💖کافه شعر💖
2.51K subscribers
4.36K photos
2.9K videos
12 files
1.01K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
‌غزل گره عشق خدا


چشم یاهو که نظر بر دل ما بگشاید
گره از کار دلت  ؛ عشق خدا بگشاید

چون که باران بزند بر ره دلدادگی ات
اشک غم قفل در آن مژه ها بگشاید

می ساقی چو بریزد به همان ساغر ما
ساقی مست ؛   در میکده ها بگشاید

غم اگر بار سفر بسته ز عالم بدرود
خنده از غنچهٌ گل ؛درهمه جا بگشاید

این جهان پر شده از شوکت ربانی او
چون نسیم سحری باد صبا بگشاید

حذر از مهر نکن مهر خدا موهبتست
شربت شهد گلان؛ بر تو سوا بگشاید

مرهم دل که دوایش همه جا میجویی
نفس صبح سحرگاه ؛ که هوا بگشاید

آیت عشق؛ فقط تربت سر منزل دل
که ثریا تو ببین؛ عشق کجا بگشاید


#ثریا_شجاعی_اصل

🎙#رضا_ماد


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


به لمس خیال
بهار سفید و سبز را
به چشم شعر می نویسم
تویی روی عقربه های خورشید
ساعت عشق را کوک می کند
و نگاه دلبرانه اش را
به مژگان بلندم می دوزد
در تپش قلبی
روی دفترم رنگ ارغوان می پاشم
خورشید نگاهت
به کوچه باغ قلبم قدم می گذارد
با تو سرشار از ذوق می شوم
با تو سرشار از خواستن می شوم
با تو.....
کاسه چشمانم از اشک شوق پر می شود
آفاق پر از اختران می شود
در دعوت به جرعه ناب از عشق
موی بلندم به دست تو زنجیر به هم می بافد
به زیبایی می خوانی
نفس...!
دل سرگشته به مهر تو ریتم به جانم انداخته.

#ثریا_شجاعی_اصل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


آبی رنگ لبخند توست
و من غرق در تابش لرزان نگاهت
زلال ظریف قلبت را
به خواهش دریا می رسانم
ذوق های کودکانه ات
همچون خورشید پرتوافشانی می کند
طراوت باران را در روی لبهایت
به بوسه ی خوش می نوازد
زمان به تماشای نگاهت می ایستد
روی دو پا به رقص پروانه در می آیی
عاشقی چون پرتوهای نور
در ڗرفای شب می درخشد
سرشاز از پڗواک احساس نو
بال مڗگانت را در چشم شعر می خوابانی
غرق در جام لبالب لبانت
موج موسیقی عشق را می نوازی
به زبان ساده دوستت دارمی می گویی
تا در تقدیر عشق پنجه بزنم
اهتزاز ابدیت را در گل دامنت
جاری سازم..

#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلخوشم  با  عشق تو ؛ تا  انتخابم کرده ای
گشته ام دلداده ات ؛ شاعر خطابم کرده ای

باده نوشم ماه من سرمست من از عشق تو
سر خوشم جانا مرا عشقت حسابم کرده ای

چشم در چشمان تو  در بسترت خوابیده ام
برده ای  دل  از دلم ؛ پر پیچ و تابم کرده ای

ای تو  سلطان  دلم ؛ با من  بمان ؛ ترکم نکن
برده ای  وقتی  دلم ؛ از چه  جوابم کرده ای

روز و ماهم گشته خوش درگردش ایام سال
ماه تابان  توام ؛ یا  گیج  و  خوابم کرده ای ؟

پیش چشم عاشقان ؛ خواندی تو ماهم دلبرا
سر بلندم  کرده ای ؛ دور  از  عذابم  کرده ای

هر غزل  گفتم  بخوان و ؛ عشق را  باور بکن
شعر  گفتیم  و  دو بیتی ؛ تو  کتابم کرده ای

دست شعرم را  بگیر و ؛ خود ببر  تا کهکشان
من زمین ؛ تو  آسمان ؛ دور از  ترابم کرده ای

حلقه  بر  دستم  زدی  ؛  کردی  نشانم  گوییا
مال خود  کردی  مرا ؛ کی  انتخابم  کرده ای ؟


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


صبح ،خیالم چون مرغان وحشی
به سویت پرواز می کند
می نشیند بر روی پلکهایت
من عاشق می شوم
تو معشوق،
تا در ما و منی
دوست داشتنم را بر روی چشمانت
به بوسه ای شیرین بخیر کنم.....

#ثریا_شجاعی_اصل
#صبح_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


تنها تو را می خواهم
و تنها با اوای تو
چشم به هر سو می چرخانم
خواسته ام را
در ساحلی نگاه تو واریز می کنم
دستانم را به بازوانت فشرده
با تو همه دنیا را قدم می زنم
چشمان تو می درخشد
و آفتاب تصویر تو را
تا روزها به پلک های شب می بخشد
آغوشت
بوسه ات
عطرت
صدایت
حرفهایت
به نوع عاشقی من
عاشقی اش را زمزمه می کند.


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو را دیدم
عشق را به محاصره ی قلبم دراوردی
لرز خواستن را به تنم نشاندی
وجودم لبریز شد
از پروانگی های احساس
دستانم یخ زد
شکوفه شب بو صدایم زد
در محاصره بازوانت به دور تنم
پهنای قلبم به وسعت بودن یک تو
به آغوش کشیده شد
عشقت زیباترم کرد
و چشمان زیتونی ام
در روشنی نگاه مهربانت
به رنگ ستاره درآمد
حس دلم در گیر و دار بودنت
به گل پُرناز چمن چشم دوخت
هاشور شاعرانه هایم
دور شانه هایت
شعر بافت
به التماس سبز ماندن
به موهایم عطر بهار پاشید
بدون آنکه بدانم
عشق در من جاری شد
زنگ قلبم به نام تو
به لبانم عطر سیب و گناه را چشید...


#ثریا_شجاعی_اصل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ثریا شجاعی اصل@ پاییز است
آوا رضا ماد☆REZA MAAD
🍁🍂

پاییز است
من زاده ی پاییز
متولد شده از جوانه ی درد
لبهایم خشک است
انگشتانم به صبر می نویسد
قلبم از درد ناعلاجی رنج می برد
گاهی خودم را
در سرزمینی می نشانم

دستانم را به وحشت
به سوی آسمان می گیرم
از رگ دستانم
شاخه شاخه گناه
به هذیان تب
به سوی آسمان
خیز برمی دارد

زندگی ام در پرده تن ابر
آغاز می شود
می گذرم...
از مسیر ماه و خورشید

لمس می کنم
هوای گرفته شده
در آسمان را

نوازش بارانه
از اعماق وجودم
پروانه ای پر می گیرد
صدایم روی لب هایم
طنین انداز می شود
من ملاقات می شوم با نور

با هر بار دیدن
قلبم چون اهو می لرزد
در اطرافم ابرها
به پچ پچ می افتند
نور ، گونه هایم را
نوازش می دهد
دوباره متولد می شوم
در پاییز
با گیسوانی باز
و چشمانی سبز
شمع خاموش....


#ثریا_شجاعی_اصل

🎙#رضا_ماد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


در ملودی نگاه تو می چرخم
خیره به چشمانم
یکی یکی ستاره ها را
از آسمان چشمانت چیده
پرمسماترینش را
به دهلیزه ی قلبم اویزان می کنم
می درخشی
با هر درخششت
تپش قلبم به تکرار
نام تو را به زبانم می آورد
دستانت آبنوس جهان می شود
عطر پیراهنت هوش از سر می برد
جلوه ی نیکویی تو
در سینه به مضراب نهان
نواخته می شود
پای کوبان سر به مسلخ عشق رفته
در اطاعت خالق
حس لمس لب در قصه ی تمام زندگی
معجزه ای جاودانه می ماند.

#ثریا_شجاعی_اصل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


عشق در کوچه و بازار به سـاز صنمست
آنچه پندست و زین برکت شعر و قلمست

به حریم دل عاشق تو سخن خرده مگیر
چو که پروانه او گردش بین الحرمست

گرچه بر روی زمین عاشق و دلداده زیاد
شکم سیر کجا ؛ سفره ی شور حشمست

زان بهاری که اگر گل بــدهد دامن دشت
بلبل مست چنان  نغمه ســرای خدمست

شعله از شمع به آتش بکشد هالــه عشق
سوختن در ره دل وصل به نـاز عدنست

همه عشاق خـدا فلسفه بازنـد و عجیب
قدمت یار در آن صومعه ثابت قدمست

کل اعـداد به اجرام جهان جـزر چــه شد
حاصل جزروعدن جزر عدم چند رقمست

گر به خود ظلم کنی و دگران در همه جا
محمل تو به فلک مجلس جور و ستمست


#ثریا_شجاعی_اصل
غزل فلسفه جهان

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


#اجرای_خاص

میچرخم در شانه باد
دنیای نقاب ها
وحشتم را دو چندان می کند؟

نمی توانم..!
پنجره ی ماه و خورشید را ببینم
تاریکی در قلبم به ریتم سنگین
طعنه به زمین سفت و سخت می زند

خرمن گیسوانم را طناب دار می کنم
که دست باد در موجش فرو رفته است
در شکن شکن وجودم
نگاهم را به آسمان می دوزم
رعشه تمام هوا را در برمی گیرد
موریانه ها ابرها را می جوند

سرم سوت می کشد
سینه آه می کشد
دستانم در اسارت زنجیری
معلق میان زمین و زمان می ماند


عقربه ها دیگر نمی چرخند
قدمهایم تاب می خورند
به سمت چپ سینه ام گوش می کنم
دیگر نمی کوبد
آری مرگ در من رخ نمی دهد


#ثریا_شجاعی_اصل
🎙
#رضا_ماد

🔺موزیک  متن
🎙محمد معتمدی
🎧  گل سنگ

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


ساحلیست نگاهت
در فصل تموز
در عصری گرم و سوزان
آشوب عشق را در گذر ثانیه ها
روی ورق های نفس گیر
به قلم عشق در می آورم


لبانت پر از عاشقانه های ناگفته
و نگاهت ذهن طوفانی مرا
به سوی آوای از دوستت دارم سوق می دهد
که رد پای عشق را
به بساط فیروزه ای ادامه دار می کند

و من دل شاد از پروانگی های قلبم
روی شانه های یادت
ورق رنگین احساس را
به یکه تازی واڗه ها رسانده
عریانی عشق را
در شبستان آغوشت
در وفای تو و در رویای تو
به ترنم چشمانت سپرده
می نویسم

محبوبم
تو را چنان عاشقم
که چشمانت مرغان دریایی دلم اند
و شهد،شیرین رنگ چشمهایت
هوس بوسه ای آرام را بر لبانم می خواند

نگاه
نگاه
با لبخندی
و پروانه ای رقصان دور قلبم
دفتر شعرم را می بندم


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


می سرایمت ،به شعر
می خوانمت ،به زیباترین نشان عشق
نظاره در ساحل آبی چشمانت، می گویم
ای خواسته ترین خواسته ام
بال پروازی باشم
به شوق ترانه احساسی
رهایم نکن
با بی قراری اشک
تا آزادانه بسرایم
در زمزمه نگاهت
با لمس طراوت عشق
در عطر دلاویز گل رز
با سکوت چشم دل
این همه نگاه
این همه پرواز
این همه عشق را


#ثریا_شجاعی_اصل


‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀