This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هایده همه حرفا رو زده بود
آخه تا به کی آروم بشینیم؟
حسرت بکشیم گریه ببینیم؟
ای زن تنها مرد آواره
وطن دل توست شده صد پاره
پاشو کاری کن فکر چاره باش
فکر این دل پاره پاره باش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آخه تا به کی آروم بشینیم؟
حسرت بکشیم گریه ببینیم؟
ای زن تنها مرد آواره
وطن دل توست شده صد پاره
پاشو کاری کن فکر چاره باش
فکر این دل پاره پاره باش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چنان با خنده می آیی که دل فکر فغان دارد
نمیــدانــی مگـــر بانــو نگــاهت صـد زبــان دارد
شبیــه جلــــوه ی مهــتاب بـــــودی و نمیــدیدم
که مثلت را خــــداونــدم فقط در آسمــان دارد
تصــور کن شبـــی را من کــــنارت بـاز بنشینم
چون آن صیادِ بی رحمم که تیری در کمان دارد
از آنجـــایی که بــامن داشـــتی صــد راز پنهانی
یقین دارم تو هم چون من دلت میلِ بیان دارد
در این دنیـــا بــرادر با بــرادر سخت می ماند
تحمـــل کن مـــرا در روزگــاری که خـــزان دارد
مــرا هــر روز دعــوت کن به دیـدارِ تو می آیم
دلِ دیـــوانه ام هـــر روز رویایـــی عیــــــان دارد
در آغـــوشم بگیـــر ای آشنـــای صــــبحِ دیروزم
تو آن دلــدارِ زیبایــــی، که قلبــی مهربان دارد
مرا دلبسته ات کردی و گفتی عاشقم هستی
خدا را شُکــر میگـــویم عدالت در جهـــان دارد
#محرم_زمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نمیــدانــی مگـــر بانــو نگــاهت صـد زبــان دارد
شبیــه جلــــوه ی مهــتاب بـــــودی و نمیــدیدم
که مثلت را خــــداونــدم فقط در آسمــان دارد
تصــور کن شبـــی را من کــــنارت بـاز بنشینم
چون آن صیادِ بی رحمم که تیری در کمان دارد
از آنجـــایی که بــامن داشـــتی صــد راز پنهانی
یقین دارم تو هم چون من دلت میلِ بیان دارد
در این دنیـــا بــرادر با بــرادر سخت می ماند
تحمـــل کن مـــرا در روزگــاری که خـــزان دارد
مــرا هــر روز دعــوت کن به دیـدارِ تو می آیم
دلِ دیـــوانه ام هـــر روز رویایـــی عیــــــان دارد
در آغـــوشم بگیـــر ای آشنـــای صــــبحِ دیروزم
تو آن دلــدارِ زیبایــــی، که قلبــی مهربان دارد
مرا دلبسته ات کردی و گفتی عاشقم هستی
خدا را شُکــر میگـــویم عدالت در جهـــان دارد
#محرم_زمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عبور گندم از زمستان
ایستاده
ابر و
باد و
ماه و
خورشید و فلک، از کار
زیر این برف شبانگاهی
بدتر از کژدم
میگزد سرمای دِیماهی.
کرده موجِ برکه در یخْ برف
دست و پای خویشتن را گم
زیر صد فرسنگ برف
اما،
در عبور است از زمستان، دانهی گندم.
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ایستاده
ابر و
باد و
ماه و
خورشید و فلک، از کار
زیر این برف شبانگاهی
بدتر از کژدم
میگزد سرمای دِیماهی.
کرده موجِ برکه در یخْ برف
دست و پای خویشتن را گم
زیر صد فرسنگ برف
اما،
در عبور است از زمستان، دانهی گندم.
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صورت قاب عکس من غصه نخور بجای من
خنجر زخم این فلک خفته درون پـــای من
قطره به قطره تا کجا آب شدم درون خود
بختک تخت کوچکم ؛ وسعت ارتقای من
قابک مهربان چرا بغض نشسته در دلت
سنگ صبور حال من گریه نکن برای من
قافیه دار شعر من شور و شرر به پا بکن
سایه ی زندگانی ام ؛ تا به کجا بقای من
آینه ی رخم شده مرهم گفتگو دو خط
خط به دور بسترم؛ صاحب انحنای من
شکوه عذاب ساعتم ؛ پرگله و شکایتم
غصه شنیده حرفم و از غزل و ندای من
خفته شکسته می روم تا به کجای ناکجا
از به کجای قسمتم درد شده جزای من
این همه انتظارم و قاب شنیده هر دفعه
سوزش داغ قابکم شکوه کند ورای من
غزل قاب ع ک س م
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صورت قاب عکس من غصه نخور بجای من
خنجر زخم این فلک خفته درون پـــای من
قطره به قطره تا کجا آب شدم درون خود
بختک تخت کوچکم ؛ وسعت ارتقای من
قابک مهربان چرا بغض نشسته در دلت
سنگ صبور حال من گریه نکن برای من
قافیه دار شعر من شور و شرر به پا بکن
سایه ی زندگانی ام ؛ تا به کجا بقای من
آینه ی رخم شده مرهم گفتگو دو خط
خط به دور بسترم؛ صاحب انحنای من
شکوه عذاب ساعتم ؛ پرگله و شکایتم
غصه شنیده حرفم و از غزل و ندای من
خفته شکسته می روم تا به کجای ناکجا
از به کجای قسمتم درد شده جزای من
این همه انتظارم و قاب شنیده هر دفعه
سوزش داغ قابکم شکوه کند ورای من
غزل قاب ع ک س م
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مستگفتایدوست،اینپیراهناستافسار نیست
گفت مستی زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست
گفت میباید ترا تا خانهی قاضی برم
گفت رو صبح آی قاضی نیمهشب بیدار نیست
گفت نزدیک است والی را سرای آنجا شویم
گفت والی از کجا در خانهی خمار نیست
گفت تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردمِ بدکار نیست
گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت کارِ شرع، کارِ درهم و دینار نیست
گفت از بهر غرامت جامهات بیرون کنم
گفت پوسیدهست جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت در سر عقل باید، بیکلاهی عار نیست
گفت مِی بسیار خوردی زان چنان بیخود شدی
گفت ای بیهودهگو حرف کم و بسیار نیست
گفت باید حد زند هوشیارمردم، مست را
گفت هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
#پروین_اعتصامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مستگفتایدوست،اینپیراهناستافسار نیست
گفت مستی زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست
گفت میباید ترا تا خانهی قاضی برم
گفت رو صبح آی قاضی نیمهشب بیدار نیست
گفت نزدیک است والی را سرای آنجا شویم
گفت والی از کجا در خانهی خمار نیست
گفت تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردمِ بدکار نیست
گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت کارِ شرع، کارِ درهم و دینار نیست
گفت از بهر غرامت جامهات بیرون کنم
گفت پوسیدهست جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت در سر عقل باید، بیکلاهی عار نیست
گفت مِی بسیار خوردی زان چنان بیخود شدی
گفت ای بیهودهگو حرف کم و بسیار نیست
گفت باید حد زند هوشیارمردم، مست را
گفت هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
#پروین_اعتصامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بهار
بهار میشــود
یکی دو روز دیگر از پگاه
چو چشم باز میکنی
زمانه زیر و رو
زمینه پر نگار میشود
زمین شکاف میخورد
به دشت سبزه میزند
هر آنچه مانده بود زیر برف
جوان و شسته رُفته آشکار میشود
دهان درهها،
پر از سرود چشمهسار میشود
نسیم هرزهپو، ز روی لالههای کوه
کنار لانههای کبک
فراز خارهای هفترنگ
نفسزنان و خسته میرسد
غریق موجِ کشتزار میشود
در آسمان، گروه گلههای ابر
ز هر کنار میرسد
به هر کرانه میدود
به روی جلگهها غبار میشود
در این بهار... آه!
چه یادها
چه حرفهای ناتمام
دلِ پر آرزو
چو شاخ پرشکوفه باردار میشود
نگار من!
امید نوبهار من
لبی به خنده باز کن
ببین چگونه از گلی
خزان باغ ما بهار میشود.
#سیاوش_کسرایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بهار میشــود
یکی دو روز دیگر از پگاه
چو چشم باز میکنی
زمانه زیر و رو
زمینه پر نگار میشود
زمین شکاف میخورد
به دشت سبزه میزند
هر آنچه مانده بود زیر برف
جوان و شسته رُفته آشکار میشود
دهان درهها،
پر از سرود چشمهسار میشود
نسیم هرزهپو، ز روی لالههای کوه
کنار لانههای کبک
فراز خارهای هفترنگ
نفسزنان و خسته میرسد
غریق موجِ کشتزار میشود
در آسمان، گروه گلههای ابر
ز هر کنار میرسد
به هر کرانه میدود
به روی جلگهها غبار میشود
در این بهار... آه!
چه یادها
چه حرفهای ناتمام
دلِ پر آرزو
چو شاخ پرشکوفه باردار میشود
نگار من!
امید نوبهار من
لبی به خنده باز کن
ببین چگونه از گلی
خزان باغ ما بهار میشود.
#سیاوش_کسرایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بدان امید نشینم به خاک راهِ وفایش
که بر دو دیده غباری رسد ز سُمّ سمندش
به پای صبر نشینم به رهگذار و ندانم
که دست کوته ما کِی رسد به سرو بلندش...
#شاکی_قهفرخی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که بر دو دیده غباری رسد ز سُمّ سمندش
به پای صبر نشینم به رهگذار و ندانم
که دست کوته ما کِی رسد به سرو بلندش...
#شاکی_قهفرخی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جان من حتی اگر با قصد کشتن آمدی
من نخواهم رفت آنگونه که عطر مشهدی
در جواب سرد مهرهای تو بوسیدمت
از پیمبر خواندهام نیکی کنم جای بدی
تا ابد من را به نامت میشناسد روزگار
مثل تکرار مراغه پشت نام اوحدی
آخرش خاور شناسان جهان پی میبرند
حاصل پیوند انسان با کدامین ایزدی
بندهی عشق تو بودم قبل از آغاز جهان
خواجه خود دیده گِل ما را به پیمانه زدی
دین چشمانت نباشد کفر موهایت که هست
ای خوشا گمراه بودن ای خوشا بیمقصدی
سعدی شعر معاصر نیستم اما ببین
رفتهام از خود به در وقتی که از در آمدی
#احمد_جم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من نخواهم رفت آنگونه که عطر مشهدی
در جواب سرد مهرهای تو بوسیدمت
از پیمبر خواندهام نیکی کنم جای بدی
تا ابد من را به نامت میشناسد روزگار
مثل تکرار مراغه پشت نام اوحدی
آخرش خاور شناسان جهان پی میبرند
حاصل پیوند انسان با کدامین ایزدی
بندهی عشق تو بودم قبل از آغاز جهان
خواجه خود دیده گِل ما را به پیمانه زدی
دین چشمانت نباشد کفر موهایت که هست
ای خوشا گمراه بودن ای خوشا بیمقصدی
سعدی شعر معاصر نیستم اما ببین
رفتهام از خود به در وقتی که از در آمدی
#احمد_جم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گفتی چه شود گر بشود فاصلهها کم
دیدی که شد اما نشد آخر گلهها کم
بین تو و من رغبت دیدار نماندهست
هم فاصلهها کم شده، هم حوصلهها کم
از عشق بپرهیز که صد راهزن اینجاست
آیند به این گردنهها قافلهها کم
هرچند که از شهر خودم کوچ نکردم
در بیوطنی نیستم از چلچلهها کم
از عشق همین بس که معمای شگفتیست
ای عقل بگو با من از این مسئلهها کم
#فاضل_نظری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیدی که شد اما نشد آخر گلهها کم
بین تو و من رغبت دیدار نماندهست
هم فاصلهها کم شده، هم حوصلهها کم
از عشق بپرهیز که صد راهزن اینجاست
آیند به این گردنهها قافلهها کم
هرچند که از شهر خودم کوچ نکردم
در بیوطنی نیستم از چلچلهها کم
از عشق همین بس که معمای شگفتیست
ای عقل بگو با من از این مسئلهها کم
#فاضل_نظری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🕊بفرست برای عشق زندگیت🕊
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عرقفشانی آن گلعذار را دریاب
ستارهریزی صبح بهار را دریاب
درون خانه خزان و بهار یکرنگ است
ز خویش خیمه برون زن، بهار را دریاب
ز گاهوارهٔ تسلیم کن سفینهٔ خویش
میان بحر حضور کنار را دریاب
ز فیض صبح مشو غافل ای سیاه درون
صفای این نفس بی غبار را دریاب
عقیق در دهن تشنه کار آب کند
به وعدهای جگر داغدار را دریاب
تو کز شراب حقیقت هزار خم داری
به یک پیاله من خاکسار را دریاب
#صائب_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ستارهریزی صبح بهار را دریاب
درون خانه خزان و بهار یکرنگ است
ز خویش خیمه برون زن، بهار را دریاب
ز گاهوارهٔ تسلیم کن سفینهٔ خویش
میان بحر حضور کنار را دریاب
ز فیض صبح مشو غافل ای سیاه درون
صفای این نفس بی غبار را دریاب
عقیق در دهن تشنه کار آب کند
به وعدهای جگر داغدار را دریاب
تو کز شراب حقیقت هزار خم داری
به یک پیاله من خاکسار را دریاب
#صائب_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وقتے میگویم "دوستت دارم" ،
منظورم این نیست ڪه
تو هرجور باشی،
با تمام بیمهرے و بیرحمی ات،
باز تو را دوست خواهم داشت!
منظورم این نیست ڪه
آزارم بدہ و با من بازے ڪن
و بلاتڪلیف و معلق نگهم دار
و باز مطمئن باش عاشقت میمانم...
"دوستت دارم" است؛
مجوزِ عذاب ڪہ نیست!
خونم را ڪہ حلالت نڪردهام!
وقتے میگویم "دوستت دارم" ،
یعنے در همان لحظه،
تو توانستهاے مرا
از احساس سرشار ڪنی
و بہ دلم این آرزو را بیندازے ڪه
ڪاش این لحظہ ابدے بشود...
"دوستت دارم" ،
رنگے از لبخندے دارد ڪہ آدم دلش میخواهد
بہ درازاے عمرش ڪش بیاید،
و این اصلاً شبیہ چیزے ڪہ تو فڪر میڪنے نیست!
من شاید آن توِِ
مهربان و شیرین زبان و عاشقے ڪه
لحظههاے خوشے برایم ساختہ را
تا ابد دوست داشتہ باشم؛
اما بنا را اگر بر بیرحمے بگذارے
و شڪستنِ من و غرورم،
من هم بنا را میگذارم بر دوست نداشتنت!
#مانگ_میرزایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
منظورم این نیست ڪه
تو هرجور باشی،
با تمام بیمهرے و بیرحمی ات،
باز تو را دوست خواهم داشت!
منظورم این نیست ڪه
آزارم بدہ و با من بازے ڪن
و بلاتڪلیف و معلق نگهم دار
و باز مطمئن باش عاشقت میمانم...
"دوستت دارم" است؛
مجوزِ عذاب ڪہ نیست!
خونم را ڪہ حلالت نڪردهام!
وقتے میگویم "دوستت دارم" ،
یعنے در همان لحظه،
تو توانستهاے مرا
از احساس سرشار ڪنی
و بہ دلم این آرزو را بیندازے ڪه
ڪاش این لحظہ ابدے بشود...
"دوستت دارم" ،
رنگے از لبخندے دارد ڪہ آدم دلش میخواهد
بہ درازاے عمرش ڪش بیاید،
و این اصلاً شبیہ چیزے ڪہ تو فڪر میڪنے نیست!
من شاید آن توِِ
مهربان و شیرین زبان و عاشقے ڪه
لحظههاے خوشے برایم ساختہ را
تا ابد دوست داشتہ باشم؛
اما بنا را اگر بر بیرحمے بگذارے
و شڪستنِ من و غرورم،
من هم بنا را میگذارم بر دوست نداشتنت!
#مانگ_میرزایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قلبم را در مجری ِ کهنه ئی
پنهان می کنم
در اتاقی که دریچه ئیش
نیست
از مهتابی
به کوچه تاریک
خم می شوم
وبه جای
همه نومیدان
میگریم.
آه
من
حرام شده ام!
با این همه ای قلب دربِدر!
از یاد مبر
که ما
ـ من و تو ـ
عشق را رعایت کرده ایم،
از یاد مبر
که ما
ـ من و تو ـ
انسان را
رعایت کرده ایم،
خود اگر شاهکار خدابود
یا نبود.
#شاملو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پنهان می کنم
در اتاقی که دریچه ئیش
نیست
از مهتابی
به کوچه تاریک
خم می شوم
وبه جای
همه نومیدان
میگریم.
آه
من
حرام شده ام!
با این همه ای قلب دربِدر!
از یاد مبر
که ما
ـ من و تو ـ
عشق را رعایت کرده ایم،
از یاد مبر
که ما
ـ من و تو ـ
انسان را
رعایت کرده ایم،
خود اگر شاهکار خدابود
یا نبود.
#شاملو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شیدا شده ام چه کنم با دل ؟
رسوا شده ام چه کنم با دل ؟
چه کنم با دل ز جدایی ؟
به کجا رفتی به کجایی ؟
ز جهان دل برکندم تا شوری پیدا کردم
تو پریشان مو کردی چون مجنون صحرا گردم
ز تو نوشین لب باشد هم درمان و هم دردم
دلم از خون چون مینا لبریز و من خاموشم
شب هجران جای می خونابه دل می نوشم
ز خیالت برخیزد بوی گل از آغوشم
تو سیه چشم از چشمم تا دوری من بیمارم
تو سیه گیسو هر شب در خواب و من بیدارم
تو لب میگون داری من اشک گلگون دارم
ز تو دل گر برگیرم از غم دیگر می میرم
به خدا دور از رویت از جان شیرین سیرم
به خدا دور از رویت از جان شیرین سیرم
#رحیم_معینی_کرمانشاهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رسوا شده ام چه کنم با دل ؟
چه کنم با دل ز جدایی ؟
به کجا رفتی به کجایی ؟
ز جهان دل برکندم تا شوری پیدا کردم
تو پریشان مو کردی چون مجنون صحرا گردم
ز تو نوشین لب باشد هم درمان و هم دردم
دلم از خون چون مینا لبریز و من خاموشم
شب هجران جای می خونابه دل می نوشم
ز خیالت برخیزد بوی گل از آغوشم
تو سیه چشم از چشمم تا دوری من بیمارم
تو سیه گیسو هر شب در خواب و من بیدارم
تو لب میگون داری من اشک گلگون دارم
ز تو دل گر برگیرم از غم دیگر می میرم
به خدا دور از رویت از جان شیرین سیرم
به خدا دور از رویت از جان شیرین سیرم
#رحیم_معینی_کرمانشاهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
در شبانه های ابری احساسم
از دلتنگی می نویسم
از بغض
از تنهائی
از باران
و از نبودن های تو
به من بگو
کجای این غربت و دلتنگی ایستاده ایی
کجای این نیامدن ها مانده ایی
که هر چه در عاشقانه هایم می سرایمت
تو نمی بینی
نمیخوانی
و من در این نوای عاشقی
صبورانه و بارانی تر از باران
به جاان می خوانمت
و خیس می شود مژگان به انتظار نشسته ام
در پهنه ی وسیع چشمانی منتظر...
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در شبانه های ابری احساسم
از دلتنگی می نویسم
از بغض
از تنهائی
از باران
و از نبودن های تو
به من بگو
کجای این غربت و دلتنگی ایستاده ایی
کجای این نیامدن ها مانده ایی
که هر چه در عاشقانه هایم می سرایمت
تو نمی بینی
نمیخوانی
و من در این نوای عاشقی
صبورانه و بارانی تر از باران
به جاان می خوانمت
و خیس می شود مژگان به انتظار نشسته ام
در پهنه ی وسیع چشمانی منتظر...
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
Telegram
attach 📎
بدِ مرا تو به خوب خودت بدل کردی
به وعدههای خودت بارها عمل کردی
حقیر بودم اما تو زود نام مرا
بزرگ کردی و آوازه محل کردی
به هر که رو زده بودم مرا معطل کرد
ولی تو مشکل من را چه زود حل کردی
#لاادری
#صـبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به وعدههای خودت بارها عمل کردی
حقیر بودم اما تو زود نام مرا
بزرگ کردی و آوازه محل کردی
به هر که رو زده بودم مرا معطل کرد
ولی تو مشکل من را چه زود حل کردی
#لاادری
#صـبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سلامت کردم و انگار صدایم را تو نشنیدی
چرا رنج فراقت را ز رخسارم نفهمیدی
من آن جادوی چشمانت، به جان خود خریدارم
بیا و از سر لطفت، نگاهی کن، نیازارم
هوایت چون بهاران و دمادم رو به تغییر است
هوای من، ز بی مهری تو، ابری و دلگیر است
ز رفتارت همیشه ماتم و همواره سر گردان
چگونه اخم هایت، آشکار و خنده هایت را کنی پنهان
من این را خوب می دانم، که مهرم را به دل داری
لجاجت می کنی و از جفا، دست بر نمی داری
خدا داند که من غیر از تو را هرگز نمی بینم
سر سجاده عشقم، تویی محراب و آئینم
قطار عمر، روزی میرسد به مقصد آخر
نبودی همسفر بامن، نمانده فرصتی دیگر
#مسعود_ثروت
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چرا رنج فراقت را ز رخسارم نفهمیدی
من آن جادوی چشمانت، به جان خود خریدارم
بیا و از سر لطفت، نگاهی کن، نیازارم
هوایت چون بهاران و دمادم رو به تغییر است
هوای من، ز بی مهری تو، ابری و دلگیر است
ز رفتارت همیشه ماتم و همواره سر گردان
چگونه اخم هایت، آشکار و خنده هایت را کنی پنهان
من این را خوب می دانم، که مهرم را به دل داری
لجاجت می کنی و از جفا، دست بر نمی داری
خدا داند که من غیر از تو را هرگز نمی بینم
سر سجاده عشقم، تویی محراب و آئینم
قطار عمر، روزی میرسد به مقصد آخر
نبودی همسفر بامن، نمانده فرصتی دیگر
#مسعود_ثروت
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀