💖کافه شعر💖
2.45K subscribers
4.31K photos
2.87K videos
11 files
978 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
‏گفتمش با غمِ هجران چه کنم؟ گفت بسوز!

گفتمش چاره‌ی این سوز بگو؟ گفت: بساز...

#وصال_شیرازی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
داد چشمان تو در کشتن من دست به هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم

هر یک ابروی تو کافی‌ست پی کشتن من
چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم؟

#وصال_شیرازی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
#پروانه به یک #سوختن_آزاد شد از شمع

بیچاره دل ماست ڪه در سوز و گداز است

#وصال_شیرازی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
داد چشمان تو در کشتن من دست به‌ هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم

هر یک ابروی تو کافیست پی کشتن من
چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم

شیخ پیمانه شکن توبه به ما تلقین کرد
آه از این توبه و پیمانه که بشکست به هم

عقلم از کار جهان رو به پریشانی داشت
زلف او باز شد و کار مرا بست به هم

مرغِ دل زیرک و آزادی از این دام محال
که خم گیسوی او بافته چون شست به هم

دست بردم که کشم تیر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بر دوخت دل و دست به هم

هر دو ضد را به فسون جمع توان کرد وصال
غیر آسودگی و عشق که ننشست به هم

#وصال_شیرازی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
جان من بسته به بوس لب جان پرور توست

بر لبم نه لب و رحم آر ڪه جانم به لب‌است

#وصال_شیرازی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
داد چشمان تو در کشتن من دست به‌ هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم

هر یک ابروی تو کافیست پی کشتن من
چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم

#وصال_شیرازی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
نمی‌دانم ز لعلِ ٺـوسٺ....
یا چشمت، همی دانم....
ڪه یاران جمله سرمست‌اند....
و مینـا همچنان باقی.....


#وصال_شیرازی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
واعظم بیهوده از روز جزا بیم دهد...


به گمانش که شب محنت عاشق کم ازوست.!

#وصال_شیرازی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
داد چشمان تو در کشتن من دست به هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بدمست به‌ هم

هر یک ابروی تو کافی‌ست پی کشتن من
چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم؟!

شیخ پیمانه‌شکن، توبه به ما تلقین کرد
آه از این توبه و پیمانه که بشکست به هم

عقلم از کار جهان رو به پریشانی داشت
زلف او باز شد و کار مرا بست به هم

مرغ دل زیرک و آزادی از این دام محال
که خم گیسوی او بافته چون شست به هم

دست بردم که کِشم تیر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بردوخت دل و دست به هم!

هر دو ضد را به فسون جمع توان کرد "وصال"!
غیر آسودگی و عشق که ننشست به‌ هم

#وصال_شیرازی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
آفتابا از در میخانه مگذر کاین حریفان

یا بنوشندت که جامی یا ببوسندت که یاری ...

#وصال_شیرازی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️