💖کافه شعر💖
2.26K subscribers
4.25K photos
2.77K videos
11 files
918 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram



جمعه،
دلبرانه ترین روزِ خداست !
از همان اولش انگار پر است از خبرهای خوب...
شبیه دخترکِ فال فروشی که ت
وی کوله اش پر است از شعرهای زیبا و فال های خوش ،
هر کدام را که برداری ، فرقی ندارد ؛
همه اش خیر است...
جمعه ؛
باید پنجره را باز کرد ، چشم ها را بست و نفس کشید ؛
باید نفس کشید فراغتِ پایانِ هفته را.


#نرگس_صرافیان_طوفان


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پنج شنبه ؛
عشقِ یواشکیِ هفته است ...

آن قدر شیطنت می کند ؛
که آخرش رسوا می شود ...

من ؛
عاشقِ این رسواشدن های عاشقانه ام ...

❤️

#نرگس_صرافیان_طوفان


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
جمعه یعنی پرواز
یعنی از پیله، رها
کوله ی دلخوشی ام را بدهید
قصد رفتن دارم
آدم از ماندنِ بی وقفه، دلش میگیرد
گاه باید بروی
نفسی تازه کنی، برگردی ...

#نرگس صرافیان طوفان



‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه خوب است
عزیزِ دلِ کسی باشی؛
بی آن که بخواهی
و برایش تلاشی کنی
من این ساده ترین حالتِ خوشبختی را
برای تو آرزو می کنم...
❤️

#نرگس_صرافیان_طوفان


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.


عبور باید کرد
از هر آنچه رنج که بود
از هر آنچه می‌گذرد
از هر آنچه ویرانی‌ست...
عبور باید کرد
چونان که باد ز دشت
چونان که آب، ز رود
چونان که می‌باید...
عبور، یعنی من؛
حلول خواهم‌کرد!
میان روئیدن
و ناب خواهم زیست
ادامه خواهم‌داد...
❤️

#نرگس_صرافیان_طوفان


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خردادِ عزیز !
خوش آمدے ...
با این ڪه مے دانم در ڪوله ات ، چیزے جز خاطره ے امتحانات و بویِ تندِ بیقرارے ندارے ...
با این ڪه مے دانم ، هرگز شبیهِ اردیبهشت ، صورتے و دلبرانه نخواهے بود ،
با این ڪه با هوایت غریبه ام ...
ولے من آن قدر در خیالم ، حال و هوایِ نابِ اردیبهشت را ڪِش مے دهم ؛

تا حواسم از تو و تڪرارِ روزهایت پرت شود ...
مشڪل از تو نیست ...
ما از هوایِ تڪراریِ این روزها خسته ایم ...
دنبالِ معجزه مے گردیم ،
و تو اصلا شبیهِ معجزه نیستے ...
در نگاهِ من ؛
تو با تابستان ،
هیچ فرقے ندارے ...
لطفا میانِ صفحاتِ معمولے ات ؛
دو سه خط ، بارانِ غیرِ معمولے مهمانمان ڪن ...
شاید از حضورت ڪمے ذوق ڪردیم ...


#نرگس_صرافیان_طوفان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سلام تابستان !
فصلِ خوبِ خاطره انگیزِ من ...
نفسِ گرمِ تو را دوست دارم ،
بویِ فراغت می دهد
بادهایِ لطیف و ملایمِ بعد از ظهرت ؛
مرا یادِ بازی و شیطنتِ کودکی ام می اندازد
یادِ روزهایی که آمدنت ؛
پایانِ درس و مشغله ها بود
نامِ تو تداعیِ کوچه هایی شلوغ ،
و هیاهوی کودکانِ بازیگوش است ...
تو هر چقدر هم که گرم و طاقت سوز باشی ؛
من به حرمت لبخندِ کودکی ام ؛
تو را دوست دارم ...
آغوشِ آرام و بی دغدغه ات ؛
جان می دهد برای تفریح ،
برایِ سفر ،
برایِ فراموشی ...
با این که تحملِ هوایِ گرمت سخت است ولی ؛
نمی شود تو را دوست نداشت ،
تو بخشنده ترین فصلِ سالی ...
دستانت پر است از میوه هایِ آبدار و رنگارنگ ،
و خورشیدِ آسمانت ؛
بی وقفه می تابد !
چیزی از بهشت ، کم نداری ،
به جز ابرهایی ؛
که بر سرِ این دل هایِ بیقرار ؛
"باران" ببارد ...

#نرگس_صرافیان_طوفان

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.




من آرامشم را در نور یافتم،
در سفر
در قدم زدن
در تنهایی
در سکوت...
در آغوش امن و پذیرنده‌ی یک رفیق،
یک دوست،
یک عزیز...
در بی‌پروا گریستن
و آرام یافتن
و نفسی آسوده کشیدن.
در طبیعت و کتاب‌ها و موسیقی.
و در یک عصر آرام و مطبوع
که تمام مشغله‌های روزمره‌ام را
به پایان رسانده‌بودم
و فرصتی برای رهایی از همه چیز داشتم،
فرصتی برای فکر کردن
و به نتایجی سازنده و مفید رسیدن.



#نرگس_صرافیان_طوفان
#عصرتون_دلبرانه

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دردناک‌ترین خداحافظی جهان را از زنی دیدم که پس از سال‌ها مدارا با مردی، خیانت دیده‌بود و بدون هیچ‌گونه مشاجره‌ای فقط یک تکه کاغذ از خودش به یادگار گذاشته‌بود با این مضمون:

غمگینم از اعتمادی که به تو داشتم!
مهری که به پای تو ریختم و عمری که به پای تو گذاشتم!

و من مردی را دیدم که در تمام خیابان‌ها دیوانه‌وار به دنبال زنی می‌گشت و پیدایش نمی‌کرد.
می‌خواست همه چیز را جبران کند اما مگر می‌شد؟!
بَم را زلزله فرو ریخت و هرگز چیزی شبیه به قبل نشد!
با هرچه ترمیم و با هرچه تلاش! یک چیزهایی اگر فرو ریخت، فاتحه‌ی همه چیز را باید خواند.

#نرگس_صرافیان_طوفان‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از سی سالگی به بعد، آدمِ دیگری می‌شوی. آدمی که نسبت به خیلی چیزها بی‌تفاوت شده و به خیلی کنش‌های معمول، واکنشی نمی‌دهد.
سی سالگی به بعد، به احساساتت بهایی نمی‌دهی و منطق‌محور می‌شوی و حتی طرز تفکرت با طرز تفکر سال‌های قبلت یک دنیا فاصله می‌گیرد و بیش از هر چیزی به ارتقای زندگی‌ات فکر می‌کنی.
سی سالگی به بعد، دنبال نقطه‌ی تعادل جهانت می‌گردی و از روزگارت توقع معجزه نداری اما دلت می‌خواهد نقطه‌ی امن و دنجی برای زیستن داشته باشی و در آرامش و رفاهی نسبی زندگی کنی‌...
سی سالگی به بعد آخرین فرصت‌های ممکنت برای ریسک کردن و به رفاه نزدیک شدن را امتحان می‌کنی و آخرین تلاشت برای رسیدن به زندگی ایده‌آلت را به کار می‌گیری و از یک جایی به بعد، همه چیز را همانطور که هست، رها می‌کنی و دلت می‌خواهد از همان چیزهایی که داری، لذت ببری و دلت می‌خواهد کمتر به خودت سخت بگیری و دلت می‌خواهد آرامشی عمیق‌تر را تجربه کنی...

#نرگس_صرافیان_طوفان‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
"جاده" بهترین تسکین است ...
آدم تمامِ دردهایش را فراموش می کند !
انگار سرتاسرِ اتوبان ها ،
گردِ بی خیالی پاشیده اند ...
گاهی با خودم فکر می کنم ؛
اگر ماشین اختراع نشده بود ؛
آدم ها با این همه دردِ تلنبار شده چه می کردند ؟!
اگر موسیقی نبود ،
اگر خیابان نبود ،
اگر سفر نبود !!!
بدونِ این ها که چیزی
از آدم نمی مانَد !




#نرگس_صرافیان_طوفان

‎‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عشق؟
تو رفیق‌ترینِ منی، عزیزِ منی، صبوری و آرام...
عشق؟
تو مهربان‌ترینِ منی، دوست‌داشتنی‌ترینِ منی، ارزشمندی و قابل اعتماد.
عشق را نمی‌دانم،
ولی به نام تو که می‌رسم، سلول به سلول،
لبریز اشتیاق می‌شوم.
تو را که می‌بینم،
به هیجان می‌آیم و کنارت که می‌نشینم،
هزاران هزار پروانه‌ی عاشق،
میان هزارتوی قلبم، پرواز می‌کنند.
بی‌اختیار به تو فکر می‌کنم هر لحظه
و دلم می‌خواهد
تمام فیلم‌های خوبِ جهان را با تو ببینم،
تمام موسیقی‌های خوبِ جهان را با تو بشنوم،
تمام کتاب‌های خوبِ جهان را کنار تو بخوانم
و تمام رازهای پنهان دلم را با تو بگویم.

نامت را چه بگذارم؟ وطن؟ رفیق؟ عشق؟
تو واقعا کیستی؟ تو کیستی و از اهالیِ کدامین جهانی که اینهمه دوستت دارم؟!

#نرگس_صرافیان_طوفان‌


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

ما که توقعمان زیاد نبود !
دلمان کسی را می خواست که ما را بلد باشد !
وقتی ببینیم نیست ؛
دلسرد می شویم ، سکوت می کنیم و به هیچ کنشی ، واکنش نشان نمی دهیم
وقتی بارها بودیم و دیده نشدیم
حرف زدیم و شنیده نشدیم
چای ریختیم و تنهایی خوردیم
فیلم دیدیم و تنهایی خندیدیم
بغض کردیم و تنهایی اشک ریختیم
و از یک جایی به بعد ، ما کسانی را داشتیم که دوستشان نداشتیم !
صحبت از خیالبافی و ایده آل پردازی نیست !
صحبت این است که آدم ها برای ماندن ، انگیزه می خواهند
دلشان که گرم نباشد ، بی حس می شوند ،
پشت می کنند به هرچیزی که بود و
می روند
برای همیشه می روند ...

#نرگس_صرافیان_طوفان‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀