خدای من نظر بکن به این غریب خستهات
برس به داد عاشقِ به پشت در نشستهات
رها اگر کنم تورا ، رها کجا کنی مرا
رها زبند نفْس کن اسیر دست بستهات
چنان غبار میروم به دست باد خاطره
غبار خاک عشق کن، من ز خاک رستهات
شمیم عطر یاد تو برای زندگی بس است
همین که میکنی نظر به حالِ دلشکستهات
غروب عاشقی من ، طلوع عشق دیگران
روم که جاودان شوم در آن شب خجستهات
گِلم سرشتهای و من تورا به چشم دیدهام
به گِل کجا نشیند این به پای دلْ نشستهات
#پرویز_شالی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
برس به داد عاشقِ به پشت در نشستهات
رها اگر کنم تورا ، رها کجا کنی مرا
رها زبند نفْس کن اسیر دست بستهات
چنان غبار میروم به دست باد خاطره
غبار خاک عشق کن، من ز خاک رستهات
شمیم عطر یاد تو برای زندگی بس است
همین که میکنی نظر به حالِ دلشکستهات
غروب عاشقی من ، طلوع عشق دیگران
روم که جاودان شوم در آن شب خجستهات
گِلم سرشتهای و من تورا به چشم دیدهام
به گِل کجا نشیند این به پای دلْ نشستهات
#پرویز_شالی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حتما ببینید
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو چون همیشه در من از من فُزونتری!
بایدی!
یک اجبار دلخواه
لیک با من بگو کیستی؟
که هر دَم
در منظرهی بوسهی گل بر گونهی شبنم
به شعر میرسانیام
به سوختن میکشانیام
و خاکسترم را هر شب به باد میفشانی
آی...
خدای کهربایی شعرپوش
اگر اینک ،اینجا، در این شعر
باران مجال نداد در آغوش گیرَمَت
فردا در شعری تازه
از نو،با من آشنا شو
#حامد_نیازی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بایدی!
یک اجبار دلخواه
لیک با من بگو کیستی؟
که هر دَم
در منظرهی بوسهی گل بر گونهی شبنم
به شعر میرسانیام
به سوختن میکشانیام
و خاکسترم را هر شب به باد میفشانی
آی...
خدای کهربایی شعرپوش
اگر اینک ،اینجا، در این شعر
باران مجال نداد در آغوش گیرَمَت
فردا در شعری تازه
از نو،با من آشنا شو
#حامد_نیازی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من اینجا
میان انبوهی از کلمات
در غریبگی واژههایی سرد
ایستادهام
هجوم سوز نبودن بیمهری
پیکرۀ احساسم را
احاطه کرده است
من مانده ام
میانِ یک بغل حیرانی!
پُرم از بُغضی غریب
در کوچه پس کوچه های انزوا !
#دلم می خواهد #بروم
جایی که
#صداقت_احساس
لگدمالِ غرور و دروغِ
آدمهایش نشود
جایی که
آدمهایش #بینقابند
جایی که
شراره های نگاه شان
مهمانِ یخبندانِ نگاهم شوند!
جایی که
به #شاعرانش بسپارم
بنگارند
زندگی #عشق است
عشق
و دیگر هیچ...
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میان انبوهی از کلمات
در غریبگی واژههایی سرد
ایستادهام
هجوم سوز نبودن بیمهری
پیکرۀ احساسم را
احاطه کرده است
من مانده ام
میانِ یک بغل حیرانی!
پُرم از بُغضی غریب
در کوچه پس کوچه های انزوا !
#دلم می خواهد #بروم
جایی که
#صداقت_احساس
لگدمالِ غرور و دروغِ
آدمهایش نشود
جایی که
آدمهایش #بینقابند
جایی که
شراره های نگاه شان
مهمانِ یخبندانِ نگاهم شوند!
جایی که
به #شاعرانش بسپارم
بنگارند
زندگی #عشق است
عشق
و دیگر هیچ...
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به پیامی که کند باد صبا یاد مرا
روم از دست ندانم که چه افتاد مرا
به کمند سر زلف تو گرفتار مباد
آن که خواهد کند از قید تو آزاد مرا
دشمنی کز پی بیداد مرا یاد کند
به از آن دوست که هرگز نکند یاد مرا
دوش وقت سحر از حسرت گل مرغ چمن
ناله ای کرد که آورد به فریاد مرا
آن ستم کرد شب هجر ، که در روز وصال
نتوان کرد به صد عذرِ ستم شاد مرا
شاد از آنم به خرابی که چو ویران گردد
خانه چون گل نتوان ساختن آباد مرا
آن چنان دور فتادم ز خرابات که دوش
سبحه چون آبله از دست نیفتاد مرا
نکنم ترک نظربازی خوبان "قدسی"
به جز این شیوه نیاموخته استاد مرا
#قدسی_مشهدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
روم از دست ندانم که چه افتاد مرا
به کمند سر زلف تو گرفتار مباد
آن که خواهد کند از قید تو آزاد مرا
دشمنی کز پی بیداد مرا یاد کند
به از آن دوست که هرگز نکند یاد مرا
دوش وقت سحر از حسرت گل مرغ چمن
ناله ای کرد که آورد به فریاد مرا
آن ستم کرد شب هجر ، که در روز وصال
نتوان کرد به صد عذرِ ستم شاد مرا
شاد از آنم به خرابی که چو ویران گردد
خانه چون گل نتوان ساختن آباد مرا
آن چنان دور فتادم ز خرابات که دوش
سبحه چون آبله از دست نیفتاد مرا
نکنم ترک نظربازی خوبان "قدسی"
به جز این شیوه نیاموخته استاد مرا
#قدسی_مشهدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در تو ، همهی هستی من گم شدهاست
دریا ز تو غرق در تلاطم شدهاست
زیباتر از اینی که خودت میبینی
در آینهها سوءتفاهم شدهاست...
#امین_شیرزادی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دریا ز تو غرق در تلاطم شدهاست
زیباتر از اینی که خودت میبینی
در آینهها سوءتفاهم شدهاست...
#امین_شیرزادی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تنها همه شب مرا نشستن کیش است
و اندیشه من ز یار نیک اندیش است
تا صورت عشق او مرا در پیش است
تنهایی من هزار عالم بیش است!
#معزی_نیشابوری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و اندیشه من ز یار نیک اندیش است
تا صورت عشق او مرا در پیش است
تنهایی من هزار عالم بیش است!
#معزی_نیشابوری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در غمگینی رسیده به شب
یک نگاه به روبرو میکند
یک نگاه به آینه
در کشف نارسیده
میان آینه تنها خود را می بیند
که تک و تنها
تکیده بر مبلی
در انحنای رقت یک زخم
در فکر رفتن به سفری بی بازگشت
در باران باریده بر گونه هایش
که از آب و آتش است
شعله را به لبانش رسانده
که سوزاننده روزن ها را
در برشی از زندگی
به دلتای خیال می سپارد
در خانه نشسته
در رویای سفر
دلش را به خیابان می زند
تا در هوای زندگی
که هیچ رنج و دردی
در استخوانهایش نیست
تعلق را از خاطر برداشته
برسد به یک کافه
همراه با یک آهنگ قدیمی
کمی نور آماده ی تابیدن
سفارش بدهد
لطفا یک فنجان فراموشی....
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در غمگینی رسیده به شب
یک نگاه به روبرو میکند
یک نگاه به آینه
در کشف نارسیده
میان آینه تنها خود را می بیند
که تک و تنها
تکیده بر مبلی
در انحنای رقت یک زخم
در فکر رفتن به سفری بی بازگشت
در باران باریده بر گونه هایش
که از آب و آتش است
شعله را به لبانش رسانده
که سوزاننده روزن ها را
در برشی از زندگی
به دلتای خیال می سپارد
در خانه نشسته
در رویای سفر
دلش را به خیابان می زند
تا در هوای زندگی
که هیچ رنج و دردی
در استخوانهایش نیست
تعلق را از خاطر برداشته
برسد به یک کافه
همراه با یک آهنگ قدیمی
کمی نور آماده ی تابیدن
سفارش بدهد
لطفا یک فنجان فراموشی....
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دل به غارت رفت و دلبر در دل ویرانه ماند ،
خار اندر پای ماند و پای در میخانه ماند ،
نیمه جانی ماند و چشم حسرت و دیوانه دل ،
جام می در دست ماند و چشم در پیمانه ماند ،
پیش رویش شمع گشتیم روشنی بخشیم به عشق ،
خلوت مهتاب ما ، بی غمزه ی پروانه ماند ،
ناله ی شبگیر ما دمساز ما شد تا سحر ،
بی هوا فریاد کردیم ، ناله در کاشانه ماند ،
عقل را مدهوش کردیم با جمالش در خیال ،
طره ی نازش به خوابِ این دل دیوانه ماند ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خار اندر پای ماند و پای در میخانه ماند ،
نیمه جانی ماند و چشم حسرت و دیوانه دل ،
جام می در دست ماند و چشم در پیمانه ماند ،
پیش رویش شمع گشتیم روشنی بخشیم به عشق ،
خلوت مهتاب ما ، بی غمزه ی پروانه ماند ،
ناله ی شبگیر ما دمساز ما شد تا سحر ،
بی هوا فریاد کردیم ، ناله در کاشانه ماند ،
عقل را مدهوش کردیم با جمالش در خیال ،
طره ی نازش به خوابِ این دل دیوانه ماند ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلیل حال خوبم باش،گرشا رضایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
براي لحظه ي آخر تو را كنار گذاشت
خدا چقدر زمين را در انتظار گذاشت
هزار سال تو را با عسل به هم آميخت
هزار معجزه در پيكر تو كار گذاشت
از آفريدن تو آن قَدَر به وجد آمد
كه از وجود خودش در تو يادگار گذاشت
كشيد دايره اي حول محور تن تو
مسير شعر مرا روي اين مدار گذاشت
تو آمدي به زمين آسمان گريست ، خدا
براي گريه ي او اسم مستعار گذاشت
همان دقيقه درختان مرده سبز شدند
همان دقيقه كه نام تو را بهار گذاشت
#محمد_رفیعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خدا چقدر زمين را در انتظار گذاشت
هزار سال تو را با عسل به هم آميخت
هزار معجزه در پيكر تو كار گذاشت
از آفريدن تو آن قَدَر به وجد آمد
كه از وجود خودش در تو يادگار گذاشت
كشيد دايره اي حول محور تن تو
مسير شعر مرا روي اين مدار گذاشت
تو آمدي به زمين آسمان گريست ، خدا
براي گريه ي او اسم مستعار گذاشت
همان دقيقه درختان مرده سبز شدند
همان دقيقه كه نام تو را بهار گذاشت
#محمد_رفیعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اکنون سکوت
دیروز سکوت
شاید فردا هم سکوت
اکنون میدانم
که گیاهان و نوزادانِ انسان در سکوت
رشد میکنند
این که میگویم نه به خاطرِ غروبهایِ سنگین
و دلتنگی است
و دوری از کسی
که سالها در حافظه ی پهناورت حفظش کردی
و خوب میدانی
تا لحظه مرگ نخواهی دیدش
دیگر هستیِ من برایِ بقا و ادامهیِ سکوت است
همهی سازها و موسیقیِ ملتها
سکوت و تنهایی محض را مینوازند
نه اینکه تو را به سکوت بیاورند
در شبهایِ طویل بیمارستان
در ایستگاههایِ راهآهن
که با یک چمدان خالی ایستاده بودم
و نه مسافر بودم و نه در انتظار کسی بودم
سکوت مرهم و شاهد من بود ،
هرچه از قلبم از دستها و از چشمانم حرف بزنم
طرحی ناقص از سکوت است
هر وقت هم با مرگ قرار دیدار داشتم
سکوت شاهد ما بوده است
عقربهی ساعتها را در سکوت به جلو و عقب میبرم
زمان تسخیر میشود
و تنهایی من
با سکوت آغشته میشود
و این مقدمهی شعری میشود که می خواهم بنویسم .
#احمدرضا_احمدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیروز سکوت
شاید فردا هم سکوت
اکنون میدانم
که گیاهان و نوزادانِ انسان در سکوت
رشد میکنند
این که میگویم نه به خاطرِ غروبهایِ سنگین
و دلتنگی است
و دوری از کسی
که سالها در حافظه ی پهناورت حفظش کردی
و خوب میدانی
تا لحظه مرگ نخواهی دیدش
دیگر هستیِ من برایِ بقا و ادامهیِ سکوت است
همهی سازها و موسیقیِ ملتها
سکوت و تنهایی محض را مینوازند
نه اینکه تو را به سکوت بیاورند
در شبهایِ طویل بیمارستان
در ایستگاههایِ راهآهن
که با یک چمدان خالی ایستاده بودم
و نه مسافر بودم و نه در انتظار کسی بودم
سکوت مرهم و شاهد من بود ،
هرچه از قلبم از دستها و از چشمانم حرف بزنم
طرحی ناقص از سکوت است
هر وقت هم با مرگ قرار دیدار داشتم
سکوت شاهد ما بوده است
عقربهی ساعتها را در سکوت به جلو و عقب میبرم
زمان تسخیر میشود
و تنهایی من
با سکوت آغشته میشود
و این مقدمهی شعری میشود که می خواهم بنویسم .
#احمدرضا_احمدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به جستوجوی تو در چارراه رهگذران
نگاه دوختهام در نگاه رهگذران
تمام رهگذران، چيزی از تو کم دارند
نظاره ی تو کجا و نگاه رهگذران؟
در ازدحام خيابان، شبی تو را ديدم
که ناپديد شدی در پناه رهگذران
مرا به ياد تو و بخت خود میاندازد
لباسهای سفيد و سياه رهگذران
بدون بودن تو، ميلههای زندان است
خطوط پيرهن راهراه رهگذران
تو نيستي که ببينی برای يافتنت
چگونه زُل زدهام در نگاه رهگذران
ولي بپرس از اين مردم غریب بپرس
که من چه میکشم از قاهقاه رهگذران...
#بهروز_یاسمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نگاه دوختهام در نگاه رهگذران
تمام رهگذران، چيزی از تو کم دارند
نظاره ی تو کجا و نگاه رهگذران؟
در ازدحام خيابان، شبی تو را ديدم
که ناپديد شدی در پناه رهگذران
مرا به ياد تو و بخت خود میاندازد
لباسهای سفيد و سياه رهگذران
بدون بودن تو، ميلههای زندان است
خطوط پيرهن راهراه رهگذران
تو نيستي که ببينی برای يافتنت
چگونه زُل زدهام در نگاه رهگذران
ولي بپرس از اين مردم غریب بپرس
که من چه میکشم از قاهقاه رهگذران...
#بهروز_یاسمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ابروی تو هر لحظه کمان داشت برایم
خندیدن چشمت هیجان داشت برایم
در بلبشوی قحطی احساس و رفاقت
لطف تو همیشه جریان داشت برایم
امروز اگر خنده به تلخند بدل شد
احوال ولایت خفقان داشت برایم
شوال لبت قسمت یک ساقی دیگر
هر روز تو حکم رمضان داشت برایم
افروختم و سوختم از آتش عشقت
عشق تو که سودی نه ، زیان داشت برایم
از رایحه عشق تو عطار شدم من
از منطق لبها طیران داشت برایم
یک عمر تورا خواستم و قسمتم این شد
« عشق تو فقط قد کمان داشت برایم »
دیوانه شدن ساده ترین شکل فراق است
آن نیز فلک بعد تو « آن » داشت برایم
هرکس که ز «سودای »تو پرسید نگفتم
آزار دلو محنت جان داشت برایم ...
#حسین_خدایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خندیدن چشمت هیجان داشت برایم
در بلبشوی قحطی احساس و رفاقت
لطف تو همیشه جریان داشت برایم
امروز اگر خنده به تلخند بدل شد
احوال ولایت خفقان داشت برایم
شوال لبت قسمت یک ساقی دیگر
هر روز تو حکم رمضان داشت برایم
افروختم و سوختم از آتش عشقت
عشق تو که سودی نه ، زیان داشت برایم
از رایحه عشق تو عطار شدم من
از منطق لبها طیران داشت برایم
یک عمر تورا خواستم و قسمتم این شد
« عشق تو فقط قد کمان داشت برایم »
دیوانه شدن ساده ترین شکل فراق است
آن نیز فلک بعد تو « آن » داشت برایم
هرکس که ز «سودای »تو پرسید نگفتم
آزار دلو محنت جان داشت برایم ...
#حسین_خدایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#امشب
زیر باران
صدای #سکوتم را
در کوله ام
به #دوش می کشم
باد
واژهها را
در آغوش من میسپارد
تا
که از ریسمان
ضربان های تندم
زیباترین #شعرها را #ببافم
تا
فقط من باشم و باران!
لطفاً به او بگویید
این دخترک کولی
#لیلی
#نفس_باران است
بگویید
من به #باران #قول دادهام
چشم انتظار
چتر نگاهش میمانم.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زیر باران
صدای #سکوتم را
در کوله ام
به #دوش می کشم
باد
واژهها را
در آغوش من میسپارد
تا
که از ریسمان
ضربان های تندم
زیباترین #شعرها را #ببافم
تا
فقط من باشم و باران!
لطفاً به او بگویید
این دخترک کولی
#لیلی
#نفس_باران است
بگویید
من به #باران #قول دادهام
چشم انتظار
چتر نگاهش میمانم.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر فضل و هنر باید همی فضل و هنر داری
وگر اصل و گهر باید همی اصل و گهرداری
به هر کاری توان داری زهر علمی خبر داری
زمال و ملک دنیا نام نیکو دوست تر داری
#فرخی_سیستانی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وگر اصل و گهر باید همی اصل و گهرداری
به هر کاری توان داری زهر علمی خبر داری
زمال و ملک دنیا نام نیکو دوست تر داری
#فرخی_سیستانی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀