از شیرازِ ...
چشمانِ من !
تا نگاهِ ارغوانے تو ،
پُر شده... ،
از غزل و بوسه.
لب هاے داغِ ....
جنوبِ تو !!
زِ شرابِ شیراز...
مست تَرم مے کند!
قاصدکِ آغوشِ...!
ارغوانیت را .... ،
به بادِ جنوب بسپار.
من اینجا...
سر کوچهء دلواپسیِ !
شیراز.
با سبدے پر از...
غزل هاے حافظ !
بساطِ انتظارم را ...
پهن میکنم.
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چشمانِ من !
تا نگاهِ ارغوانے تو ،
پُر شده... ،
از غزل و بوسه.
لب هاے داغِ ....
جنوبِ تو !!
زِ شرابِ شیراز...
مست تَرم مے کند!
قاصدکِ آغوشِ...!
ارغوانیت را .... ،
به بادِ جنوب بسپار.
من اینجا...
سر کوچهء دلواپسیِ !
شیراز.
با سبدے پر از...
غزل هاے حافظ !
بساطِ انتظارم را ...
پهن میکنم.
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قطع قلم، به قیمت نان می کنی رفیق؟
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق!
گیرم درین میانه به جایی رسیده ای،
گیرم که زود دکّه، دکان می کنی رفیق!
روزی که زین بگردد و بر پشتت اوفتد،
حیرت ز کار و بار جهان می کنی رفیق
تیر و کمان چو دست تو افتاد، هوش دار
" سیب " است ، یا " سر " است ، نشان می کنی رفیق!
کفاره اش ز گندم عالَم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق!
خود بستمش به سنگ لحد، مُرده توش نیست!
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق!
گفتی: " گمان کنم که درست است راه من"
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق!!
فردا که آفتاب حقیقت برون زند،
سر در کدام برف نهان می کنی رفیق؟
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق!
گیرم درین میانه به جایی رسیده ای،
گیرم که زود دکّه، دکان می کنی رفیق!
روزی که زین بگردد و بر پشتت اوفتد،
حیرت ز کار و بار جهان می کنی رفیق
تیر و کمان چو دست تو افتاد، هوش دار
" سیب " است ، یا " سر " است ، نشان می کنی رفیق!
کفاره اش ز گندم عالَم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق!
خود بستمش به سنگ لحد، مُرده توش نیست!
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق!
گفتی: " گمان کنم که درست است راه من"
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق!!
فردا که آفتاب حقیقت برون زند،
سر در کدام برف نهان می کنی رفیق؟
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آمدی وقتی که دیگر بینهایت دیر شد
آن جوانی که رهایش کرده بودی پیر شد
آفتاب انتظارت آنقدَر تابید که
پهنه ی دریای عشقم عاقبت تبخیر شد
من همانم که پر از شور رسیدن بود؟ نه
از تمام زندگی چشم و دل من سیر شد
شور و شوق زندگی بعد از تو افتاد از سرم
روزهای جمعه نه, هر روز من دلگیر شد
بد شدی با من, منم با کل دنیا بد شدم
بد شدن بعد از تو راحت, مسری و واگیر شد
گریه می کردم نشد جوری که باید خوب دید
چهره ای تار و پریشان آخرین تصویر شد
دورهایت را زدی و بعد از آن برگشته ای؟
جا ندارد قلب من, با بی کسی تسخیر شد
با ببخشید و غلط کردم چه جبران می شود؟
عمر من رفت و غرورم له شد و تحقیر شد
خارج از وقتش که باشد عشق هم بی ارزش است
نوش دارویی که آوردی تو بی تاثیر شد
حرف آخرجانِ دل برگشتنت بی فایده ست
آمدی وقتی که دیگر بی نهایت دیر شد
#حمید_رضا_گلشن🖋️🖋️
#نیهاد🎙️🎙️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آن جوانی که رهایش کرده بودی پیر شد
آفتاب انتظارت آنقدَر تابید که
پهنه ی دریای عشقم عاقبت تبخیر شد
من همانم که پر از شور رسیدن بود؟ نه
از تمام زندگی چشم و دل من سیر شد
شور و شوق زندگی بعد از تو افتاد از سرم
روزهای جمعه نه, هر روز من دلگیر شد
بد شدی با من, منم با کل دنیا بد شدم
بد شدن بعد از تو راحت, مسری و واگیر شد
گریه می کردم نشد جوری که باید خوب دید
چهره ای تار و پریشان آخرین تصویر شد
دورهایت را زدی و بعد از آن برگشته ای؟
جا ندارد قلب من, با بی کسی تسخیر شد
با ببخشید و غلط کردم چه جبران می شود؟
عمر من رفت و غرورم له شد و تحقیر شد
خارج از وقتش که باشد عشق هم بی ارزش است
نوش دارویی که آوردی تو بی تاثیر شد
حرف آخرجانِ دل برگشتنت بی فایده ست
آمدی وقتی که دیگر بی نهایت دیر شد
#حمید_رضا_گلشن🖋️🖋️
#نیهاد🎙️🎙️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
Telegram
attach 📎
پشتِ دیوار لطافت اینجا
بذرِ باور را من
به تنِ خشکِ زمین پاشیدم
بر تنِ باغ دلم
مهر را کاشته ام
تو #نگاهت ابریست
تبِ #باران دارد
اوج #فریاد_مرا می شنوی !
بی سبب ساده و خوب
کمی از بارش احساس ببار
بوی بودن بدهد،
به نگاهت سوگند
به همین
بارش چشمان تو من
دل بستم.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بذرِ باور را من
به تنِ خشکِ زمین پاشیدم
بر تنِ باغ دلم
مهر را کاشته ام
تو #نگاهت ابریست
تبِ #باران دارد
اوج #فریاد_مرا می شنوی !
بی سبب ساده و خوب
کمی از بارش احساس ببار
بوی بودن بدهد،
به نگاهت سوگند
به همین
بارش چشمان تو من
دل بستم.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
کاش می شد امشب
پا به پای مهتاب می آمدم
حوالی همان آسمانی که تو
در زمینش آرمیدی
یا باران می شدم
پاورچین پاورچین می باریدم
در پشت پنجره خواب هایت
و چهره ی همچون ماهت
را به نظاره می نشستم
تاشاید
کمی سبک شود
این حجم از غمِ دلتنگی در
قلب من ...
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کاش می شد امشب
پا به پای مهتاب می آمدم
حوالی همان آسمانی که تو
در زمینش آرمیدی
یا باران می شدم
پاورچین پاورچین می باریدم
در پشت پنجره خواب هایت
و چهره ی همچون ماهت
را به نظاره می نشستم
تاشاید
کمی سبک شود
این حجم از غمِ دلتنگی در
قلب من ...
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای نسخهٔ نامهٔ الهی که تویی
وی آینهٔ جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
از خود بطلب، هر آن چه خواهی که تویی
#باباافضل_کاشانی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وی آینهٔ جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
از خود بطلب، هر آن چه خواهی که تویی
#باباافضل_کاشانی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میان بوسه گریزان مباش از چنگم
به من ببخش! که بیطاقتم؛ که دلتنگم
شراب سرخی و من جام شیشهای، بنگر
که بیحضور تو از چهره میبرد رنگم
به گریه، نزد تو اعجاز تازه آوردم
دو چشمه اشک که میجوشد از دل سنگم
رقیب را چه خیالیست؟ خلق میدانند
که من برای تو با خویش نیز میجنگم
میان اینهمه رنگینکمان چشمنواز
مبین که ابر سیاهم؛ ببین که یکرنگم!
#حسین_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به من ببخش! که بیطاقتم؛ که دلتنگم
شراب سرخی و من جام شیشهای، بنگر
که بیحضور تو از چهره میبرد رنگم
به گریه، نزد تو اعجاز تازه آوردم
دو چشمه اشک که میجوشد از دل سنگم
رقیب را چه خیالیست؟ خلق میدانند
که من برای تو با خویش نیز میجنگم
میان اینهمه رنگینکمان چشمنواز
مبین که ابر سیاهم؛ ببین که یکرنگم!
#حسین_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بازآمدی ای جان من! جانها فدای جان تو
جان من و صد همچو من، قربان تو، قربان تو
من کز سر آزادگی، از چرخ سر پیچیدهام
دارم کنون در بندگی، سر بر خطِ فرمان تو
آشفته همچون موی تو، کار من و سامان من
سستاست همچون بخت من، عهد تو و پیمان تو
مگْذار تا از پا فتَم، ای دوست! دستم را بگیر
روی من و درگاه تو، دست من و دامان تو
گفتی که: جانانِ کهام؟ جانان من، جانان من
گفتی که: حیرانِ کهای؟ حیران تو، حیران تو
امشب اگر مرغ سحر خوانَد سرود، میخوانمش
چون بارها بَربَست لب، او در شب هجران تو
با بوسهای از آن دو لب، اکرام را اتمام کن
هرچند باشد «پارسا» شرمندهی احسان تو...
#پارسا_تویسرکانی
┄✨❊🌼❊✨┄
جان من و صد همچو من، قربان تو، قربان تو
من کز سر آزادگی، از چرخ سر پیچیدهام
دارم کنون در بندگی، سر بر خطِ فرمان تو
آشفته همچون موی تو، کار من و سامان من
سستاست همچون بخت من، عهد تو و پیمان تو
مگْذار تا از پا فتَم، ای دوست! دستم را بگیر
روی من و درگاه تو، دست من و دامان تو
گفتی که: جانانِ کهام؟ جانان من، جانان من
گفتی که: حیرانِ کهای؟ حیران تو، حیران تو
امشب اگر مرغ سحر خوانَد سرود، میخوانمش
چون بارها بَربَست لب، او در شب هجران تو
با بوسهای از آن دو لب، اکرام را اتمام کن
هرچند باشد «پارسا» شرمندهی احسان تو...
#پارسا_تویسرکانی
┄✨❊🌼❊✨┄
دلم برای دیدار تو سُر می خورد
نگاهم به ورای نگاه تو
در جاده راه می رود
چشمانت چون ستارههای شب
در آسمان قلبم می درخشد
به هر نفسی که میکشم،
به هر آهنگی که گوش می دهم
صدای واژه هایت
در وجودم رخنه می کند
عطر تنت ،
گرمای آغوشت ،
در خوابهایم
همچون افسانه ای شیرین
شمع های روشن
به مستی عشق را
روی پرده ی اتاق
به دوستت دارمی آهنگین
از لب من و تو
یه رقص بوسه در می آورد.
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلم برای دیدار تو سُر می خورد
نگاهم به ورای نگاه تو
در جاده راه می رود
چشمانت چون ستارههای شب
در آسمان قلبم می درخشد
به هر نفسی که میکشم،
به هر آهنگی که گوش می دهم
صدای واژه هایت
در وجودم رخنه می کند
عطر تنت ،
گرمای آغوشت ،
در خوابهایم
همچون افسانه ای شیرین
شمع های روشن
به مستی عشق را
روی پرده ی اتاق
به دوستت دارمی آهنگین
از لب من و تو
یه رقص بوسه در می آورد.
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
روزی به دامن تو درآویزم ای عزیز
وَز دیده اشک شوق فرو ریزم ای عزیز
شبنمصفت نشستهام اکنون به راه تو
تا بُگذری به مهر تو برخیزم ای عزیز
تا خود چه سود بخشدم این کیمیاگری
خاکِ رهت به اشکِ تَر آمیزم ای عزیز
گر در بهشت بیتو برندم، به جان تو
دوزخ شود بهشتم و بُگریزم ای عزیز
چیزی نماند از آنهمه کبر و غرور من
اینک در آستان تو ناچیزم ای عزیز
گر جان من مخالفت رأی تو کند
از جان خویش، گَرد برانگیزم ای عزیز
بی میل تو، ز عمر حذر دارم، ای عجب
با حکم تو، ز مرگ نپرهیزم ای عزیز
امّید من برآید و کامم روا شود
روزی به دامن تو درآویزم ای عزیز
از هرچه دیدنیست، دو چشم سیاه تو
آید به دیده خوش... فرحانگیزم، ای عزیز!
#احمد_ناظرزادهی_کرمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وَز دیده اشک شوق فرو ریزم ای عزیز
شبنمصفت نشستهام اکنون به راه تو
تا بُگذری به مهر تو برخیزم ای عزیز
تا خود چه سود بخشدم این کیمیاگری
خاکِ رهت به اشکِ تَر آمیزم ای عزیز
گر در بهشت بیتو برندم، به جان تو
دوزخ شود بهشتم و بُگریزم ای عزیز
چیزی نماند از آنهمه کبر و غرور من
اینک در آستان تو ناچیزم ای عزیز
گر جان من مخالفت رأی تو کند
از جان خویش، گَرد برانگیزم ای عزیز
بی میل تو، ز عمر حذر دارم، ای عجب
با حکم تو، ز مرگ نپرهیزم ای عزیز
امّید من برآید و کامم روا شود
روزی به دامن تو درآویزم ای عزیز
از هرچه دیدنیست، دو چشم سیاه تو
آید به دیده خوش... فرحانگیزم، ای عزیز!
#احمد_ناظرزادهی_کرمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
باز از هجران تو ، آشفته وُ ، طوفانی ام ...
همچنان در آتش سوزان تو ، ویرانی ام ،
بی جمال حسن تو ، روزم سیاهست و سیاه ...
با دل وزار و نزارم ، اشکم وُ ، بارانی ام ،
هیچ راهی نیست پیشم ، مات عشقم مات عشق ...
آخر خط جنونم ، در تَه وُ پایانی ام ،
سینه از داغ فراقت همچنان در اتش است ...
رهرو عشق محالم ، بی سر و سامانی ام ،
می دهم بر باد آخِر جان و سر درراه عشق ...
من نی ام از خویش آخِر ، پا به سر جانانی ام ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باز از هجران تو ، آشفته وُ ، طوفانی ام ...
همچنان در آتش سوزان تو ، ویرانی ام ،
بی جمال حسن تو ، روزم سیاهست و سیاه ...
با دل وزار و نزارم ، اشکم وُ ، بارانی ام ،
هیچ راهی نیست پیشم ، مات عشقم مات عشق ...
آخر خط جنونم ، در تَه وُ پایانی ام ،
سینه از داغ فراقت همچنان در اتش است ...
رهرو عشق محالم ، بی سر و سامانی ام ،
می دهم بر باد آخِر جان و سر درراه عشق ...
من نی ام از خویش آخِر ، پا به سر جانانی ام ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هرشب از(کوچه ی معشوقهی) خود می گذرم
به امیدی که کشد دست نوازش به سرم
سر پیری به فراموشی من خرده مگیر
سالیانی ست به دنبال خودم درسفرم
بار بستم که روم در پی سرچشمه ی نور
نور بر باغچه تابیده ومن بی خبرم
صبح با یاد تو خوشبو کنم ایوانم را
وشب ام تا دم بستر بکشان ام ، ببرم
سایه بر باغ دل انداخته گیسوی تو با
موج دیوانگی از دایره راند به درم
شب به شب یادتو چون هاله به اطراف دلم
پر زند تا بنشیند لب چشمان ترم
برق چشمان تو در واژه نگنجد به یقین
سهم من آتش عشق است وبه این مفتخرم
مرغ بی بال وپرم ، بیخودم از خود وز پای
قبل از افتادن از چشم تو باید بپرم
خواهم از دایره پاپس بکشم برگردم
تابد آنجا که نشینم لب باغ پدرم
پدرم باغ مرا داد به سیبی ، پس از آن
ساده لوحم اگر آن را به پشیزی بخرم
#محمدرضا_خدا_بندلو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به امیدی که کشد دست نوازش به سرم
سر پیری به فراموشی من خرده مگیر
سالیانی ست به دنبال خودم درسفرم
بار بستم که روم در پی سرچشمه ی نور
نور بر باغچه تابیده ومن بی خبرم
صبح با یاد تو خوشبو کنم ایوانم را
وشب ام تا دم بستر بکشان ام ، ببرم
سایه بر باغ دل انداخته گیسوی تو با
موج دیوانگی از دایره راند به درم
شب به شب یادتو چون هاله به اطراف دلم
پر زند تا بنشیند لب چشمان ترم
برق چشمان تو در واژه نگنجد به یقین
سهم من آتش عشق است وبه این مفتخرم
مرغ بی بال وپرم ، بیخودم از خود وز پای
قبل از افتادن از چشم تو باید بپرم
خواهم از دایره پاپس بکشم برگردم
تابد آنجا که نشینم لب باغ پدرم
پدرم باغ مرا داد به سیبی ، پس از آن
ساده لوحم اگر آن را به پشیزی بخرم
#محمدرضا_خدا_بندلو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلکوک کمانچه ای غزلخوان بنویس
خوش رایحه ی نسیم رقصان بنویس
از حال و هوای صبح فروردینی
در دفتر گل ، به خط باران بنویس
#شهراد_میدری
#صـبح_بـخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خوش رایحه ی نسیم رقصان بنویس
از حال و هوای صبح فروردینی
در دفتر گل ، به خط باران بنویس
#شهراد_میدری
#صـبح_بـخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زن باش...
اما محکم...
پروانگی ات را بگذار توی چمدان و درپستوی تنهایی ات پنهانش کن..
تظاهر کن به هیچ کس نیازی نداری...
روی پاهای مقدس خودت بایست
تظاهر کن دیگر مرد شده ای...
اصلا هرموجوددیگری به نظر بیا جز خودت!
می دانم سخت است..
می دانم زمین دلش می گیرد بدون تو..
بدون فرشته ای که ازخدا هدیه گرفته بود...
می دانم این رسمش نیست اما...
فعلا...تا تکلیف روشن شود...!
تا کی اش را نمی دانم...
اما...مدتی را...خودت نباش...
می دانی؟؟!
این روزها پروانه ها را
به جرم لطافتشان
میگیرند در مشت
ومچاله می کنند...
من.. از مچاله شدنت می ترسم!
نقاب بگذار بانو...
بگذار نفهمند پروانگی ات را!
حیف از زیبایی ات نیاید
اینجا تمام چشم ها کور است....
#نرگس_صرافیان (#طوفان)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اما محکم...
پروانگی ات را بگذار توی چمدان و درپستوی تنهایی ات پنهانش کن..
تظاهر کن به هیچ کس نیازی نداری...
روی پاهای مقدس خودت بایست
تظاهر کن دیگر مرد شده ای...
اصلا هرموجوددیگری به نظر بیا جز خودت!
می دانم سخت است..
می دانم زمین دلش می گیرد بدون تو..
بدون فرشته ای که ازخدا هدیه گرفته بود...
می دانم این رسمش نیست اما...
فعلا...تا تکلیف روشن شود...!
تا کی اش را نمی دانم...
اما...مدتی را...خودت نباش...
می دانی؟؟!
این روزها پروانه ها را
به جرم لطافتشان
میگیرند در مشت
ومچاله می کنند...
من.. از مچاله شدنت می ترسم!
نقاب بگذار بانو...
بگذار نفهمند پروانگی ات را!
حیف از زیبایی ات نیاید
اینجا تمام چشم ها کور است....
#نرگس_صرافیان (#طوفان)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ديــــدم تــــــو را و چــــشم مــرا آفــــــتاب زد
خورشيد رفته رفته خودش را به خواب زد
يك مشت خاك تيره و تاريك بود ماه
نور تو را گرفت و از آن پس نقـــاب زد
ديگر گلاب قمصر كاشان گلاب نيست
وقتي گلي چنان كه تويي تن به آب زد
با قيـــد و بنــد هاي زمينـــي نمـــي شود
از حسن بي حساب توحرف حساب زد
بايد قبول كرد كه تصويري از تو را
با چــارچوب واژه نـبايد به قـاب زد
#محمد_رفیعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خورشيد رفته رفته خودش را به خواب زد
يك مشت خاك تيره و تاريك بود ماه
نور تو را گرفت و از آن پس نقـــاب زد
ديگر گلاب قمصر كاشان گلاب نيست
وقتي گلي چنان كه تويي تن به آب زد
با قيـــد و بنــد هاي زمينـــي نمـــي شود
از حسن بي حساب توحرف حساب زد
بايد قبول كرد كه تصويري از تو را
با چــارچوب واژه نـبايد به قـاب زد
#محمد_رفیعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نزار قبانی رو ببین:
میگه بانو جان!
من تماموقت مشغول «عاشق تو بودن»ام.
نه عیدی،
نه مرخصیای
هیچی.
بعد دلیلشو میگه؛
«فانت جمیلة جدا، والوقت ضیق جدا»،
تو بسیار زیبایی،
و وقت بسیار تنگ است...
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میگه بانو جان!
من تماموقت مشغول «عاشق تو بودن»ام.
نه عیدی،
نه مرخصیای
هیچی.
بعد دلیلشو میگه؛
«فانت جمیلة جدا، والوقت ضیق جدا»،
تو بسیار زیبایی،
و وقت بسیار تنگ است...
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀