بنشست ز باد سحری شمع شبستان
ای شمع شبستان من غمزده برخیز
بفشان گره طرهٔ مشکین پریشان
وز سنبل تر غالیه بر برگ سمن ریز
گویند که پرهیز کن از مستی و رندی
با نرگس مستت چه زند توبه و پرهیز
#خواجوی_کرمانی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای شمع شبستان من غمزده برخیز
بفشان گره طرهٔ مشکین پریشان
وز سنبل تر غالیه بر برگ سمن ریز
گویند که پرهیز کن از مستی و رندی
با نرگس مستت چه زند توبه و پرهیز
#خواجوی_کرمانی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوست دارم
هر صبح
طنین خوش آهنگ صدای تو
در جانم بپیچد
باغ احساسم را
همچون نسیم روح نواز بهاری
نوازش دهد؛
طلوع هر روز چشمانم
رو به افق نگاه تو باشد
دستانم با گره ی دستان تو
شکوفه دهد و سبز شود
و عطر رازقی وجود تو
تمام دشت قلبم را پر کند
زیرا که
به شوق بودن تو
به معجزه ی عشق ایمان آورده ام
زندگی را با تمام ناملایماتش پذیرفته ام
و این لبان خندان توست
که شوقی ابدی در دلم می آفریند برای زیستن...
دوست داشتن توست
که به بودنم در این جهان
معنا و زیباییِ حضور می بخشد....
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هر صبح
طنین خوش آهنگ صدای تو
در جانم بپیچد
باغ احساسم را
همچون نسیم روح نواز بهاری
نوازش دهد؛
طلوع هر روز چشمانم
رو به افق نگاه تو باشد
دستانم با گره ی دستان تو
شکوفه دهد و سبز شود
و عطر رازقی وجود تو
تمام دشت قلبم را پر کند
زیرا که
به شوق بودن تو
به معجزه ی عشق ایمان آورده ام
زندگی را با تمام ناملایماتش پذیرفته ام
و این لبان خندان توست
که شوقی ابدی در دلم می آفریند برای زیستن...
دوست داشتن توست
که به بودنم در این جهان
معنا و زیباییِ حضور می بخشد....
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قلب من کوه مذاب است به آن دست نزن
حال این قلب خراب است به آن دست نزن
آمدم مست نگاه غزل آلوده شوم
گفتی این پیک شراب است به آن دست نزن
سالها تشنه ی چشمان تو بودم اما
گفتی این چشمه سراب است به آن دست نزن
خاستم بازشود بخت دوتامان گفتی
بخت ما سخت به خواب است به آن دست نزن
خاستم ماهی تنگش بشوم اما گفت
جنس تنگ ام ز حباب است به آن دست نزن
خاستم مانع رفتن شوم اما گفتی
رفتنم پا به رکاب است به آن دست نزن
حال بد را ببری با دو سه لبخند اما
جگرم سخت کباب است به آن دست نزن
گفته بودی بلدی حال مرا خوب کنی
حال ما خوب خراب است به آن دست نزن
صاحب کار شدم تا به حسابت برسم
گفتی این سینه کتاب است به آن دست نزن
#علی_صاحبکار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حال این قلب خراب است به آن دست نزن
آمدم مست نگاه غزل آلوده شوم
گفتی این پیک شراب است به آن دست نزن
سالها تشنه ی چشمان تو بودم اما
گفتی این چشمه سراب است به آن دست نزن
خاستم بازشود بخت دوتامان گفتی
بخت ما سخت به خواب است به آن دست نزن
خاستم ماهی تنگش بشوم اما گفت
جنس تنگ ام ز حباب است به آن دست نزن
خاستم مانع رفتن شوم اما گفتی
رفتنم پا به رکاب است به آن دست نزن
حال بد را ببری با دو سه لبخند اما
جگرم سخت کباب است به آن دست نزن
گفته بودی بلدی حال مرا خوب کنی
حال ما خوب خراب است به آن دست نزن
صاحب کار شدم تا به حسابت برسم
گفتی این سینه کتاب است به آن دست نزن
#علی_صاحبکار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گر خزانم گر زمستانم نرو
ای بهارم ای گلستانم نرو
آفتاب صبح نوروزم بیا
شام یلدا ماه تابانم نرو
جان شیرین در وفا فرهاد داد
شاه شیرین سوی سلطانم نرو
جان جان جان آدم یار اوست
جان جانم، بی تو بی جانم، نرو
گفته بودی تا ابد هستی، بمان
گفته بودم با تو می مانم، نرو
درد دارد زندگی بی زخم تو
ای دوا، دارو و درمانم نرو
با غمت در ساحل آرامشم
از غم تو غرق طوفانم نرو
چشم بر خیل خطاهایم ببند
بگذر از کوه گناهانم نرو
بس که می بافم خیالت روز و شب
خواب و بیداری نمی دانم نرو
داغ تو باشد عزیز مصر من
بی غمت مصر است زندانم نرو
چیستم؟ شمعم که دور از آفتاب
تا سحر سوزان و گریانم، نرو
یک نفس تا صبح می گویم بمان
یک نفس تا مرگ می خوانم نرو
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای بهارم ای گلستانم نرو
آفتاب صبح نوروزم بیا
شام یلدا ماه تابانم نرو
جان شیرین در وفا فرهاد داد
شاه شیرین سوی سلطانم نرو
جان جان جان آدم یار اوست
جان جانم، بی تو بی جانم، نرو
گفته بودی تا ابد هستی، بمان
گفته بودم با تو می مانم، نرو
درد دارد زندگی بی زخم تو
ای دوا، دارو و درمانم نرو
با غمت در ساحل آرامشم
از غم تو غرق طوفانم نرو
چشم بر خیل خطاهایم ببند
بگذر از کوه گناهانم نرو
بس که می بافم خیالت روز و شب
خواب و بیداری نمی دانم نرو
داغ تو باشد عزیز مصر من
بی غمت مصر است زندانم نرو
چیستم؟ شمعم که دور از آفتاب
تا سحر سوزان و گریانم، نرو
یک نفس تا صبح می گویم بمان
یک نفس تا مرگ می خوانم نرو
#رحمان_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌹✨
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
این همه دلشوره افتاده است بر جانم چرا؟
من که امشب خوب بودم پس پریشانم چرا؟
باز هم از پنجره رفتم نگاه انداختم
آسمان صاف است پس من خیس بارانم چرا
خانهام سقفش چرا اینقدر پایین آمده؟
بین این دیوارها درگیر زندانم چرا؟
من که با هر خاطره یک دانه اشک انداختم
تلخ تر دارد میآید فال فنجانم چرا؟
مثل این گل آخرش یک روز پرپر میشوم
دوستم_دارد؟ ندارد؟ نه ! نمیدانم چرا؟
#سیده_تکتم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من که امشب خوب بودم پس پریشانم چرا؟
باز هم از پنجره رفتم نگاه انداختم
آسمان صاف است پس من خیس بارانم چرا
خانهام سقفش چرا اینقدر پایین آمده؟
بین این دیوارها درگیر زندانم چرا؟
من که با هر خاطره یک دانه اشک انداختم
تلخ تر دارد میآید فال فنجانم چرا؟
مثل این گل آخرش یک روز پرپر میشوم
دوستم_دارد؟ ندارد؟ نه ! نمیدانم چرا؟
#سیده_تکتم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جز با تو با هر توشهای بیگانهام ای عشق!
سنگینی ِ بارت به روی شانهام ای عشق!
هفتاد نسل سوخته پشت مناند، آری!
پروانه در پروانه در پروانهام ای عشق!
ویرانیام از باد و گیسوی پریشان نیست
ویران ِ یک لبخند معصومانهام ای عشق!
در صورت آرامم ولی در سینه آشوبم
بی شعله میسوزد ستون خانهام ای عشق!
من با تو هیچم، بی تو هیچم، شهر فهمیده
دیوانهام، دیوانهام، دیوانهام... ای عشق...!
#حسن_حسن_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سنگینی ِ بارت به روی شانهام ای عشق!
هفتاد نسل سوخته پشت مناند، آری!
پروانه در پروانه در پروانهام ای عشق!
ویرانیام از باد و گیسوی پریشان نیست
ویران ِ یک لبخند معصومانهام ای عشق!
در صورت آرامم ولی در سینه آشوبم
بی شعله میسوزد ستون خانهام ای عشق!
من با تو هیچم، بی تو هیچم، شهر فهمیده
دیوانهام، دیوانهام، دیوانهام... ای عشق...!
#حسن_حسن_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دل چُون توان بُریدن ازو؟مشڪل است این
آهن ڪہ نیست جانِ من، آخر دل است این!
من مے شناسم این دل مجنون خویش را
پندش مگوے ،ڪہ بے حاصل است این
جز بند نیست، چارہ ے دیوانہ و حڪیم
پندش دهد هنوز ، عجب عاقل است این!
گفتم طبیبِ این دل بیمار آمدہ ست
اے واے بر من و دلِ من ، قاتل است این
منت چرا نهیم، ڪہ بر خاڪِ پاے یار
جانے نثار ڪردم و، ناقابل است این
اشڪ مرا بدید و، بخندید مدّعے
عیبش مڪن ،ڪہ از دل ما غافل است این
پندم دهد ڪہ سایہ، درین غم صبور باش
در بحر غرقہ ام من و، بر ساحل است این
#هوشنگ_ابتهاج
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آهن ڪہ نیست جانِ من، آخر دل است این!
من مے شناسم این دل مجنون خویش را
پندش مگوے ،ڪہ بے حاصل است این
جز بند نیست، چارہ ے دیوانہ و حڪیم
پندش دهد هنوز ، عجب عاقل است این!
گفتم طبیبِ این دل بیمار آمدہ ست
اے واے بر من و دلِ من ، قاتل است این
منت چرا نهیم، ڪہ بر خاڪِ پاے یار
جانے نثار ڪردم و، ناقابل است این
اشڪ مرا بدید و، بخندید مدّعے
عیبش مڪن ،ڪہ از دل ما غافل است این
پندم دهد ڪہ سایہ، درین غم صبور باش
در بحر غرقہ ام من و، بر ساحل است این
#هوشنگ_ابتهاج
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قسم به آیه عشق
که از غزل دو چشمانت
شعر عاشقی را آغاز کرد
قسم به دفتر عاشقانه ی قلبم
که یک به یک واژه ها
برای ستایش از تو شعر را اعجاز کرد
قسم به سرخی داغ لبانت
که زبان شعر مجنون را به غزل ساز کرد
قسم به انار و سیب سرخ بهشتی
که تصویر عشق را
در بوم تن شروع به پرواز کرد
قسم به خدای آسمان
که تقدیرم را بر روی پلکهای تو
شروع به آواز کرد
[تو را به نهایت واڗه های عشق دوست دارم]
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قسم به آیه عشق
که از غزل دو چشمانت
شعر عاشقی را آغاز کرد
قسم به دفتر عاشقانه ی قلبم
که یک به یک واژه ها
برای ستایش از تو شعر را اعجاز کرد
قسم به سرخی داغ لبانت
که زبان شعر مجنون را به غزل ساز کرد
قسم به انار و سیب سرخ بهشتی
که تصویر عشق را
در بوم تن شروع به پرواز کرد
قسم به خدای آسمان
که تقدیرم را بر روی پلکهای تو
شروع به آواز کرد
[تو را به نهایت واڗه های عشق دوست دارم]
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مهربانان دلِ با وسعت دریا دارند
با بدی فاصله در حد ثریا دارند
خانه ای ساخته اند آجرش از جنس وفا
همدلی ، همقدمی هر دو به یکجا دارند
سادگی دست تهی هست مرام آنها
نه غم حال و نه اندیشه ی فردا دارند
کمر همت خود بسته پی خدمت خلق
اجر و پاداش از آن خالق یکتا دارند
صبرشان وسعت بی حد و حسابی دارد
رو به خورشید سوی آخر دنیا دارند
نفروشند به سیم و زرِ ، دنیا خود را
چون سرشتی چه پسندیده و والا دارند
چهره سازند به شادابی گل با لبخند
این مواهب همه از عالم بالا دارند
#فهیمه_خلیلی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با بدی فاصله در حد ثریا دارند
خانه ای ساخته اند آجرش از جنس وفا
همدلی ، همقدمی هر دو به یکجا دارند
سادگی دست تهی هست مرام آنها
نه غم حال و نه اندیشه ی فردا دارند
کمر همت خود بسته پی خدمت خلق
اجر و پاداش از آن خالق یکتا دارند
صبرشان وسعت بی حد و حسابی دارد
رو به خورشید سوی آخر دنیا دارند
نفروشند به سیم و زرِ ، دنیا خود را
چون سرشتی چه پسندیده و والا دارند
چهره سازند به شادابی گل با لبخند
این مواهب همه از عالم بالا دارند
#فهیمه_خلیلی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.#نیامد
یارب چه کنم ؟ شب شد و آن یار نیامد ...
جان رفت ز تن لعل شکر بار نیامد ،
صد قصه ی پر غصه به دل باز بگفتم ...
از باغ و چمن آن گل بی خار نیامد ،
از آتش دل سر به فلک برده فغانم ...
یارب چه بلا آمد و ، دلدار نیامد ،
صد غنچه ی تر تازه نشاندم به هوایش ..
دل خون شد و ان دلبر خمّار نیامد ،
آن یار که گم کرده مرا ، کاش بیاید ..
یارم به کجا شد ، که شب تار نیامد ؟
از دوری او در به در و خانه خرابم ...
از بت کده ها ، آن بت عیار نیامد ،
تنها نه منم مات ز بی مهری جانان ...
بیچاره دلم زار و گرفتار ، نیامد ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یارب چه کنم ؟ شب شد و آن یار نیامد ...
جان رفت ز تن لعل شکر بار نیامد ،
صد قصه ی پر غصه به دل باز بگفتم ...
از باغ و چمن آن گل بی خار نیامد ،
از آتش دل سر به فلک برده فغانم ...
یارب چه بلا آمد و ، دلدار نیامد ،
صد غنچه ی تر تازه نشاندم به هوایش ..
دل خون شد و ان دلبر خمّار نیامد ،
آن یار که گم کرده مرا ، کاش بیاید ..
یارم به کجا شد ، که شب تار نیامد ؟
از دوری او در به در و خانه خرابم ...
از بت کده ها ، آن بت عیار نیامد ،
تنها نه منم مات ز بی مهری جانان ...
بیچاره دلم زار و گرفتار ، نیامد ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اگر مرا تو ندانی بپرس از شب تاری
شبست محرم عاشق گواه ناله و زاری
چه جای شب که هزاران نشانه دارد عاشق
کمینه اشک و رخ زرد و لاغری و نزاری
چو ابر ساعت گریه چو کوه وقت تحمل
چو آب سجده کنان و چو خاک راه به خواری
ولیک این همه محنت به گرد باغ چو خاری
درون باغ گلستان و یار و چشمه جاری
چو بگذری تو ز دیوار باغ و در چمن آیی
زبان شکر گزاری سجود شکر بیاری
که شکر و حمد خدا را که برد جور خزان را
شکفته گشت زمین و بهار کرد بهاری
هزار شاخ برهنه قرین حله گل شد
هزار خار مغیلان رهیده گشت ز خاری
حلاوت غم معشوق را چه داند عاقل
چو جولهست نداند طریق جنگ و سواری
برادر و پدر و مادر تو عشاقند
که جمله یک شدهاند و سرشتهاند ز یاری
نمک شود چو درافتد هزار تن به نمکدان
دوی نماند در تن چه مرغزی چه بخاری
مکش عنان سخن را به کودنی ملولان
تو تشنگان ملک بین به وقت حرف گزاری
#مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شبست محرم عاشق گواه ناله و زاری
چه جای شب که هزاران نشانه دارد عاشق
کمینه اشک و رخ زرد و لاغری و نزاری
چو ابر ساعت گریه چو کوه وقت تحمل
چو آب سجده کنان و چو خاک راه به خواری
ولیک این همه محنت به گرد باغ چو خاری
درون باغ گلستان و یار و چشمه جاری
چو بگذری تو ز دیوار باغ و در چمن آیی
زبان شکر گزاری سجود شکر بیاری
که شکر و حمد خدا را که برد جور خزان را
شکفته گشت زمین و بهار کرد بهاری
هزار شاخ برهنه قرین حله گل شد
هزار خار مغیلان رهیده گشت ز خاری
حلاوت غم معشوق را چه داند عاقل
چو جولهست نداند طریق جنگ و سواری
برادر و پدر و مادر تو عشاقند
که جمله یک شدهاند و سرشتهاند ز یاری
نمک شود چو درافتد هزار تن به نمکدان
دوی نماند در تن چه مرغزی چه بخاری
مکش عنان سخن را به کودنی ملولان
تو تشنگان ملک بین به وقت حرف گزاری
#مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
خوابم نمی برد
وقتی کنار تو
نشسته ام
و نفس های آرام ات را
دانه دانه می شمارم
و آن ها را مثل
مرواریدهای کم یاب
به نخ عشق می کشم
و هر شب
گردنبندی از مهربانی
به گردنت می آویزم
چشم هایت را
باز می کنی
می خندی
خواب آلوده
دست در
گردنم می اندازی
من را به طرف
خودت می کشی
عاشقانه می بوسی
و با صدایی که هنوز
گرم خواب است
می گویی
دیوانه تو که
هنوز بیداری
#مسعود_نادری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خوابم نمی برد
وقتی کنار تو
نشسته ام
و نفس های آرام ات را
دانه دانه می شمارم
و آن ها را مثل
مرواریدهای کم یاب
به نخ عشق می کشم
و هر شب
گردنبندی از مهربانی
به گردنت می آویزم
چشم هایت را
باز می کنی
می خندی
خواب آلوده
دست در
گردنم می اندازی
من را به طرف
خودت می کشی
عاشقانه می بوسی
و با صدایی که هنوز
گرم خواب است
می گویی
دیوانه تو که
هنوز بیداری
#مسعود_نادری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
Forwarded from 💖کافه شعر💖 (👑پرشین Cat👑)
.
میروی اما گریز چشم وحشی رنگ تو
راز این اندوه بی آرام نتواند نهفت
می روی خاموش و می پیچد به گوش خسته ام
آنچه با من لرزش لبهای بی تاب تو گفت؛
چیست ای دلدار این اندوه بی آرام چیست
کز نگاهت می تراود نازدار و شرمگین ؟
آه می لرزد دلم از ناله ای اندوه بار
کیست این بیمار در چشمت که می گرید حزین ؟
چون خزان آرا گل مهتاب رویا رنگ و مست
می شکوفد در نگاهت راز عشقی ناشکیب
وز میان سایه های وحشی اندوه رنگ
خنده می ریزید به چشمت آرزویی دل فریب
چون صفای آسمان در صبح نمناک بهار
می تراود از نگاهت گریه پنهان دوش
آری ای چشم گریز آهنگ سامان سوخته
بر چه گریان گشته بودی دوش ؟ از من وامپوش
بر چه گریان گشته بودی ؟ آه ای چشم سیاه
از تپیدن باز می ماند دل خوش باورم
در گمان اینکه شاید شاید آن اشک نهان
بود در خلوت سرای سینه ات یادآورم...
#_هوشنگ_ابتهاج
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میروی اما گریز چشم وحشی رنگ تو
راز این اندوه بی آرام نتواند نهفت
می روی خاموش و می پیچد به گوش خسته ام
آنچه با من لرزش لبهای بی تاب تو گفت؛
چیست ای دلدار این اندوه بی آرام چیست
کز نگاهت می تراود نازدار و شرمگین ؟
آه می لرزد دلم از ناله ای اندوه بار
کیست این بیمار در چشمت که می گرید حزین ؟
چون خزان آرا گل مهتاب رویا رنگ و مست
می شکوفد در نگاهت راز عشقی ناشکیب
وز میان سایه های وحشی اندوه رنگ
خنده می ریزید به چشمت آرزویی دل فریب
چون صفای آسمان در صبح نمناک بهار
می تراود از نگاهت گریه پنهان دوش
آری ای چشم گریز آهنگ سامان سوخته
بر چه گریان گشته بودی دوش ؟ از من وامپوش
بر چه گریان گشته بودی ؟ آه ای چشم سیاه
از تپیدن باز می ماند دل خوش باورم
در گمان اینکه شاید شاید آن اشک نهان
بود در خلوت سرای سینه ات یادآورم...
#_هوشنگ_ابتهاج
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دام دِگر نهادهام تا که مگر بگیرمش
آنک بجُست از کَفم بار دِگر بگیرمش
آنک به دل اسیرمَش در دل و جان پذیرمش
گر چه گذشت عمر من باز زِ سر بگیرمش
راه بَرم به سوی او شب به چراغ روی او
چون برسم به کوی او حلقه در بگیرمش
#حضرت_مولانا
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو در قلب من جاودانه خواهی ماند
همچون آمدن غروب در
پس طلوع خورشید
محبوب من
تا این منِ عاشق هست
تا نبض احساسم می زند
تا زمانیکه وجودت را
در تک تک سلولهای تنم
حس میکنم
به تو وفادار خواهم ماند
و ابدی دوستت دارم
ای عشق
ای حس زیبای جاودانگی
کاش بدانی
تا چه اندازه خوشبختم
که عاشق تو هستم
هر چند که تو دوری و گریزان
معبودم!
عشق من به تو
بسان برگ درختان در تغییر و رنگ باختن نیست
همچون سنگ است در دل خاک
لازم و تغییر ناپذیر
که در گذر زمان
صیقل داده می شود و زیبا
همیشه و جاوید در قلب من می ماند...
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همچون آمدن غروب در
پس طلوع خورشید
محبوب من
تا این منِ عاشق هست
تا نبض احساسم می زند
تا زمانیکه وجودت را
در تک تک سلولهای تنم
حس میکنم
به تو وفادار خواهم ماند
و ابدی دوستت دارم
ای عشق
ای حس زیبای جاودانگی
کاش بدانی
تا چه اندازه خوشبختم
که عاشق تو هستم
هر چند که تو دوری و گریزان
معبودم!
عشق من به تو
بسان برگ درختان در تغییر و رنگ باختن نیست
همچون سنگ است در دل خاک
لازم و تغییر ناپذیر
که در گذر زمان
صیقل داده می شود و زیبا
همیشه و جاوید در قلب من می ماند...
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مهربانان دلِ با وسعت دریا دارند
با بدی فاصله در حد ثریا دارند
خانه ای ساخته اند آجرش از جنس وفا
همدلی ، همقدمی هر دو به یکجا دارند
سادگی دست تهی هست مرام آنها
نه غم حال و نه اندیشه ی فردا دارند
کمر همت خود بسته پی خدمت خلق
اجر و پاداش از آن خالق یکتا دارند
صبرشان وسعت بی حد و حسابی دارد
رو به خورشید سوی آخر دنیا دارند
نفروشند به سیم و زرِ ، دنیا خود را
چون سرشتی چه پسندیده و والا دارند
چهره سازند به شادابی گل با لبخند
این مواهب همه از عالم بالا دارند
#فهیمه_خلیلی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با بدی فاصله در حد ثریا دارند
خانه ای ساخته اند آجرش از جنس وفا
همدلی ، همقدمی هر دو به یکجا دارند
سادگی دست تهی هست مرام آنها
نه غم حال و نه اندیشه ی فردا دارند
کمر همت خود بسته پی خدمت خلق
اجر و پاداش از آن خالق یکتا دارند
صبرشان وسعت بی حد و حسابی دارد
رو به خورشید سوی آخر دنیا دارند
نفروشند به سیم و زرِ ، دنیا خود را
چون سرشتی چه پسندیده و والا دارند
چهره سازند به شادابی گل با لبخند
این مواهب همه از عالم بالا دارند
#فهیمه_خلیلی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀