شعله بانو! حال و روز بدترم را هم ببین
صبر اگر داری بمان، خاکسترم را هم ببین
دور از انصاف است تنها در بهارم میرسی
مرد باش و شرجی شهریورم را هم ببین
حال که در باورت مرداب میدانی مرا
لااقل آن گوشه تر نیلوفرم را هم ببین
مستی ام را با همین یک جرعه ی آخر نسنج
جام های خالی دور و برم را هم ببین
لطف کردی نامدارم کردی از عشق ت ولی
حرف های مردمِ پشت سرم را هم ببین
ابتدا همواره شوقیم انتها همواره بغض
وقت کردی انتهای دفترم را هم ببین!
#حمزه_کریم_تباح_فر
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
صبر اگر داری بمان، خاکسترم را هم ببین
دور از انصاف است تنها در بهارم میرسی
مرد باش و شرجی شهریورم را هم ببین
حال که در باورت مرداب میدانی مرا
لااقل آن گوشه تر نیلوفرم را هم ببین
مستی ام را با همین یک جرعه ی آخر نسنج
جام های خالی دور و برم را هم ببین
لطف کردی نامدارم کردی از عشق ت ولی
حرف های مردمِ پشت سرم را هم ببین
ابتدا همواره شوقیم انتها همواره بغض
وقت کردی انتهای دفترم را هم ببین!
#حمزه_کریم_تباح_فر
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
.
تکیه گاهی زیر آتشخانه ی خود می گذاشت
دست را وقتی که زیر چانه ی خود می گذاشت!
جای آتشبازی اش با کاهدانِ این و آن
کاش داغی بر پَرِ پروانه ی خود می گذاشت
پلک بستن بود و خوابیدن! ولی از دید من
پرده ای را بر درِ میخانه ی خود می گذاشت
هر زمان می خواست آشوبی بیندازد به شهر
سنگ ها در دامن دیوانه ی خود می گذاشت
حرص می خوردم چرا انسانم و مِی نیستم!
هر زمان لب بر لب پیمانه ی خود می گذاشت
این که می بینی پَر کاهی به زحمت می کشد
روزگاری کوه را بر شانه ی خود می گذاشت!
#حمزه_کریم_تباح_فر
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
تکیه گاهی زیر آتشخانه ی خود می گذاشت
دست را وقتی که زیر چانه ی خود می گذاشت!
جای آتشبازی اش با کاهدانِ این و آن
کاش داغی بر پَرِ پروانه ی خود می گذاشت
پلک بستن بود و خوابیدن! ولی از دید من
پرده ای را بر درِ میخانه ی خود می گذاشت
هر زمان می خواست آشوبی بیندازد به شهر
سنگ ها در دامن دیوانه ی خود می گذاشت
حرص می خوردم چرا انسانم و مِی نیستم!
هر زمان لب بر لب پیمانه ی خود می گذاشت
این که می بینی پَر کاهی به زحمت می کشد
روزگاری کوه را بر شانه ی خود می گذاشت!
#حمزه_کریم_تباح_فر
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
.
تکیه گاهی زیر آتشخانه ی خود می گذاشت
دست را وقتی که زیر چانه ی خود می گذاشت!
جای آتشبازی اش با کاهدانِ این و آن
کاش داغی بر پَرِ پروانه ی خود می گذاشت
پلک بستن بود و خوابیدن! ولی از دید من
پرده ای را بر درِ میخانه ی خود می گذاشت
هر زمان می خواست آشوبی بیندازد به شهر
سنگ ها در دامن دیوانه ی خود می گذاشت
حرص می خوردم چرا انسانم و مِی نیستم!
هر زمان لب بر لب پیمانه ی خود می گذاشت
این که می بینی پَر کاهی به زحمت می کشد
روزگاری کوه را بر شانه ی خود می گذاشت!
#حمزه_کریم_تباح_فر
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
تکیه گاهی زیر آتشخانه ی خود می گذاشت
دست را وقتی که زیر چانه ی خود می گذاشت!
جای آتشبازی اش با کاهدانِ این و آن
کاش داغی بر پَرِ پروانه ی خود می گذاشت
پلک بستن بود و خوابیدن! ولی از دید من
پرده ای را بر درِ میخانه ی خود می گذاشت
هر زمان می خواست آشوبی بیندازد به شهر
سنگ ها در دامن دیوانه ی خود می گذاشت
حرص می خوردم چرا انسانم و مِی نیستم!
هر زمان لب بر لب پیمانه ی خود می گذاشت
این که می بینی پَر کاهی به زحمت می کشد
روزگاری کوه را بر شانه ی خود می گذاشت!
#حمزه_کریم_تباح_فر
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
.
تکیه گاهی زیر آتشخانه ی خود می گذاشت
دست را وقتی که زیر چانه ی خود می گذاشت!
جای آتشبازی اش با کاهدانِ این و آن
کاش داغی بر پَرِ پروانه ی خود می گذاشت
پلک بستن بود و خوابیدن! ولی از دید من
پرده ای را بر درِ میخانه ی خود می گذاشت
هر زمان می خواست آشوبی بیندازد به شهر
سنگ ها در دامن دیوانه ی خود می گذاشت
حرص می خوردم چرا انسانم و مِی نیستم!
هر زمان لب بر لب پیمانه ی خود می گذاشت
این که می بینی پَر کاهی به زحمت می کشد
روزگاری کوه را بر شانه ی خود می گذاشت!
#حمزه_کریم_تباح_فر
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
تکیه گاهی زیر آتشخانه ی خود می گذاشت
دست را وقتی که زیر چانه ی خود می گذاشت!
جای آتشبازی اش با کاهدانِ این و آن
کاش داغی بر پَرِ پروانه ی خود می گذاشت
پلک بستن بود و خوابیدن! ولی از دید من
پرده ای را بر درِ میخانه ی خود می گذاشت
هر زمان می خواست آشوبی بیندازد به شهر
سنگ ها در دامن دیوانه ی خود می گذاشت
حرص می خوردم چرا انسانم و مِی نیستم!
هر زمان لب بر لب پیمانه ی خود می گذاشت
این که می بینی پَر کاهی به زحمت می کشد
روزگاری کوه را بر شانه ی خود می گذاشت!
#حمزه_کریم_تباح_فر
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
من ماندهام چرا همه گویند دیدنیست؟
وقتی که اینقَدَر لب سرخت چشیدنیست
هرچند شاعرانه غزل میشوی ولی
این وصفهای ساده فقط واژهچیدنیست!
باید دوباره فرشچیان را خبر کنند
مینْیاتوریست در تو که تنها کشیدنیست
جرات نکرده دست جسوری به سمت تو
با اینکه توت قرمز لبهات چیدنیست
بگذار باشدم به صفوف خریدنت
خود واقفم که یوسف تو ناخریدنیست
هر چند راه رابطه، گفتن شنُفتن است
گاهی بیان حرف دل اما چکیدنیست!
دلخور نباش، کفترِ بر بام خانهات
تنها به سنگریزهی اَخمی پریدنیست
#حمزه_کریم_تباح_فر
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
وقتی که اینقَدَر لب سرخت چشیدنیست
هرچند شاعرانه غزل میشوی ولی
این وصفهای ساده فقط واژهچیدنیست!
باید دوباره فرشچیان را خبر کنند
مینْیاتوریست در تو که تنها کشیدنیست
جرات نکرده دست جسوری به سمت تو
با اینکه توت قرمز لبهات چیدنیست
بگذار باشدم به صفوف خریدنت
خود واقفم که یوسف تو ناخریدنیست
هر چند راه رابطه، گفتن شنُفتن است
گاهی بیان حرف دل اما چکیدنیست!
دلخور نباش، کفترِ بر بام خانهات
تنها به سنگریزهی اَخمی پریدنیست
#حمزه_کریم_تباح_فر
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
.
تکیه گاهی زیر آتشخانه ی خود می گذاشت
دست را وقتی که زیر چانه ی خود می گذاشت!
جای آتشبازی اش با کاهدانِ این و آن
کاش داغی بر پَرِ پروانه ی خود می گذاشت
پلک بستن بود و خوابیدن! ولی از دید من
پرده ای را بر درِ میخانه ی خود می گذاشت
هر زمان می خواست آشوبی بیندازد به شهر
سنگ ها در دامن دیوانه ی خود می گذاشت
حرص می خوردم چرا انسانم و مِی نیستم!
هر زمان لب بر لب پیمانه ی خود می گذاشت
این که می بینی پَر کاهی به زحمت می کشد
روزگاری کوه را بر شانه ی خود می گذاشت!
#حمزه_کریم_تباح_فر
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
تکیه گاهی زیر آتشخانه ی خود می گذاشت
دست را وقتی که زیر چانه ی خود می گذاشت!
جای آتشبازی اش با کاهدانِ این و آن
کاش داغی بر پَرِ پروانه ی خود می گذاشت
پلک بستن بود و خوابیدن! ولی از دید من
پرده ای را بر درِ میخانه ی خود می گذاشت
هر زمان می خواست آشوبی بیندازد به شهر
سنگ ها در دامن دیوانه ی خود می گذاشت
حرص می خوردم چرا انسانم و مِی نیستم!
هر زمان لب بر لب پیمانه ی خود می گذاشت
این که می بینی پَر کاهی به زحمت می کشد
روزگاری کوه را بر شانه ی خود می گذاشت!
#حمزه_کریم_تباح_فر
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
وجه تشابه من و تو دور بودن است
سهم من از تمام تو مهجور بودن است
ای شیشه تن به عمق وجودت نمی رسم
راه عبور از بدنت نور بودن است
رو میزنم به چشم تو با اینکه واقفم
راه دلِ تو در دلِ مغرور بودن است
بیخود به جوش آوری ام مِی نمی شوم
شرط شراب گشتنم انگور بودن است
آنقدر شور در لب سرخ ات نهفته که
شیرینی لبان تو از شور بودن است
چشم انتظار "پیرهنی" اَم وَ غافلم
گاهی وصال، در گروِ "کور" بودن است
#حمزه_کریم_تباح_فر
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
وجه تشابه من و تو دور بودن است
سهم من از تمام تو مهجور بودن است
ای شیشه تن به عمق وجودت نمی رسم
راه عبور از بدنت نور بودن است
رو میزنم به چشم تو با اینکه واقفم
راه دلِ تو در دلِ مغرور بودن است
بیخود به جوش آوری ام مِی نمی شوم
شرط شراب گشتنم انگور بودن است
آنقدر شور در لب سرخ ات نهفته که
شیرینی لبان تو از شور بودن است
چشم انتظار "پیرهنی" اَم وَ غافلم
گاهی وصال، در گروِ "کور" بودن است
#حمزه_کریم_تباح_فر
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
.
تکیه گاهی زیر آتشخانه ی خود می گذاشت
دست را وقتی که زیر چانه ی خود می گذاشت!
جای آتشبازی اش با کاهدانِ این و آن
کاش داغی بر پَرِ پروانه ی خود می گذاشت
پلک بستن بود و خوابیدن! ولی از دید من
پرده ای را بر درِ میخانه ی خود می گذاشت
هر زمان می خواست آشوبی بیندازد به شهر
سنگ ها در دامن دیوانه ی خود می گذاشت
حرص می خوردم چرا انسانم و مِی نیستم!
هر زمان لب بر لب پیمانه ی خود می گذاشت
این که می بینی پَر کاهی به زحمت می کشد
روزگاری کوه را بر شانه ی خود می گذاشت!
#حمزه_کریم_تباح_فر
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تکیه گاهی زیر آتشخانه ی خود می گذاشت
دست را وقتی که زیر چانه ی خود می گذاشت!
جای آتشبازی اش با کاهدانِ این و آن
کاش داغی بر پَرِ پروانه ی خود می گذاشت
پلک بستن بود و خوابیدن! ولی از دید من
پرده ای را بر درِ میخانه ی خود می گذاشت
هر زمان می خواست آشوبی بیندازد به شهر
سنگ ها در دامن دیوانه ی خود می گذاشت
حرص می خوردم چرا انسانم و مِی نیستم!
هر زمان لب بر لب پیمانه ی خود می گذاشت
این که می بینی پَر کاهی به زحمت می کشد
روزگاری کوه را بر شانه ی خود می گذاشت!
#حمزه_کریم_تباح_فر
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
.
کبریت کوچکی
میتواند
تنهایی ای را با شمعی
مردی را با سیگاری
راهی را با چراغی
زنی را با اجاقی
روشن کند
ولی
هیچ خورشیدی نمیتواند
شبی که نیستی را
صبح کند
#حمزه_کریم_تباح_فر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کبریت کوچکی
میتواند
تنهایی ای را با شمعی
مردی را با سیگاری
راهی را با چراغی
زنی را با اجاقی
روشن کند
ولی
هیچ خورشیدی نمیتواند
شبی که نیستی را
صبح کند
#حمزه_کریم_تباح_فر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میبوسمت اگر چه حلال تو نیستم
میبوسمت اگر چه که مال تو نیستم
جز من، شکارِ هر چه که آهوست در سر است
گویی فقط منم که غزال تو نیستم
در باغ سیب خاطرِ تو روی شاخه ها
حتی به بخت میوه ی کال تو نیستم
خوشبخت برف که بنشیند به شانه ات
بد بخت من که دُورِ تو شال تو نیستم
گیرم که یوسفم! وَ به چاهم! چه فایده
وقتی درون گونه ی چال تو نیستم
در نقشه ها همیشه تو بالاتر از منی
من هر قَدَر که سبز! شمال تو نیستم
میرانی ام به اینکه حرامم به تو ولی
میبوسمت اگر چه حلال تو نیستم!
#حمزه_کریم_تباح_فر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میبوسمت اگر چه که مال تو نیستم
جز من، شکارِ هر چه که آهوست در سر است
گویی فقط منم که غزال تو نیستم
در باغ سیب خاطرِ تو روی شاخه ها
حتی به بخت میوه ی کال تو نیستم
خوشبخت برف که بنشیند به شانه ات
بد بخت من که دُورِ تو شال تو نیستم
گیرم که یوسفم! وَ به چاهم! چه فایده
وقتی درون گونه ی چال تو نیستم
در نقشه ها همیشه تو بالاتر از منی
من هر قَدَر که سبز! شمال تو نیستم
میرانی ام به اینکه حرامم به تو ولی
میبوسمت اگر چه حلال تو نیستم!
#حمزه_کریم_تباح_فر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀