💖کافه شعر💖
2.65K subscribers
4.41K photos
2.94K videos
12 files
1.05K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
عشـــــق؟  تو رفیق‌ترینِ منی،
عزیزِ منی، صبوری و آرام...
عشق؟ تو مهربان‌ترینِ منی، دوست‌داشتنی‌ترینِ منی، ارزشمندی و قابل اعتماد.
عشق را نمی‌دانم، ولی به نام تو که می‌رسم، سلول به سلول، لبریز اشتیاق می‌شوم.
تو را که می‌بینم،
به هیجان می‌آیم و کنارت که می‌نشینم،
هزاران هزار پروانه‌ی عاشق،
میان هزارتوی قلبم، پرواز می‌کنند.
بی‌اختیار به تو فکر می‌کنم
هر لحظه و دلم می‌خواهد
تمام فیلم‌های خوبِ جهان را با تو ببینم،
تمام موسیقی‌های خوبِ جهان را با تو بشنوم، تمام کتاب‌های خوبِ جهان را کنار تو بخوانم
و تمام رازهای پنهان دلم را با تو بگویم.
نامت را چه بگذارم؟ وطن؟ رفیق؟ عشـــــق؟
تو واقعا کیستی؟ تو کیستی
و از اهالیِ کدامین جهانی که
اینهمه دوستت دارم؟!

#دلنوشته

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خسته از شعرم
شعر میخواهم چکار
هرچه گفتم شد تبر
بر ریشه زد
ای لعنت بر من‌و بر این تبر
دسته اش از جنس شعر بود یا ساقه ام
انچنان زد بر ریشه ام که
سطر سطر دفترم خشکیده شد
ای لعنت بر من‌و این شعر من
خانه ات اباد ای مصرع عشق افرین
منکه با بیت بیت تو شعر گفته ام
پس چرا هرچه گفتم بی وزن شدند
بند بند شعرم بوی تو داشت
قافیه گم کرده ام
این قافیه در عشق تود بود
من تورا یکجا در دفتر شعر گم کرده ام
خسته از شعرم
ای لعنت بر من‌و این شعر من
بغض کرده شعر من
گوشه نشین خلوتیس
هرچه از تو من نوشتم عشق بود
تا که خواستم حکایتی نو  از تو کنم
از جفای تو در شعرم در گوشه ای جا کنم
تا که خواستم از قهر تو باز حکایت‌ها کنم
این قلم از دست من افتاد‌و شکست
ای لعنت برمن‌‌ این شعر بغض الود من
من کجا میل به شعر داشتم
شعر تو گفتم و عاشق شدم
یا که از عشق تو شاعر شدم
دفتر ترجیح بند من کجاس
تا که ترکیبش بر هم زنم
چاک چاکش کنم
هر سطرش ویران کنم

#دلنوشته
#حسین_لطیفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من خواهان توام
دلخواه من باش
قلمت را بردار
عشق زیبای من بنویس
به ارامش به عشق دعوتم کن
بنشین کنار من
به مسافت  رودی بلند
تا جاری باشم
در عمق شعرهایت
بنویس از پایان
درد‌و  تنهایی من
بهاران من باش
تا در تو رویش کنم
پیدا شدی عاشق شدم
امدی غم پایان من شد


#دلنوشته
#حسین_لطیفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلنوشته:
مگر عمر مرا نشانه رفته ای
که بیخبر از دل ما سفر رفته ای
ببین دلتنگ دیدار توام
جانم به لب امد
دلتنگ روی ماه توام
بغض شبانه شده
همدم تنهایی من
حسرت دیدنت شده
ارزوی دل من
بی تو روزم شده شب تار
شب را میخواهم چکار
بی تو شده ام تک درختی
که بر راه طوفان ریشه بسته
به کدام کرانه رفته ای
دوباره پیش من بیا
مرا عزیز جان تویی

#دلنوشته
#حسین_لطیفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفتم به همه چشمان یار  جام شراب است
مستم میکند . مست شدم
پرسه زنان در شهر شدم
گفتند مردم شهر
مستی رسوایت میکند پرهیز کن
زاهدی آمدو عبا بر دوش بود
موعظه سر داد و پندهای تکراری
گفت بترس  از عقوبت و  خشم خدا
گفتم ای زاهد پندم نده سجاده ات کو
ره خود گیرو برو محراب بهر نماز
تو چه دانی مستی من زچه جام است
مستی من . مستی انگور نیست
مستی من قامت رعنای یار
هرچه جام است در چشم یار  
موعظه کم  کن تو بگو زاهد  
بهر عبادت به خدایت مستی        
کین چنین عبادت رها کردی   
در پی کردار من هستی

#دلنوشته
#حسین_لطیفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در آتشم از عشق تو
گویا  نشانی از شعله نیست
تو را من در فال حافظ دیده‌ام!
یادم نیست.
شاید در بیستون فرهاد دیده‌ام!
یادم نیست.
اصلا تو با اهل عشق فرق داری
شبیه یک معجزه پر رمز و رازی
دوست داشتنت را
مهر و موم بر لب کرد‌ه‌ام.
از حوالی من نرم نرمک گذشتی
عشوه کردی خرامان گذشتی
من عاشق آن ‌لبخند ریزت شده‌ام
من و این حال عجیب و خواستنت
تو چرا با ممنوعه بودن آمدی؟!

#دلنوشته
#حسین_لطیفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وعده ما فصل سرما بود یادته
رنگ شرابی موهات بود یادته
موهاتو رو شونه هات بریزی یادته
منو دیونه کنی بعد ارومم کنی یادته
عشق کهنه شرابه
که فقط خماریش میمونه
مستی این کهنه شراب
به رسواییش می ارزه میدونی
تو می بخو ر تا من مست بشم
غرق تماشای اون چشات بشم
اخه اون چشات یه دنیا حرف داره ناز داره
وقتی مست شدم
من حرف بزنم تو گوش کنی
تو حرف نزن فقط به حرفای دلم گوش بده
بیا با هم تو خیابون زیر بارون بزنیم
از خیابون به بیابون جنون سر بزنیم
یا بیا مست و خراب تو یه اتاق
سربه شونه هم بذاریم
همه این حرفا که گفتم نازنین
توعالم رویا به تو گفتم نازنین
تو مثل یه ارزو
مثل یه رمان عشقی میمونی
عشق کهنه قماره میدونی
من بازنده و تسلیم این کهنه قمارم میدونی

#دلنوشته
#حسین_لطیفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نمیخواهم با شعر بگویم دوستت دارم
با زبان ساده و عامیانه میگویم
در قالب یک جمله‌ی ساده
میگویم دوستت دارم
در خنکای نسیم
قاصدکی رقص کنان
سمت تو می آید
بر روی گلبرگ احساس تو می نشینم
برایت عاشقانه می خوانم
من تورا با تمام وجودم حس می‌کنم
نفست عطر تنت را
غرق می‌شوم بر پهنه‌ی شانه هایت
به وسعت اقیانوسی از عشق
بر کالبد بی جان من
روح اهورایی تویی
با زبان ساده می‌گویم
دوستت دارم

#دلنوشته
#حسین_لطیفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آدم ها عجیب اند ، گاهی آنقدر دوستت دارند که خودت میمانی از این حجم محبت !
گاهی تبر میشوند ،تمامِ حس و علاقه شان را نابود میکنند...
تنه ی باور هایت را میشکنند ...
آدم ها را نمیشود شناخت !
این انسانی که خطاب میشوند گاهی تنها یک لفظ است و در واقع برای آنها معنی نمیشود ...
وارد حریمت میشوند، با حرف هایی که برایت خوشایند است دلخوشت میکنند ..
و زمانی که منتظر اتفاق نیستی
دلت را زیرو رو میکنند ...
آنچنان غریبه میشوند که خودت هم یادت میرود روزی آشناترینشان بودی!
خلقت آدمی عجیب است ..
از یک گِل یک قلب میروید ...
و از قلب یک سنگ !
سمت ادم های به ظاهر انسان نروید !
همان ها که تا نگاهتان میکنند عاشق میشوند ! همان ها که تا دور شوید فارغ!
این نقابِ عطوفتشان یک آن خواهد افتاد و دست های مشت کردهِ شان پر از خون خواهد شد ..
به خودتان که آمدید میبینید روبروی غریبه ترین مخلوقی ایستاده اید که با سنگ قلبتان را شکسته است ...
و دلگیرتر اینکه هیچ شغلی برای ترمیم قلبِ شکسته هنوز وجود ندارد ...
خلاص کنید خودتان را از بندِ تظاهر های عاطفیِ اطرافیان ..
شما برای دوست داشتن تنها یک انسان میخواهید نه شِبه انسان!

#دلنوشته

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀