💖کافه شعر💖
2.79K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
.

کیست حق را و پیمبر را ولی
آن حسن سیرت حسین بن علی

آفتاب آسمان معرفت
آن محمد صورت و حیدر صفت

نه فلک را تا ابد مخدوم بود
زانکه او سلطان ده معصوم بود

قرة‌العین امام مجتبی
شاهد زهرا شهید کربلا

تشنه او را دشنه آغشته بخون
نیم کشته گشته سرگشته بخون

آن چنان سرخود که برد بی دریغ
کافتاب از درد آن شد زیر میغ

گیسوی او تا بخون آلوده شد
خون گردون از شفق پالوده شد

#عطار
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
روی دستش "پسرش" رفت
ولی " قولش نه "
نیزه ها تا "جگرش" رفت
ولی " قولش نه "
این چه خورشید غریبی است که با حال نزار
پای "نعش قمرش" رفت
ولی " قولش نه "
شیر مردی که در آن واقعه "هفتاد و دو" بار
دست غم بر " کمرش" رفت
ولی " قولش نه "
هر کجا می نگری "نام حسین است و حسین"
ای دمش گرم "سرش" رفت
ولی " قولش نه "...


#حسین_جنتی 

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
ذکرِ خیرت در دلم هست و کنارم نیستی
کاسه ای لبریزم و صبر وقرارم نیستی

همچو برگ از شاخسارِ چشم تو افتاده ام
در خزان می میرم ای فصل بهارم نیستی

روح غمگینم جهانی را مکدر می کند
غرقِ در اندوهم امّا غمگسارم نیستی

نامسلمان بودم و ایمانِ من مهرِ تو بود
دین و دل سوزاندی و گفتی نگارم نیستی

یوسف گمگشته یِ در راه کنعانم چه سود؟
دل بریدی از من و چشم انتظارم نیستی

#سیدشهرام_علیزاده

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
بگو چگونه بميرمت
كه اينگونه در من نفس مي كشي
بگو چگونه وابسته ي بودنت نباشم
كه اينگونه زندگي ام را با من قدم مي زني
و خنده ات را بيخ گوشم جا مي گذاري
بگو چگونه در تو حبس نباشم
كه اينگونه در من جاري هستي
تو بگو چگونه ترسِ از دست دادنت را نداشته باشم
كه اينگونه با تو حالم خوب است....

#شیما_سبحانی
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀

@Kafee_sheerr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#السلام‌علیک‌یا‌صاحب‌الزمان🍃

تـمـام هفته گـنـاه و غــروب جـمعـه دعـا...!

کمی خجالت از این انتظار هم خوب است

شاعر: محمد جواد پرچمی
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
#

من از فتح در خیبر به دستان علی دیدم

کـه او دست توانمند خدا در آستین باشد

شاعر: سعید تاج محمدی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
روی بنمای، تا نظاره کنم
که آرزوی من از جهان این است

دل بیچاره را به وصل دمی
شادمان کن، که بی‌تو غمگین است

#عراقی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
‌خیالَت داند و چشمِ مَن و غَم

که هر شَب در چه کارم با دلِ خویش...

#امیرخسرو_دهلوی

‌‌‎‌‌‌‎‌❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد

#سعدی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
قصه‌ ی روز و شب من
سخنی مختصر است

روز در خواب و خیالاتم و
شب بیدارم ...

#مهدی_اخوان_ثالث

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
عمری گذشت و تجربه کردم که دور ِ من
نامرد و نارفیق زیادست و مرد نیست . . .

گفتی کجاست مونس و یاری که خسته ام
گفتم که گشته ام همه جا را، نگرد، نیست...

#آرمان_جناب

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
Mosafere Mah
Ragheb
عصرتان زیبا و خوش🌹❤️

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
@Kafee_sheerr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
مانند شعر های نزار قبانی
زنانه زیبایی
همچون شعرهای سهراب
زندگی در تو جریان دارد
و چون شعرهای نیما
سرکوبانه مرا نمیخواهی
و من چون شعرهای شهریار
غمگینانه دوستت دارم .

#احسان_صفایی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
گل به گل، سنگ به سنگِ این دشت
یادگاران تو اند
رفته‌ای اینک و هر سبزه و سنگ
در تمام در و دشت
سوگواران تو‌اند

در دلم آرزوی آمدنت می‌میرد
رفته‌ای اینک، اما آیا
باز برمی‌گردی؟
چه تمنای محالی دارم
خنده‌ام می‌گیرد.

#حمید_مصدق

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
پدر من یک نجار است
او هر روز تنهایی هایش را
به لولای پنجره هایش میدوزد !
درب هایش را به
امید آمدن مهمان
می سازد ....
و غصه هایش را در
قفسه های چوبی
آشپزخانه قایم میکند
تا مادرم آن هارا پیدا کند
و بهانه ی چایی هل دار غروبشان
جور شود
پدر من خدا نیست
اما
در و تخته ی زندگیمان را
جور میکند !
داستانت ابدی باشد پدر مهربانم !

#عاطفه_ارزانی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
گفت : جمعه ها آدم خیلی دلش میگیره
ولی از اون بدتر
اینه که عصرِ جمعه خونه باشی و بارون بزنه.
گفتم : آره؛ اینجوری که آدمو خفه میکنه!
گفت : میدونی؟ خیلیا توو جمعه شاعر شدن!
تو حالا چیزی توو جمعه ها نوشتی؟
گفتم : من جمعه ها
رو شیشه ی بخار گرفته ی پنجره، با انگشت مینویسم :
"لطفا یکی مرا از مرگ نجات بدهد"

#بابک_زمانی
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
▫️


پیر ما نعره زنان کوزه ی دردی در دست
روز آدینه به بازار درآمد سرمست

با مریدان به سر کوی خرابات کشید
با حریفان خرابات به مجلس بنشست


#حکیم_نزاری


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀