💖کافه شعر💖
2.76K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.07K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
وشب را دوست می‌دارم
از آن رو که آدم هایش بی نقابند...
دیگر خبری از لبخندهای مصلحتی و آدمک های قوی و قهرمان های بی عیب و نقصِ روز نیست!
شب که طلوع می‌کند
بشر
- این اندکِ فراوان رنج کشیده -
فارغ از غرورِ همیشه اش برای آنچه که هست و نیست،
در فراسوی کوششی بیهوده برای حفظ استقامتِ شکننده اش در برابر رنج های ناتمام،
آزاد است که خودش باشد؛
سراسر بغض،
خسته،
مملو از امیدهای به یاس نشسته،
دلتنگ،
دلتنگ،
و دلتنگ...

#طاهره_اباذری_هریس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک چند دویدم و قدم فرسودم
آخر بی تو پدید نامد سودم

تا دست به بیعت وفایت سودم
در خانه نشستم و فرو آسودم

#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۴۳۷
#صبح_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

هر روز به وقت
طلیعه ی طلوع
صدایت را با گفتن
"صبح بخیر"
مهمان جان و دلم کن
تا نوای خوش آوای تو
جان ببخشد به تمام لحظه هایم
مرا با خود ببرد
به خیال
به رویا
برای خواستن آن زلال چشمانت
که جرعه ایی عشق بنوشم...

ای خواستنی تر از هر خواستنی
ای قشنگترین تکرار !
صدایم کن
صدایت بوسیدنی ست...



#باران_مقدم


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خواب از پی آن آید تا عقل تو بستاند
دیوانه کجا خسبد دیوانه چه شب داند

نی روز بود نی شب در مذهب دیوانه
آن چیز که او دارد او داند او داند

از گردش گردون شد روز و شب این عالم
دیوانه آن جا را گردون بنگر داند

گر چشم سرش خسپد بی‌سر همه چشمست او
کز دیده جان خود لوح ازلی خواند

دیوانگی ار خواهی چون مرغ شو و ماهی
با خواب چو همراهی آن با تو کجا ماند

شب رو شو و عیاری در عشق چنان یاری
تا باز شود کاری زان طره که بفشاند

دیوانه دگر سانست او حامله جانست
چشمش چو به جانانست حملش نه بدو ماند

زین شرح اگر خواهی از شمس حق و شاهی
تبریز همه عالم زو نور نو افشاند

#مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیو موزیک شاد🤗🌸

حمید هیراد
👌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اگر به آخر دنیا رسیده‌ای برگرد
به هر بهانه دل از من بریده‌ای برگرد

از این جهان پر از غم! از این دل تنها
هنوز چیز زیادی ندیده‌ای برگرد

چرا خیال فراموشی مرا داری؟
مگر چه پشت سر من شنیده‌ای برگرد

به آسمان رهایی نمی‌رسی بی عشق
چرا ز بام دلم پر کشیده‌ای برگرد

مرا میان جهنم رها مکن ای دوست
به برزخی که خودت آفریده‌ای برگرد


#محمدحسن‌جمشیدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


عطر نگاه تو را می بلعم
در تماشایی ترین راز گندم زار
ساعتم را به کو کو آمدنت
به پای چشمهایت انتظار می کشم
برای دیدنم راهی می شوی
خیابان به خیابان
جاده به جاده
رد نگاهم را
از پنجره ی اتوبوس می گیری
می رسی به دوست دارمی ساده
ضربان از دست داده ام را
به نگاهی به تپش درمی آوری
مهر دستهایت را به دستهایم می دهی
آغوش تن خسته ات را
به قلب بی قرارم می سپاری
چقدر پرشورم
برای دوستت دارمی ساده...

#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


رخسار تو در قاب دلم خوشگل و زیباست
دلبر دل من غرق نگاهت بخدا پر ز تمناست

مسرور تو گشتم ؛ شب عشرت شب ما شد
این شب زدگی با رُخ ماهت؛ شب شیداست

صدبار سرودم نگه چشم خمارت به اذانم
چون بانک سحر دیدن مهتاب تو دریاست

در ساحل قلبم بدمد عطر زگیسوی بلندت
آن مُشک تو در عالم و جانم ره فرداست

گر مرغک عشقم بنشیند به سر بام نگاهت
از عرش خداوند؛ به جهان هلهله برپاست

درگیر تو گشتم ؛ همه جا بودی و هستی
هرجا که تو دیوانه بشی یار همان جاست


#ثریا_شجاعی_اصل


‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شبی از ...
پشتِ پلک های ماه!
در امتداد گل های ارغوانی ..
تو را صدا کردم.
هم نوا با موسیقی ،
آرام شب ...
سوار بر درشکهء شیشهء شعر!
کوچه های نیلوفری ... ،
احساس را قدم زدم!
در دشتِ آرزوهای گل و نور!
با حسرت و آه !!
دنبالِ گل چشمانِ تو بودم...
در میان واژه های خفته
در آغوش سرد گل یاس!
میانِ دفترهای سوخته
من بودم و موج دریای ،
خیالِ تو ...
آسمان بود و ابرهای ،
سیاه دلتنگی...
تردید بود و سکوت !
بغضی شکسته ،
جا مانده در انتهای ...
گلوی شب ، امّا تو نبودی ...

#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#شکیلا ( مدارا)

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای برتر از خیالِ محالی که داشتم!
بالاتر از تَوهمِ بالی که داشتم!

طوفان رسید و برگ و بَرَم را به باد داد
پیش از رسیدنِ دلِ کالی که داشتم

این کوره رود های گِل‌آلود از کجاست؟
کو چشمه‌ی عمیق و زلالی که داشتم؟

حالِ غزال بود و مجالِ غزل مرا
آن حال کو؟ کجاست مجالی که داشتم؟

کِی می‌شود به روی تو روشن چراغِ چشم؟
روشن نشد جوابِ سوالی که داشتم

باری مگر ز شوقِ نگاهِ تو بردَمَد
آن آفتابِ رو به زوالی که داشتم!

#قیصر_امین‌پور

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‍ ‍ .

دلم برای با تو بودن
بسیار تنگ است در این هجوم ِ
خاموش از صداهای ِ مهر آمیز ،،،
دلم بودن کنار تو
نشستن
در کافه‌های خیالیُ
رویا پردازیهای پر شور میخواهد
دلم عینُ ،
دلم شینُ ،
دلم قافّ ؛؛؛
دلم " عشق " میخواهد
دلم باز هم
حال ُ هوای 
خوب ِ شورانگیز میخواهد؛؛؛
دلم شوق  یک "دوستت دارم"
از زبان تو...
دلم سرگشتگی
دلم اغوای عشق تو را میخواهد ...‌!!


#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
این کیست توی آینه؟ خشکش زده زنی
سگ‌لرزه‌های پشت هم افتاده بر تنی

يک زن که به اسارت حسّش در آمده
داغی گداخته شده يک قلب آهنی

با من چه کرده‌ای که چنین... بغض می‌کند
ای مرده‌شور اين همه حرف نگفتنی

با خود چه کرده‌ام؟ به خودش هی نگاه و بعد
ای شکل شرم آينه! تو واقعاً منی؟!

آتش به‌ جان‌ گرفته برايش نهايتاً
آتش برای يک نخ، سيگار بهمنی

ويران شده تمام غرورت! کدام جنگ!
تا کی خودت برای خودت يار و دشمنی؟


مشتش به روى آينه... چشمان خونی‌اش
هر تکّه‌اش نشانی از اين زخم ماندنی

بر نعشِ تکه‌های دلش سير گريه کرد
اشکی چنان که شعله‌ی آتش به خرمنی...


#الهه_احمدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در فضای سینه تا رویای عشقت جاری است
فعل عاشق بودن از افعال استمراری است

می نشینم چشم در راهت تمام لحظه ها
هم قدم با انتظارم ساعت دیواری است


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


مهرانگیزی چشمانت را
به رقص در می اورم
انگشتان نحیفم را
از معبر عشق و بوسه
به پهنای قلبت می رسانم
عاشقانه هایم را
لطیف و رها
به نجوایی به گوشت می خوانم
تو مست از عریانی نگاهم
دستهایت را چون آتشفشان
به گوی تنم می فشاری
وجودم را به بال پرواز می گشایی
مدهوش از بوسه هایت
رگ های برجسته ی تنت را
زیر دستم به نبض لمس می کنم
تمنا در نگاهم موج می زند
سپیدی اندامم در دستانت می لرزد
گیسوان موجدارم را می گشایی
سفتی و سختی پیکر تنت را
به دور اندامم می پیچی
سجده می زنی
با بوسه ای از پیشانی
تنم را به روحت پیوند می زنی
در حقیقت دوباره از
عشق متولد می شوم....

#ثریا_شجاعی_اصل


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دیشب شب من بود!
ناباورانه و آسوده..

آنگاه که خیال تو سر بر میکده ی متروک اغوش من گذاشته بود
در گوش شهری ورای بی عشق تنم
ساعت های سر رفته از راس حوصله
و اتفاق های سرد از دهان افتاد
شراب چهل ساله بوسه را
با سرخ رنگ عطر مهربانی تقسیم می کرد

کاش شبی می آمدی
تا تکرار رویاهایم ؛
باشی ....

#نسیم_دادستان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نومید مشو ز چاره جُستن
کز دانه شگفت نیست رُستن

کاری که نه زو امید داری
باشد سبب امیدواری

در نومیدی بسی امید است
پایان شبِ سیه سپید است...

#نظامی
#صبح_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀