غصـه ام قصه ی دلدار شد امشب که نگو
زخمـه ای بر تن تبـدار شـد امشـب که نگو
گفــته هـا بـود میـان من و او در دل شب
سینه ام محـرم اسـرار شـد امشب که نگو
زاهد از ناز نگاهـش ، که به وجد آمده بـود
صومعه خانه ی خمـار شده امشب که نگو
کاسه ی صبر شکست و خــبر از یار نــشد
چشم دل بر در ودیوار شد امشب که نگو
عاشق از برق نگاهش، دو صد گفته شنید
جلوهگر سرخی رخسار شد امشب که نگو
برفکن زلف پریشـان که شـود جلـوه عیان
دل بـدامش گـرفــتار شـد امـشب که نـگو
آنــچه از راز نهـــانش به دلم مـانده به جا
در دل شـب پـدیـدار شــد امشـب کـه نگو
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زخمـه ای بر تن تبـدار شـد امشـب که نگو
گفــته هـا بـود میـان من و او در دل شب
سینه ام محـرم اسـرار شـد امشب که نگو
زاهد از ناز نگاهـش ، که به وجد آمده بـود
صومعه خانه ی خمـار شده امشب که نگو
کاسه ی صبر شکست و خــبر از یار نــشد
چشم دل بر در ودیوار شد امشب که نگو
عاشق از برق نگاهش، دو صد گفته شنید
جلوهگر سرخی رخسار شد امشب که نگو
برفکن زلف پریشـان که شـود جلـوه عیان
دل بـدامش گـرفــتار شـد امـشب که نـگو
آنــچه از راز نهـــانش به دلم مـانده به جا
در دل شـب پـدیـدار شــد امشـب کـه نگو
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آن مرغ غزلخوان که شبی وقت سحر رفت
انـگار که از کلبـه ی ما شـمس و قـمر رفـت
عـمـری کـه بــه گـرد رخ او شـمـع وجــودم
می سوخت و میدید بـه میدان خطـر رفت
دل دیـد کـه این ره بـه وصــالـش نـگـرایــد
آن عـمر گـرانمـایـه چـه آسان به هـدر رفت
عمـرم هـمـه طی شـد بـه هـوای سر کـویش
هـر دم کـه بدیدم ز بـصـر خـون جگـر رفت
سوزی به دل افتاد که دودش به هـوا رفـت
آهی بـه سـر افـتاد که از سینه بـه در رفـت
او قــدر نــدانسـت و،،،،،، رهــا کـرد دلــم را
از درد فـراقـش ز سـرم حـوصـله سـر رفـت
زانــوی غــم و حـال بـد و گـوشـه ی ایـوان
شب های جـدایی همـه با اشـک بـصر رفت
بی مـهـری او بـــر مـن دلـدار چنـــان کــرد
چـون تیر که بر دیده ی یک اهل نظر رفـت
"ناصـح " غـزلی خـوان و بـه دلدار نظـر کن
هـر چنـد بـه مـا یار نـشد سـوی دگـر رفـت
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
انـگار که از کلبـه ی ما شـمس و قـمر رفـت
عـمـری کـه بــه گـرد رخ او شـمـع وجــودم
می سوخت و میدید بـه میدان خطـر رفت
دل دیـد کـه این ره بـه وصــالـش نـگـرایــد
آن عـمر گـرانمـایـه چـه آسان به هـدر رفت
عمـرم هـمـه طی شـد بـه هـوای سر کـویش
هـر دم کـه بدیدم ز بـصـر خـون جگـر رفت
سوزی به دل افتاد که دودش به هـوا رفـت
آهی بـه سـر افـتاد که از سینه بـه در رفـت
او قــدر نــدانسـت و،،،،،، رهــا کـرد دلــم را
از درد فـراقـش ز سـرم حـوصـله سـر رفـت
زانــوی غــم و حـال بـد و گـوشـه ی ایـوان
شب های جـدایی همـه با اشـک بـصر رفت
بی مـهـری او بـــر مـن دلـدار چنـــان کــرد
چـون تیر که بر دیده ی یک اهل نظر رفـت
"ناصـح " غـزلی خـوان و بـه دلدار نظـر کن
هـر چنـد بـه مـا یار نـشد سـوی دگـر رفـت
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀