دیوانگیها گر چه دائم دردسر دارند
دیوانهها از حال هم امّا خبر دارند
آیینه بانو! تجربه این را نشان داده:
وقتی دعاها واقعی باشند اثر دارند
تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است
اصلاً تمام قرصها جز تو ضرر دارند
آرامش آغوش تو از چشم من انداخت
امنیتی که بیمههای معتبر دارند
«مردی» به این که عشق ده زن بوده باشی نیست
مردانِ قدرتمند، تنها «یک نفر» دارند!
ترجیح دادم لحن پُرسوزم بفهماند
کبریتهای بیخطر خیلی خطر دارند!
بهتــر! فرشته نیستم، انسانِ بیبالم
چون ساده ترکت میکنند آنان که پَر دارند
میخواهمت دیوانه جان! میخواهمت، ای کاش
نادوستانم از سرِ تو دست بردارند...
#امید_صباغ_نو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیوانهها از حال هم امّا خبر دارند
آیینه بانو! تجربه این را نشان داده:
وقتی دعاها واقعی باشند اثر دارند
تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است
اصلاً تمام قرصها جز تو ضرر دارند
آرامش آغوش تو از چشم من انداخت
امنیتی که بیمههای معتبر دارند
«مردی» به این که عشق ده زن بوده باشی نیست
مردانِ قدرتمند، تنها «یک نفر» دارند!
ترجیح دادم لحن پُرسوزم بفهماند
کبریتهای بیخطر خیلی خطر دارند!
بهتــر! فرشته نیستم، انسانِ بیبالم
چون ساده ترکت میکنند آنان که پَر دارند
میخواهمت دیوانه جان! میخواهمت، ای کاش
نادوستانم از سرِ تو دست بردارند...
#امید_صباغ_نو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
لشکر آوارهها سرباز میخواهد چه کار
شعلهی خورشید را اهواز میخواهد چه کار
چشم امید خدا هم خسته شد... موسی نوشت:
نیلِ غم در سینهها اعجاز میخواهد چه کار
صور اسرافیل تا احوال ما را دید، گفت
این جهنم باز هم آغاز میخواهد چه کار
خمرهای در مُلک رضوان مست پرسید از خدا
آدمی تا آسمان پرواز میخواهد چه کار
راندی و گفتی که رودی از شرابش میدهی
کام تلخش بادهی شیراز میخواهد چه کار
حال مستان خوب میفهمم ولی اینبار چون
سر به عقل آورده دل همراز میخواهد چه کار
شیخ اینجا در وطن جز ظلمتان چیزی نبود
ما که میسوزیم هیزم باز میخواهد چه کار
گفته بودی مرگ یکبار است و شیون نیز هم
مردگان را برزخ لجباز میخواهد چه کار
چون خماری میدهد بر باد خان مملکت
این خزر را مثل آن قفقاز میخواهد چه کار
واعظان از کوزهی این پندها آبش خورید
یک جماعت گوش کر آواز میخواهد چه کار
#الف_روشن
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شعلهی خورشید را اهواز میخواهد چه کار
چشم امید خدا هم خسته شد... موسی نوشت:
نیلِ غم در سینهها اعجاز میخواهد چه کار
صور اسرافیل تا احوال ما را دید، گفت
این جهنم باز هم آغاز میخواهد چه کار
خمرهای در مُلک رضوان مست پرسید از خدا
آدمی تا آسمان پرواز میخواهد چه کار
راندی و گفتی که رودی از شرابش میدهی
کام تلخش بادهی شیراز میخواهد چه کار
حال مستان خوب میفهمم ولی اینبار چون
سر به عقل آورده دل همراز میخواهد چه کار
شیخ اینجا در وطن جز ظلمتان چیزی نبود
ما که میسوزیم هیزم باز میخواهد چه کار
گفته بودی مرگ یکبار است و شیون نیز هم
مردگان را برزخ لجباز میخواهد چه کار
چون خماری میدهد بر باد خان مملکت
این خزر را مثل آن قفقاز میخواهد چه کار
واعظان از کوزهی این پندها آبش خورید
یک جماعت گوش کر آواز میخواهد چه کار
#الف_روشن
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از سایہهاے نادِلپسند وُ
زخمْریز ڪہ بگذرے،
بہ سڪوتے برهنہ بَرمےخورے
ڪہ در بازوانِ نَرمِ آفتاب
مےتَپد.
نگارا...!
اسمِ تُو لباسِ تَنَم خواهد بود
وقتے بَر دهانِ لذَّتم
بوسہاے بِرِشتہ از تنورِ گلوت
مےنِشانے!!!
#آرش_شاهری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زخمْریز ڪہ بگذرے،
بہ سڪوتے برهنہ بَرمےخورے
ڪہ در بازوانِ نَرمِ آفتاب
مےتَپد.
نگارا...!
اسمِ تُو لباسِ تَنَم خواهد بود
وقتے بَر دهانِ لذَّتم
بوسہاے بِرِشتہ از تنورِ گلوت
مےنِشانے!!!
#آرش_شاهری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#دلم در نجوایی رسا
#قلمِ معصوم مرا
به کوچۀ شاعران خسته
دعوت کرده است
تا در کوچه کوچۀ
احساسم
#شعرهایم را بخوانی و
در رقص خطوطی سفید
واژه های خیسم را
لمس کنی،
در کافۀ خیالم
قهوة تلخ چشم هایم را
بنوش،
می خواهم
زیر پلکهای خاکستری
خرده ریزهای #خاطرات را
به پهنای #دلتنگی
چهل تکه بدوزم
تا لباسی شود
در چشم و جانمان،
نگاه کن
#بی_خوابی غوغا می کند!
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#قلمِ معصوم مرا
به کوچۀ شاعران خسته
دعوت کرده است
تا در کوچه کوچۀ
احساسم
#شعرهایم را بخوانی و
در رقص خطوطی سفید
واژه های خیسم را
لمس کنی،
در کافۀ خیالم
قهوة تلخ چشم هایم را
بنوش،
می خواهم
زیر پلکهای خاکستری
خرده ریزهای #خاطرات را
به پهنای #دلتنگی
چهل تکه بدوزم
تا لباسی شود
در چشم و جانمان،
نگاه کن
#بی_خوابی غوغا می کند!
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
غزل ؛ شاعر ترک
شاعر تُرکم که با عشق و غــزل سـر می کنم
قصه هـای عاشقان و بــر جان دفتر می کنم
می نویـسم غصه ها و قـصه های شهرخویش
خط به خط با جمله ها هردیده را تر می کنم
گه گداری آه جانسوزم بسوزاند تمام شعرمو
گاه گاهی کنج لب یـک خنده هم در می کنم
خسته از ایاد غم چرخد به دورم این جهان
چرخ گردون میزند صحرای محشر می کنم
زندگی یعنی همان خون جگرها فصـل عشق
منتظر ماندم بیاید زندگی را باز باور می کنم
اینک هم با عشق جان می سرایم عشق خود
شوق شورم آمده ؛ عشقم یک کفتر می کنم
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
غزل ؛ شاعر ترک
شاعر تُرکم که با عشق و غــزل سـر می کنم
قصه هـای عاشقان و بــر جان دفتر می کنم
می نویـسم غصه ها و قـصه های شهرخویش
خط به خط با جمله ها هردیده را تر می کنم
گه گداری آه جانسوزم بسوزاند تمام شعرمو
گاه گاهی کنج لب یـک خنده هم در می کنم
خسته از ایاد غم چرخد به دورم این جهان
چرخ گردون میزند صحرای محشر می کنم
زندگی یعنی همان خون جگرها فصـل عشق
منتظر ماندم بیاید زندگی را باز باور می کنم
اینک هم با عشق جان می سرایم عشق خود
شوق شورم آمده ؛ عشقم یک کفتر می کنم
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در شهر خواب های پریشان ولم کنید
دیوانه ام؛ قبول شما عاقلم کنید
از عشق بی نصیبم اگر؛ دست کم مرا
در بارگاه حضرتتان، سائلم کنید
یک خوشه کم نمی شود از باغ مهرتان
سازش اگر به مهر کمی با دلم کنید
روحم اگر که قدر، به قدر ِشما نداشت
گاهی نظر به حرمت آب و گلم کنید
ما را شبی به دار فنا می کشد بقا
وقتی نظر به هستی بی حاصلم کنید
گفتید نیمهکاره ترین شعر عالمی
گفتم کرم نموده شما کاملم کنید
گفتید حق به جانب ما نیست مهربان
می آورم سجل که شما باطلم کنید
دریای پر تلاطم روحم شنیدنی است
وقتی نظر به خستگی ساحلم کنید
#زهرا_وهاب_ساقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیوانه ام؛ قبول شما عاقلم کنید
از عشق بی نصیبم اگر؛ دست کم مرا
در بارگاه حضرتتان، سائلم کنید
یک خوشه کم نمی شود از باغ مهرتان
سازش اگر به مهر کمی با دلم کنید
روحم اگر که قدر، به قدر ِشما نداشت
گاهی نظر به حرمت آب و گلم کنید
ما را شبی به دار فنا می کشد بقا
وقتی نظر به هستی بی حاصلم کنید
گفتید نیمهکاره ترین شعر عالمی
گفتم کرم نموده شما کاملم کنید
گفتید حق به جانب ما نیست مهربان
می آورم سجل که شما باطلم کنید
دریای پر تلاطم روحم شنیدنی است
وقتی نظر به خستگی ساحلم کنید
#زهرا_وهاب_ساقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلچسب بُوَد در تو گرفتار شدن
بر چشمِ شررخیزِ تو بیمار شدن
سودای لبت مرا سحرخیزم کرد
انگیزه یِ صبحِ زود بیـدار شدن!
#علی_عدالتجو
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بر چشمِ شررخیزِ تو بیمار شدن
سودای لبت مرا سحرخیزم کرد
انگیزه یِ صبحِ زود بیـدار شدن!
#علی_عدالتجو
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ماهِ نُو را گفتم:
بہ روانِ یاسمینِ من
پُرنورتَر بتاب
ڪہ ڪاڪُلزرےِ شعرم
میانِ گُلبرگهاش
بہ خواب رفتہ است!
این را تنہا من نمےگویم:
ڪہ بَعد از هر
شبانہے تارِ بارانْپوش،
رنگینْڪمان از
نگینْخانہے آسمان
حُڪم خواهد ڪَرد.
واژه پابَرجاست...
#آرش_شاهری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بہ روانِ یاسمینِ من
پُرنورتَر بتاب
ڪہ ڪاڪُلزرےِ شعرم
میانِ گُلبرگهاش
بہ خواب رفتہ است!
این را تنہا من نمےگویم:
ڪہ بَعد از هر
شبانہے تارِ بارانْپوش،
رنگینْڪمان از
نگینْخانہے آسمان
حُڪم خواهد ڪَرد.
واژه پابَرجاست...
#آرش_شاهری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هزار نکتهی باریکتر ز مو اینجاست
نه هرکه سر بتراشد قلندری داند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نه هرکه سر بتراشد قلندری داند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بس نیست که گهگاه به دیدار بیایی
ای کاش که صد بار به تکرار بیایی
تب کرده دلم از غم و اندوه جدایی
باید به پرستاری بیمار بیایی
عاشق شدن این نیست که هر بار که رفتی
در مرتبه ی بعد، به اصرار بیایی !
دلبر شده ای برده ای از دل، دلِ بیدل
دل دل نکن ای دل، که بر یار بیایی
حتی درِ این خانه اگر بسته بماند
باید بشود از سر دیوار بیایی !
تا چشم نظر تنگ، نبیند تو و من را
وقتش شده دور از همه انظار بیایی
بهتر که به همراه خیالات شبانه
در خواب من خسته به اجبار بیایی
حتی اگر آن هم نشود سهم من از تو
شعرم شو که در دفتر اشعار بیایی
#مریم_عرفان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای کاش که صد بار به تکرار بیایی
تب کرده دلم از غم و اندوه جدایی
باید به پرستاری بیمار بیایی
عاشق شدن این نیست که هر بار که رفتی
در مرتبه ی بعد، به اصرار بیایی !
دلبر شده ای برده ای از دل، دلِ بیدل
دل دل نکن ای دل، که بر یار بیایی
حتی درِ این خانه اگر بسته بماند
باید بشود از سر دیوار بیایی !
تا چشم نظر تنگ، نبیند تو و من را
وقتش شده دور از همه انظار بیایی
بهتر که به همراه خیالات شبانه
در خواب من خسته به اجبار بیایی
حتی اگر آن هم نشود سهم من از تو
شعرم شو که در دفتر اشعار بیایی
#مریم_عرفان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
موزیک ویدئو عاشقانه😍
بفرست واسه عشقت❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بفرست واسه عشقت❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی
مرا ازمن، مرا از قیدِ من بودن رها کردی
دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب
تو با زیباییات این حرفهارا نخ نما کردی
نماز عشق می خواندم،امامم حضرت دل بود
کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی
به هم نزدیک بودیم، آتش از لبهات میتابید
دلت میخواست لبهای مرا، امّا حیا کردی
من از خود نیمهای را دیده بودم "عاقل" اما تو
مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی
#محمدرضا_طاهری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرا ازمن، مرا از قیدِ من بودن رها کردی
دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب
تو با زیباییات این حرفهارا نخ نما کردی
نماز عشق می خواندم،امامم حضرت دل بود
کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی
به هم نزدیک بودیم، آتش از لبهات میتابید
دلت میخواست لبهای مرا، امّا حیا کردی
من از خود نیمهای را دیده بودم "عاقل" اما تو
مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی
#محمدرضا_طاهری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آن گونه را چگونه خداوند آفرید؟
از خاک نه، گمان کنم از قند آفرید!
آن ناز را که مثل مهی محو در تو هست
در حیرتم خدا به چه ترفند آفرید؟
از گوشهگیری منِ عاشق دلش گرفت
در گوشهی لبان تو لبخند آفرید
تا نگْسلد ز هم همهجا، وقت دوریات
نزدیک پایتخت، دماوند آفرید
تا شاعران به خال لبت پیشکش کنند
شیراز آفرید، سمرقند آفرید
شیرین من! تو را به هوایی که عاشقان
یک عمر کوه را بتراشند، آفرید
اعجاز عشق بود که بین دو قلب دور
در عرض چند ثانیه، پیوند آفرید
دل میربایی از همه، آزادی البته!
امّا مرا به جای تو دربند آفرید
انگشتها بریده شد و اعتنا نکرد
یک اشتباه، حادثهای چند آفرید...
#آرش_شفاعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از خاک نه، گمان کنم از قند آفرید!
آن ناز را که مثل مهی محو در تو هست
در حیرتم خدا به چه ترفند آفرید؟
از گوشهگیری منِ عاشق دلش گرفت
در گوشهی لبان تو لبخند آفرید
تا نگْسلد ز هم همهجا، وقت دوریات
نزدیک پایتخت، دماوند آفرید
تا شاعران به خال لبت پیشکش کنند
شیراز آفرید، سمرقند آفرید
شیرین من! تو را به هوایی که عاشقان
یک عمر کوه را بتراشند، آفرید
اعجاز عشق بود که بین دو قلب دور
در عرض چند ثانیه، پیوند آفرید
دل میربایی از همه، آزادی البته!
امّا مرا به جای تو دربند آفرید
انگشتها بریده شد و اعتنا نکرد
یک اشتباه، حادثهای چند آفرید...
#آرش_شفاعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همچون نسیم بر تن و جانم وزید و رفت
ما را چو گل دمی به سوی خود کشید و رفت
بر دفتر خیال پریشان من شبی
با کلْک عشق، خطّ تمنا کشید و رفت
در آسمان خاطرم آن اختر امید
دردا که چون شهاب طلایی دوید و رفت
بر گو، خدای را، به دیار که میدمد
آن صبح کاذبی که به شامم دمید و رفت
یاد شکیب سوز تو ای آشنا شبی
در موج عطرِ بستر من آرمید و رفت
در آفتاب لطف تو تا دیگری نشست
چون سایه عاشق تو به کنجی خزید و رفت
ترسم چو باز آیی و پرسم ز عشق خویش
گویی چو شور مستیم از سر پرید و رفت
سیمین! اگر چه رفت و تو تنها شدی ولیک
این بس که در دلت شرری آفرید و رفت
#سیمین_بهبهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ما را چو گل دمی به سوی خود کشید و رفت
بر دفتر خیال پریشان من شبی
با کلْک عشق، خطّ تمنا کشید و رفت
در آسمان خاطرم آن اختر امید
دردا که چون شهاب طلایی دوید و رفت
بر گو، خدای را، به دیار که میدمد
آن صبح کاذبی که به شامم دمید و رفت
یاد شکیب سوز تو ای آشنا شبی
در موج عطرِ بستر من آرمید و رفت
در آفتاب لطف تو تا دیگری نشست
چون سایه عاشق تو به کنجی خزید و رفت
ترسم چو باز آیی و پرسم ز عشق خویش
گویی چو شور مستیم از سر پرید و رفت
سیمین! اگر چه رفت و تو تنها شدی ولیک
این بس که در دلت شرری آفرید و رفت
#سیمین_بهبهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در این
"ج" "م" "ع" "ه"
میان قابِ افکارم
در تنهاییِ خویش
کنار پنجره #شعرهایم
ایستادهام
در حوالیِ احساسِ رنگینِ
رویاها
در هجوم بغض و آه
به تو میاندیشم
#بیا
در لا به لای ورقه های این کتاب
یکدیگر را ببوسیم
نگران آبرو نباش
باور کن
اینجا هیچکس کتاب نمی خواند.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
"ج" "م" "ع" "ه"
میان قابِ افکارم
در تنهاییِ خویش
کنار پنجره #شعرهایم
ایستادهام
در حوالیِ احساسِ رنگینِ
رویاها
در هجوم بغض و آه
به تو میاندیشم
#بیا
در لا به لای ورقه های این کتاب
یکدیگر را ببوسیم
نگران آبرو نباش
باور کن
اینجا هیچکس کتاب نمی خواند.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
بارانی و در لطافت طبعت خلاف نیست
از اهالی نوری در سپهر تیرگی ها
موج می زند در لطافت زنانه ات،
صلابت عشق
چه در تلاطم است،
روحی ناشکیبا در حبس تنت
چشمانت می خندند اما...
زهرخندی بر جورچین
به غایت ناموزون خلقت
حنجره ات
گاه چه رسا فریاد می زند
صلای تنهایی را
ندای عشق زمزمه می شود
در جای جای شعرهایت
و اینچنینی تو....
#تاسیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بارانی و در لطافت طبعت خلاف نیست
از اهالی نوری در سپهر تیرگی ها
موج می زند در لطافت زنانه ات،
صلابت عشق
چه در تلاطم است،
روحی ناشکیبا در حبس تنت
چشمانت می خندند اما...
زهرخندی بر جورچین
به غایت ناموزون خلقت
حنجره ات
گاه چه رسا فریاد می زند
صلای تنهایی را
ندای عشق زمزمه می شود
در جای جای شعرهایت
و اینچنینی تو....
#تاسیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک #شب ازجاده ی عفت به برون خواهم زد
سر به تنهایی و صحرایِ جنون خواهم زد
بی گمان ، ناله کنان ، از تن خود برخیزم
تا لبی چند ، به دریای فسون خواهم زد
پشت تصویر محبت ، همه را خواهم دید
روی رویای نجابت ، چه وُ چون خواهم زد
کمی از جا و مکان دورتَرَک ، خواهم گشت
و به سودای زمان ، چشم زبون خواهم زد
تازه و تُرد و طربناک و معطر باشم
راز دنیا چه نَهَم ؟ نامِ کنون خواهم زد
پرده ها را بزنم تک تک و #مطرب گردم
زیر و بم را ، به همآغوشیِ خون خواهم زد.
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سر به تنهایی و صحرایِ جنون خواهم زد
بی گمان ، ناله کنان ، از تن خود برخیزم
تا لبی چند ، به دریای فسون خواهم زد
پشت تصویر محبت ، همه را خواهم دید
روی رویای نجابت ، چه وُ چون خواهم زد
کمی از جا و مکان دورتَرَک ، خواهم گشت
و به سودای زمان ، چشم زبون خواهم زد
تازه و تُرد و طربناک و معطر باشم
راز دنیا چه نَهَم ؟ نامِ کنون خواهم زد
پرده ها را بزنم تک تک و #مطرب گردم
زیر و بم را ، به همآغوشیِ خون خواهم زد.
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀