مثل بارانم
بی نیاز از آواز آدمی،
همین سایه برای من کافی است
همین سکوت برای من ...تمام !
دست از کلمات کشیده
کنار خودم به خواب می روم،
و در خواب می بینم گاهی
دارم به دعوت دریا
دور می شوم از درد و از آدمی ...
محشر است این
که از هفت دولت دنیا آزادم ،
من عین بارانم
یک وقت هایی ، خنکای آرام خداوندم
یک وقت هایی ، عطرِ آهسته ی هوا ...
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بی نیاز از آواز آدمی،
همین سایه برای من کافی است
همین سکوت برای من ...تمام !
دست از کلمات کشیده
کنار خودم به خواب می روم،
و در خواب می بینم گاهی
دارم به دعوت دریا
دور می شوم از درد و از آدمی ...
محشر است این
که از هفت دولت دنیا آزادم ،
من عین بارانم
یک وقت هایی ، خنکای آرام خداوندم
یک وقت هایی ، عطرِ آهسته ی هوا ...
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در برکه پر از قو
کنار مخمل سبزه چمن
همبال با آرزوها
دست در دست تو
بر مدار عشق می رقصم
قلبم چون قلب آهو
ارتعاش نگاهت
صاعقه ی احساس را
درونم می دواند
با رقص لزگی ترک
جریان عشق
در رگانم جاری می شود
تو می ایستی
در التهاب نگاهم
تا کف بزنی
با نگاهت چنگ می گیرد
احساس رنگین کمانم
من پایکوبی می کنم
تا تو از تلاطم عشق
چون خوشه ی انگور
بر روی لبانم
شهد شیرین بریزی....
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کنار مخمل سبزه چمن
همبال با آرزوها
دست در دست تو
بر مدار عشق می رقصم
قلبم چون قلب آهو
ارتعاش نگاهت
صاعقه ی احساس را
درونم می دواند
با رقص لزگی ترک
جریان عشق
در رگانم جاری می شود
تو می ایستی
در التهاب نگاهم
تا کف بزنی
با نگاهت چنگ می گیرد
احساس رنگین کمانم
من پایکوبی می کنم
تا تو از تلاطم عشق
چون خوشه ی انگور
بر روی لبانم
شهد شیرین بریزی....
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سحرخیزا می بنشسته درده
ز پسته بوسهٔ سر بسته در ده
برآور های و هویی همچو مستان
ز نقد عمر داد وقت بستان
میی در ده که جمله سر براهیم
که مهمان جهان از دیرگاهیم
#عطار
#صـبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ز پسته بوسهٔ سر بسته در ده
برآور های و هویی همچو مستان
ز نقد عمر داد وقت بستان
میی در ده که جمله سر براهیم
که مهمان جهان از دیرگاهیم
#عطار
#صـبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در دل ثانیه های #برفی
تو بخوان #قلب مرا باز
به مهمانی چشم!
این #زمستان حتی
زیر پرهای سفیدش با مهر
غنچهٔ سرخ نگه می دارد!
من #نفس
عشقِ تو در سینه
فراوان دارم
نقشِ مهرت شده حک
بر دلِ من!
کاش
ازکوچهٔ #دل ردبشوی
ساز احساس مرا
نغمهٔ زیبا بزنی،
گرمی #عشق که باشد
به خدا
#زندگی_را_عشق_است.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو بخوان #قلب مرا باز
به مهمانی چشم!
این #زمستان حتی
زیر پرهای سفیدش با مهر
غنچهٔ سرخ نگه می دارد!
من #نفس
عشقِ تو در سینه
فراوان دارم
نقشِ مهرت شده حک
بر دلِ من!
کاش
ازکوچهٔ #دل ردبشوی
ساز احساس مرا
نغمهٔ زیبا بزنی،
گرمی #عشق که باشد
به خدا
#زندگی_را_عشق_است.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جای دوری خانهای زیبا بنا خواهم نمود
روبرویش دشتی از گل را به پا خواهم نمود
یک طرف از اطلسیهای بنفش و نیلگون
یک طرف را مملو از گلپونهها خواهم نمود
ساحل آرامشم را از تن عریان تو
بر لب دریای جانم مبتلا خواهم نمود
روی شنها نام زیبای تو را با خط خوش
مینویسم ممتد و یک سر صدا خواهم نمود
آسمانی غرق در رنگین کمان خواهم کشید
رنگهایش را به پای تو فدا خواهم نمود
مینشینم منتظر تا که بیایی از سفر
تا بیایی گفتگوها با خدا خواهم نمود
#میثم_محمدزاده
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
روبرویش دشتی از گل را به پا خواهم نمود
یک طرف از اطلسیهای بنفش و نیلگون
یک طرف را مملو از گلپونهها خواهم نمود
ساحل آرامشم را از تن عریان تو
بر لب دریای جانم مبتلا خواهم نمود
روی شنها نام زیبای تو را با خط خوش
مینویسم ممتد و یک سر صدا خواهم نمود
آسمانی غرق در رنگین کمان خواهم کشید
رنگهایش را به پای تو فدا خواهم نمود
مینشینم منتظر تا که بیایی از سفر
تا بیایی گفتگوها با خدا خواهم نمود
#میثم_محمدزاده
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه....
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیا ای حضرت جانم ، که جان هستی و ، جانانی ،
هزاران جان و صد ها جان ، به پایت است قربانی ،
بخوان صد نغمه بر گوشم ، خراب و مست مدهوشم ...
چه سان گویم که جانانی ، ز چشمانم نمی خوانی ،
کجا روی آورم از تو ؟ ز درد هجر و رنجوری ؟
دریغا خود نمیدانی ، که هم دردی وُ درمانی ،
نیندیشم ز این سودا ، که افزونتر ز سودایی ...
چو ماه هستی و پروینی ، چو خورشیدی و کیوانی ،
چو ان نوری که از لطفت ، هزاران گلشن راز است ...
رموز صد معّمّایی ، چه گویم گنج پنهانی ،
تویی آرام جان من ، تویی عشق نهان من ...
تویی جان وجهان من ، به گلشن ها چو بارانی ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هزاران جان و صد ها جان ، به پایت است قربانی ،
بخوان صد نغمه بر گوشم ، خراب و مست مدهوشم ...
چه سان گویم که جانانی ، ز چشمانم نمی خوانی ،
کجا روی آورم از تو ؟ ز درد هجر و رنجوری ؟
دریغا خود نمیدانی ، که هم دردی وُ درمانی ،
نیندیشم ز این سودا ، که افزونتر ز سودایی ...
چو ماه هستی و پروینی ، چو خورشیدی و کیوانی ،
چو ان نوری که از لطفت ، هزاران گلشن راز است ...
رموز صد معّمّایی ، چه گویم گنج پنهانی ،
تویی آرام جان من ، تویی عشق نهان من ...
تویی جان وجهان من ، به گلشن ها چو بارانی ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
دوستت دارم
نمیخواهم تو را به خاطرات دور پیوند دهم
به حافظه قطارهای مسافری
تو آخرین قطاری هستی که شبانهروز
بر رگهای دستانم سفر میکند
تو آخرین قطار من
من آخرین ایستگاه تو
دوستت دارم
نمیخواهم تو را به آب پیوند دهم
یا به باد
به تاریخهای هجری و میلادی
به جذر و مد دریا
ساعات کسوف و خسوف
و مهم نیست ایستگاههای هواشناسی
یا خطوط فنجانهای قهوه چه میگویند
چشمان تو به تنهایی پیامبرگونه مناند
مسئول شادی جهان !
#نزار_قبانی
.❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوستت دارم
نمیخواهم تو را به خاطرات دور پیوند دهم
به حافظه قطارهای مسافری
تو آخرین قطاری هستی که شبانهروز
بر رگهای دستانم سفر میکند
تو آخرین قطار من
من آخرین ایستگاه تو
دوستت دارم
نمیخواهم تو را به آب پیوند دهم
یا به باد
به تاریخهای هجری و میلادی
به جذر و مد دریا
ساعات کسوف و خسوف
و مهم نیست ایستگاههای هواشناسی
یا خطوط فنجانهای قهوه چه میگویند
چشمان تو به تنهایی پیامبرگونه مناند
مسئول شادی جهان !
#نزار_قبانی
.❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کوی عشق است و همه دانه و دام است این جا
جلوه ی مردم آزاده حرام است این جا
هر که بگذشت در این کوی به بند افتادست
طایر بی قفس و دام کدام است این جا
آن که هر گام بلغزید در این کوی برفت
صنعت راه روان لغزش گام است این جا
#عرفی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جلوه ی مردم آزاده حرام است این جا
هر که بگذشت در این کوی به بند افتادست
طایر بی قفس و دام کدام است این جا
آن که هر گام بلغزید در این کوی برفت
صنعت راه روان لغزش گام است این جا
#عرفی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
می خواهم باز عشق آفرینی کنم
غرق در اقیانوس واژه ها
سر به بالین شب نهم
و در وسعت خیال مست از عطر وجودت
در دم و بازدمی به نگاهت لبخند بزنم
جوانه های قلبم به شوقت شکوفه زنند
برق نگاهم تو را پیغمبر عاشقی بنامد
تا مهر آغوشت را به حس ناب روی
دهیلزه های قلبم بگشایی
درهای هشت باغ بهشت را یک به یک
با غزل غزل عاشقانه به نگاهم بریزی
من غرق در شوق
من غرق در تمنا
من غرق در مستی
من غرق در هوشیاری
نگاهت را مشق نویس قلبم کنم
تا در بی کرانگی حس نابم را
چشم در چشم
با عطر بوسه های گرم تو
در شب زیر مهتاب
به گیسوانم سنجاق بزنم...
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
می خواهم باز عشق آفرینی کنم
غرق در اقیانوس واژه ها
سر به بالین شب نهم
و در وسعت خیال مست از عطر وجودت
در دم و بازدمی به نگاهت لبخند بزنم
جوانه های قلبم به شوقت شکوفه زنند
برق نگاهم تو را پیغمبر عاشقی بنامد
تا مهر آغوشت را به حس ناب روی
دهیلزه های قلبم بگشایی
درهای هشت باغ بهشت را یک به یک
با غزل غزل عاشقانه به نگاهم بریزی
من غرق در شوق
من غرق در تمنا
من غرق در مستی
من غرق در هوشیاری
نگاهت را مشق نویس قلبم کنم
تا در بی کرانگی حس نابم را
چشم در چشم
با عطر بوسه های گرم تو
در شب زیر مهتاب
به گیسوانم سنجاق بزنم...
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از بین هزاران سخن ِ نا گفته در دل
تنها به نغمه ی
دوستت دارم اکتفا میکند دلم
تو حسرت ها
و افسوس های عاشقانه را
میان بارها و بارها سوز دلتنگیهایم
احساس کن
به چشمانت می اندیشم و حسرت دستانت را میخورم
طرح زیبای لبت در خاطرم موج میزند
اما ...
افسوس که بوسیدنش
آرزویی ابدی شد در تنگنای دلم
میدانی
من با تو ، من می شوم
بدون تو چیزی شبیه اندوهم ،
پیکری دور افتاده از خویشم ...!!
#پارس
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تنها به نغمه ی
دوستت دارم اکتفا میکند دلم
تو حسرت ها
و افسوس های عاشقانه را
میان بارها و بارها سوز دلتنگیهایم
احساس کن
به چشمانت می اندیشم و حسرت دستانت را میخورم
طرح زیبای لبت در خاطرم موج میزند
اما ...
افسوس که بوسیدنش
آرزویی ابدی شد در تنگنای دلم
میدانی
من با تو ، من می شوم
بدون تو چیزی شبیه اندوهم ،
پیکری دور افتاده از خویشم ...!!
#پارس
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آنکس که ترا به چشم ظاهر دیده است
بر سبلت و ریش خویشتن خندیده است
وانکس که ترا ز خود قیاسی گیرد
آن مسکین را چه خارها در دیده است
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۴۳
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بر سبلت و ریش خویشتن خندیده است
وانکس که ترا ز خود قیاسی گیرد
آن مسکین را چه خارها در دیده است
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۴۳
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کشتی مرا، اکنون بگو دیگر چه میخواهی؟
زین کشتهٔ بیآرزو دیگر چه میخواهی؟
در جان من دیگر نماند آن شور سرمستی
خالی ز مِی شد آن سبو، دیگر چه میخواهی؟
گفتی بگو، گفتم، ولی نشنیدی و در من
افسرد ذوق گفتوگو، دیگر چه میخواهی؟
حالم چه میپرسی، نشسته خار در چشمم
زهراب جوشد از گلو، دیگر چه میخواهی؟
با اشک پروردم تو را ای گل، ولی هیهات
کان آب برگردد به جو، دیگر چه میخواهی؟
خون دل عاشق حلال انگاشتی، حق بود
خونش حلالت باد، از او دیگر چه میخواهی؟
#ساعد_باقری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زین کشتهٔ بیآرزو دیگر چه میخواهی؟
در جان من دیگر نماند آن شور سرمستی
خالی ز مِی شد آن سبو، دیگر چه میخواهی؟
گفتی بگو، گفتم، ولی نشنیدی و در من
افسرد ذوق گفتوگو، دیگر چه میخواهی؟
حالم چه میپرسی، نشسته خار در چشمم
زهراب جوشد از گلو، دیگر چه میخواهی؟
با اشک پروردم تو را ای گل، ولی هیهات
کان آب برگردد به جو، دیگر چه میخواهی؟
خون دل عاشق حلال انگاشتی، حق بود
خونش حلالت باد، از او دیگر چه میخواهی؟
#ساعد_باقری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من بیتو آدمی که بنا بود نیستم
آهم میان آینه موجود نیستم
افغان گرفت نصف جهان مرا و من
دیگر به پیش چشم تو محمود نیستم
پیداست عکس روی تو در بازتاب من
آیینهام شبی که مه آلود نیستم
شیرینی تلاوت نام تو را فقط
داوود میتواند و داوود نیستم
از فکر خوب یا بد دنیا گذشتهام
دیگر به فکر آن چه غم افزود نیستم
پروانهام بسوزم اگر دل نمیکنم
پروانهام نسوخته خشنود نیستم
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آهم میان آینه موجود نیستم
افغان گرفت نصف جهان مرا و من
دیگر به پیش چشم تو محمود نیستم
پیداست عکس روی تو در بازتاب من
آیینهام شبی که مه آلود نیستم
شیرینی تلاوت نام تو را فقط
داوود میتواند و داوود نیستم
از فکر خوب یا بد دنیا گذشتهام
دیگر به فکر آن چه غم افزود نیستم
پروانهام بسوزم اگر دل نمیکنم
پروانهام نسوخته خشنود نیستم
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
از اعماق قلبم
نجوایی به گوش میرسد
دُرنایی آواز میخواند !!
گویا ...
دلش برای
جفت سفر کرده اش تنگ است ...!!
#پارس
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از اعماق قلبم
نجوایی به گوش میرسد
دُرنایی آواز میخواند !!
گویا ...
دلش برای
جفت سفر کرده اش تنگ است ...!!
#پارس
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جان تشنگی از شربت عناب تو دارد
دلبستگی از سنبل پرتاب تو دارد
شبها همه بیدار بود مردم چشمم
تا چشم بر آن نرگس پر خواب تو دارد
چون دفتر گل باز کند مرغ سحر خوان
شرح شکن طره پرتاب تو دارد
#امیرخسرو_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلبستگی از سنبل پرتاب تو دارد
شبها همه بیدار بود مردم چشمم
تا چشم بر آن نرگس پر خواب تو دارد
چون دفتر گل باز کند مرغ سحر خوان
شرح شکن طره پرتاب تو دارد
#امیرخسرو_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
درگیر خیال توام
محو صدای باران که از ابری حَزین
چکامه ی عشق می سراید
شناورم همچون برگی رها
افتاده پای هجایی از دلتنگی ،،
دلخوش به عطر رازقی ها
کنار ردیف سایه ی بلند سپیدار
تکیه داده به تکه سنگی از سکوت ...،،،
همه ی من می رود در رودی روان
پیِ رویایی که به خود می خواند مرا
حوالی آن دورها
آنجا که تویی وُ از همه نزدیکتری ....
می شنوم تو را
غرق در بوی باران
به اعجاز بارش عاشقانه های بی تکرار
رنگ می گیرد تصنیف کلامت
به رنگ یاقوتی عشق
که نقش می زند تو و خواستنت را
بر سرلوحه ی دل ...!!!!
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
محو صدای باران که از ابری حَزین
چکامه ی عشق می سراید
شناورم همچون برگی رها
افتاده پای هجایی از دلتنگی ،،
دلخوش به عطر رازقی ها
کنار ردیف سایه ی بلند سپیدار
تکیه داده به تکه سنگی از سکوت ...،،،
همه ی من می رود در رودی روان
پیِ رویایی که به خود می خواند مرا
حوالی آن دورها
آنجا که تویی وُ از همه نزدیکتری ....
می شنوم تو را
غرق در بوی باران
به اعجاز بارش عاشقانه های بی تکرار
رنگ می گیرد تصنیف کلامت
به رنگ یاقوتی عشق
که نقش می زند تو و خواستنت را
بر سرلوحه ی دل ...!!!!
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گلهای_قالی
یه روز و روزگاری بود
زمستونم بهاری بود
اون بابای مهربونم
تو زنبیلش اناری بود
رو طاقچه ی اتاقمون
یه گلدون سفالی بود
بالای اون محلمون
یه برکه آب عالی بود
نگاه اون مادربزرگ
یه عالمه خوشحالی بود
عشقای پاک و بی ریا
مثل گلهای قالی بود
شعرهای ناز مادرم
قصه ی اون یلدایی بود
غُصه ز ما فراری و
دور از آن حوالی بود
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یه روز و روزگاری بود
زمستونم بهاری بود
اون بابای مهربونم
تو زنبیلش اناری بود
رو طاقچه ی اتاقمون
یه گلدون سفالی بود
بالای اون محلمون
یه برکه آب عالی بود
نگاه اون مادربزرگ
یه عالمه خوشحالی بود
عشقای پاک و بی ریا
مثل گلهای قالی بود
شعرهای ناز مادرم
قصه ی اون یلدایی بود
غُصه ز ما فراری و
دور از آن حوالی بود
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀