💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
در کوی محبت به وفایی نرسیدیم
رفتیم ازین راه و به جایی نرسیدیم

هر چند که در اوجِ طلب هستی ما سوخت،
چون شعله به معراج فنایی نرسیدیم

با آن همه آشفتگی و حسرت پرواز،
چون گردِ پریشان به هوایی نرسیدیم

گشتیم تهی از خود و در سیر مقامات،
چون نای درین ره به نوایی نرسیدیم

بی مهری او بود که چون غنچه‌ی پاییز،
هرگز به دم عقده گشایی نرسیدیم

ای خضرِ جنون! رهبر ما شو که در این راه،
رفتیم و سرانجام به جایی نرسیدیم

#شفیعی_کدکنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زیر باران گریه کردم ،  اشکهایم را ندید
چشم در چشمش نهادم ،  چشمهایم را ندید ،

گفتمش فارع ز غیرم ،  مست عشقم ، مست تو ،
بی خبر از خلوت ما ، انزوایم را ندید

گفتمش چیست گناهم روی گرداندی زما ،
ناله ها کردم به عزلت ،  ناله هایم را ندید. ،

ما سرا پا عشق بودیم و خریدار وفا ،
چون کنم ان بی وفا بود و وفایم را ندید ،

وه چه حسرت بار وغمگین است شرح قصه ام ،
حیف زین بخت سیاهم قصه هایم را ندید ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

تا انگشتانت در انگشتان ِ دستم گره نخورَد هرگز راز خفته در سکوت ِ نگاهم را نخواهی دانست
دستت را به من بده
تا با حس گرمای وجودم
عشق ِ نهفته در احساسم را لمس کنی
که نجوایی دلخواه تر از نجوای ِ میان دستانمان نیست ؛؛
گاهی عشق را نه میتوان نوشت نه میتوان دید
عشق را باید لمس کرد تا به اوج دوست داشتن رسید ...!!


#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آمده ای
تنها انگیزه ی شاعرانگی هایم
باتو
سرشارم از حس ناب زندگی
از شمیم حضور تو
زیباترین عاشقانه ها
می جوشند در پهنه ی دفترم
و ترانه ای می شوند
بر لبان زمزمه گر باد 
باتو
مأوا می گیرد
سر بی کسی ام
در سایه سار لطف و مهری شگرف
وسنگینی غربت
از یاد شانه های رؤیا فرو می ریزد
غبار تنهایی و انتظار ملال انگیز
از نگاهم  زدوده می‌شود
آری تو
از دور دست ها آمده ای 
از مزارع تاکی
که گونه سرخ می کنند
از بوسه های آفتاب
و از گندم زارهای رقصان احساس
تو از فرسنگ ها فاصله آمده ای
که جامه ی آرامش به
قلب پر تلاطم و مشتاقم بپوشانی
تو آمده‌ای 
پناهم شوی
شعری بلند در روزگارانم
با تو ایمنم تا همیشه...!


#بهارتنکابنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ﺗﻮ کیستی ﻛﻪ ﭘﺮاﻛﻨﺪﻩ در ﻫﻮای منی؟
ﺗﻨﯿﺪﻩ ای ﺑﻪ وﺟﻮدم، ولی ﺳﻮای منی

ﻛﺠﺎی زﻣﺰﻣﻪ ﻫﺎﯾﻢ، ﻛﺠﺎی ﺣﺎدﺛﻪ ای؟
ﻛﺠﺎ ﺑﺠﻮﯾﻤﺖ ای ﺟﺎن، ﻛﻪ ﻧﺎﻛﺠﺎی منی

ﮔﺮﻩ زدی ﺑﻪ خيالت ﻛﻼف ذهن ﻣﺮا
ﺑﻪ اﯾﻦ ﮔﺮﻩ زدﻧﺖ ﻫﻢ، ﮔﺮﻩ ﮔﺸﺎی منی

درﯾﻦ ﻫﺠﻮم ﺳﯿﺎهی ﻛﻪ ﻣﺎﻩ ﭘﯿﺪا ﻧﯿﺴﺖ
ز گم شدن نهراسم، ﻛﻪ روﺷﻨﺎی منی

کسی ﺷﺒﯿﻪ ﺗﻮ در ﻣﻦ،ﻣﺮا ﺑﻪ درﯾﺎ ﺑﺮد
رﺳﯿﺪﻩ ام ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻦ،اﯾﻦ ﻛﻪ ﻧﺎﺧﺪای منی

ﺳؤال ﻛﺮدﻩ ام ﻋﻤﺮی ﭼﺮا ﭼﺮا و اﯾﻨﻚ
ﺗﻮیی ﻛﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺻﺪﻫﺎ ﭼﺮا ﭼﺮای منی

ولی ﺳؤال ﺑﺪون ﺟﻮاب ﻣﺎﻧﺪﻩ ی ﻣﻦ
ﺗﻮ ای ﻏﺮﯾﺒﻪ ﻛِﻪ هستی ﻛﻪ آﺷﻨﺎی منی؟

#محمد_سعید_عرفانی_منش

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سلام ای شبِ معصوم!

سلام ای شبی که
چشم‌هایِ گرگ‌های بیابان را
به حفره‌هایِ استخوانی ایمان و اعتماد
بدل می‌کنی

و در کنار جویبارهای تو، ارواحِ بیدها
ارواحِ مهربان تبرها را می‌بویند!

من از جهانِ بی تفاوتی فکرها
و حرف‌ها و صداها می‌آیم

#فروغ_فرخزاد
#شب_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای جان و جهان، جان و جهان گم کردم
ای ماه زمین و آسمان گم کردم

می بر کف من منه بنه بر دهنم
کز مستی تو راه دهان گم کردم

#رباعی_مولانا
#صبح_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.


حضورت تفسیر خورشید ست
تابیده بر رَگه های تُرد یاسی احساسم
تراوش نوریست رخشان
باریده بر پنجره ایی از عشق ،،
عشقی که تبلور حیات من است؛
طیفی هزار رنگ
در سایه سار پرده ایی که عریان می کند
خیال خاطره بازی های با تو بودن را
دلتنگی که سُر می خورد بر روی شیبِ گونه هایم
و ردّی از زلالی عشق بر جا می گذارد .....
طعم سکوت را چاشنی فنجان زندگی می کند
که هنگام نوشیدنش
تلفیقی از بوی عطر تو و بوی نم باران غربت
مرا تا حوالی جان دادن و دلشوره می برد...
غبار سرد تنهایی را می نشاند بر چشمانم
که شرجی حضور هیچ بودنی گرم نمی کند دیدگانم را....!!!!


#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‌می شود سخت ترین مساله آسان باشد
پشت هر کوچه ی بن بست خیابان باشد!

می شود حال بدِ ثانیه ها خوب شود
شهر هم غرقِ هماغوشی باران باشد

گیرم این عشق که آتش زده بر زندگی ات
بعد جان کندنِ تو شکل گلستان باشد!

گیرم این دفعه که برگشت، بماند...نرود!
گیرم از رفتنِ یکباره پشیمان باشد

بعد شش ماه به ویرانه ی تو برگردد
تا درین شعر پر از حادثه مهمان باشد

فرض کن حسرتِ پاییز، تو را درک کند
روز برگشتنِ او اولِ آبان باشد!

بگذر از این همه فرضیه، چرا که دل من 
مثل ریگی ست که در کفش تو پنهان باشد

#امید_صباغ_نو

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.


حس دوست داشتن که می پیچد
در وجودم
دوست دارم،
آسمان را در آغوش بگیرم
دوست دارم
دنیا را برقصانم!
نه...!
دوست دارم در گوشَت زمزمه کنم،
دوستت دارم...

#عادل‌دانتیسم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

تقدیم به تک تک شما خوبان

‌‌‎❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چو از پرواز افتادیم و با دیوار هم بندیم
خدایی گریه دارد حال ما از غصه می خندیم

چنان بازی گرفته روزگار پر جفا ما را
در این بازی نمی دانیم  او چند است و ما چندیم

دريغ از ما نموده زندگانی روز خوش دیدن
و از مایی که محتاج کمی داروی لبخندیم

ز بس  بر ما جفا رفته رمق بهر پریدن نیست
نفس باشد قفس باشد به این اندازه خرسندیم

چو با سیلی رخ رنجور خود را سرخ می سازیم
خدایی گریه دارد حال ما از غصه می خندیم

#تقی_شیرین_زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چند بارد غم دنیا به تن تنهایی
وای بر من تن تنها و غم دنیایی

تیرباران فلک فرصت آنم ندهد
که چو تیر از جگر ریش برآرم وایی

لاله‌ای را که بر او داغ دورنگی پیداست
حیف از ناله معصوم هزارآوایی

آخرم رام نشد چشم غزالی وحشی
گرچه انگیختم از هر غزلی غوغایی

من همان شاهد شیرازم و نتوانی یافت
در همه شهر به شیرینی من شیدایی

تا نه از گریه شدم کور بیا ورنه چه سود
از چراغی که بگیرند به نابینایی

همه در خاطرم از شاهد رؤیایی خویش
بگذرد خاطره با دلکشی رؤیایی

گاه بر دورنمای افق از گوشه ابر
با طلوع ملکی جلوه دهد سیمایی

انعکاسی است بر آن گردش چشم آبی
از جمال و عظمت چون افق دریایی

دست با دوست در آغوش نه حد من و تست
منم و حسرت بوسیدن خاک پایی

شهریارا چه غم از غربت دنیای تن است
گر برای دل خود ساخته ای دنیایی

#استاد_شهریار
📙غزل شمارهٔ ۱۶۰
(دنیای دل)

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#دل_من
می رود آرام
به دیروز
که رفت
و چه آهسته
به راه
#زندگی
در گذر است
او به جان
آمده است
چمدان دلش
ازجامۀ اندوه
پر است !
#می_روم تا
که کمی
دور شوم!!!
قلمم گفت: نرو
رنگ فردای جهان
سبزتر است.

#فریبا_قربان_کریمی
‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در وادی  عــشقیم ،ولی یـار نــداریـــم
بی دلبــر و تنــها ، سـر گفتار نــداریــم

صــد واژه بـرقصید به ســودای نـگاری
امــا غــزلــی در خـــور دلـدار نــداریـم

مـا تشنـه ی آن لعـل و لبـان شـکرینـیم
بـا بـاده ی مسـتانـه ســر وکار نـداریـم

از بس پی عشق  تو دویدیم بـه ناچـار
دیگــر نـظــری بـر دل بیــمــار نــداریم

از مـدعی عهــد و وفـا هیـچ نـدیـدیـم
در صــومعـه هـم زاهــد دیندار نداریم

در میکده بی ساغر و بی باده خـرابیم
جـز نقش رخت بر در و دیـوار نـداریم

ازنرگس مستت چه شررهاکه ندیدیم
بــا نــاز نـگاهت  سـر پیـــکار نـداریـم

این آتش عشق است که ازپرده رهیده
شـــوریده ســران بر ســر بازار نداریم

"ناصح" زجـفایت نبرد شکوه به اغیار
ماجزغم عشـقت به دل ای یار نداریم

#علی_فعله_گری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای که از سرو روان قد تو چالاکترست

دل به روی تو ز روی تو طربناکترست

دگر از حربه‌ی خونخوار اجل نندیشم

که نه از غمزه‌ی خونریز تو ناباکترست

چست بودست مرا کسوت معنی همه وقت

باز بر قامت زیبای تو چالاکترست

نظر پاک مرا دشمن اگر طعنه زند

دامن دوست بحمدالله از آن پاکترست

تا گل روی تو در باغ لطافت بشکفت

پردهٔ صبر من از دامن گل چاکترست

پای بر دیده‌ی سعدی نه اگر بخرامی

که به صد منزلت از خاک درت خاکترست

 #سعدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
آن هنگام که زخم‌ها
بر چهره‌ی جهان التیام یابد،
آن هنگام که چاله‌ی بمب‌های خورده بر تنش را
درخت بکاریم،
آن هنگام که اولین شکوفه‌های امید
بر قلب‌های سوخته در حریق
جوانه زند،
آن هنگام که مرده‌ها بر پهلوهای خویش بغلتند
و بی هیچ گلایه‌ای به خواب روند
و آسوده‌خاطر باشند که خون‌شان
بیهوده ریخته نشده،
آن هنگام،
درست آن هنگام صلح است.

#یانیس_ریتسوس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀



‍ مثل هر شب
در خرابات خیال
مات و مبهوت نشسته‌ام .
و در گذرگاه دل خاطرات تو
که گویی
با خبر از حال پریشان من هستند
دم به دم به آزار دلم می کوشند ؛
دلتنگم ...
و تنها شب است
که مرا به تو نزدیک میکند
و این تاریکی‌ست
که چهرهء ماه‌گونه ات را
درخشان و مهتابی‌ می کند در خاطرم...!!




#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀