پرستیدنت
عــارفانـه ترین شعر من اسـت...
قــاصدکهایت
پـا به ایوان دلم گذاشـته
و ثانیه ها
در تـپش نـامت لحظـه شـماری می کنند
بـر بالای افق ایـستاده
و جـانم را بــه نــسیم صبـحگـاهـی ســپرده ام
وجـــودت
در تــار و پــودم مـوج مـیزند
مــوجی لـطیف
بـرخاسته از جان تــو
ڪه عــاشقانه هایم را
بر لبانــم جــاری مـی سازد..
با سازی خوش مینوازم
مــا با هــم ســبز خواهیم شد
در ڪــویر ی عــشق
دســتهایم را بـگیر
که دستهایم فقط با تو آشناست
تا تمــام فصل را بــاهم قـدم بــزنیم...
نــبض زندگــیم
در کنـار تـو به صدا در آید
طبـعم در بــودن تو
پــر از تـرانه عــاشقانه شـود
تا مـست از شـنیدن ترنم صــدای دلنوازت
شاعرانه ترین شعرم را برایت بسرایم...
#ثریا_شجاعی_اصل
#عاشقانه_های_من_و_تو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پرستیدنت
عــارفانـه ترین شعر من اسـت...
قــاصدکهایت
پـا به ایوان دلم گذاشـته
و ثانیه ها
در تـپش نـامت لحظـه شـماری می کنند
بـر بالای افق ایـستاده
و جـانم را بــه نــسیم صبـحگـاهـی ســپرده ام
وجـــودت
در تــار و پــودم مـوج مـیزند
مــوجی لـطیف
بـرخاسته از جان تــو
ڪه عــاشقانه هایم را
بر لبانــم جــاری مـی سازد..
با سازی خوش مینوازم
مــا با هــم ســبز خواهیم شد
در ڪــویر ی عــشق
دســتهایم را بـگیر
که دستهایم فقط با تو آشناست
تا تمــام فصل را بــاهم قـدم بــزنیم...
نــبض زندگــیم
در کنـار تـو به صدا در آید
طبـعم در بــودن تو
پــر از تـرانه عــاشقانه شـود
تا مـست از شـنیدن ترنم صــدای دلنوازت
شاعرانه ترین شعرم را برایت بسرایم...
#ثریا_شجاعی_اصل
#عاشقانه_های_من_و_تو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نشستن بر لب جویی، گره بر سبزه ها بستن
هزاران آرزو در دل، ز نومیدی و غم رستن
طبیعت حال خوش دارد، همه یکسر شکوفایی
لبالب چشمه ها جاری، جهانی غرق زیبایی
شکوفه می زند بر شاخه هایی سرد و خشکیده
هوای زندگی با عطر عشق و مهر پیچیده
و این اعجاز بی همتا، پیامی در خودش دارد
چو بارانی به دشت خشکِ نومیدی، رجا بارد
نگاهی کن به افکارت، تویی خود بخت و اقبالت
هوایت را خدایی کن، بهشتی می شود حالت
چه خوش باشد که دنیا را به چشم معرفت دیدن
طراوت می دهد جان را شکفتنها و روئیدن
#مسعود_ثروت
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هزاران آرزو در دل، ز نومیدی و غم رستن
طبیعت حال خوش دارد، همه یکسر شکوفایی
لبالب چشمه ها جاری، جهانی غرق زیبایی
شکوفه می زند بر شاخه هایی سرد و خشکیده
هوای زندگی با عطر عشق و مهر پیچیده
و این اعجاز بی همتا، پیامی در خودش دارد
چو بارانی به دشت خشکِ نومیدی، رجا بارد
نگاهی کن به افکارت، تویی خود بخت و اقبالت
هوایت را خدایی کن، بهشتی می شود حالت
چه خوش باشد که دنیا را به چشم معرفت دیدن
طراوت می دهد جان را شکفتنها و روئیدن
#مسعود_ثروت
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نگارینا به نقدِ جانت ندهم
گرانی در بها، ارزانت ندهم
گرفتستم به جان دامان وصلت
دهم جان از کف و دامانت ندهم
#وراق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گرانی در بها، ارزانت ندهم
گرفتستم به جان دامان وصلت
دهم جان از کف و دامانت ندهم
#وراق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خوشا به بختِ بلندم که در کنارِ منی
تو هم قرارِ منی هم تو بیقرارِ منی
گذشت فصلِ زمستان، گذشت سردی و سوز
بیا ورق بزن این فصل را، بهارِ منی
به روزهای جدایی دو حالت است فقط
در انتظارِ تواَم یا در انتظارِ منی
“خوش است خلوت اگر یار یارِ من باشد”
خوش است چون که شب و روز در کنارِ منی
بمان که عشق به حالِ من و تو غبطه خورَد
بمان که یار تواَم، عشق کن که یارِ منی
بمان که مثلِ غزل های عاشقانهی من
پر از لطافتِ محضی و گوشوارِ منی
من “ابتهاج”ترین شاعرِ زمانِ تواَم
تو عاشقانه ترین شعر روزگار منی
#جویا_معروفی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو هم قرارِ منی هم تو بیقرارِ منی
گذشت فصلِ زمستان، گذشت سردی و سوز
بیا ورق بزن این فصل را، بهارِ منی
به روزهای جدایی دو حالت است فقط
در انتظارِ تواَم یا در انتظارِ منی
“خوش است خلوت اگر یار یارِ من باشد”
خوش است چون که شب و روز در کنارِ منی
بمان که عشق به حالِ من و تو غبطه خورَد
بمان که یار تواَم، عشق کن که یارِ منی
بمان که مثلِ غزل های عاشقانهی من
پر از لطافتِ محضی و گوشوارِ منی
من “ابتهاج”ترین شاعرِ زمانِ تواَم
تو عاشقانه ترین شعر روزگار منی
#جویا_معروفی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام ای نوبهارِ گم شده در سطرِ دورانها
سلام ای شسته تن را در زلالِ شعربارانها
صفا آورده ای بنشین و یک دم خستگی در کن
در آغوشم بگیر امشب به رسمِ تازه مهمانها
دلم خون است بانو ! از کجایِ قصه باید گفت ؟!
پریشانم از استیصالِ بی پایانِ انسانها
از آن روزی که رفتی برگهای رازقی خشکید
تمام باغ لِه شد زیر پاهای زمستانها
پرستوها که کوچیدند ، آب برکه هم خشکید
عوض شد لحن باد و پاره شد قلب بیابانها
بیا یک بارِ دیگر عشق را یادآوری کن تا ....
بِپیچد عطر خوشبختی در ابعاد خیابانها
به تن کن دامن گلدار خود را ، جلوه کن بانو !
به منظورِ تماشای تو صف بستند ایوانها
در اینجا زندگی بر روی سر مانند آوار است
مرا بیرون بکش از لابلای سنگ و سیمانها
#پروین_نوروزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سلام ای شسته تن را در زلالِ شعربارانها
صفا آورده ای بنشین و یک دم خستگی در کن
در آغوشم بگیر امشب به رسمِ تازه مهمانها
دلم خون است بانو ! از کجایِ قصه باید گفت ؟!
پریشانم از استیصالِ بی پایانِ انسانها
از آن روزی که رفتی برگهای رازقی خشکید
تمام باغ لِه شد زیر پاهای زمستانها
پرستوها که کوچیدند ، آب برکه هم خشکید
عوض شد لحن باد و پاره شد قلب بیابانها
بیا یک بارِ دیگر عشق را یادآوری کن تا ....
بِپیچد عطر خوشبختی در ابعاد خیابانها
به تن کن دامن گلدار خود را ، جلوه کن بانو !
به منظورِ تماشای تو صف بستند ایوانها
در اینجا زندگی بر روی سر مانند آوار است
مرا بیرون بکش از لابلای سنگ و سیمانها
#پروین_نوروزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تقدیم به شما عزیزان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بـــاورِ آمـــدنِ صبــح چـــــه دشــــوار شـــده
همــه جــا در نظرِ خستـه ی من تار شده
تنِ بـــی تابِ مرا لشکـــری از زخــم ببین
این جـــوارح همه از غصه دهن دارشده...
خواب از کاسه ی چشمم به زمین ریخته است،
چه کنم با غم این دیــده ی بیـــدار شده؟
دست هــایم زِ تـــوانایـــیِ خود دور شـدند
لـــرزشِ پیکـــرِ فرســـوده چه بســیار شده
گوشـــه ای نیست که آرام کند حــالِ مـرا
کوهِ انـــدوه در این سیـُــنه تلــنبار شــــده
فکر فردایِ دگر نیست در اندیشه ی من
آرزوهـــای به دل مانـــده چو دیـــوار شده
با خـــودش بُـــرد جوانیِ پُراز شــــورِ مـــرا
قلبـــم از زنـــدگیِ شب زده بیـــزار شــده
#محمدحسن_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همــه جــا در نظرِ خستـه ی من تار شده
تنِ بـــی تابِ مرا لشکـــری از زخــم ببین
این جـــوارح همه از غصه دهن دارشده...
خواب از کاسه ی چشمم به زمین ریخته است،
چه کنم با غم این دیــده ی بیـــدار شده؟
دست هــایم زِ تـــوانایـــیِ خود دور شـدند
لـــرزشِ پیکـــرِ فرســـوده چه بســیار شده
گوشـــه ای نیست که آرام کند حــالِ مـرا
کوهِ انـــدوه در این سیـُــنه تلــنبار شــــده
فکر فردایِ دگر نیست در اندیشه ی من
آرزوهـــای به دل مانـــده چو دیـــوار شده
با خـــودش بُـــرد جوانیِ پُراز شــــورِ مـــرا
قلبـــم از زنـــدگیِ شب زده بیـــزار شــده
#محمدحسن_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من اینجا
میان انبوهی از کلمات
در غریبگی واژههایی سرد
ایستادهام
هجوم سوز نبودن بیمهری
پیکرۀ احساسم را
احاطه کرده است
من مانده ام
میانِ یک بغل حیرانی!
پُرم از بُغضی غریب
در کوچه پس کوچه های انزوا !
#دلم می خواهد #بروم
جایی که
#صداقت_احساس
لگدمالِ غرور و دروغِ
آدمهایش نشود
جایی که
آدمهایش #بینقابند
جایی که
شراره های نگاه شان
مهمانِ یخبندانِ نگاهم شوند!
جایی که
به #شاعرانش بسپارم
بنگارند
زندگی #عشق است
عشق
و دیگر هیچ...
✍#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میان انبوهی از کلمات
در غریبگی واژههایی سرد
ایستادهام
هجوم سوز نبودن بیمهری
پیکرۀ احساسم را
احاطه کرده است
من مانده ام
میانِ یک بغل حیرانی!
پُرم از بُغضی غریب
در کوچه پس کوچه های انزوا !
#دلم می خواهد #بروم
جایی که
#صداقت_احساس
لگدمالِ غرور و دروغِ
آدمهایش نشود
جایی که
آدمهایش #بینقابند
جایی که
شراره های نگاه شان
مهمانِ یخبندانِ نگاهم شوند!
جایی که
به #شاعرانش بسپارم
بنگارند
زندگی #عشق است
عشق
و دیگر هیچ...
✍#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چه شد که بازنگشتی؟ چه شد که دیر بماندی؟
که جان عاشقم از انتظارها نراندی؟
به نامهای به سلامی، به پیکی و به پیامی
چه شد که بیخبرت را ز خود خبر نرساندی؟
دلم به مهر فروبستی و به قهر شکستی
مگر برای شکستن دل از کفم بستاندی؟
مرا ز خویش کشیدی برون و در پی عشقت
خراب و خسته چو مجنون، به دشت و درّه کشاندی
کدام توطئه خاموش کرد بانگ رسایت
کز آن ستاره سرودی بر این شکسته نخواندی
بگو بمان که بمانم، بگو برو که نمانم
بدان که حکم، همه حکم توست، هرچه که راندی
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که جان عاشقم از انتظارها نراندی؟
به نامهای به سلامی، به پیکی و به پیامی
چه شد که بیخبرت را ز خود خبر نرساندی؟
دلم به مهر فروبستی و به قهر شکستی
مگر برای شکستن دل از کفم بستاندی؟
مرا ز خویش کشیدی برون و در پی عشقت
خراب و خسته چو مجنون، به دشت و درّه کشاندی
کدام توطئه خاموش کرد بانگ رسایت
کز آن ستاره سرودی بر این شکسته نخواندی
بگو بمان که بمانم، بگو برو که نمانم
بدان که حکم، همه حکم توست، هرچه که راندی
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو شبیه پرستوها هستی
وقتی با کوچ بیهنگامی بهار را به خانهام میآوری
وقتی با کوچ بیهنگامی بهار را از خانهام میبری
بخوان!
با هرزبانیکه عاشقانهترست
آهنگینترست
و واجهای صمیمیتری دارد
بخوان!
حتی اگر شده اندازۀ پنجرهای
که بیش از حوصلۀ بهار بسته ماندهست
آنقدر بسته ماندهست
که اسمش را گذاشتهاند دیوار.
#لیلا_کردبچه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وقتی با کوچ بیهنگامی بهار را به خانهام میآوری
وقتی با کوچ بیهنگامی بهار را از خانهام میبری
بخوان!
با هرزبانیکه عاشقانهترست
آهنگینترست
و واجهای صمیمیتری دارد
بخوان!
حتی اگر شده اندازۀ پنجرهای
که بیش از حوصلۀ بهار بسته ماندهست
آنقدر بسته ماندهست
که اسمش را گذاشتهاند دیوار.
#لیلا_کردبچه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
می خواهم نقش بلورین نگاهم را
در چشمه سار بودنت
یکی یکی توصیف کنم
دستی به موج گیسوانت بکشی
تا به لبخند نجوا کنم
لحن به عشق نشسته را
در آبی دریای چشمانت
باران شوق ببارد
و رهای رها بال گشایم
در سمفونی آغوشت
بگویم
دایره ی مشکی چشمانت
اقیانوسی ست زلال و پاک
به بیکرانگی هفت آسمان
نگاهت
شناگریست رها شده
در مرداب چشمانم
که ذره ذره عشق را
بر زبانم جاری می سازد
ناگزیر سینه من
عاشقانه ایست
تا بر رثنای چشمانت
بسرایم مثنوی دوستت دارمها را
و من در سپیدی چشمانت
قلم زنی کند مژگان بلندم
نگاه تورا ،
که لبریز از احساس عاشقانه ایست
بی محابا دوستت دارمی بگوید
برای آرامش بی قراری های قلبم..
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
می خواهم نقش بلورین نگاهم را
در چشمه سار بودنت
یکی یکی توصیف کنم
دستی به موج گیسوانت بکشی
تا به لبخند نجوا کنم
لحن به عشق نشسته را
در آبی دریای چشمانت
باران شوق ببارد
و رهای رها بال گشایم
در سمفونی آغوشت
بگویم
دایره ی مشکی چشمانت
اقیانوسی ست زلال و پاک
به بیکرانگی هفت آسمان
نگاهت
شناگریست رها شده
در مرداب چشمانم
که ذره ذره عشق را
بر زبانم جاری می سازد
ناگزیر سینه من
عاشقانه ایست
تا بر رثنای چشمانت
بسرایم مثنوی دوستت دارمها را
و من در سپیدی چشمانت
قلم زنی کند مژگان بلندم
نگاه تورا ،
که لبریز از احساس عاشقانه ایست
بی محابا دوستت دارمی بگوید
برای آرامش بی قراری های قلبم..
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در عشق اگر جان بدهی، جان آنست
ای بی سر و سامان، سر و سامان آنست
گر در ره او دل تو دارد دردی
آن درد نگهدار که درمان آنست
#رضی_الدین_آرتیمانی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای بی سر و سامان، سر و سامان آنست
گر در ره او دل تو دارد دردی
آن درد نگهدار که درمان آنست
#رضی_الدین_آرتیمانی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خدای من نظر بکن به این غریب خستهات
برس به داد عاشقِ به پشت در نشستهات
رها اگر کنم تورا ، رها کجا کنی مرا
رها زبند نفْس کن اسیر دست بستهات
چنان غبار میروم به دست باد خاطره
غبار خاک عشق کن، من ز خاک رستهات
شمیم عطر یاد تو برای زندگی بس است
همین که میکنی نظر به حالِ دلشکستهات
غروب عاشقی من ، طلوع عشق دیگران
روم که جاودان شوم در آن شب خجستهات
گِلم سرشتهای و من تورا به چشم دیدهام
به گِل کجا نشیند این به پای دلْ نشستهات
#پرویز_شالی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
برس به داد عاشقِ به پشت در نشستهات
رها اگر کنم تورا ، رها کجا کنی مرا
رها زبند نفْس کن اسیر دست بستهات
چنان غبار میروم به دست باد خاطره
غبار خاک عشق کن، من ز خاک رستهات
شمیم عطر یاد تو برای زندگی بس است
همین که میکنی نظر به حالِ دلشکستهات
غروب عاشقی من ، طلوع عشق دیگران
روم که جاودان شوم در آن شب خجستهات
گِلم سرشتهای و من تورا به چشم دیدهام
به گِل کجا نشیند این به پای دلْ نشستهات
#پرویز_شالی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حتما ببینید
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو چون همیشه در من از من فُزونتری!
بایدی!
یک اجبار دلخواه
لیک با من بگو کیستی؟
که هر دَم
در منظرهی بوسهی گل بر گونهی شبنم
به شعر میرسانیام
به سوختن میکشانیام
و خاکسترم را هر شب به باد میفشانی
آی...
خدای کهربایی شعرپوش
اگر اینک ،اینجا، در این شعر
باران مجال نداد در آغوش گیرَمَت
فردا در شعری تازه
از نو،با من آشنا شو
#حامد_نیازی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بایدی!
یک اجبار دلخواه
لیک با من بگو کیستی؟
که هر دَم
در منظرهی بوسهی گل بر گونهی شبنم
به شعر میرسانیام
به سوختن میکشانیام
و خاکسترم را هر شب به باد میفشانی
آی...
خدای کهربایی شعرپوش
اگر اینک ،اینجا، در این شعر
باران مجال نداد در آغوش گیرَمَت
فردا در شعری تازه
از نو،با من آشنا شو
#حامد_نیازی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من اینجا
میان انبوهی از کلمات
در غریبگی واژههایی سرد
ایستادهام
هجوم سوز نبودن بیمهری
پیکرۀ احساسم را
احاطه کرده است
من مانده ام
میانِ یک بغل حیرانی!
پُرم از بُغضی غریب
در کوچه پس کوچه های انزوا !
#دلم می خواهد #بروم
جایی که
#صداقت_احساس
لگدمالِ غرور و دروغِ
آدمهایش نشود
جایی که
آدمهایش #بینقابند
جایی که
شراره های نگاه شان
مهمانِ یخبندانِ نگاهم شوند!
جایی که
به #شاعرانش بسپارم
بنگارند
زندگی #عشق است
عشق
و دیگر هیچ...
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میان انبوهی از کلمات
در غریبگی واژههایی سرد
ایستادهام
هجوم سوز نبودن بیمهری
پیکرۀ احساسم را
احاطه کرده است
من مانده ام
میانِ یک بغل حیرانی!
پُرم از بُغضی غریب
در کوچه پس کوچه های انزوا !
#دلم می خواهد #بروم
جایی که
#صداقت_احساس
لگدمالِ غرور و دروغِ
آدمهایش نشود
جایی که
آدمهایش #بینقابند
جایی که
شراره های نگاه شان
مهمانِ یخبندانِ نگاهم شوند!
جایی که
به #شاعرانش بسپارم
بنگارند
زندگی #عشق است
عشق
و دیگر هیچ...
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀