.
روح باران است وُ
تن ِتبدار ِخاک !
شرح عشق من و تو
که شُره شُره شعر میشود
سیراب ناشده مصراعی
در دفتر عاشقم تو را.....
ببار به وقت ِبیوقتی
تا برویانیام به هر هنگام
در صحاری زخم خورده از سراب...
تا چهقدر از تو سبز ؟!
بگذار نگران نگاهی به ناگهان
از دور ِرویا هر آوند دلم را بنوشد.......
#گویا_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
روح باران است وُ
تن ِتبدار ِخاک !
شرح عشق من و تو
که شُره شُره شعر میشود
سیراب ناشده مصراعی
در دفتر عاشقم تو را.....
ببار به وقت ِبیوقتی
تا برویانیام به هر هنگام
در صحاری زخم خورده از سراب...
تا چهقدر از تو سبز ؟!
بگذار نگران نگاهی به ناگهان
از دور ِرویا هر آوند دلم را بنوشد.......
#گویا_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با شعرهایم آمدی یک شب به دنیایم
دنیا مرا گم کرد و چشمان تو پیدایم
شوق تو دشت سینه ام را می دود تا صبح
آهوی من کی می گذاری سر به صحرایم
گم می کنم هر شب خیابان های دنیا را
تا دست هایت نیست طولانی ست شب هایم
انگار دست عشق،بی تو حلقه ی مرگ است
بر گردنم افتاده یا پیچیده بر پایم
آنقدر با من مهربان بودی که بعد از تو
یک لحظه حس کردم که صد سال است تنهایم
من ابر گیر افتاده در آغوش البرزم
یک روز بر می گردم از تهران به دریایم
#اصغر_معاذی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دنیا مرا گم کرد و چشمان تو پیدایم
شوق تو دشت سینه ام را می دود تا صبح
آهوی من کی می گذاری سر به صحرایم
گم می کنم هر شب خیابان های دنیا را
تا دست هایت نیست طولانی ست شب هایم
انگار دست عشق،بی تو حلقه ی مرگ است
بر گردنم افتاده یا پیچیده بر پایم
آنقدر با من مهربان بودی که بعد از تو
یک لحظه حس کردم که صد سال است تنهایم
من ابر گیر افتاده در آغوش البرزم
یک روز بر می گردم از تهران به دریایم
#اصغر_معاذی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#خبرت هست
در این نیمۀ #شب
برده ای #دل ز دلم
سخت پریشان توام!
من سکوتم شده
اندازۀ فریاد بلند
که بیایی
بنشینی
برِ احساسِ
پُر از خواهشِ دل،
به #دلم_سنگ مزن
من فقط گوش به فرمان توام.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در این نیمۀ #شب
برده ای #دل ز دلم
سخت پریشان توام!
من سکوتم شده
اندازۀ فریاد بلند
که بیایی
بنشینی
برِ احساسِ
پُر از خواهشِ دل،
به #دلم_سنگ مزن
من فقط گوش به فرمان توام.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
برای آغاز کردن تو
صبح نگاهت را ورق می زنم
لبی تر می کنم
نجوای سر می دهم و
صدای برآمده از نفست را می بوسم
به کوچه کوچه قلبت می رسم
وجب به وجب
قدم به قدم
به شعر و ترانه
نی لبکانه نبضت را می نوازم
آغوش می گشایی
از فاصله و دقایق
ریشه های وجودیت را
با نسیم دلارای سحرگاهی
به ساحل امن نگاهم می سپاری...
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صبح نگاهت را ورق می زنم
لبی تر می کنم
نجوای سر می دهم و
صدای برآمده از نفست را می بوسم
به کوچه کوچه قلبت می رسم
وجب به وجب
قدم به قدم
به شعر و ترانه
نی لبکانه نبضت را می نوازم
آغوش می گشایی
از فاصله و دقایق
ریشه های وجودیت را
با نسیم دلارای سحرگاهی
به ساحل امن نگاهم می سپاری...
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بگذار چشم مست تو افسونگری کند
شب را شمیم زلف تو نیلوفری کند
بگذار گیسوان سیاهت بریزد و
انگشتهای سرد مرا جوهری کند
پروانهای سیاهم و ای کاش آتشی
یک شب مرا بگیرد و خاکستری کند
تنها شراب چشم خمار تو قادر است
میخانه را دوباره پر از مشتری کند
تلخ است این زمانه که باید شبانهروز
خنجر میان ما رفقا داوری کند
ما آهنین دلان به همین چرم دلخوشیم
تا کاوهای بیاید و آهنگــــــــــــــری کند
گهوارهای رها شدهام، کاش نیل غم
در حق من جفا نکند مادری کند
پنداشت اینکه مثل خودش صاف و سادهام
سنگی مــــــــــــرا به آینه یــــــــــــــادآوری کند
#سعید_بیابانکی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شب را شمیم زلف تو نیلوفری کند
بگذار گیسوان سیاهت بریزد و
انگشتهای سرد مرا جوهری کند
پروانهای سیاهم و ای کاش آتشی
یک شب مرا بگیرد و خاکستری کند
تنها شراب چشم خمار تو قادر است
میخانه را دوباره پر از مشتری کند
تلخ است این زمانه که باید شبانهروز
خنجر میان ما رفقا داوری کند
ما آهنین دلان به همین چرم دلخوشیم
تا کاوهای بیاید و آهنگــــــــــــــری کند
گهوارهای رها شدهام، کاش نیل غم
در حق من جفا نکند مادری کند
پنداشت اینکه مثل خودش صاف و سادهام
سنگی مــــــــــــرا به آینه یــــــــــــــادآوری کند
#سعید_بیابانکی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از همان روز که چشمان تو را گم کردم
چهرهی آینه پرچین شده بود از گــَردم
مدتی هست که از خود به ستوه آمدهام
طعنه از خویش شنیدی که بدانی دردم؟
هر که آمد به فرو ریختنم مشتاق است
دست من نیست که هم طالع برگی زردم
پای حسرت به دلی های پیاپی بگذار
از رسیدن به تو ای دوست اگر دلسردم
عشق می خواست که پروانه ی شمعی باشم
کاش می شد به همان پیلهی خود برگردم
#سیدشهرام_علیزاده
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چهرهی آینه پرچین شده بود از گــَردم
مدتی هست که از خود به ستوه آمدهام
طعنه از خویش شنیدی که بدانی دردم؟
هر که آمد به فرو ریختنم مشتاق است
دست من نیست که هم طالع برگی زردم
پای حسرت به دلی های پیاپی بگذار
از رسیدن به تو ای دوست اگر دلسردم
عشق می خواست که پروانه ی شمعی باشم
کاش می شد به همان پیلهی خود برگردم
#سیدشهرام_علیزاده
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آهنگ مازندرانی شو برووو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آمدن، رفتن، دویدن
عشق ورزیدن
در غم انسان نشستن
پابه به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن
کار کردن.. کار کردن.. آرمیدن
چشم انداز بیابان های خشک و تشنه را دیدن
از سبوی تازه آب پاک نوشیدن
هم نفس با بلبلان کوهی آواره خواندن
در تله افتاده آهو بچگان را شیر دادن
کار کردن.. کار کردن.. آرمیدن
یا شبی برفی پیش آتش ها نشستن
دل به رویاهای گرم شعله بستن
آری.. آری.. زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست
گر بیفروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست
#سیاوش_کسرایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عشق ورزیدن
در غم انسان نشستن
پابه به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن
کار کردن.. کار کردن.. آرمیدن
چشم انداز بیابان های خشک و تشنه را دیدن
از سبوی تازه آب پاک نوشیدن
هم نفس با بلبلان کوهی آواره خواندن
در تله افتاده آهو بچگان را شیر دادن
کار کردن.. کار کردن.. آرمیدن
یا شبی برفی پیش آتش ها نشستن
دل به رویاهای گرم شعله بستن
آری.. آری.. زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست
گر بیفروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست
#سیاوش_کسرایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند
بیوفایاران که بربستند بار خویش را
#سعدی
معنی : یاران بیوفا یار بارافتادهشونو توی کاروانسرا جا گذاشتند و بار خودشونو بستن و رفتن.
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیوفایاران که بربستند بار خویش را
#سعدی
معنی : یاران بیوفا یار بارافتادهشونو توی کاروانسرا جا گذاشتند و بار خودشونو بستن و رفتن.
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
كه بود آن که نشانی ام را به تو داد؟
که بود او؟ از کدامین راه؟
بگو! چگونه؟ از کجا برای تسخیر روح من آمده ای؟
_منی که تلخ ترین بودم
منی که الاهه ی خشم با تاجی از تیغ و خار؟
و منی که خداوند تنهایی
که بود آن که نشانی ام را به تو داد؟
چه کسی راهنمای تو بود؟
کدامین صخره؟
کدامین دود
کدامین آتش دان؟
زمین لرزید گیلاس های پایه دار از شراب خورشید نوشیدند
_و من پُر شدم از تو ...
#پابلو_نرودا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که بود او؟ از کدامین راه؟
بگو! چگونه؟ از کجا برای تسخیر روح من آمده ای؟
_منی که تلخ ترین بودم
منی که الاهه ی خشم با تاجی از تیغ و خار؟
و منی که خداوند تنهایی
که بود آن که نشانی ام را به تو داد؟
چه کسی راهنمای تو بود؟
کدامین صخره؟
کدامین دود
کدامین آتش دان؟
زمین لرزید گیلاس های پایه دار از شراب خورشید نوشیدند
_و من پُر شدم از تو ...
#پابلو_نرودا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دعوتی از هم کنیم عصرانه با چایی داغ
یا هر از گاهی بگیریم از همه خویشان سراغ
گوشه ی دنجی، گپ و گفتی، مرور خاطرات
ساعتی بی دغدغه پهلوی هم حال ِ فراغ
گل بگوییم و گلی هم بشنویم از یکدگر
بی شکایت از مصایب ، یار باشیم و اَیاغ
شاخهای تاک و رز، پیکی زدند از نام دوست
رقص و موسیقی بپا شد بین گنجشکان باغ
بوی انجیر رسیده عطر سیب ِ سرخ و زرد
روی پرچین ها ، صدای قار و قار صد کلاغ
صحبت از شادی کنیم و بیخیال روزگار
برفروزیم از سر ِ دل ، شعله ها همچون چراغ
جای خالی رفیقان قدیمی سبز باد
یادشان را زنده می داریم با چایی داغ
#فهیمه_خلیلی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یا هر از گاهی بگیریم از همه خویشان سراغ
گوشه ی دنجی، گپ و گفتی، مرور خاطرات
ساعتی بی دغدغه پهلوی هم حال ِ فراغ
گل بگوییم و گلی هم بشنویم از یکدگر
بی شکایت از مصایب ، یار باشیم و اَیاغ
شاخهای تاک و رز، پیکی زدند از نام دوست
رقص و موسیقی بپا شد بین گنجشکان باغ
بوی انجیر رسیده عطر سیب ِ سرخ و زرد
روی پرچین ها ، صدای قار و قار صد کلاغ
صحبت از شادی کنیم و بیخیال روزگار
برفروزیم از سر ِ دل ، شعله ها همچون چراغ
جای خالی رفیقان قدیمی سبز باد
یادشان را زنده می داریم با چایی داغ
#فهیمه_خلیلی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خانه دور نیست..
“هر چه میروم نمیرسم”
به خنده عاشقانهات
به پیراهن خوش عطرت
تا نفسی
برای عاشقانهای آرام آغاز کنم
خانه دور نیست…
هر چه میروم نمیرسم
خیالت مدام سر هر پیچ خیابانی
در بینهایت دلتنگی پرسه میزند
سرم گیج
قلبم آشوب
چشمانم سیاهی را قدم میزند
“نکند من باشم کلاغ این غصهها”
در دنیای وارونهی دوست داشتنها..
#نسیم_دادستان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
“هر چه میروم نمیرسم”
به خنده عاشقانهات
به پیراهن خوش عطرت
تا نفسی
برای عاشقانهای آرام آغاز کنم
خانه دور نیست…
هر چه میروم نمیرسم
خیالت مدام سر هر پیچ خیابانی
در بینهایت دلتنگی پرسه میزند
سرم گیج
قلبم آشوب
چشمانم سیاهی را قدم میزند
“نکند من باشم کلاغ این غصهها”
در دنیای وارونهی دوست داشتنها..
#نسیم_دادستان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#طنز_تلخ
دادگر زر میزند بیدادگر زر میزند
هر کسی در حد خود این دور و بر زر میزند
از نگاه زر شناسی جنگ، جنگِ قدرت است
طبق این قانون ابر قدرت ابر زر میزند
دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست
هر که بالا تر نشيند بیشتر زر میزند
یک نفر را میشناسم از نژاد مرغ حق
از سر شب مینشیند تا سحر زر میزند
میستاند ازعوام الناس پول زور و زر
فکر کردی مُفت دارد اين قَدر زر میزند ؟
هرکجا گندیست کار بچه های آدم است
پس چرا پشت سر شیطان بشر زر میزند؟
زر زدن در حال حاضر کار خیلی راحتیست
یک جماعت مینشیند یکنفر زر میزند
#مسلم_حسن_شاهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دادگر زر میزند بیدادگر زر میزند
هر کسی در حد خود این دور و بر زر میزند
از نگاه زر شناسی جنگ، جنگِ قدرت است
طبق این قانون ابر قدرت ابر زر میزند
دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست
هر که بالا تر نشيند بیشتر زر میزند
یک نفر را میشناسم از نژاد مرغ حق
از سر شب مینشیند تا سحر زر میزند
میستاند ازعوام الناس پول زور و زر
فکر کردی مُفت دارد اين قَدر زر میزند ؟
هرکجا گندیست کار بچه های آدم است
پس چرا پشت سر شیطان بشر زر میزند؟
زر زدن در حال حاضر کار خیلی راحتیست
یک جماعت مینشیند یکنفر زر میزند
#مسلم_حسن_شاهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دارد امشب شاعری از بیکسی جان می سپارد
بغض سنگینی گلوی واژه ها را می فشارد
کور باشد دیده ی شوقش اگر حتّی شبی را
بی خیال چشم دلبر چشم بر هم میگذارد
بغض خیسش پُر شد از دلشوره های چشم غمگین
کی شود ابر نگاهش اندکی کمتر ببارد
کاشکی آن بیوفا دریابد امشب این دلی که
لحظه های واپسین را نامنظم میشمارد
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بغض سنگینی گلوی واژه ها را می فشارد
کور باشد دیده ی شوقش اگر حتّی شبی را
بی خیال چشم دلبر چشم بر هم میگذارد
بغض خیسش پُر شد از دلشوره های چشم غمگین
کی شود ابر نگاهش اندکی کمتر ببارد
کاشکی آن بیوفا دریابد امشب این دلی که
لحظه های واپسین را نامنظم میشمارد
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میگویند
برایت خوابهای خوشی را آرزومندیم،
کسی نیست که بگوید
برایت واقعیتِ خوش و زیبایی آرزومندیم!
خواب زیبا به چه کارمان میآید؟
وقتی ما گرفتار بیداری دردناکی هستیم...
#محمود_درویش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
برایت خوابهای خوشی را آرزومندیم،
کسی نیست که بگوید
برایت واقعیتِ خوش و زیبایی آرزومندیم!
خواب زیبا به چه کارمان میآید؟
وقتی ما گرفتار بیداری دردناکی هستیم...
#محمود_درویش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آن قاضی ما چو دیگران قاضی نیست
میلش بسوی اطلس مقراضی نیست
شد قاضی ما عاشق از روز ازل
با غیر قضای عشق او راضی نیست
#رباعی_مولانا
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میلش بسوی اطلس مقراضی نیست
شد قاضی ما عاشق از روز ازل
با غیر قضای عشق او راضی نیست
#رباعی_مولانا
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قلمم از تو می نویسد
و در بیان شرح عاشقانه های قلبم
زخمه بر دفتر احساسم می زند
که هر واژه اش
مثنویی می شود در وصف چشمان تو
چشمانی که دوستشان دارم
و در آن دیدگان زیباست که
شور عشق را به تماشا می نشینم
آن نگاهی که کتابی می شود
نخوانده
که پُر است از اسرارِ سکوتی مبهم؛
وقتی از تو می سرایم
پر می شوم از نوای عشق
لبریز می شوم از ترانه های شوق
مست می شوم از عاشقانه های خاص
زمزمه می کنم تو را به وقت تنهایی
می سپارم روح خسته ام را
به آن دو زلال عمیق عشق
تا خالی شوم از دلتنگی
اما...
اما باز هم می بینم
پایان نمی یابد این بیقراری های دلم ...
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و در بیان شرح عاشقانه های قلبم
زخمه بر دفتر احساسم می زند
که هر واژه اش
مثنویی می شود در وصف چشمان تو
چشمانی که دوستشان دارم
و در آن دیدگان زیباست که
شور عشق را به تماشا می نشینم
آن نگاهی که کتابی می شود
نخوانده
که پُر است از اسرارِ سکوتی مبهم؛
وقتی از تو می سرایم
پر می شوم از نوای عشق
لبریز می شوم از ترانه های شوق
مست می شوم از عاشقانه های خاص
زمزمه می کنم تو را به وقت تنهایی
می سپارم روح خسته ام را
به آن دو زلال عمیق عشق
تا خالی شوم از دلتنگی
اما...
اما باز هم می بینم
پایان نمی یابد این بیقراری های دلم ...
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀