💖کافه شعر💖
2.27K subscribers
4.26K photos
2.78K videos
11 files
923 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
نه چون پیغمبرانت لایق تعریف و تحسینم
که چون جادوگران، شایسته‌ی دشنام و نفرینم

مرا آمیزه‌ای از تیرگی و روشنی خواندی
که هم‌بال ملائک یا که هم‌راز شیاطینم

مرا مصداق رنج آیه‌های «فی کَبَد» دیدی
شکستی، سوختی، این‌گونه کوشیدی به تسکینم!

نشاندی در کنار شعر و با اندوه پروردی
به من گفتی که دور از عاشقی، همواره بنشینم

شکسته خواستی این «شیشه‌ای‌گلدانِ کوچک» را
پس از آن سخت شد چون کوه‌ها، این «قلب» سنگینم

به نانِ تلخ عادت دادی و با گریه آغشتی
بُریدی از تمام آرزوهای نخستینم

مرا که حاصل جبر توأم، رحمت نخواهی کرد
من آن زهرم که مِهرت هم نخواهد کرد شیرینم

نه گوشی را برای حرف‌هایم آفریدی تو
نه چشمی را برای دیدنم: تنهای دیرینم...

#علی_کاملی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
"رقص در آتش"

با منِ پروانه خو از وحشت آتش مگو
من که دارم در دلم مُردن در آتش
آرزو!

سوختن آیین من باشد به دلداریِ شمع
شعله کن، پَروا مکن، من ایستادم پیش ِرو

از ازَل در پیله ام خواب و خیالی داشتم
تا بسوزم بر سر شمعی بدونِ گفت و گو

رقص در آتش نمودن ،بازی ِ پروانه هاست
غیر از این از من مَخواه و غیر از آن از من مَجو

گر نَسوزم قصّه ی عشقم بمانَد بی اثر
میروَد افسانه ام سینه به سینه، کو به کو

پیله یِ شعرش #سپهر ،اندر هوای تو شکافت
مینمایی بعد ِ من خاکسترم را جستجو !!

#سپهرRoohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


وسوسه دارم به نوشتن از تو
غزل غزل واژه از جوهر قلمم سرریز شود
تپش قلبت نوازش وارانه و دلنواز
غرور چشمانت را مست کند
خنده هایم منحنی لبخندت را
به رویای نزدیک ببرد
دوستت دارمهایم زبان لکنت تو را
به آوایی شیرین بنوازد
وسوسه دارم به نوشتن از تو
عاشقانه هایم از جهان درونم پر بگیرد
پرندگان شاد در کنارت آواز بخوانند
نگاهم در چشمانت
چون گل ارغوان و رز
به رنگ عشق درآید
وسوسه دارم به نوشتن از تو
نور نامت زیبایی کلامم را آراسته کند
شور و ابیات شیرینم
در هر نجوا دوستت دارمی شود
برای به ابد بودنمان...

#ثریا_شجاعی_اصل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بی خـود از خـود شـدم و باز رهـایم کردی
از هـیـاهـــوی غــریبــانـه  جـدایــم کـردی

رشـتـه ی وصـل بـریدی  ز جـهانـم هـر دم
کـوهـی از غــم شدم و درد عـطایـم کردی

شعلـه ی عشـق دلم برد به صحرای جنـون
غل و زنجیر چو مجنـون،تو به پایم کردی

مـن که در گوش فلک نـاله ی مستـانه زدم
از پـس پــرده ی غــم از چـه صدایم کردی

از خــدا می طلبـم تــا بـه وصــالت بــرسم
مـست آن لعــل لــب و غــرق بـلایـم کـردی

من که درکلبه ی غم رو به خدا بودم وبس
تو به یک غمزه ی خود سر به هوایم کردی

غم عالم به سرم ریخت زهجران تـو مست
نــه طبـیبم شــدی آخـــر، نـه دوایـم کـردی

نـاصـح از داغ فـراقت شـده رسوای جهـان
ســر به زانـوی غـم  انگشت نـمایـم کــردی

#علی_فعله_گری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در خواب دیدم دلبر دُر دانه‌ات بودم
شمعِ فروزان بودی و پروانه‌ات بودم

با شـانه‌هـای بیقرار و لشگر اشـکم
در پیچ و تاب انحنای شانه‌ات بودم

در خواب دیدم نیمه شب در حالت مستی
با جان و دل لب بر لب پیمانه‌ات بودم

مهمان نوازی را به جـا آورده بـودی تو
ناخوانده مهمانی به کنج خانه‌ات بودم

در خواب دیدم نیت صیاد چشمت را
صیدانه‌ی بی بند و دام و دانه‌ات بودم

آبـادی‌ دسـتت پناهم بود، جانم بود
سقف فـرو افتـاده‌ و ویـرانه‌ات بودم

شیرین‌ترین لیلای دوران بودی و من هم
مـجنون‌ترین فـرهـادِ، در افسانه‌ات بـودم

#مجتبی_خوش_زبان‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و صبح یعنی اشتیـاقِ پنهانِ من وقتی چشم هایَم
در دریایِ چشم هایـَت غرق شده و روزش را لبخند میزند

صبح یعنی تویی چسبیده به عشق
و لحظه هایی که با بویِ زندگی میگـذرد

صبح یعنی عشقی مملو از تو


#بهاره_حصاری
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دو چشمت از عسل لبریز و لب هایت شکر دارد
بیا هرچند می گویند شیرینی ضرر دارد

زدم دل را به حافظ دیدم او امشب برای من
«لبش می بوسم و در می کشم می» در نظر دارد


اگر چه مثل نرگس نیست چشمش سخت بیمار است
کمر چون مو ندارد او ولی مو تا کمر دارد

لبش شیرین و حرفش تلخ و چشمش مست و قلبش سنگ
درشت و نرم را آمیخته با خیر و شر دارد

به یاد اولین بیت از کتاب خواجه افتادم
شروع عشق آسان است بعدش دردسر دارد...


#بهمن‌صباغ‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای  شکر خندِ تو چون مرهم و اخمِ تو دوا
دلِ بیمارِ من‌ ای دوست کجا و تو کجا

در پی صید تو بودم ولی از بخت بدم؛
تیرم از لحظه ی اول، به خطا رفت خطا

مثل فریادِ سکوتی که به هر در بزند
از من‌ لال به گوشت نرسد هیچ صدا

خوفم این است که در بستر طوفانی یاس
لحظه ای از سر احسان نچشانیم رجا

منم آوازه به دریوزگی از سفره ی تو
ای تو در هر دو جهان شهره به دریای سخا

پای اندیشه من راه به کوی تو نبرد
دست کوتاه دلم را به چه کاراست عصا

تشت رسوایی ام از بام فتاده ست بگو
راز دل را چه نیاز است پس از این به خفا

غرق‌‌‌‌در عشق تو میشد دل دیوانه اگر
قدر یک ماهی بی تاب بلد بود شنا.....

#زهرا_وهاب_ساقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیو

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه سازم که سوی تو راهی ندارم
کجایی که جز تو پناهی ندارم

چگونه کشم بار هجرت چو کوهی
که من طاقت برگ کاهی ندارم

وصال تو یکدم به دستم نیاید
که سرمایه و دستگاهی ندارم


#عطار

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
غمی درسینه‌ام افتاده درمانی ندارد
جگر از ماتمم خون است و دل، جانی ندارد

طناب دار بر گردن نشیند، آرزو چیست؟!!
پریشانم که امّیدی به سامانی ندارد

بمی آواره‌ام، بر خشت‌هایم ناله افتاد
همان ارگی ست احوالم که ایوانی ندارد

شده لبریز از خون شیشه‌های صبر، بشکن
که گرزت روزگار سنگ... گردانی ندارد

نترسی از عدالت... حکم قاضی را شنیدم؛
شکستن‌های دنیا هیچ تاوانی ندارد

بیا با گردنم یاری کن از بیخش ببرّان
مناری خسته بر دوش است جنبانی ندارد

رهایم کرده‌ای در شعله‌های درد آخر
بسوزانم، کبابم طعم بریانی ندارد

غبار دوده‌هایم بر زمینم سایه انداخت
جهانم ابری اما هیچ بارانی ندارد

کفن‌پوشانیم عید است و بهمن‌ها بهارم
ولی یلدایم، این پاییز پایانی ندارد

خوشا بر زاهدان از خیر امروزت گذشتند
به فردا روشنی افسوس! ایمانی ندارد

#الف_روشن

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
باشد  شکوه عشق ،  در رقص انسانها
در ساحل دریا ، در شعر بارانها

آن که نداند عشق ،  چون باِغ بی سرو است
عاری ز رنگ و بو ، عاری ز  سامانها

دنیا پر از درد و  جنگ و ستم باشد
این فتنه ها برجاست ، در عصر و دورانها

از بس که کوشیدند در مرگ باورها
نفرت شده جاری در عمق شریانها

آنان که میگیرند از مردمان جان را
روزی زند دنیا  بر پیکر آنها

دریای مواجیست  این روزگار سرد
آسوده کی باشیم از قهر طوفانها

بالندگی باید از  سر کنیم آغاز
در فصل روییدن ، در مهر دامانها

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آواز عاشقانه ما، در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا، در گلو شکست

دیگر دلم هوای سرودن، نمی کند
تنها بهانه دل ما، در گلو شکست

سربسته ماند بغض گره خورده، در دلم
آن گریه های عقده گشا، در گلو شکست

ای داد، کس به داغ دل باغ، دل نداد
ای وای، های های عزا، در گلو شکست

آن روزهای خوب، که دیدیم خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها، در گلو شکست

بادا، مباد گشت و مبادا، به باد رفت
آیا، ز یاد رفت و چرا، در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم، ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا، در گلو شکست

تا آمدم که با تو، خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا...در گلو شکست


🖌#قیصر_امین_پور

🎙#رضا_ماد



❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چشمَم بہ در
خُشڪید وُ
بارانِ دلتنگے
سِقط ڪَرد
بِداهہ‌اَم را.

فقیرِ واژه منم
ڪہ ندارَمَت!

دلْ‌بےقرار
ڪنارِ جاےِ خالےاَت
ایستاده‌اَم
وَ خنده‌ے نامت را
سخت دلتنگم

اِےْ تُو ڪہ
دستِ واژگانم را
مےگیرے وُ
بہ خلوتِ شورها وُ
شعرها مےبَرے!
یڪ‌ْبار
براے همیشہ
نیامدن را
تُو توضیح بِدِه،
وَ نرفتن را
از من بپرس!


#آرش_شاهری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نام به بردم شبی روی توام آمد به یاد
ذکر شب کردم دل از مه با سر زلفت فتاد

دیده چون نقش صنوبر بست با خود در خیال
قدت آمد پیش چشم و در برابر ایستاد

گر نمائی با دو دال زلف وفد چون الف
هر کجا در عشق مظلومیت باید از تو داد

دور باد از دال زلفت دست ما سودانیان
تاکسی انگشت بر حرف نو نتواند نهاد

گفته بودی چون کنی یادم شود درد نو کم
تا چنین کردم که گفتی آن زیادت شد زیاد

بود در عشقت مراد دیده و دل خون شدن
هر دو را الحمدلله در کنارست این مراد

تا بدوزد با خیالت دیدهٔ گریان کمال
یک به یک دوشینه سوزنهای مژگان آب داد

#کمال_خجندی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
الهی ای کامکاری که دل دوستان در کنف توحید توست
و ای کارگزاری که جان بندگان در صدف تقدیر توست،

ای قهاری که کس را به تو حیلت نیست،
ای جباری که گردنکشان را با تو روی مقاومت نیست

نگاه دار تا پریشان نشویم و در راه آر تا سرگردان نشویم.


#خواجه_عبدالله_انصاری
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
باید ﺷﻌﺮﯼ ﺗﺎﺯﻩ ﮔﻔﺖ ..
ﺁﻫﻨﮕﯽ ﺗﺎﺯﻩ ﻧﻮﺍﺧﺖ ...

ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﭼﻮﺑﯽ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻍﻫﺎ ﺭﺍ ...
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎیﻣﺎﻥ ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﻧﺪ ‌...
ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ...


ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﻮ ﺳﺎﺧﺖ ...!


ﻫﯿﭻ ﺑﺎﺩﯼ ...
ﻻﻧﻪﯼ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ...
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﺮﺟﺎﯾﺶﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺭﺩ ...!


#رسول_یونان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀