آیینهی نقشِ جسم و جانی همه را
یعنی خود را بدان، که دانی همه را
راز دو جهان و مرده و زندهی آن
از خود بشنو، که ترجمانی همه را...
#سحابی_استرآبادی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یعنی خود را بدان، که دانی همه را
راز دو جهان و مرده و زندهی آن
از خود بشنو، که ترجمانی همه را...
#سحابی_استرآبادی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تو را چون جان خود میدانمت...
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خلعتِ شاهانه
دل شعله کشد، در غمِ جانانه ام امشب
در یاد رخش ، واله و دیوانه ام امشب
ساقی قدحی ریز ، شوم تا ز غم آزاد
راهم بده در،گوشه ی ميخانه م امشب
در بزمِ محبت نه گلیِ مانده نه سنبل
سوزانده شده ،شهپرِ پروانه ام امشب
شیرین ترین، خواب مرا کوهِ غم آشفت
فرهادِ ستم دیده ی ، افسانه ام امشب
گیسویِ صحاب ، ماه رخِ یار فرو بست
درگوشه ی این ظلمتِ، کاشانه ام امشب
گنجینه ی عشق است،دراین سینه ویران
من حاجبِ این، گنجِ نهانخانه ام امشب
دیوانِ غزلهای دل ، از عشق نوشتم
تقدیم به آن ، دلبرِ فرزانه ام امشب
من معنویم ، سائلِ خوانِ کرمِ دوست
خواهم بدهد، خلعتِ شاهانه ام امشب
اسدالله بابایی(معنوى سلطانیه)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دل شعله کشد، در غمِ جانانه ام امشب
در یاد رخش ، واله و دیوانه ام امشب
ساقی قدحی ریز ، شوم تا ز غم آزاد
راهم بده در،گوشه ی ميخانه م امشب
در بزمِ محبت نه گلیِ مانده نه سنبل
سوزانده شده ،شهپرِ پروانه ام امشب
شیرین ترین، خواب مرا کوهِ غم آشفت
فرهادِ ستم دیده ی ، افسانه ام امشب
گیسویِ صحاب ، ماه رخِ یار فرو بست
درگوشه ی این ظلمتِ، کاشانه ام امشب
گنجینه ی عشق است،دراین سینه ویران
من حاجبِ این، گنجِ نهانخانه ام امشب
دیوانِ غزلهای دل ، از عشق نوشتم
تقدیم به آن ، دلبرِ فرزانه ام امشب
من معنویم ، سائلِ خوانِ کرمِ دوست
خواهم بدهد، خلعتِ شاهانه ام امشب
اسدالله بابایی(معنوى سلطانیه)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
#نازنینی
دلارامی ، مهی و ، مه جبینی ...
نگارینا ز ماه هم ، برترینی ،
لب جویی و ، مارا گوشه ی چشم ...
بفرما خوش نشین و خوش نشینی ،
چه هستی باده هستی ؟ ساغری تو ؟
شرابی ؟ نه .، .. شرابِ انگبینی ،
به صدها لطفی و ... مجموع مهری ...
کجایی دلربا ؟ نی از زمینی ،
شب افروزی ، چو ماهی ، اختری تو ...
سهیلی ؟ افتابی ؟ بهترینی ،
قسم بر زلف پرچین ، چشم و ابرو ...
به زیبایی ... نه انی و نه اینی ،
رموز عشقیُ وُ.. فاشی وُ پنهان ...
چه خاصّی ؟ نازنینم . نازنینی ،
فروغ روی تو ، کی ماه دارد ؟
هزاران برتری ، صد آفرینی ،
غمت در سینه ام ، دُرّاست و گوهر ..
ز دُرّ خوشتر همانا . چون نگینی ،
چه خوشتر در دل #راحم نشستی ....
به مُلک جان و دل ، مسند نشینی ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#نازنینی
دلارامی ، مهی و ، مه جبینی ...
نگارینا ز ماه هم ، برترینی ،
لب جویی و ، مارا گوشه ی چشم ...
بفرما خوش نشین و خوش نشینی ،
چه هستی باده هستی ؟ ساغری تو ؟
شرابی ؟ نه .، .. شرابِ انگبینی ،
به صدها لطفی و ... مجموع مهری ...
کجایی دلربا ؟ نی از زمینی ،
شب افروزی ، چو ماهی ، اختری تو ...
سهیلی ؟ افتابی ؟ بهترینی ،
قسم بر زلف پرچین ، چشم و ابرو ...
به زیبایی ... نه انی و نه اینی ،
رموز عشقیُ وُ.. فاشی وُ پنهان ...
چه خاصّی ؟ نازنینم . نازنینی ،
فروغ روی تو ، کی ماه دارد ؟
هزاران برتری ، صد آفرینی ،
غمت در سینه ام ، دُرّاست و گوهر ..
ز دُرّ خوشتر همانا . چون نگینی ،
چه خوشتر در دل #راحم نشستی ....
به مُلک جان و دل ، مسند نشینی ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سینه از آتش ِ دل در غم ِ جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطهی دوریِ دلبر بگداخت
جانم از آتش ِ مِهر ِ رُخِ جانانه بسوخت
سوز ِ دل بین که ز بس آتش ِ اشکم، دلِ شمع
دوش بر من ز سَر ِ مِهر، چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز ِ من است
چون من از خویش برفتم دلِ بیگانه بسوخت
خرقهی زهد ِ مرا آب ِ خرابات ببُرد
خانهی عقلِ مرا آتش ِ میخانه بسوخت
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی مِی و خُمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم ِ چشم
خرقه از سَر به درآورد و به شُکرانه بسوخت
تَرک ِ افسانه بگو حافظ و مِی نوش دَمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
#حافظ
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطهی دوریِ دلبر بگداخت
جانم از آتش ِ مِهر ِ رُخِ جانانه بسوخت
سوز ِ دل بین که ز بس آتش ِ اشکم، دلِ شمع
دوش بر من ز سَر ِ مِهر، چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز ِ من است
چون من از خویش برفتم دلِ بیگانه بسوخت
خرقهی زهد ِ مرا آب ِ خرابات ببُرد
خانهی عقلِ مرا آتش ِ میخانه بسوخت
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی مِی و خُمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم ِ چشم
خرقه از سَر به درآورد و به شُکرانه بسوخت
تَرک ِ افسانه بگو حافظ و مِی نوش دَمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
#حافظ
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اگر در جهان راهی یافت میشد
که آب رفته را به جوی بازگرداند،
ارزش داشت که به
خطاهای گذشته خود بیندیشیم
ولی -به راستی- گذشته را
باید از آنِ گذشتگان دانست؛
گذشته از آنِ گذشتگان است
و آینده از آنِ توست؛
مادام که از آنِ توست،
نگهش دار و افکارت را
نه روی آزاری که در گذشته رساندهای،
بلکه روی کمکی که اکنون
میتوانی انجام دهی، متمرکز کن!
#اتل_لیلیان_وینیچ
#خرمگس
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که آب رفته را به جوی بازگرداند،
ارزش داشت که به
خطاهای گذشته خود بیندیشیم
ولی -به راستی- گذشته را
باید از آنِ گذشتگان دانست؛
گذشته از آنِ گذشتگان است
و آینده از آنِ توست؛
مادام که از آنِ توست،
نگهش دار و افکارت را
نه روی آزاری که در گذشته رساندهای،
بلکه روی کمکی که اکنون
میتوانی انجام دهی، متمرکز کن!
#اتل_لیلیان_وینیچ
#خرمگس
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شب را قسم داده ام
که بتابد
دلتنگی ام را به مهتاب سپرده ام
و به شکلی مبهم
تصویر تنهایی ام
اندوهی غریب را فریاد می زند
از کدامین راه می توان به عمق شب رسید؟؟؟
با کدامین زبان می توان
رنج ترک خورده بر گلو را شکست؟؟؟
با کدامین بال می توان
به سمت و سوی رفتن رسید؟؟؟
حالا من مانده ام
و هراسی عمیق
که بر شانه هایم سنگینی میکند
و زمزمه ای سرد
که مدام می گوید
از شب گریزی نیست
دل به تاریکی بسپار.........
#سمیه_خلج
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که بتابد
دلتنگی ام را به مهتاب سپرده ام
و به شکلی مبهم
تصویر تنهایی ام
اندوهی غریب را فریاد می زند
از کدامین راه می توان به عمق شب رسید؟؟؟
با کدامین زبان می توان
رنج ترک خورده بر گلو را شکست؟؟؟
با کدامین بال می توان
به سمت و سوی رفتن رسید؟؟؟
حالا من مانده ام
و هراسی عمیق
که بر شانه هایم سنگینی میکند
و زمزمه ای سرد
که مدام می گوید
از شب گریزی نیست
دل به تاریکی بسپار.........
#سمیه_خلج
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آمد ســـــحری ندا ز میخانهی ما
کای رند خراباتـی دیوانــهی ما
برخیز که پر کنیم پیمانه ز مِی
زآن پیش که پر کنند پیمانهی ما
#سلمان_ساوجی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کای رند خراباتـی دیوانــهی ما
برخیز که پر کنیم پیمانه ز مِی
زآن پیش که پر کنند پیمانهی ما
#سلمان_ساوجی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چه تفاوت دارد !
خواب باران ببیند
پرنده ای تشنه در کویر
یا نداند ...
تعبیر رویای مواج اقیانوس را ...
میان کابوس بیداری مدام
ماهی کوچک حل شده در تنگای تنگ
یا بماند...
دستهای دلتنگ من ...
در برزخ حسرتی ابدی
برای حلقه ای گمشده از آرامش
اطراف رستاخیز آغوش تو ؟!
#آرشید
.❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خواب باران ببیند
پرنده ای تشنه در کویر
یا نداند ...
تعبیر رویای مواج اقیانوس را ...
میان کابوس بیداری مدام
ماهی کوچک حل شده در تنگای تنگ
یا بماند...
دستهای دلتنگ من ...
در برزخ حسرتی ابدی
برای حلقه ای گمشده از آرامش
اطراف رستاخیز آغوش تو ؟!
#آرشید
.❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر چی دل میشه فداش
میمیره براش😍
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میمیره براش😍
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
" بگذار تا ببارم "
دستم چو قایقی مست در پیچ و تاب مویت!
چشمم چو ناز باران بر دشت سبز رویت
جانا گره تو بگشا از سبزه ی دو ابرو
تا من چنان بیایم سر جای پا ،به سویت
چون چشمه سار جوشان آوای تازه دارم
هر دم زلال و جاری، پر کن ز من سبویت
رودی شوَم خروشان آیم بسوی دریا
تکرار خیز موجم محتاج ِ گفتگویت
پروانه های شعرم دنبال باغ گلهاست
پر کرده چون هوا را جانبخش عطر و بویت
بارانی ِ #سپهرم ابری تر از همیشه است
بگذار تا ببارم بر خاک ِ راه و کویت !
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دستم چو قایقی مست در پیچ و تاب مویت!
چشمم چو ناز باران بر دشت سبز رویت
جانا گره تو بگشا از سبزه ی دو ابرو
تا من چنان بیایم سر جای پا ،به سویت
چون چشمه سار جوشان آوای تازه دارم
هر دم زلال و جاری، پر کن ز من سبویت
رودی شوَم خروشان آیم بسوی دریا
تکرار خیز موجم محتاج ِ گفتگویت
پروانه های شعرم دنبال باغ گلهاست
پر کرده چون هوا را جانبخش عطر و بویت
بارانی ِ #سپهرم ابری تر از همیشه است
بگذار تا ببارم بر خاک ِ راه و کویت !
#سپهر_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#کلاف_آرزوهای_مرا۰۰۰
حدیث عشق پنهان را تو باور میکنی یا نه
عزیزم! بوسه از لبهام تو نوبر میکنی یا نه
منم شیداتر از مجنون صحراگرد دیوانه
بگو عشقم! که با دیوانه ات سر میکنی یا نه
من از بس غصه خوردم له شدم توی غزلهایم
گل غم توی اشعارم تو پرپر میکنی یا نه
سرور از دفتر تقدیر من خط خورد بی منت
دو چشم ذوق شعرم را بگو تر میکنی یا نه
تن خیس زمستانم به دستانت گره خورده
شب پاییز را چون سیزده!! در میکنی یا نه
نگاه سرد و غمگینم ردیف تازه ای دارد
بگو دیوان شعرم را تو بهتر میکنی یانه
تو حس خفته در پستوی دنج ذهن من هستی
کلاف آرزوهای مرا سر میکنی یا نه
#شيدا_التيام
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حدیث عشق پنهان را تو باور میکنی یا نه
عزیزم! بوسه از لبهام تو نوبر میکنی یا نه
منم شیداتر از مجنون صحراگرد دیوانه
بگو عشقم! که با دیوانه ات سر میکنی یا نه
من از بس غصه خوردم له شدم توی غزلهایم
گل غم توی اشعارم تو پرپر میکنی یا نه
سرور از دفتر تقدیر من خط خورد بی منت
دو چشم ذوق شعرم را بگو تر میکنی یا نه
تن خیس زمستانم به دستانت گره خورده
شب پاییز را چون سیزده!! در میکنی یا نه
نگاه سرد و غمگینم ردیف تازه ای دارد
بگو دیوان شعرم را تو بهتر میکنی یانه
تو حس خفته در پستوی دنج ذهن من هستی
کلاف آرزوهای مرا سر میکنی یا نه
#شيدا_التيام
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خونِتو را دستی ز چالاکی چاقوها نخواهدشُست
یا هیچبارانی تو را از ذهن شببوهانخواهدشُست
شرمی نگاهِسوگوارِبیشه را تا صخرهها بُردهاست
این انتظارِ کهنه را لبخندِ آهوها نخواهدشُست
فانوسِ دریایی شهادت داد مرغابیِ تنها را
داغِتو را از یادِ دریا، اشکِجاشوها نخواهدشُست
با چند سایه، چند فانوس، از مسیر بادهای شوم
روحِ جهانِ تیرهمان را،بُهتِسوسوهانخواهدشُست
در دستهای انزوامان باطل السحری نخواهد بود
اینسحرراحتیتبترفندجادوهانخواهدشُست…
#امیر_دادویی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یا هیچبارانی تو را از ذهن شببوهانخواهدشُست
شرمی نگاهِسوگوارِبیشه را تا صخرهها بُردهاست
این انتظارِ کهنه را لبخندِ آهوها نخواهدشُست
فانوسِ دریایی شهادت داد مرغابیِ تنها را
داغِتو را از یادِ دریا، اشکِجاشوها نخواهدشُست
با چند سایه، چند فانوس، از مسیر بادهای شوم
روحِ جهانِ تیرهمان را،بُهتِسوسوهانخواهدشُست
در دستهای انزوامان باطل السحری نخواهد بود
اینسحرراحتیتبترفندجادوهانخواهدشُست…
#امیر_دادویی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چشم به سوی ماه گشاده
در وراق آسمان
در بستر خاموش
رد پای ستاره ای را
روی تن شعرم می کشم
چشم واژه ها مردمک می چرخاند
پلک های بی قراریش را
به آینه ی شکسته شده می دوزد
رخی در چون و چرا
در آتش عشقی حزین
بارانی شده
زمین را تر می کند
و در تب و تاب گران
به رفتنی دور
و آمدنی محال
لبخندی تلخ می زند.
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چشم به سوی ماه گشاده
در وراق آسمان
در بستر خاموش
رد پای ستاره ای را
روی تن شعرم می کشم
چشم واژه ها مردمک می چرخاند
پلک های بی قراریش را
به آینه ی شکسته شده می دوزد
رخی در چون و چرا
در آتش عشقی حزین
بارانی شده
زمین را تر می کند
و در تب و تاب گران
به رفتنی دور
و آمدنی محال
لبخندی تلخ می زند.
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رنگ شب به موهایم زدم،
روز پاکش کرد
رنگ بهار به خودم زدم،
پاییز آمد و پاکش کرد
شادی رنگ خودش را بر من زد،
ناامیدی آمد و پاکش کرد
رنگ غرور را بالا کشیدم
که ترس آمد و پاکش کرد
تنها رنگی که وا نرفت
و پاک نشد،
رنگ دوستداشتن بود...
#شیرکو_بیکس
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
روز پاکش کرد
رنگ بهار به خودم زدم،
پاییز آمد و پاکش کرد
شادی رنگ خودش را بر من زد،
ناامیدی آمد و پاکش کرد
رنگ غرور را بالا کشیدم
که ترس آمد و پاکش کرد
تنها رنگی که وا نرفت
و پاک نشد،
رنگ دوستداشتن بود...
#شیرکو_بیکس
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀