💖کافه شعر💖
2.58K subscribers
4.39K photos
2.93K videos
12 files
1.04K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اجرای زیبا با صدای دوست داشتنی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
حلقه ی دردم که از دست قضا افتاده ام
مانده ام حیران؛ کجا بودم؛ کجا افتاده ام

جسم بی جانم؛ که در سودای رنگی از بقا:
بی تو در چنگال خونریز فنا افتاده ام

شربت انگور عشقم در خم میخانه که
بسکه جوشیدم به یادت، تازه جا افتاده ام


خو گرفتم با خیال دردمندی؛ بارها
بسکه در سیلاب بی رحم بلا افتاده ام

سایه ی مرگم که روزی پیش چشم آفتاب
ناگهان از قالب سردم جدا افتاده ام

من همان شاداب دیروزم که بعد از قهر تو
آینه می گفت دیشب از جلا افتاده ام

گونه ی سرخم  گواه روح تبدار من است
مرده ای هستم که  درظرف حنا افتاده ام

گرچه بین واژه های شهدِ شورِ شعرهات
بسکه خالی بودی از  احساس جا افتاده ام؛

بعد مرگم هر کجا پا می گذاری زیر پات
  چشم وا کن تا ببینی بی صدا افتاده ام


#زهرا_وهاب_ساقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در میان خیل مه رویان، دو دیده بسته ام
تو نباشی دلبر و دلدار می خواهم چه کار

هدیه ناب خدایی و چو گوهر قیمتی
ارمغان و گوهر بازار می خواهم چه کار

با رفیق و دوست درد خود نمی گویم، بِدان
من به تو دل بسته ام، غمخوار می خواهم چه کار

کاسه صبر و قرارم گشته لبریز و دگر
بی قراری و تن تب دار می خواهم چه کار

نو بهارم شد خزان و فصل پاییزم رسید
نغمه بلبل، گل و گلزار می خواهم چه کار

بعد از آن چشم انتظاری ها که فرجامی نداشت
پلک های خسته بیدار می خواهم چه کار

ای همه عشق و امیدم، مایه آرامشم
چون نداری باورم، اصرار می خواهم چه کار

در جوانی عهد و پیمانت شکستی و کنون
پیری آمد، وعده دیدار می خواهم چه کار

#مسعود_ثروت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
رو به دیوار نشستند و به دنبال درند
چشم بستند نفهمند چرا لال و کرند

غرق بودن…وسط حوض چه در اقیانوس
آتش انداخته اند و پی خشکند و ترند

آب برده ست دلی را و رگش خوابیده است
خوش خبر های شما از غم ما بی خبرند

پیت نفتند زمانی برسد ساعت آن
دانه های دل کبریت اگر بی خطرند

ریشه می خشکد و در بادیه جز شن ندمد
ساقه های تن یک جنگل اگر از تبرند

دست گیری شود آیینه ی دولت مردی
این گدایانِ سر خوان همه نا معتبرند

خاک اندازه ی ناموس بیارزد وقتی
مردم جامعه از کارگر و برزگرند

سر دلتنگی و دلدادگی و حرمان نیست
اشک ها عاقبت غصه و خون جگرند

تا که خون در رگ خورشید نجوشد، سرماست
همه شب های من و ما و شما بی سحرند

رستم و ارش و رودابه و سهراب دهند
کودکانی که در این خاک بدون پدرند

#برهان_جاوید

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دل دیوانه را مرهم نما ای مرهم دردم
که من در کوچه‌‌های عاشقی تنهای شبگردم

زمین تشنه با باران محیا میشود اما
چرا رنگی نمیگیرد ز اشک این صورت زردم

گهی مستم گهی رقصان گهی با خنده میگریم
فراموشم شده قبل از حضورت زندگی کردم

اگر بادی وزد از سوی تو با یک دمت، حتما
نشینم بر سر راهت که بالاتر رود گردم

چه باکی از مصاف عشق با شمشیر ابرویت
اگر پا پس کشم در این رقم نامرد نامردم

بیا با آن همه ناز و عدا بر ما نظر افکن
که من این سینه‌ی آیینه را نزد تو آوردم

قلم، با جوهر اشک دو چشمانم به رقص آمد
من این منظومه‌ی پر درد را با آه پروردم

چنان مینوشم از این خون دل با یاد لبخندت
که در این گونه می خوردن مباشد کس هم‌اوردم

منم آن صوفی دل کنده از دستار و دین آری
که بین روز و شب چون مهره این تخته و نَردم

#مجتبی_یزدی(صوفی)

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یک وقت هایی
آدم عجیب دلش می خواهد،
زیباتر و مغرورتر از همیشه باشد...
درست مثل آن وقت ها، که تو
دست های مرا
میان دستانت قفل کرده ای...
مثل روزهایی، که با من بی هوا
در یک خیابان دوطرفه
در ردیف درختان سپیدار قدم می زنی
مثل همان وقت ها،
که زل می زنی به چشم هایم
و می گویی: "با دنیا عوضت نخواهم کرد"
آن زمان دوست دارم
سرم را بالا بگیرم
و با لهجه ی سبز اشتیاق به خدا بگویم؛
قامتم از قد عشق هم‌ بالاتر رفته است‌...

#عرفان_یزدانی

‌‌‎‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بہ هم مےرِسیم
از تفاضلِ خورشید وُ ماه
ڪہ مرثیہ‌ے عریانِ فاصلہ‌هاست،
از استجابتِ حرف‌هاے خیس‌خورده‌
ڪہ ڪِرڪِره‌ے چاڪْ‌چاڪِ
قلب وُ دل است.

بہ هم مےرِسیم
وَ یڪے‌تَن مےشَویم...
آیا
بہ آغوش وُ بوسہ
یا چیزے فَراتَر؟!

#آرش_شاهری
#صبح_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
رفتنت آغاز ویرانی‌ست حرفش را نزن
ابتدای یک پریشانی‌ست حرفش را نزن

گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو
چشم‌هایم بی‌تو بارانی‌ست حرفش را نزن

آرزو داری که دیگر برنگردم پیش تو
راه من با این‌که طولانی‌ست حرفش را نزن

دوست داری بشکنی قلبِ پریشانِ مرا
دل شکستن کار آسانی‌ست حرفش را نزن

عهد بستی با نگاه خسته‌ای محرم شوی
گر نگاه خسته‌ی ما نیست حرفش را نزن

خورد‌ه‌ای سوگند روزی عهد خود را بشکنی
این شکستن نامسلمانی‌ست حرفش را نزن

خواستم دنیا بفهمد عاشقم گفتی به من
عشق ما یک عشق پنهانی‌ست حرفش را نزن

عالمان فتوی به تحریم نگاهت داده‌اند
عمر این تحریم‌ها آنی‌ست حرفش را نزن

حرف رفتن می‌زنی وقتی که محتاج توأم
رفتنت آغاز ویرانی‌ست حرفش را نزن


#فرامرز_عرب_عامری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برای #حال امروزم
#دلم
یک کلبه می خواهد
میان جنگلی زیبا
کنارش چشمه ای پُر آب
یه شومینه‌ پُر از آتش
صدای نم نم
#باران
یه فنجان چای آویشن
هوای تازه حال خوش
#لبی
پر خنده می‌خواهد
من و این حال رویایی
چه غوغایی شود ‌در من.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گر به دولت برسی مست نگردی مَردی
گر به ذلت برسی پَست نگردی مَردی

اهل عالم همه بازیچه‌ی دست هوس‌اند
گر تو بازیچه‌ی این دست نگردی مَردی

#بدر_الدین_جاجرمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
میان مُشتی از اَرزن، چو دُرّ غلتان است
شبیه تو، کم و امثال من فراوان است

بیا که هر دو به نوعی به شانه محتاجیم
دوباره موی تو و حال من پریشان است

تویی که نیمرُخت مثل نیمه‌ی ماهی‌ست
که نیم دیگرِ آن پشت ابر پنهان است

نه! پشت ظاهر خوب تو باطنی بد نیست
که هر دو روی تو برعکس سکّه یکسان است

رسیده‌ام به خدا از مسیر چشمانت
به نقطه‌ای که تلاقیّ عشق و عرفان است

عجیب نیست به سمت تو مایلم هردَم
که نام دیگر من آفتاب‌گردان است...

#جواد_منفرد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یک رنج تحمل کنی از صد بِرَهی
چون نیک شوی ز صحبت بد برهی

چون نفس تو با تو هیچکس را بد نیست
فارغ شوی از بدی گر از خود برهی


#همام_تبریزی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بُگذر از این دشتِ گرگ‌ومیش، شتابان!
وقفه حرام است در مسیر بیابان

معرکه‌ای را که جلوه‌گاه دَدان است
خواه بیابان بنام و خواه خیابان

لاشخوران در طوافِ قبله‌ی مرگ‌اند
سر به سر سنگ می‌نهند عقابان

آه... که در دست روزگار، یکی شد
اوّل اردیبهشت و آخر آبان

بارش ابر بهار و سیل خزانی
فرق ندارد برای خانه‌خرابان

کفش و کلاهی نمانده‌است، خدایا
کو اثری از درخت و شعله‌ی تابان؟

از که شکایت کنم که چرخ زمانه
هیچ نچرخد مگر برای جنابان!

عرصه‌ی صحبت فراخ و حوصله تنگ است
بُگذر و بُگذار بُگذریم شتابان...!

#یوسف_بینا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شده ابری دلم چون آسمان از بی تو بودن‌ها
پرم از بغضِ باران همچنان از بی تو بودن‌ها

نه تنها من، نه تنها کوهسارِ بارِ غم بر دوش
که پشتش خم شده رنگین‌کمان از بی تو بودن‌ها

دو چشمم گر چه روی نقشه اقیانوسِ آرام است
نمی‌گیرد دلم آرام، امان از بی تو بودن‌ها

تو نوشین‌خندِ مهرِ آب و شعرِ ناب و مهتابی
رسیده بر لبانِ شِکوه، جان از بی تو بودن‌ها

به خط‌خط‌هایِ پیشانی و برفِ گیسوان، دستی
برایم می‌کشد خط و نشان از بی تو بودن‌ها

پیِ شرحِ فقط یک روزِ من "صد سال تنهایی"
نوشته "گارسیا مارکز" رمان از بی تو بودن‌ها

صدایم بغض آلود است و چون دود است و می‌لرزد
منم آتش به دل همچون #بنان از بی تو بودن‌ها

چه خواهد شد جوابش؟ اشک یا چشمانِ زل بر در؟
خدا می‌گیرد از من امتحان از بی تو بودن‌ها

به خوابم آمدی گفتی بهارِ آرزوها کو؟
میانِ گریه گفتم شد خزان از بی تو بودن ها

#شهراد_میدری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دستی که زدی به ناز در زلفِ تو چنگ
چشمی که ز دیدنت ز دل بردی رنگ

آن چشم نشست بی توام غرقه به خون
وان دست بکوفت بی توام خیره به سنگ


#ابوسعید_ابوالخیر
#صبح_بخیر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پَر می‌کشی از پنجره‌ی خواب تو تا تو
هر شب من و دیدار در این پنجره با تو

از خستگیِ روز همین خواب پر از راز
کافی‌ست مرا٬ ای همه‌ی خواسته‌ها تو

دیشب من و تو بسته‌ی این خاک نبودیم
من یکسره آتش، همه ذرات هوا تو

بیدارم اگر دغدغه‌ی روز نمی‌کرد
با آتش‌مان سوخته بودی همه را تو

پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هر چه، هر چه صدا، هر چه صدا تو


آزادگی و شیفتگی مرز ندارد
حتی شده‌ای از خودت آزاد و رها تو

یا مرگ و یا شعبده‌بازان سیاست
دیگر نه وُ هرگز نه، که یا مرگ که یا تو

وقتی همه‌جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه‌جا تو ، همه‌جا تو، همه‌جا تو

پاسخ بده از این همه مخلوق چرا من
تا شرح دهم از همه‌ی خلق چرا تو



#محمد_علی_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ز عشقت سوختم ای جان کجایی
بماندم بی سر و سامان کجایی
نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی
نه در جان نه برون از جان کجایی‌
عطار

• محمدرضا شجریان
• کیهان کلهر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀