💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
صبح با هوای مه آلود
صدای طبیعت ،ریزش آب از کوه حرف میزند
چون معشوقه ایی
که عشق را به نام صدا میزند
احساس بزرگی
انگار نزدیک شده ایی به خدا
ولرزش مطبوعی که به جانت میفتد
گرمای دستان یار را طلب می کند
صبح با سخاوت
این چنین زندگی را
در قالب تابلویی زیبا و نایاب
برایت به حراج گذاشته ...!

#آذر_فراهانی

#سلام_صبحتون_سرشار_از_دلخوشی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
نسیم خیال
دریچه ی تاریک شب را
به روی دنیا می بندد.
سری تکان می دهد
از بهرخوشامدگویی به زندگی
دستی پر مهر می کشد
بر موهای آشفته آفتاب
با انگشتان ظریفش
نرم نرمک
می کوبد بر پنجره ی صبح ...!

#آذر_فراهانی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
صبح که می دمد از پستوی آسمان
نوید آغاز دوباره ی یک تولد را می دهد
تولدی دل انگیز
شبیه خنده ها ی ماهی قرمزهای داخل حوض
شبیه ریزش باران که تماشایی اند
شبیه وعده های ناتمام
لابلای گفتگوی دوتا آدم عاشق
که دوست داشتن را
با بوسه بهم تعارف می زنند ...!

#آذر_فراهانی
#درود_صبــحتون‌پرامید

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
صبح با صدای قدم های خورشید
زندگی را نفس می کشد
و تو با نفس های گرمت روی گونه هایم
صبح هایم را به تصویر می کشی...!

#آذر_فراهانی
#درود_صبح_تون_مبارک


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
انگار وهم دارد
قدم بگذارد میان دایره ی کبود روزگار
می ترسد از خاموشی
چون گرد و غباری خراب شود
آوار کند چهار ستون احساسش را
اصلا تکلیف دلش با عشق روشن نیست
اما سینه مالامال از گرمای خاطره است. انگشتانش هزار راز مگوی دارند .
و دستانی که
آغوش را به حافظه سپرده اند...!

#آذر_فراهانی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
پاییز آخرین برگش را
با چنگ و دندان
محکم به آغوش می کشد.
تا از باد و بوران در امان بماند.
یارای ایستادنش نمانده .
پاییز در تمنای آغوش زمستان
برگهایش را ورق به ورق
به رسم مهمان نوازی
پیشکش قدوم سرما می کند
شاید این آخرین نشانه باشد برای آمدن
یا بهانه ایی برای با عشق ماندن
شاید هم آخرین فعل برای دوست داشته شدن ...!

#آذر_فراهانی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
آرامشم باش و با آغوشت
خیالی از شب بوسه هایت را
روی گونه هایم به یادگار بگذار
آرامش شب های بیقراری ام باش
بگذار سکوت نفس هایت خاموش کند
نبض طوفانی قلبم را

#آذر_فراهانی
#الف

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀


من نه اولین عشق او بودم و نه شبیه آخرین هایش ...
من نیمه ی پر لیوان زندگیش بودم ...
چیزی بین حد و حدودها
شاید هم اضافی بودم
که این چنین شدم
ماندم میان دوست داشتن ها‌ و نداشتن های او...
میان تجربه های یک آدم شکست خورده
اما من دلم چیز زیادی نمیخواست ...
من فقط یک قلب می خواستم
پاک باشد ...
پاک بماند و
فقط برای خنده های من بغض کند...


#آذر_فراهانی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
اول صبح را قاچ میکنم چون پرهای هندوانه
ان هم به چند قسمت
تا آنجا که طعم شیرینی اش با تو بماند
تا هندوانه ی دیگر تا صبحی دیگر
یکی آرزوهای خوب داشتن
دیگری سلامتی
یک دل خوش
خبر خوش از آن خبرهایی که ،
دلت را یک جور خاص میکند
و خنده ی بی پایان روی لب هایت...!

#آذر_فراهانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هرچه مرورت می‌کنم
باز هم کم میاورم
هرچه میشنومت
بازهم تشنه تر از قبل میشوم
هرچه مینویسمت
بازهم شاعر تر میشوم
دوست داشتن را مرهم گرفتم
تا شعله ی این عشق
در من همیشه بیدار بماند...!

#آذر_فراهانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صبح از طلوع چشمانت شروع می شود
و با هر مژه زدنی
سپیده سرمیزند
و کار جهان بند می شود
به هر نگاه خیره ی تو...!

#آذر_فراهانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خورشید،
خنده کنان
با رقص انگشتانش
شبنم های لغزان را به رقص وامیدارد
تا فرو بریزند
تا نوازش دهند
چهره ی به خواب رفته ی زمین را
صبح ،
هوای دلم را دارد
و با لب های خورشید
بوسه ایی برچشمانم مینوازد و
جای تمام بوسه های جا افتاده را
پر میکند و
هرچه اندوه بر دلم مستولی شده
همه را به خیر تمام میکند...!

#آذر_فراهانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀