بیخبر از سر کوی تو سفر خواهم کرد
همه آفاق پر از فتنه و شر خواهم کرد
۹فتنه چشم تو ای رهزن دل تا بسراست
هر کجا پای نهم فتنه و شر خواهم کرد
لذت وصل تو نابرده فراق آمده پیش
سود نابرده ز سرمایه ضرر خواهم کرد
گله زلف تو با روز سیه خواهم گفت
صبح محشر شب هجر تو سحر خواهم کرد
وقت پیدا اگر از دیده خون بار کنم
مشت خاکی ز غم یار بسر خواهم کرد
گفته بودم بره عشق تو دل خوش دارم
بجهنم که نشد، کار دگر خواهم کرد
خلق گفتند که از کوچه معشوق نرو
گر رود سر من از این کوچه گذر خواهم کرد
تیر مژگان تو روزی ز کمان گر گذرد
اولین بار منش سینه سپر خواهم کرد
گشت این شهره آفاق که عارف میگفت
همه آفاق ز جور تو خبر خواهم کرد
#جناب_عارف_قزوینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همه آفاق پر از فتنه و شر خواهم کرد
۹فتنه چشم تو ای رهزن دل تا بسراست
هر کجا پای نهم فتنه و شر خواهم کرد
لذت وصل تو نابرده فراق آمده پیش
سود نابرده ز سرمایه ضرر خواهم کرد
گله زلف تو با روز سیه خواهم گفت
صبح محشر شب هجر تو سحر خواهم کرد
وقت پیدا اگر از دیده خون بار کنم
مشت خاکی ز غم یار بسر خواهم کرد
گفته بودم بره عشق تو دل خوش دارم
بجهنم که نشد، کار دگر خواهم کرد
خلق گفتند که از کوچه معشوق نرو
گر رود سر من از این کوچه گذر خواهم کرد
تیر مژگان تو روزی ز کمان گر گذرد
اولین بار منش سینه سپر خواهم کرد
گشت این شهره آفاق که عارف میگفت
همه آفاق ز جور تو خبر خواهم کرد
#جناب_عارف_قزوینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیار آینه ای تا تو را نشان بدهد
به لالمانی من اندکی زبان بدهد
مرا به دار ملامت کشند بی تو اگر
به دست فاصله، جلاد ریسمان بدهد
نگاه راه پر از سنگلاخ بی مهری ست
بگو که عشق به پاهای من توان بدهد
منم مترسک یک باغِ از خزان لبریز
که خواست بی تو سلامی به آسمان بدهد
هجوم مور و ملخ قطعی است در این باغ
یکی مترسکِ بیچاره را تکان بدهد
به درد و داغ تو دارم شکیب اگر تقدیر
به قاب خاطره تصویر مهربان بدهد
قرار بود در آغوش عشق قد بکشیم
قرار بود به ما عاشقی امان بدهد
جهانِ خسته، پر از ردِّ پای تنهایی است
خوشا کسی که در آغوش عشق جان بدهد
#زهرا_وهاب_ساقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به لالمانی من اندکی زبان بدهد
مرا به دار ملامت کشند بی تو اگر
به دست فاصله، جلاد ریسمان بدهد
نگاه راه پر از سنگلاخ بی مهری ست
بگو که عشق به پاهای من توان بدهد
منم مترسک یک باغِ از خزان لبریز
که خواست بی تو سلامی به آسمان بدهد
هجوم مور و ملخ قطعی است در این باغ
یکی مترسکِ بیچاره را تکان بدهد
به درد و داغ تو دارم شکیب اگر تقدیر
به قاب خاطره تصویر مهربان بدهد
قرار بود در آغوش عشق قد بکشیم
قرار بود به ما عاشقی امان بدهد
جهانِ خسته، پر از ردِّ پای تنهایی است
خوشا کسی که در آغوش عشق جان بدهد
#زهرا_وهاب_ساقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
فـــرار می کنم از دست تو ُ بلاهایت
دوباره می شنوم شرح ماجراهایت
نــــــــــگاه می کنی ودم نمی زنی اصلاً
برای من که مهم نیست این اداهایت
پس ازتو هیچ کسی رابه جا نمی آرم
غــــریبه اند تمــــــــــــامی آشنـــــاهایت
خدا نخواست که کاری برای من بکند
خــــدا کلافه شــــد ازکثــــرت دعاهایت
توسال هاست که رفتی ولی به جا مانده
هنـــــــــوز در وسط جــــــاده رد پاهایت ...
#سید_احمد_تقوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوباره می شنوم شرح ماجراهایت
نــــــــــگاه می کنی ودم نمی زنی اصلاً
برای من که مهم نیست این اداهایت
پس ازتو هیچ کسی رابه جا نمی آرم
غــــریبه اند تمــــــــــــامی آشنـــــاهایت
خدا نخواست که کاری برای من بکند
خــــدا کلافه شــــد ازکثــــرت دعاهایت
توسال هاست که رفتی ولی به جا مانده
هنـــــــــوز در وسط جــــــاده رد پاهایت ...
#سید_احمد_تقوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شعرم از ... ،
شانهء ماه ،
تا چشمِ خورشید!
بوی تو داشت.
دستِ شعرم ،
تا صبح واژه به ،
گیسوی خیالِ تو میبافت.
تو نبودی ....
آیینهء دلم شکست !
شانه هایم به ،
دنبالِ امتدادِ...
حریر دستانِ تو بود.
خواستم نمازی به عشق!
سوی قبلهء چشمان تو...
بخوانم.
بس که ،
درگیر خیالِ تو شدم
زمزمهء اَذانِ ،
موهای تو گذشت !
من ماندم و قضای نماز تو.
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شانهء ماه ،
تا چشمِ خورشید!
بوی تو داشت.
دستِ شعرم ،
تا صبح واژه به ،
گیسوی خیالِ تو میبافت.
تو نبودی ....
آیینهء دلم شکست !
شانه هایم به ،
دنبالِ امتدادِ...
حریر دستانِ تو بود.
خواستم نمازی به عشق!
سوی قبلهء چشمان تو...
بخوانم.
بس که ،
درگیر خیالِ تو شدم
زمزمهء اَذانِ ،
موهای تو گذشت !
من ماندم و قضای نماز تو.
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
💖کافه شعر💖
سالار عقیلی – دوستت دارم
َ
بی مقدمه پرسیدم بین عاشق شدن و معشوق بودن کدام را ترجیح میدهی ؟
با کمی مکث جواب داد … عاشق شدن!
گفتم اماعاشق که باشی همیشه ترس از دست دادن داری
نگرانی، نکند یک روز یک نفر بیاید که بیشتر از تو ادعای عاشقی اش شود و ناغافل دستش را بگیرد و با خودش ببرد …
نکند یک روز بگوید دوستت ندارد …
اما معشوق که باشی رهایی،
نه ترس از دست دادن داری و نه غصه ی نرسیدن …
تازه دوست داشته هم می شوی!
گفت، عاشق بودن با تمام ترس هایش با خودش تعهد می آورد، پایبندی به دوست داشتن یک نفر …
آدم عاشق انگیزه دارد،
و عشق اهرمی ست که زندگیش را به جلو میبرد …
اما معشوق، بعضی وقت ها ممکن است حتی تا آخر عمرنداند که کسی دوستش دارد
یا بفهمد و برایش مهم نباشد و لذتی نبرد …
گفت من فکر می کنم تجربه کردن این حال و هوا، این پایبندی شیرین
و احساسی که زندگیت را تغییر می دهد …
به تمام ترس و خطرهایش می ارزد …!!!
#فرشته_رضایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بی مقدمه پرسیدم بین عاشق شدن و معشوق بودن کدام را ترجیح میدهی ؟
با کمی مکث جواب داد … عاشق شدن!
گفتم اماعاشق که باشی همیشه ترس از دست دادن داری
نگرانی، نکند یک روز یک نفر بیاید که بیشتر از تو ادعای عاشقی اش شود و ناغافل دستش را بگیرد و با خودش ببرد …
نکند یک روز بگوید دوستت ندارد …
اما معشوق که باشی رهایی،
نه ترس از دست دادن داری و نه غصه ی نرسیدن …
تازه دوست داشته هم می شوی!
گفت، عاشق بودن با تمام ترس هایش با خودش تعهد می آورد، پایبندی به دوست داشتن یک نفر …
آدم عاشق انگیزه دارد،
و عشق اهرمی ست که زندگیش را به جلو میبرد …
اما معشوق، بعضی وقت ها ممکن است حتی تا آخر عمرنداند که کسی دوستش دارد
یا بفهمد و برایش مهم نباشد و لذتی نبرد …
گفت من فکر می کنم تجربه کردن این حال و هوا، این پایبندی شیرین
و احساسی که زندگیت را تغییر می دهد …
به تمام ترس و خطرهایش می ارزد …!!!
#فرشته_رضایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وقتی به تو فکر میکنم
دلم میلرزد
و تمام وجودم در رویایت
غرق میشود،
با تو حرف می زنم
و با تو به دوردست های خیال
سفر میکنم،
شاید محال است دیدن تو؛
اما خیالت را به آغوش میکشم
و رویاهایت را
به خاطرِ جان میسپارم
باید از تو نوشت
با واژگانی از حسرت
و انبوهی از دردِ فراق..
باید از قلبی نوشت
که از فرسنگها فاصله
در هوای تو
در حصار سینه می تپد...
#خزان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلم میلرزد
و تمام وجودم در رویایت
غرق میشود،
با تو حرف می زنم
و با تو به دوردست های خیال
سفر میکنم،
شاید محال است دیدن تو؛
اما خیالت را به آغوش میکشم
و رویاهایت را
به خاطرِ جان میسپارم
باید از تو نوشت
با واژگانی از حسرت
و انبوهی از دردِ فراق..
باید از قلبی نوشت
که از فرسنگها فاصله
در هوای تو
در حصار سینه می تپد...
#خزان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کشتی دریائیی دیدم دلم آمد به یاد
حالِ دور افتادگانِ ساحلم آمد به یاد
برق را دست و گریبانِ گیاهی یافتم
گرمخونیهایِ تیغِ قاتلم آمد به یاد
گوهری افتاده دیدم در میانِ خاک راه
حال جان در ورطۀ آب و گِلم آمد به یاد
از نشاط بیثبات غافلان روزگار
شوخیِ پروازِ مرغِ بسملم آمد به یاد
سرنگون دیدم در آن چاه زنخدان زلف را
قصّۀ هاروت و چاه بابِلم آمد به یاد
سر به هم آورده دیدم برگهای غنچه را
اجتماعِ دوستان یکدلم آمد به یاد
نیست صائب کمتر از منزل حضورِ راهِ عشق
کافرم در راه اگر از منزلم آمد به یاد
مرغ بسمل: مرغ سر بریده. بِسْمل، کوتاه شدۀ بسم الله الرحمن الرحیم است.
#صائب
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حالِ دور افتادگانِ ساحلم آمد به یاد
برق را دست و گریبانِ گیاهی یافتم
گرمخونیهایِ تیغِ قاتلم آمد به یاد
گوهری افتاده دیدم در میانِ خاک راه
حال جان در ورطۀ آب و گِلم آمد به یاد
از نشاط بیثبات غافلان روزگار
شوخیِ پروازِ مرغِ بسملم آمد به یاد
سرنگون دیدم در آن چاه زنخدان زلف را
قصّۀ هاروت و چاه بابِلم آمد به یاد
سر به هم آورده دیدم برگهای غنچه را
اجتماعِ دوستان یکدلم آمد به یاد
نیست صائب کمتر از منزل حضورِ راهِ عشق
کافرم در راه اگر از منزلم آمد به یاد
مرغ بسمل: مرغ سر بریده. بِسْمل، کوتاه شدۀ بسم الله الرحمن الرحیم است.
#صائب
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در دل فصل خزان
#من_نگاهم خیس است
کمی بارانی و سبز!
باورت هست زمین دلگیر است!
خسته از کبر غرور
از نبودِ عاطفه
شعر و شعور
خسته از مرگ صداقت
مهربانیهای پوچ!
#کاش تا شب نشده
کمی از فاصلهها دور شوم
از همین لحظه
نقاب از رخ دل بردارم
بین این مردم شهر
از دلِ کاسۀ مهر
نفسِ تازه
صفا پخش کنم
شاید این بار #جهان
مملو از #شادی_و_عشق
رنگ فردای دلش #سبز شود.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#من_نگاهم خیس است
کمی بارانی و سبز!
باورت هست زمین دلگیر است!
خسته از کبر غرور
از نبودِ عاطفه
شعر و شعور
خسته از مرگ صداقت
مهربانیهای پوچ!
#کاش تا شب نشده
کمی از فاصلهها دور شوم
از همین لحظه
نقاب از رخ دل بردارم
بین این مردم شهر
از دلِ کاسۀ مهر
نفسِ تازه
صفا پخش کنم
شاید این بار #جهان
مملو از #شادی_و_عشق
رنگ فردای دلش #سبز شود.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چه خستهایم ، شبِ خوابِ جاودانه کجاست
یگانه راه گریز از غم زمانه کجاست
مرا که نای نفس نیست در تراکم بغض
مجال خنده کجا، فرصت ترانه کجاست !
زِ خوشزبانی خصمانهی تو بیزارم
حلاوتِ سخنِ تلخ دوستانه کجاست
مقیمِ مشغلهی شهر گیسوانِ توایم
پریشحال و پریشانسریم، شانه کجاست
کجاست سادگیِ آسمانِ چشمانت
هوای پاک غزلهای عاشقانه کجاست
#هادی_محمدحسنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یگانه راه گریز از غم زمانه کجاست
مرا که نای نفس نیست در تراکم بغض
مجال خنده کجا، فرصت ترانه کجاست !
زِ خوشزبانی خصمانهی تو بیزارم
حلاوتِ سخنِ تلخ دوستانه کجاست
مقیمِ مشغلهی شهر گیسوانِ توایم
پریشحال و پریشانسریم، شانه کجاست
کجاست سادگیِ آسمانِ چشمانت
هوای پاک غزلهای عاشقانه کجاست
#هادی_محمدحسنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیده همه شب ز خواب خوش بردوزم
بر تن گریم چو شمع و از دل سوزم
از آرزوی خیال جان افروزم
در آرزوی خواب شبی تا روزم
#مسعود_سعد_سلمان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بر تن گریم چو شمع و از دل سوزم
از آرزوی خیال جان افروزم
در آرزوی خواب شبی تا روزم
#مسعود_سعد_سلمان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ز صورت گر شوی فانی ازین معنی بقا یابی
ازین و آن چو بگذشتی همه نور خدا یابی
درین دریای بی پایان اگر غرقه شوید چون ما
به عین ما نظر می کن که عین ما ز ما یابی
#شاه_نعمت_الله_ولی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ازین و آن چو بگذشتی همه نور خدا یابی
درین دریای بی پایان اگر غرقه شوید چون ما
به عین ما نظر می کن که عین ما ز ما یابی
#شاه_نعمت_الله_ولی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مے خواهم... ،
همسفر باد شوم.!
سمت و سوے تو ڪجاست؟
مے خواهم....
دخیل دوست داشتنت را..
بہ حَرم چشمانت گرہ بزنم.
مے خواهم...
گردن آویزے از ،
شعر سپید بر گردنِ ،
قامت احساست بیاویزم.
"اصلا"
مے خواهم....
جانم را سنجاق ڪنم ،
گوشهء دنجِ قلبت.
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همسفر باد شوم.!
سمت و سوے تو ڪجاست؟
مے خواهم....
دخیل دوست داشتنت را..
بہ حَرم چشمانت گرہ بزنم.
مے خواهم...
گردن آویزے از ،
شعر سپید بر گردنِ ،
قامت احساست بیاویزم.
"اصلا"
مے خواهم....
جانم را سنجاق ڪنم ،
گوشهء دنجِ قلبت.
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گر مراد دل خود حاصل از اختر نکنم
آسمان، ناکسم ار چرخ تو چنبر نکنم
مادر دهر اگر مثل تو دختر زاید
بی پدر باشم اگر حرمت مادر نکنم
این توئی در بر من یا که بود خواب و خیال
که من از بخت خود این واقعه باور نکنم
سر از آن شب که ز بالین تو برداشته ام
خویش را در دو جهان با فلک همسر نکنم
نیست یکشب که من از حسرت چشمت تا صبح
متصل خون دل از دیده بساغر نکنم
شعله آه من آتش بجهان خواهد زد
ز آب چشم خود اگر روی زمین تر نکنم
خون من ریز میندیش تو از حشر که من
شکوه از دست تو غیر از تو به داور نکنم
#عارف_قزوینی
📙غزل شمارهٔ۱۷-مراد دل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آسمان، ناکسم ار چرخ تو چنبر نکنم
مادر دهر اگر مثل تو دختر زاید
بی پدر باشم اگر حرمت مادر نکنم
این توئی در بر من یا که بود خواب و خیال
که من از بخت خود این واقعه باور نکنم
سر از آن شب که ز بالین تو برداشته ام
خویش را در دو جهان با فلک همسر نکنم
نیست یکشب که من از حسرت چشمت تا صبح
متصل خون دل از دیده بساغر نکنم
شعله آه من آتش بجهان خواهد زد
ز آب چشم خود اگر روی زمین تر نکنم
خون من ریز میندیش تو از حشر که من
شکوه از دست تو غیر از تو به داور نکنم
#عارف_قزوینی
📙غزل شمارهٔ۱۷-مراد دل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
تمام طول روز
تهران ترین حالت ممکنم
شلوغ و پرتلاطم
اما تو بگو شبها چه کنم
که ذهنم میشود یزد پر ازسکوت و تو
میشوی پر نور ترین ستاره کویر
میان سکوت پا در ذهنم میگذاری
بعد از آن چشمانم شمال است
پر از باران
#سیما_امیرخانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تمام طول روز
تهران ترین حالت ممکنم
شلوغ و پرتلاطم
اما تو بگو شبها چه کنم
که ذهنم میشود یزد پر ازسکوت و تو
میشوی پر نور ترین ستاره کویر
میان سکوت پا در ذهنم میگذاری
بعد از آن چشمانم شمال است
پر از باران
#سیما_امیرخانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با تمام نبودنات بازم دوستت دارم ❤
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با نگاهِ روشنش چشمم سیاهی رفته است
بـاغ آبـادِ دلـم سـویِ تبـاهی رفته است
چشم دل روشن، دوباره قعر چاه افتادم و
باز هم دل راه خود را اشتباهی رفته است
دیدنش در لحظه ای پشت و پناهم را گرفت
گو که صد ها سال بر من بیپناهی رفته است
عشق او چون دولتِ مُستَعجِل است و پر کشید
رفت و از رویِ سرم آن تاج شاهی رفته است
می روم بـا پای خود قربـان چشمــانش شوم
هرکه عاشق شد، به مسلخ دلبخواهی رفته است
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بـاغ آبـادِ دلـم سـویِ تبـاهی رفته است
چشم دل روشن، دوباره قعر چاه افتادم و
باز هم دل راه خود را اشتباهی رفته است
دیدنش در لحظه ای پشت و پناهم را گرفت
گو که صد ها سال بر من بیپناهی رفته است
عشق او چون دولتِ مُستَعجِل است و پر کشید
رفت و از رویِ سرم آن تاج شاهی رفته است
می روم بـا پای خود قربـان چشمــانش شوم
هرکه عاشق شد، به مسلخ دلبخواهی رفته است
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نه هراسی نیست
خون ما
راه دراز بشریت را گلگون کردهست
دست تاریخ، ظفرنامهٔ انسان را
زیب دیباچه خون کرده ست
آری از مرگ هراسی نیست ...
"مرگ در میدان"
این آرزوی هر مرد است!
من دلم از دشمن کام شدم شدن می سوزد
مرگ با دشنه دوست؟
دوستان این درد است
نه ... هراسی نیست
پیش ما ساده ترین مسئلهای مرگ است!
مرگ ما سهل تر از کندن یک برگ است!
من به این باغ میاندیشم
که یکی پشت درش با تبری نیز کمین کردهست
دوستان گوش کنید
مرگ من مرگ شماست
مگذارید شما را بکشند
مگذارید که من بار دگر
در شما کشته شوم
#هوشنگ_ابتهاج
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خون ما
راه دراز بشریت را گلگون کردهست
دست تاریخ، ظفرنامهٔ انسان را
زیب دیباچه خون کرده ست
آری از مرگ هراسی نیست ...
"مرگ در میدان"
این آرزوی هر مرد است!
من دلم از دشمن کام شدم شدن می سوزد
مرگ با دشنه دوست؟
دوستان این درد است
نه ... هراسی نیست
پیش ما ساده ترین مسئلهای مرگ است!
مرگ ما سهل تر از کندن یک برگ است!
من به این باغ میاندیشم
که یکی پشت درش با تبری نیز کمین کردهست
دوستان گوش کنید
مرگ من مرگ شماست
مگذارید شما را بکشند
مگذارید که من بار دگر
در شما کشته شوم
#هوشنگ_ابتهاج
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلم گرفته از این روزها، دلم تنگ است
میان ما و رسیدن، هزار فرسنگ است
مرا گشایش چندین دریچه کافی نیست
هزارعرصه برای پریدنم تنگ است
اسیر خاکم و پرواز سرنوشتم بود
فرو پریدن و درخاک بودنم، ننگ است
چگونه سر کند این جا ترانهی خود را؟
دلی که با تپش عشق او هماهنگ است
هزار چشمهی فریاد در دلم جوشید
چگونه راه بجوید که روبهرو سنگ است
مرا به زاویهی باغِ عشق مهمان کن
در این هزاره فقط عشق پاک و بیرنگ است
#سلمان_هراتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میان ما و رسیدن، هزار فرسنگ است
مرا گشایش چندین دریچه کافی نیست
هزارعرصه برای پریدنم تنگ است
اسیر خاکم و پرواز سرنوشتم بود
فرو پریدن و درخاک بودنم، ننگ است
چگونه سر کند این جا ترانهی خود را؟
دلی که با تپش عشق او هماهنگ است
هزار چشمهی فریاد در دلم جوشید
چگونه راه بجوید که روبهرو سنگ است
مرا به زاویهی باغِ عشق مهمان کن
در این هزاره فقط عشق پاک و بیرنگ است
#سلمان_هراتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀