بازوی خویشتن
در موج خیز دهر ز توفان حادثات
چینی ندیدهایم به ابروی خویشتن
در یوزه پیش دهر نصیب حباب باد
چون تیغتر شود لبم از جوی خویشتن
نبود نظر به سرمهی مردم سیه مرا
چشم منست و خاک سر کوی خویشتن
در پنجهی غمی، که فشارد گلو حزین!
در حیرتم ز کلک سخنگوی خویشتن
#حزین_لاهیجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شامی که مستِ صبحِ امیدش نمی کنند
بختِ سیاهِ ماست، سپیدش نمی کنند
مُعجز نگر که کشته ي شمشیرِ عشق را
صد غمزه می زنند و شهیدش نمی کنند
#حزین_لاهیجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بختِ سیاهِ ماست، سپیدش نمی کنند
مُعجز نگر که کشته ي شمشیرِ عشق را
صد غمزه می زنند و شهیدش نمی کنند
#حزین_لاهیجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سفید کرد غمت دیده های تار مرا
بود سیاهی زلف تو روزگار مرا
چو شمع، سوز دل خود مرا تمام کند
به دیگری نگذارد غم تو کار مرا
ز رستخیز نخیزد ز جا مگر که دگر
هوای گرد تو گشتن بود، غبار مرا
ز چشم مست توام یک نظر بس است ولی
هزار میکده می، نشکند خمار مرا
دغل مباز که هرگز خراب نتوان کرد
ز فیل مست ستم، عهد استوار مرا
چو زلف، رشتهٔ گلدستهٔ میان تو شد
وفا پر از گل حسرت کند کنار مرا
همیشه ریشهٔ نخلم ز گریه بود در آب
سموم هجر فرو ریخت، برگ و بار مرا
ز تندباد نلرزد، چو شاخ سنگین شد
دواست رطل گران، دست رعشه دار مرا
به شمع وادی ایمن گشود دیده کلیم
ندیده بود مگر آتشین عذار مرا؟
کند شکوفه ی بادام، خار مژگانم
به چشم من گذر افتد اگر، بهار مرا
خمار در سر و چون چشم یار بیمارم
خبر دهید ز من، مست هوشیار مرا
#حزین_لاهیجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بود سیاهی زلف تو روزگار مرا
چو شمع، سوز دل خود مرا تمام کند
به دیگری نگذارد غم تو کار مرا
ز رستخیز نخیزد ز جا مگر که دگر
هوای گرد تو گشتن بود، غبار مرا
ز چشم مست توام یک نظر بس است ولی
هزار میکده می، نشکند خمار مرا
دغل مباز که هرگز خراب نتوان کرد
ز فیل مست ستم، عهد استوار مرا
چو زلف، رشتهٔ گلدستهٔ میان تو شد
وفا پر از گل حسرت کند کنار مرا
همیشه ریشهٔ نخلم ز گریه بود در آب
سموم هجر فرو ریخت، برگ و بار مرا
ز تندباد نلرزد، چو شاخ سنگین شد
دواست رطل گران، دست رعشه دار مرا
به شمع وادی ایمن گشود دیده کلیم
ندیده بود مگر آتشین عذار مرا؟
کند شکوفه ی بادام، خار مژگانم
به چشم من گذر افتد اگر، بهار مرا
خمار در سر و چون چشم یار بیمارم
خبر دهید ز من، مست هوشیار مرا
#حزین_لاهیجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب
جای ِ پای ِ نفست
مانده به صحرای خیال
ای فراسوی تجسم به دلم جا داری . . .
#حزین_لاهیجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب
جای ِ پای ِ نفست
مانده به صحرای خیال
ای فراسوی تجسم به دلم جا داری . . .
#حزین_لاهیجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گله از تو آه دارم که چه کردهای تو با من
به فلک تو را رساندم که اثر کنی، نکردی
#حزین_لاهیجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به فلک تو را رساندم که اثر کنی، نکردی
#حزین_لاهیجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀