💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
گفتی که نخواهیم تو را گر بت چینی
ظنّم نه چنان بود که با ما تو چنینی

بر آتش تیزم بنشانی بنشینم
بر دیده‌ی خویشت بنشانم ننشینی

ای بس که بجویی تو مرا بازنیابی
ای بس که بپویی و مرا بازنبینی

با من به زبانی و به دل با دگرانی
هم دوست‌تر از من نبُود هرکه گزینی

من بر سر صلحم تو چرا جنگ‌گزینی؟
من بر سر مهرم تو چرا بر سر کینی؟

گویی دگری گیر مها شرط نباشد
تو یار نخستین من و بازپسینی


#سنایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

گفتی که نخواهیم تو را گر بت چینی
ظنّم نه چنان بود که با ما تو چنینی

بر آتش تیزم بنشانی بنشینم
بر دیده‌ی خویشت بنشانم ننشینی


ای بس که بجویی تو مرا بازنیابی
ای بس که بپویی و مرا بازنبینی

با من به زبانی و به دل با دگرانی
هم دوست‌تر از من نبُود هرکه گزینی


من بر سر صلحم تو چرا جنگ‌گزینی؟
من بر سر مهرم تو چرا بر سر کینی؟

گویی دگری گیر مها شرط نباشد
تو یار نخستین من و بازپسینی


#سنایی     

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بر دوزخ هم کفر و هم ایمان تراست

بر دو لب هم درد و هم درمان تراست

گر دو صد یعقوب داری زیبدت

کانچه یوسف داشت صد چندان تراست

خندهٔ تو چون دم عیساست کو

هر چه در لب داشت در دندان تراست

چند گویی کان و کان یک ره ببین

کانچه در کانست در ارکان تراست

چند گویی جان و جان یک دم بخند

کانچه در جانست در مرجان تراست

از لطیفی آنت جان خواند از آنک

هر چه آنرا خواند جان بتوان تراست

هر زمان گویی همی چوگان من

گوی از آن کیست گر چوگان تراست

چون همی دانی که میدان آن تست

گوی هم می دان که در میدان تراست

بنده گر خوبست گر زشت آن تست

عاشق ار دانا و گر نادان تراست

صورت ار با تو نباشد گو مباش

خاک بر سر جسم را چون جان تراست

من ترا هرگز بنگذارم ولیک

گر تو بگذاری مرا فرمان تراست

هیچ مرغ آسان سنایی را نیافت

دولتی مرغی که این آسان‌تر است

#سنایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شب گشت ز هجران دل فروزم روز
شب تیز شد از آه جهانسوزم روز

شد روشنی و تیرگی از روز و شبم
اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز

#سنایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفتا که به گرد کوی ما خیره مگرد
تا خصم من از جان تو برنارد گرد

گفتم که نبایدت غم جانم خورد
در کوی تو کشته به که از روی تو فرد

#سنایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای شمع ترا نگفتم از نادانی
از شهد جدا مشو که اندر مانی

تا لاجرم اکنون تو و بی فرمانی
گریانی و سر بریده و سوزانی

#سنایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خالق خلق وایزد بی چون
فاعل کارگاه «‌کن فیکون»

هر چه آورد از عدم به وجود
از وجود همه تویی مقصود

خویشتن را نخست نیک بدان
تختهٔ آفرینشت برخوان
 

#سنایی
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در نگر تا که آفرید ترا ؟
از برای چه برگزید ترا ؟

خاک بودی ترا مکرم کرد
زان پست جلوهٔ دو عالم کرد

از همه مهتر آفرید ترا
هر چه هست از همه گزید ترا

در نظر از همه لطیف‌تری
به صفت از همه شریف‌تری

خوبتر از تو نقشبند ازل
هیچ نقشی نبست در اول


#سنایی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در هجر تو گر دلم گراید به خسی
در بر نگذارمش که سازم هوسی

ور دیده نگه کند به دیدار کسی
در سر نگذارمش که ماند نفسی

#سنایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای نقاب از روی ماه آویخته
صبح را با ماهتاب آمیخته

در خیال عاشقان از زلف و رخ
صورت حال و محال انگیخته

آسمان خاک بیز از کوی تو
سالها غربال دولت بیخته


#سنایی
#صبح_بخیر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای عشق تو بر دلم خداوند
من بندهٔ عشق جاودانم

وصف تو شدست ماهرویا
از وهم برون و از گمانم

پیش آی بتا و باده پیش آر
بنشان بر خویش یک زمانم

از دست تو گر چشم شرابی
تا حشر چو خضر زنده مانم


#سنایی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوش مرا عشق تو ز جامه برانگیخت

بی عدد از دیدگانم اشگ فرو ریخت

دست یکی کرد با صبوری و خوابم

آن ز دل از دو دیده یکسر بگریخت

باد جدا کرد زلفکان تو از هم

مشک سیه با گل سپید برآمیخت

مشک همی بیخت زلف تو همه شب دوش

اشگ همی بیختم چو مشک همی بیخت

بس بود این باد سرد باده نخواهم

کش دل مسکین به دام ذره در آویخت

#سنایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اَندر دل من، مهر تو چون علمِ یقین است
بر دیده‌ی من، نام تو چون نقش نگین است

امّید وصال تو مرا عمر بیفزود
خودْ وصل چه چیز است که امّید چنین است؟!

#سنایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عقرب‌زلفا! چو باد دوری زَ ادراک
پیچان به غمت درم، چو مار اَندر خاک

دیده، نشود چو ماهی از آب هلاک
دل را چو سمندر نبُود زآتش باک...

#سنایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀