ای نموده جسم و جان از کاینات
هست در تاریکیت آب حیات
ای همه اسرار جانان کرده فاش
بیش ازین در صورت حسّی مباش
آنچه هرگز آدمی نشنیده است
نه کسی دانسته و نه دیده است
#عطار
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هست در تاریکیت آب حیات
ای همه اسرار جانان کرده فاش
بیش ازین در صورت حسّی مباش
آنچه هرگز آدمی نشنیده است
نه کسی دانسته و نه دیده است
#عطار
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شب قدری که دَمی پیش تو ماندم خوش بود!
کامی از عمر که همراهِ تو راندم خوش بود!
در خیالم که نه پرهیز و نه پروای تو داشت
بوسهها کز لبِ نوشِ تو ستاندم خوش بود!
وآنهمه گل که نسیمانه به شکرانهی تو
چیدم از باغِ دل و بر تو فشاندم خوش بود!
به چمنزارِ غزل با نِیِ سِحرآورِ خود
وقتی آن چشمِ غزالانه چراندم خوش بود!
من چنان محوِ سخنگفتنِ گرمت بودم
که تو از هر چه که دم میزدی آندَم خوش بود!
فالی از دفترِ حافظ که برای دلِ تو
زدم و آن غزلِ ناب که خواندم خوش بود!
گر چه با ساعتِ من ثانیهها بیش نبود
ساعتی را که کنارت گذراندم خوش بود!
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کامی از عمر که همراهِ تو راندم خوش بود!
در خیالم که نه پرهیز و نه پروای تو داشت
بوسهها کز لبِ نوشِ تو ستاندم خوش بود!
وآنهمه گل که نسیمانه به شکرانهی تو
چیدم از باغِ دل و بر تو فشاندم خوش بود!
به چمنزارِ غزل با نِیِ سِحرآورِ خود
وقتی آن چشمِ غزالانه چراندم خوش بود!
من چنان محوِ سخنگفتنِ گرمت بودم
که تو از هر چه که دم میزدی آندَم خوش بود!
فالی از دفترِ حافظ که برای دلِ تو
زدم و آن غزلِ ناب که خواندم خوش بود!
گر چه با ساعتِ من ثانیهها بیش نبود
ساعتی را که کنارت گذراندم خوش بود!
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بندی از سلسله عشق به پایم کردی
بعد از آن با دل بیمار رهایم کردی
پر کشیدم سویت آن گاه که با یک نظرت
در گذرگاه خود از دور صدایم کردی
لحظه ای روی تو را دیدم و مدهوش شدم
روح وار از قفس جسم جدایم کردی
آمدم تا سر خود را بنهم بر قدمت
ولی از سرزنش انگشت نمایم کردی
بیشتر گفتی و مهرت به دلم بیش نشست
هر چه مجروح تر از تیر جفایم کردی
گفتی این دست محال است به دستت برسد
پس چرا این همه محتاج شفایم کردی
در شب تیره حرمان به خیال لب خود
مست از آن نوش خوش هوشربایم کردی
تا مگر از تو رسد بوی خوشی وقت سحر
صبحها هم نفس باد صبایم کردی
عمر من نقش بر آب است در این عشق و تو نیز
خوب در حسرت این کار فنایم کردی
#مهدی_رستگاری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بعد از آن با دل بیمار رهایم کردی
پر کشیدم سویت آن گاه که با یک نظرت
در گذرگاه خود از دور صدایم کردی
لحظه ای روی تو را دیدم و مدهوش شدم
روح وار از قفس جسم جدایم کردی
آمدم تا سر خود را بنهم بر قدمت
ولی از سرزنش انگشت نمایم کردی
بیشتر گفتی و مهرت به دلم بیش نشست
هر چه مجروح تر از تیر جفایم کردی
گفتی این دست محال است به دستت برسد
پس چرا این همه محتاج شفایم کردی
در شب تیره حرمان به خیال لب خود
مست از آن نوش خوش هوشربایم کردی
تا مگر از تو رسد بوی خوشی وقت سحر
صبحها هم نفس باد صبایم کردی
عمر من نقش بر آب است در این عشق و تو نیز
خوب در حسرت این کار فنایم کردی
#مهدی_رستگاری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
امروز هم قدم زنان
سرگردان و حیران
گذر کردم از تمام پیاده روهای دلتنگی
با همه تنهایی ام
غرق در افکاری پریشان
با گونه هایی خیس
از خیال و رویای تو
رسیدم به بن بست بی کسی هایم
به همان کوچه ایی که
هر روز
غروب به غروب
در انزوای خویش
آمدنت را به انتظار می نشینم
هم آنجایی که
سرمای نبودنت
به جانم زخم می زند
نمی دانم چند روز دیگر
تا کی؟
تا چه زمانی؟
با گوش دادن به صدایت
و با دیدن عکس هایت
می توانم دوام بیاورم
این همه نداشتنت را.....
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سرگردان و حیران
گذر کردم از تمام پیاده روهای دلتنگی
با همه تنهایی ام
غرق در افکاری پریشان
با گونه هایی خیس
از خیال و رویای تو
رسیدم به بن بست بی کسی هایم
به همان کوچه ایی که
هر روز
غروب به غروب
در انزوای خویش
آمدنت را به انتظار می نشینم
هم آنجایی که
سرمای نبودنت
به جانم زخم می زند
نمی دانم چند روز دیگر
تا کی؟
تا چه زمانی؟
با گوش دادن به صدایت
و با دیدن عکس هایت
می توانم دوام بیاورم
این همه نداشتنت را.....
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شکاف آیا دلیلش چیست وقتی خانه در دارد
کسی باید که از این راز کعبه پرده بردارد
.
به دنبال چه می گردند گرد کعبه حاجی ها
به غیر از آن شکاف حیدری چیزی مگر دارد ؟
.
علی را هر کسی دیده است گویا کعبه را دیده
شکافی کعبه دارد که علی بر تیغ و سر دارد
.
لباس کعبه را هر سال گیرم نو کنند اما
لباس نو به زخم کهنه ی او کی اثر دارد ؟
.
دهان کعبه را با نقره پر کردند ، می دانند
که از اسرار صاحبخانه و مهمان خبر دارد
.
من از جهل عرب حیران که شق الکعبه را دیده
و از پیغمبر خود خواهش شق القمر دارد
.
بیا و سنگ حیدر را بزن بر سینه ای حاجی
که والله از حجر بوسی ثوابی بیشتر دارد
.
علی را این و آن نون لنا خواندند و فهمیدم
چرا عمری ست مولا با خودش تیغ دو سر دارد
#محمدحسین_ملکیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کسی باید که از این راز کعبه پرده بردارد
.
به دنبال چه می گردند گرد کعبه حاجی ها
به غیر از آن شکاف حیدری چیزی مگر دارد ؟
.
علی را هر کسی دیده است گویا کعبه را دیده
شکافی کعبه دارد که علی بر تیغ و سر دارد
.
لباس کعبه را هر سال گیرم نو کنند اما
لباس نو به زخم کهنه ی او کی اثر دارد ؟
.
دهان کعبه را با نقره پر کردند ، می دانند
که از اسرار صاحبخانه و مهمان خبر دارد
.
من از جهل عرب حیران که شق الکعبه را دیده
و از پیغمبر خود خواهش شق القمر دارد
.
بیا و سنگ حیدر را بزن بر سینه ای حاجی
که والله از حجر بوسی ثوابی بیشتر دارد
.
علی را این و آن نون لنا خواندند و فهمیدم
چرا عمری ست مولا با خودش تیغ دو سر دارد
#محمدحسین_ملکیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به آسانی شدم عاشق از آن آسانترم آسان
چه درسی میدهدبردل جدایهای بی پایان
فراز صد فرودم جان به کام آتش مجنون
بسوزد سرو رویایم؛ نیامد قطره ای باران
زبی بارانی بختم شدم صحرای خشکیده
نمیاید دگر حتی سواری سوی این دوران
بفریادی سخن دارم چو بگشاید گلویم را
بطوفان میرود شعرم بتاراجم کند عریان
غم فرسوده ی درمن میان درد جانسوزم
سیه بختی تقدیرم زند بر قلب من پیکان
ستم دیدم؛ گنه دارم؛ مگر یارب گنه کارم
کنون افتاده در بستر نمیفهمی مرا یزدان
فلک بد میکند کوکم خدا متروک متروکم
ترک خوردم نمبینی ؛ مرا پردازشم گردان
کلام آخرم سلطان ؛ منم ٱن لیلی بی کس
بدلتنگی تنهایم؛ چه دردی میدهد جولان
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به آسانی شدم عاشق از آن آسانترم آسان
چه درسی میدهدبردل جدایهای بی پایان
فراز صد فرودم جان به کام آتش مجنون
بسوزد سرو رویایم؛ نیامد قطره ای باران
زبی بارانی بختم شدم صحرای خشکیده
نمیاید دگر حتی سواری سوی این دوران
بفریادی سخن دارم چو بگشاید گلویم را
بطوفان میرود شعرم بتاراجم کند عریان
غم فرسوده ی درمن میان درد جانسوزم
سیه بختی تقدیرم زند بر قلب من پیکان
ستم دیدم؛ گنه دارم؛ مگر یارب گنه کارم
کنون افتاده در بستر نمیفهمی مرا یزدان
فلک بد میکند کوکم خدا متروک متروکم
ترک خوردم نمبینی ؛ مرا پردازشم گردان
کلام آخرم سلطان ؛ منم ٱن لیلی بی کس
بدلتنگی تنهایم؛ چه دردی میدهد جولان
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
باد در نیمهشب
بهآرامی به پنجرهام میخورَد
رگبارِ باران
بهآرامی ازسقفِ اتاقکم چکه میکند
رؤیای نیکبختیام
بهسانِ باد در قلبم سرگردان است
نسیمِ نگاهت
بهسانِ قطرههای باران
بهآرامی وجودم را در برمیگیرد
#فریدریش_نیچه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باد در نیمهشب
بهآرامی به پنجرهام میخورَد
رگبارِ باران
بهآرامی ازسقفِ اتاقکم چکه میکند
رؤیای نیکبختیام
بهسانِ باد در قلبم سرگردان است
نسیمِ نگاهت
بهسانِ قطرههای باران
بهآرامی وجودم را در برمیگیرد
#فریدریش_نیچه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عشقی را می پرستم
دور اما نزدیک ست به من
در رویا و خیال
با او در عاشقانه هایم عشق بازی می کنم
نسیم حضورش
هر روز با لمس دستان مهربانش
میان گیسوانم می پیچد
با چشمان و نگاه مخملینش
قلبم را نوازش می دهد
ملودی نگاهش را همنوا می کند با نگاه بارانی ام
دستانش را به من می دهد
قلبش را به من می سپارد
و من به شوق داشتنش
همراه با چکاوک های عاشق
آوازی سر می دهم از عشق
برای ستایش بودنش
سهم من از او
همین خیال و رویا ست
و برای من کافیست
که تمام جانم شود
زیرا این عشق ست
که درد را از کالبد تنم دور می کند ....
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دور اما نزدیک ست به من
در رویا و خیال
با او در عاشقانه هایم عشق بازی می کنم
نسیم حضورش
هر روز با لمس دستان مهربانش
میان گیسوانم می پیچد
با چشمان و نگاه مخملینش
قلبم را نوازش می دهد
ملودی نگاهش را همنوا می کند با نگاه بارانی ام
دستانش را به من می دهد
قلبش را به من می سپارد
و من به شوق داشتنش
همراه با چکاوک های عاشق
آوازی سر می دهم از عشق
برای ستایش بودنش
سهم من از او
همین خیال و رویا ست
و برای من کافیست
که تمام جانم شود
زیرا این عشق ست
که درد را از کالبد تنم دور می کند ....
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نفس بكش
عميق، آرام، شادمان!
بگو غم رد شود
كه قلبت
آرامگاه اندوه نيست
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عميق، آرام، شادمان!
بگو غم رد شود
كه قلبت
آرامگاه اندوه نيست
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شاه نشین قلبم
پایت را گذاشتی به شب نشینی دلم
روحم را پروراندی با عاشقانه هایت
روحم سرک ڪشید به
خاڪستری ترین قله ی پاییزی
به اقیانوس های بلند،
به ڪهڪشان های پر رمز و راز...
چشم خسته و تهی ام را
در نگاهت پروراندی با عطر وجودت
و در بارش باران بر گونه هایم
خشڪاندی این غم درون را،
و در ڪمینگاه گل های نیلوفر
از جنس شڪوفه های بهاری
در خزان عاشقانه ای شیرین..
آبی ترین رویای واقعی ام را شڪار ڪردی
قلبم رانقاشی ڪردی با رنگ ارغوانی
آسمان ڪویری دلم را
مهمان خلوت خانه قلب مهربانت ڪردی...
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شاه نشین قلبم
پایت را گذاشتی به شب نشینی دلم
روحم را پروراندی با عاشقانه هایت
روحم سرک ڪشید به
خاڪستری ترین قله ی پاییزی
به اقیانوس های بلند،
به ڪهڪشان های پر رمز و راز...
چشم خسته و تهی ام را
در نگاهت پروراندی با عطر وجودت
و در بارش باران بر گونه هایم
خشڪاندی این غم درون را،
و در ڪمینگاه گل های نیلوفر
از جنس شڪوفه های بهاری
در خزان عاشقانه ای شیرین..
آبی ترین رویای واقعی ام را شڪار ڪردی
قلبم رانقاشی ڪردی با رنگ ارغوانی
آسمان ڪویری دلم را
مهمان خلوت خانه قلب مهربانت ڪردی...
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
دریچه ی شکستهی روحم را
در مسیر نور و دستان پر سخاوت باران
گشودهام
غرق در زمان و احتمال آمدنت
هر یکشنبه
برای شکرگزاری و شفای زخمهای قلبم
به کلیسا میآیم
با دکمه جا مانده از پیراهنت
سرم را در آغوشم میگیرم به تو فکر میکنم
تظاهر میکنم حالم خوب است
برای اندوهم واژهای نیست..
«خوردن یک سیب و این همه تاوان»؟!
#نسیم_دادستان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دریچه ی شکستهی روحم را
در مسیر نور و دستان پر سخاوت باران
گشودهام
غرق در زمان و احتمال آمدنت
هر یکشنبه
برای شکرگزاری و شفای زخمهای قلبم
به کلیسا میآیم
با دکمه جا مانده از پیراهنت
سرم را در آغوشم میگیرم به تو فکر میکنم
تظاهر میکنم حالم خوب است
برای اندوهم واژهای نیست..
«خوردن یک سیب و این همه تاوان»؟!
#نسیم_دادستان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلــشاد از اینـم کـه امـشب خبـر اینجـاست
یک عـاشق دیوانه ی بی پا و سر اینجاست
شــوری به ســر و حـال دلـش بـاز پریشــان
اهی کـه کـنـد از غــم دلـدار اثـر اینجـاست
صـد واژه بـه رقـص آمـده از شــوق نــگارم
یک شاعردلسوخته ی خـون جگر اینجاست
آن عــاشـق رســوا که ز کــف داده قــرارش
باچهره ی شادان وسمین تاسحر اینجـاست
ای کاش بــدانــد کــه گــدای ســـر کـــویش
دلمـرده ی بـیمار غـمش محتضـر اینجـاست
یک عمـر به سـودای رخـش گر به فـنا رفت
دلباخـته ای منتـظرش ، پشت در اینجاست
یـا رب کــه بـدانـد ، مـه دردانـــه ام امـشب
دلـداده ی او بــا نـگه و چشـم تر اینجاست
ناصح هـمه شب تا به سحر دیده به ره بود
چون داشت امیدی که مسیر قمر اینجاست
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک عـاشق دیوانه ی بی پا و سر اینجاست
شــوری به ســر و حـال دلـش بـاز پریشــان
اهی کـه کـنـد از غــم دلـدار اثـر اینجـاست
صـد واژه بـه رقـص آمـده از شــوق نــگارم
یک شاعردلسوخته ی خـون جگر اینجاست
آن عــاشـق رســوا که ز کــف داده قــرارش
باچهره ی شادان وسمین تاسحر اینجـاست
ای کاش بــدانــد کــه گــدای ســـر کـــویش
دلمـرده ی بـیمار غـمش محتضـر اینجـاست
یک عمـر به سـودای رخـش گر به فـنا رفت
دلباخـته ای منتـظرش ، پشت در اینجاست
یـا رب کــه بـدانـد ، مـه دردانـــه ام امـشب
دلـداده ی او بــا نـگه و چشـم تر اینجاست
ناصح هـمه شب تا به سحر دیده به ره بود
چون داشت امیدی که مسیر قمر اینجاست
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلم برای کسی تنگ است
که آفتاب صداقت را
به میهمانی گلهای باغ میآورد
و گیسوان بلندش را به بادها میداد
و دستهای سپیدش را
به آب میبخشید
دلم برای کسی تنگ است
که چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریای واژگون میدوخت
و شعرهای خوشی چون پرندهها میخواند
دلم برای کسی تنگ است
که همچو کودک معصومی
دلش برای دلم میسوخت
و مهربانی را نثار من میکرد
دلم برای کسی تنگ است
که تا شمالترین شمال با من رفت
و در جنوبترین جنوب با من بود
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
کسی که...
دگر کافیست
#حمید_مصدق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که آفتاب صداقت را
به میهمانی گلهای باغ میآورد
و گیسوان بلندش را به بادها میداد
و دستهای سپیدش را
به آب میبخشید
دلم برای کسی تنگ است
که چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریای واژگون میدوخت
و شعرهای خوشی چون پرندهها میخواند
دلم برای کسی تنگ است
که همچو کودک معصومی
دلش برای دلم میسوخت
و مهربانی را نثار من میکرد
دلم برای کسی تنگ است
که تا شمالترین شمال با من رفت
و در جنوبترین جنوب با من بود
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
کسی که...
دگر کافیست
#حمید_مصدق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چشم تو تا بنشیند به کمینم کافیست
خویش را صید نگاه تو ببینم کافیست
عکسی از چشم تو در کنج اتاقم قاب است
اینکه با چشم سیاه تو قرینم کافیست
باغی از غنچه وگل روی لبانت داری
من از این باغ اگر بوسه بچینم کافیست
من از این عالم بی مهر نخواهم چیزی
دردلت خانه امنی بگزینم کافیست
در دل ظلمت شبهای پراز تنهایی
روی زیبای تو ای ماهترینم کافیست
تو فقط قول بده پیش دلم می آیی
تا ابد منتظرت هم بنشینم کافیست
سجده کردم به تو و چشم تو ای زیبایم
بشود چشم تو هم قبله و دینم کافیست
کاش در گرمی آغوش تو خوابم ببرد
بکشی دست به چشمان غمینم کافیست
#شیدا_التیام
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خویش را صید نگاه تو ببینم کافیست
عکسی از چشم تو در کنج اتاقم قاب است
اینکه با چشم سیاه تو قرینم کافیست
باغی از غنچه وگل روی لبانت داری
من از این باغ اگر بوسه بچینم کافیست
من از این عالم بی مهر نخواهم چیزی
دردلت خانه امنی بگزینم کافیست
در دل ظلمت شبهای پراز تنهایی
روی زیبای تو ای ماهترینم کافیست
تو فقط قول بده پیش دلم می آیی
تا ابد منتظرت هم بنشینم کافیست
سجده کردم به تو و چشم تو ای زیبایم
بشود چشم تو هم قبله و دینم کافیست
کاش در گرمی آغوش تو خوابم ببرد
بکشی دست به چشمان غمینم کافیست
#شیدا_التیام
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀