💖کافه شعر💖
2.34K subscribers
4.28K photos
2.83K videos
11 files
950 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
پروانه های قلبم
به رقص درآمده اند
باغچه ی دلم را
به رنگ ارغوانی عشق زده اند
تصدق لبخندت
قلم مو
به دست بگیرم
نقاشی ڪـنم
بر بوم سفید قـلبم
چشمانت را کنار دریا
صورتت را ڪـنار گندم زار
باد بپیجد
لای پیراهن آبی ات
تا شعرهای عاشقانه ام
بجوشد بر دفتر قلبم
عطرش وجودت را
مست کند
در سبزه زاری گلستان
چون قاصدڪی
پرواز کنم
باز کنم دریچه قلبت را
با گویش اتشین ترڪـی
زمزمه ڪنم
س
و
ی
ر
م
س
ن
ی
با لبخندی بلندی
با صدای آرام بگویی
#دوست_داشتنت_شیرین_است
#دوست_دارمت


#ثریا_شجاعی_اصل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.#این_دل

ز جام عشق شد ، مستانه این دل ....
میان عاشقان ، ،  دیوانه این دل ،

دلم خون بود با ساغر تهی گشت ...
نوشت بر لوح جان افسانه این دل ،

تنم از عشق چون مویی شد از هجر ....
ز هر ویرانه ای ،  ویرانه این دل ،

مپرسید از دلم مقصود چون بود ؟
به دام عشق شد ، بی دانه این دل ،

ز دست دل شدم .. مجنون و رسوا ...
در این بازار گه ، بیگانه این دل ،

هزاران کان مِهر ، در دل نهفته ست ...
مقیم کعبه و ،  دردانه این دل ،

ندارد هیچ پیوندی ،  جز اتش ...
از این عالم جدا ، پروانه این دل ،

چه حالی دارم امشب از دل خویش ...
گهی ساغر گهی  ، پیمانه این دل ،

به چشم تر نوشتم این غزل را ....
به نزد عارفان فرزانه این دل ،

بخوان#راحم غزل بر این دل زار ...
"فلاکت دل " ، مصیبت خانه این دل ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دقیقه ها را
از
#ماه_دی قرض گرفته‌ام
#بیاو_برگرد
وصفحه های دفترِ زندگی ام را ورق بزن
می خواهم
دراین لحظه های یادت
میان تلنگر
ِ نگاهی پاک
#تـღـو را
در
نگاتیو خاطرات
از گلبرگ خیال بچینم
و در
#قلبی که مستعمرۀ توست
خاکستریِ نبودنت را کات
و هالۀ یادت را باز پخش،
و
آنچه بر پردۀ چشم اکران میشود
تنها لبخند تو باشد،
بگذار
که دنیایم از اینجا به بعدش
مملو از
#تـღـو باشد.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آفتاب عاشقان روی تو بس
قبلهٔ سرگشتگان کوی تو بس

ترکتاز هر دو عالم را به حکم
یک گره از زلف هندوی تو بس

آب حیوان را برای قوت جان
یک شکر از درج لولوی تو بس


#عطار
#صـبح_بخیر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
حضورت تفسیر خورشید ست
تابیده بر رَگه های تُرد یاسی احساسم
تراوش نوریست رخشان
باریده بر پنجره ایی از عشق ،،
عشقی که تبلور حیات من است؛
طیفی هزار رنگ
در سایه سار پرده ایی که عریان می کند
خیال خاطره بازی های با تو بودن را
دلتنگی که سُر می خورد بر روی شیبِ گونه هایم
و ردّی از زلالی عشق بر جا می گذارد .....
طعم سکوت را چاشنی فنجان زندگی می کند
که هنگام نوشیدنش
تلفیقی از بوی عطر تو و بوی نم باران غربت
مرا تا حوالی جان دادن و دلشوره می برد...
غبار سرد تنهایی را می نشاند بر چشمانم
که شرجی حضور هیچ بودنی گرم نمی کند دیدگانم را....!!!!


#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دو جام قبل و دو تا بعد کار می چسبد!
دو جام بعد در آغوش یار می چسبد…


همین که مست شوی، حس کنی که خوشبختی
در اوج تلخی این روزگار می چسبد

مرا بخواه و به من چای و بوسه وعده بده
قرار تو به من بی قرار می چسبد

بچنگ جسم مرا عاشقانه چون شیری
که ناگهان به گلوی شکار می چسبد

چقدر مست در آغوش بودنت خوب است
چقدر بوسۀ بی اختیار می چسبد

مرا رها کن و بگذار منتظر باشم
برای بوسه کمی انتظار می چسبد



#مهتاب‌یغما

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
طریق عشق پرآشوب و فتنه است ای دل
بیفتد آن که در این راه با شتاب رود

گدایی در جانان به سلطنت مفروش
کسی ز سایه این در به آفتاب رود

#حافظ

استاد محمدرضا شجریان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گرچه هر شب استکان بر استکانت می‌زنند
هرچه تنهاتر شوی آتش به جانت می‌زنند

تا بریزی دردهایت را درونِ دایره
جای همدردی فقط زخمِ‌زبانت می‌زنند

عدّه‌ای که از شرف بویی نبردند و فقط
نیش‌هاشان را به مغزِ استخوانت می‌زنند

زندگی را خشک _ مثلِ زنده‌رودَت _ می‌کنند
با تبر بر ریشه‌ی نصف‌ِجهانت می‌زنند

چون براشان جایِ استکبار را پُر کرده‌ای 
با تمسخر مُشتِ محکم بر دهانت می‌زنند

پیش‌ترها مخفیانه بر زمینت می‌زدند
تازگی‌ها آشکارا آسمانت می‌زنند

آه...! قدری فرق دارد زخمِ خنجرهایشان
دوستانت پا‌به‌پایِ دشمنانت می‌زنند...


#امید_صباغ_نو

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
برف خیال تو
در دست های دوستی من
بیش از دمی نماند
ای روح برفپوش زمستان
پنداشتم که پیک بهاری
پیراهنت به پاکی صبح شکوفه هاست
پنداشتم که
می رسی از راه
فرخنده تر ز معنی الهام
در لفظ زندگانی من ، خانه می کنی
پنداشتم که رجعت سالی
از بعد چهار فصل
با بعثت خجسته ی خورشید
در شام جاهلیت یلدا
اما ،‌تو فصل پنجم عمر دوباره ای
ای روح سردمهر زمستان
دیگر از آن طلوع طلایی چه مانده است
جز این غروب زرد ؟
روز خوشی که دیدم آیا به خواب بود ؟
شب با هزار چشم
خندد به من که : خواب خوشی بود روز تو
روزی که شمع مرده در آن ،‌ آفتاب بود"


#نادر_نادرپور
‌‌‌‌‌‌‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
به تصویر درختی
که در حوض
زیر یخ زندانی‌ست
چه بگویم؟
من تنها سقف مطمئن‌ام را
پنداشته بودم خورشید است
که چتر سرگیجه‌ام را
هم‌چنان که فرونشستن فواره‌ها
از ارتفاع پیشانی‌ام می‌کاهد
در حریق باز می‌کند؛
اما بر خورشید هم
برف نشست.
چه بگویم به آوای دور شدن کشتی‌ها
که کالاشان جز آب نیست
- آبی که می‌خواست باران باشد -
و بادبان‌هاشان را
خدای تمام خداحافظی‌ها
با کبوتران از شانه‌ی خود رم داده‌ست؟


#بیژن_الهی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ز بارانی که می بارَد به تابستان ِ روی تو !
هوای مِه گرفته در غزالِستان ِ کوی تو

رَمیده همچو آهویی دلم از ترس ِ چشمانت
هزاران دام افکَنده کمندِستان موی تو !

#سپهرRoohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
به این امید دادم جان، که روزی بلکه یار آید
که جان بهر نثار راهش آن روزم به کار آید

مکن از گریه ی شام و سحر منع من ای همدم
که اشک از چشم من در هجر او بی اختیار آید

شراب ارغوانی نوش وانگه هرچه خواهی کن
که کار مست لایعقل کجا از هوشیار آید

خزان عمر را نبود بهاری در قفا افسوس
وگرنه هر خزانی را ز پی فصل بهار آید


#ملا_احمد_نراقی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حق همی گوید: چه  آوردی مرا؟
اندر این مُهلت که دادم من تو را

عمرِ خود را  در چه پایان برده ای؟
قُوت و قوّت در چه فانی کرده ای؟

گوهرِ  دیده  کجا  فرسوده ای؟
پنج حسّ را در کجا پالوده ای؟

چشم و گوش و هوش و گوهرهای عرش
خرج  کردی،  چه  خریدی  تو  زِ  فرش؟

#مثنوی_مولانا دفتر سوم
#صبح_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آمده ام همراه نسیم صبحگاه
از راه‌های دور
از پشت جنگلهای انبوه
سوار بر پرتو نور خورشید
دستانم را عطر آگین کرده‌ام به عطر گل های کمیاب و زیبای دامنه ء کوه ها
برای نوازش گونه‌های لطیف تو
پنجره بگشا
گیسو بر افشان و پیام عشق را
از فرسنگها فاصله احساس کن ...
دلتنگم
و قاصدکهای دلم را
روانه ء آسمان آبی صبح کرده ام
تا به تو بگویند
شبی را سخت و پر از یاد تورا گذرانده ام
شب سیاهی که سرشار از جای خالی تو بود ،،،
عزیز راه دورم
ندایِ قلبم را احساس کن ...!!


#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سخت است که معتاد نگاهی شده باشی
دیوانه ی چشمــان سیاهی شده باشــی


اینکــه پســرِ رعیت ده باشی و آنوقت،
دلداده ی تک دختر شاهـی شده باشـی

در پیچ و خم عشق به سختی به در آیی،
از چاله ، ولی راهی چاهی شده باشی

از دور تو را محکم و چون کوه ببینند
در خویش شبیه پر کاهی شده باشی

مانند دلیری که به دستش سپری نیست
بازیچه ی دستان سپاهی شده باشی

یـک عُمر بجنگی و در آخــر نتوانـی،
تا نااامزد آن که بخواهی شده باشی

سخت است که ماه تو سراغ تو نیایـد
آنگاه که در حوضچه، ماهی شده باشی



#کنعان‌محمدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#علیرضا_قربانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
"جاده" بهترین تسکین است ...
آدم تمامِ دردهایش را فراموش می کند !
انگار سرتاسرِ اتوبان ها ،
گردِ بی خیالی پاشیده اند ...
گاهی با خودم فکر می کنم ؛
اگر ماشین اختراع نشده بود ؛
آدم ها با این همه دردِ تلنبار شده چه می کردند ؟!
اگر موسیقی نبود ،
اگر خیابان نبود ،
اگر سفر نبود !!!
بدونِ این ها که چیزی
از آدم نمی مانَد !




#نرگس_صرافیان_طوفان

‎‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نزار قبانی :

آیا شک داری که تو،‏
شیرین‌ترین و مهم‌ترین زنِ دُنیایی؟!
آیا شک داری که وقتی یافتمت،‏
کلیدِ تمامیِ درهایِ جهان از آنِ من شُد؟
آیا شک داری وقتی دست‌ات را گرفتم،‏
جهان دگرگون شُد؟
آیا شک داری بزرگ‌ترین روزِ تاریخ
و زیبا‌ترین خبرِ دُنیا
لحظهٔ ورودِت به قلب‌ من بود؟

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀