#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب
میگفت آدمها
گنجشکهای حیاط پشتی خانهتان نیستند
که برایشان دانه بپاشی،
به هر روز آمدنت عادتشان بدهی،
گاه و بیگاه روی پلهها بنشینی
برایشان درد دل کنی
یا چشمهایت را ببندی
و در خلسه ی مالیخولیایی خودت
به جیک جیکشان گوش کنی...
و بعد یکروز حوصلهات سر برود،
خسته از شلوغی،
خسته از بودنشان، راهت را بکشی بروی...
آدمها مثل گنجشکها نیاز به کیش کیش ندارند،
میروند اما با دلی شکسته ...
#نیکی_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میگفت آدمها
گنجشکهای حیاط پشتی خانهتان نیستند
که برایشان دانه بپاشی،
به هر روز آمدنت عادتشان بدهی،
گاه و بیگاه روی پلهها بنشینی
برایشان درد دل کنی
یا چشمهایت را ببندی
و در خلسه ی مالیخولیایی خودت
به جیک جیکشان گوش کنی...
و بعد یکروز حوصلهات سر برود،
خسته از شلوغی،
خسته از بودنشان، راهت را بکشی بروی...
آدمها مثل گنجشکها نیاز به کیش کیش ندارند،
میروند اما با دلی شکسته ...
#نیکی_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب
اسباب دلتنگی همواره مهیاست!
شب و
خیال او ...
و بی بودنهاى نفسگیر ...
اما....
گاهی باید رفت.
از وسعت ابدیت نداشتنها...
و کوله بار خستگیهای باران را
رها کرد....
بر رود روان روزگار...
گاهی باید سکوت کرد
در بغضهای نهان شمع
و خطی نوشت از دلتنگی اشک
بر گونههای بیقرار باران...
و راهی شد، بی چتر و بی نگاه
بر وداع آخرین غزلوارههای باران...
و اینچنین هجرت کرد
بر فصلهای بیامان اشک...
تا دیگر خطی از سلام آشناییها
بیدار نکند روح تشنه از دیدار...
#سمیه_خلج
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اسباب دلتنگی همواره مهیاست!
شب و
خیال او ...
و بی بودنهاى نفسگیر ...
اما....
گاهی باید رفت.
از وسعت ابدیت نداشتنها...
و کوله بار خستگیهای باران را
رها کرد....
بر رود روان روزگار...
گاهی باید سکوت کرد
در بغضهای نهان شمع
و خطی نوشت از دلتنگی اشک
بر گونههای بیقرار باران...
و راهی شد، بی چتر و بی نگاه
بر وداع آخرین غزلوارههای باران...
و اینچنین هجرت کرد
بر فصلهای بیامان اشک...
تا دیگر خطی از سلام آشناییها
بیدار نکند روح تشنه از دیدار...
#سمیه_خلج
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#دلم در نجوایی رسا
#قلمِ معصوم مرا
به کوچۀ شاعران خسته
دعوت کرده است
تا در کوچه کوچۀ
احساسم
#شعرهایم را بخوانی و
در رقص خطوطی سفید
واژه های خیسم را
لمس کنی،
در کافۀ خیالم
قهوة تلخ چشم هایم را
بنوش،
می خواهم
زیر پلکهای خاکستری
خرده ریزهای #خاطرات را
به پهنای #دلتنگی
چهل تکه بدوزم
تا لباسی شود
در چشم و جانمان،
نگاه کن
#بی_خوابی غوغا می کند!
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#قلمِ معصوم مرا
به کوچۀ شاعران خسته
دعوت کرده است
تا در کوچه کوچۀ
احساسم
#شعرهایم را بخوانی و
در رقص خطوطی سفید
واژه های خیسم را
لمس کنی،
در کافۀ خیالم
قهوة تلخ چشم هایم را
بنوش،
می خواهم
زیر پلکهای خاکستری
خرده ریزهای #خاطرات را
به پهنای #دلتنگی
چهل تکه بدوزم
تا لباسی شود
در چشم و جانمان،
نگاه کن
#بی_خوابی غوغا می کند!
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀