💖کافه شعر💖
2.65K subscribers
4.41K photos
2.94K videos
12 files
1.05K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
دیده همه شب ز خواب خوش بردوزم
بر تن گریم چو شمع و از دل سوزم

از آرزوی خیال جان افروزم
در آرزوی خواب شبی تا روزم


#مسعود_سعد_سلمان

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زندگی را ثمری نیست
به جز مهر تو در دل داشتن
یاد زیبای تو را هر روز و هر لحظه
به خاطر داشتن

من سرا پا شوقم
شوق دیدار تو در من جاری ست
تو نباشی
به دلم هزار زخم کاری ست

در هوایت زندگی کردم و یک عمر نمی دانستی
که چگونه واژه عشق، زچشمان تو
بر روح و دلم پل میزد

حال من، حال همان قایق سرگردانی ست
که میان امواج
در پی ساحل امن می گردد
و تویی ساحل امن
برق چشمانت فانوس امید

چه سر انجام خوشی ست
با تو یکجا بودن
با تو عاشق شدن و
همیشه شیدا بودن

من کنار تو به اعجاز خدا پی بردم
وبه سال های بدون تو، حسرت خوردم

#مسعود_ثروت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌بت پرستم نکن اینگونه به سیمای خودت
قبله را کج نکنی بر رخ زیبای خودت

سجده گاهم تویی و قبله ی سیار منی
جهت قبله نما ، چهره ی دیبای خودت

مثل انجیلی و توراتی و وحی آمده ای
شده ای مذهب من با دم گیرای خودت

ساحری یا که فرستاده ای از سمت خدا
می کنی معجزه با دست مسیحای خودت


#مسعود_محمدپور

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

خوابم نمی برد
وقتی کنار تو
نشسته ام
و نفس های آرام ات را
دانه دانه می شمارم
و آن ها را مثل 
مرواریدهای کم یاب
به نخ عشق می کشم
و هر شب
گردنبندی از مهربانی
به گردنت می آویزم
چشم هایت را
باز می کنی
می خندی
خواب آلوده
دست در
گردنم می اندازی
من را به طرف
خودت می کشی
عاشقانه می بوسی
و با صدایی که هنوز
گرم خواب است
می گویی
دیوانه تو که
هنوز بیداری

#مسعود_نادری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‍ دلتنگت که می شوم
زبان شعرم باز می شود
خودکار
بی اراده من
می دود می نشیند
روی خطوط دفترم
و تو را ربط می دهد
به پاییز و باران
و گل و بوسه
تو را ربط می دهد
به نفس های من
و به حزن غم انگیز
درختان خشک باغچه
و صندلی تنهایی
که در ایوان تاب می خورد
و ثانیه های نبودنت را
یک به یک
شمارش می کند،
دلتنگت که می شوم
زبان شعرم باز می شود
و همه چیز شاعرانه است
حتی فنجان قهوه نیم خورده ات
که هنوز روی میز تراس
جا مانده

#مسعود_نادری🖊

#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در میان خیل مه رویان، دو دیده بسته ام
تو نباشی دلبر و دلدار می خواهم چه کار

هدیه ناب خدایی و چو گوهر قیمتی
ارمغان و گوهر بازار می خواهم چه کار

با رفیق و دوست درد خود نمی گویم، بِدان
من به تو دل بسته ام، غمخوار می خواهم چه کار

کاسه صبر و قرارم گشته لبریز و دگر
بی قراری و تن تب دار می خواهم چه کار

نو بهارم شد خزان و فصل پاییزم رسید
نغمه بلبل، گل و گلزار می خواهم چه کار

بعد از آن چشم انتظاری ها که فرجامی نداشت
پلک های خسته بیدار می خواهم چه کار

ای همه عشق و امیدم، مایه آرامشم
چون نداری باورم، اصرار می خواهم چه کار

در جوانی عهد و پیمانت شکستی و کنون
پیری آمد، وعده دیدار می خواهم چه کار

#مسعود_ثروت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سلامت کردم و انگار صدایم را تو نشنیدی
چرا رنج فراقت را ز رخسارم نفهمیدی

من آن جادوی چشمانت، به جان خود خریدارم
بیا و از سر لطفت، نگاهی کن، نیازارم

هوایت چون بهاران و دمادم رو به تغییر است
هوای من، ز بی مهری تو، ابری و دلگیر است

ز رفتارت همیشه ماتم و همواره سر گردان
چگونه اخم هایت، آشکار و خنده هایت را کنی پنهان

من این را خوب می دانم، که مهرم را به دل داری
لجاجت می کنی و از جفا، دست بر نمی داری

خدا داند که من غیر از تو را هرگز نمی بینم
سر سجاده عشقم، تویی محراب و آئینم

قطار عمر، روزی میرسد به مقصد آخر
نبودی همسفر بامن، نمانده فرصتی دیگر

#مسعود_ثروت
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زمستان است، چرا برفی و بارانی نمی بارد
زمین خشک است و رعیت در دلش بذری نمی کارد

هوا آلوده و بحرانی و راه نفس بسته
زگفتن ها و نشنیدن، همه فرسوده و خسته

نه ایمانی، نه وجدانی، چه شد اخلاق انسانی
چنان زخمی به جان افتاد، دریغ از راه درمانی

برای التیام درد ها، تجویزشان باشد فراموشی
طرفداران جهل اند، آمران لب به خاموشی

هزاران وعده دنیا و عقبیٰ شان، تو خالی
همه تفسیرشان از دین، سخیف و جعل و پوشالی

مگر این زندگی، جز رحمت یزدان بی همتاست
چو چشمت را بشویی از کدورت، زندگی زیباست

به اصل خویش برگردیم، به اصل آدمیزادی
سفر از این کویر خشک، به قصد آب و آبادی

زنیم بر طبل شادی و بخوانیم از دل و از جان
سرودی خوش، برای صبح آزادی و فردامان

#مسعود_ثروت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.



چقدر راه رفتن در باران را دوست دارم
من و آسمان و باران یکی می شویم
و جان فاصله ها پر می شود
از ابر سفیدی
که با هر دم و بازدم
از دهان رهگذران بی خیال پر می شود
خنده روی لب هایم جا خوش کرده
و دهانم پر از شعر و ترانه است
کاش می شد
در کوچه پس کوچه های شهر
زیر آواز بزنم
روی جدول خیابان ها راه بروم
و تمام نرگس های دخترک گلفروش را
یک جا بخرم
انگار دارم دوباره عاشق می شوم

#مسعود_نادری


.❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.


بگویم ؟
برایت بگویم
نبودنت
چه بر سر روزهای
من می آورد ؟
با لبخندم چه می کند
و چطور
آبی آسمانم را
به سردی و تاریکی
می کشاند ؟
هیچ می دانستی
آخرین بار
رنگین کمان را
با تو دیده ام

#مسعود_نادری


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

چطور باید
بفهمانم که
دوستت دارم
من به جز
یک قلب عاشق
یک دفتر شعر
و یک مشت دیوانه بازی
چیز دیگری ندارم
لابد
منتظری دنیا را
به پایت بریزم
خوب
دنیای من همین است
قلبی که به یادت
تندتر می تپد
دفتری که پر از 
شعرهای عاشقانه است
و تمام دیوانه بازی هایی
که در کنارت
به سرم می زند

#مسعود_نادری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

‍ دلتنگت که می شوم
زبان شعرم باز می شود
خودکار
بی اراده من
می دود می نشیند
روی خطوط دفترم
و تو را ربط می دهد
به پاییز و باران
و گل و بوسه
تو را ربط می دهد
به نفس های من
و به حزن غم انگیز
درختان خشک باغچه
و صندلی تنهایی
که در ایوان تاب می خورد
و ثانیه های نبودنت را
یک به یک
شمارش می کند،
دلتنگت که می شوم
زبان شعرم باز می شود
و همه چیز شاعرانه است
حتی فنجان قهوه نیم خورده ات
که هنوز روی میز تراس
جا مانده

#مسعود_نادری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

تمام ذوقم این است
شب بشود
شهر خوابیده باشد
من
به هوای صدای قدم های خاطراتت
بیدار نشسته باشم
همه ذوقم این است
بدانم جایی، در آغوش گرم شب
به خواب رفته ای
و نفس های عمیق می کشی
همه ذوقم این است
که شب بشود
و من بی دغدعه
به تو فکر کنم

#مسعود_نادری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

‍ دلتنگت که می شوم
زبان شعرم باز می شود
خودکار
بی اراده من
می دود می نشیند
روی خطوط دفترم
و تو را ربط می دهد
به پاییز و باران
و گل و بوسه
تو را ربط می دهد
به نفس های من
و به حزن غم انگیز
درختان خشک باغچه
و صندلی تنهایی
که در ایوان تاب می خورد
و ثانیه های نبودنت را
یک به یک
شمارش می کند،
دلتنگت که می شوم
زبان شعرم باز می شود
و همه چیز شاعرانه است
حتی فنجان قهوه نیم خورده ات
که هنوز روی میز تراس
جا مانده

#مسعود_نادری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در میان خیل مه رویان، دو دیده بسته ام
تو نباشی دلبر و دلدار می خواهم چه کار

هدیه ناب خدایی و چو گوهر قیمتی
ارمغان و گوهر بازار می خواهم چه کار

با رفیق و دوست درد خود نمی گویم، بِدان
من به تو دل بسته ام، غمخوار می خواهم چه کار

کاسه صبر و قرارم گشته لبریز و دگر
بی قراری و تن تب دار می خواهم چه کار

نو بهارم شد خزان و فصل پاییزم رسید
نغمه بلبل، گل و گلزار می خواهم چه کار

بعد از آن چشم انتظاری ها که فرجامی نداشت
پلک های خسته بیدار می خواهم چه کار

ای همه عشق و امیدم، مایه آرامشم
چون نداری باورم، اصرار می خواهم چه کار

در جوانی عهد و پیمانت شکستی و کنون
پیری آمد، وعده دیدار می خواهم چه کار

#مسعود_ثروت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نشستن بر لب جویی، گره بر سبزه ها بستن
هزاران آرزو در دل، ز نومیدی و غم رستن

طبیعت حال خوش دارد، همه یکسر شکوفایی
لبالب چشمه ها جاری، جهانی غرق زیبایی

شکوفه می زند بر شاخه هایی سرد و خشکیده
هوای زندگی با عطر عشق و مهر پیچیده

و این اعجاز بی همتا، پیامی در خودش دارد
چو بارانی به دشت خشکِ نومیدی، رجا بارد

نگاهی کن به افکارت، تویی خود بخت و اقبالت
هوایت را خدایی کن، بهشتی می شود حالت

چه خوش باشد که دنیا را به چشم معرفت دیدن
طراوت می دهد جان را شکفتنها و روئیدن

#مسعود_ثروت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یک روز برفی کفشهایت را به پا کردی...
توی خیابان دستهایم را رها کردی!!

از رد پاهایت تو را دنبال می کردم...
دیدم که ناگه رد پاها را "دو تا" کردی..!

یک صحنه ای دیدم که حتی گفتنش سخت است...
دستش میان دستهایت بود و "ها" کردی...

پایم چنان خشکید و بغضم در گلو وا شد
گویا مرا در آتشی سوزنده جا کردی...

رفتی ولی زخم عمیقی بر تنم مانده...
آن روز برفی خود بگو با من چه ها کردی

اکنون تمام خاطراتت مثل کابوس است
ماندم چرا در روز آخر کودتا کردی...؟

لعنت به تو...لعنت به هر برفی که می بارد...
بعد از تو در شهری که دستم را رها کردی...!

#مسعود_محمدپور

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یک روز برفی کفشهایت را به پا کردی...
توی خیابان دستهایم را رها کردی!!

از رد پاهایت تو را دنبال می کردم...
دیدم که ناگه رد پاها را "دو تا" کردی..!

یک صحنه ای دیدم که حتی گفتنش سخت است...
دستش میان دستهایت بود و "ها" کردی...

پایم چنان خشکید و بغضم در گلو وا شد
گویا مرا در آتشی سوزنده جا کردی...

رفتی ولی زخم عمیقی بر تنم مانده...
آن روز برفی خود بگو با من چه ها کردی

اکنون تمام خاطراتت مثل کابوس است
ماندم چرا در روز آخر کودتا کردی...؟

لعنت به تو...لعنت به هر برفی که می بارد...
بعد از تو در شهری که دستم را رها کردی...!

#مسعود_محمدپور

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من از خیام می گفتم تو از سعدی شیرازی
من از بهار نارنج و تو از برگای پاییزی

می گفتم از نسیم و عطر گلها و نم بارون
صدای اون چکاوک که، با عشق آواز خوش میخوند

مث یک کفتر جلدم، که آروم نگاتم من
سر شطرنج عشق تو همیشه کیش و ماتم من

وقتی که بهاری ام، چرا زمستونی میشی
واسه دلخوشیام، دشمن پنهونی میشی

خسیس عشق و لبخندی، ولی استاد لجبازی
سر قهر و جدایی ها همیشه دست و دلبازی

توی محکمه عشقت، منم محکوم و تو راضی
ولی با این همه احوال، بازم شیرین و طنازی

وقتی که بهاریم، چرا زمستونی میشی
واسه دلخوشیام دشمن پنهونی میشی

#مسعود_ثروت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀