در نیمه ی فصلی گرم
بر ستیغ سوزان آفتاب
در تب تند شرجی مرداد
آمدی و همچون نسیمی خُنک
وزیدی بر تَن گُر گرفته ی نیلوفران،،،
عاشق و صبور گذشتم از فصل ها
به انتظار روزی که تو می آیی
از اَنارگون پاییز تا خوشه های رسیده ی سرخِ تاک
که دُردکشان و مست
در باغها شور میندازند به شوق آمدنت....
آمدنی که
به لذت سایه نشینیِ درختان گیلاس می ماند وُ به جانفزاییِ نفس های گل یاس
به عظمت و سربلندی اَفرا
شورانگیزیِ مستانه های مو
به موسم تابستان...
من سرمست
از نوشیدن جرعه ایی عشق
با طعم لبخند تو
که از پیاله ی لبانت جاری ست
اعتراف می کنم به "دوست داشتنت"....!!!!
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بر ستیغ سوزان آفتاب
در تب تند شرجی مرداد
آمدی و همچون نسیمی خُنک
وزیدی بر تَن گُر گرفته ی نیلوفران،،،
عاشق و صبور گذشتم از فصل ها
به انتظار روزی که تو می آیی
از اَنارگون پاییز تا خوشه های رسیده ی سرخِ تاک
که دُردکشان و مست
در باغها شور میندازند به شوق آمدنت....
آمدنی که
به لذت سایه نشینیِ درختان گیلاس می ماند وُ به جانفزاییِ نفس های گل یاس
به عظمت و سربلندی اَفرا
شورانگیزیِ مستانه های مو
به موسم تابستان...
من سرمست
از نوشیدن جرعه ایی عشق
با طعم لبخند تو
که از پیاله ی لبانت جاری ست
اعتراف می کنم به "دوست داشتنت"....!!!!
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
"خدایی کردی"
آمدی قلب مرا باز هوایی کردی
از قفس مرغ دلم ،خام ِ رهایی کردی
کنج ویرانه ی سینه دلم آرام که داشت..
بردی آرامش و خود جلوه نمایی کردی
با مَن اش عهد نمود او ،دگر عاشق نشود
باز ترغیب ز پیمان ، به جدایی کردی
سال ها گوش به فرمان من و خامُش بود
آتش انداختی و ، شعله نمایی کردی
هرچه میگفتمش اندر حسَبِ منطق بود!
غرق در فلسفه ی چون و چرایی کردی!
حال با این دل دیوانه ی حیران چه کنم؟
شُهره ی شهر ِ غم و بی سر و پایی کردی!
مذهب شعر #سپهرم همه لامذهب بود!
آمدی در قلم عشق، خدایی کردی ...
#سپهرRoohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آمدی قلب مرا باز هوایی کردی
از قفس مرغ دلم ،خام ِ رهایی کردی
کنج ویرانه ی سینه دلم آرام که داشت..
بردی آرامش و خود جلوه نمایی کردی
با مَن اش عهد نمود او ،دگر عاشق نشود
باز ترغیب ز پیمان ، به جدایی کردی
سال ها گوش به فرمان من و خامُش بود
آتش انداختی و ، شعله نمایی کردی
هرچه میگفتمش اندر حسَبِ منطق بود!
غرق در فلسفه ی چون و چرایی کردی!
حال با این دل دیوانه ی حیران چه کنم؟
شُهره ی شهر ِ غم و بی سر و پایی کردی!
مذهب شعر #سپهرم همه لامذهب بود!
آمدی در قلم عشق، خدایی کردی ...
#سپهرRoohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#مهر_پاییز
چه آهسته و دلگیر گذشت
سن و سالی که فقط
#خاطره_شد!
به قلم موی نگاهی نگران
دلی آهسته نوشت:
فصل و روز و همۀ ثانیهها
همه ارزانی تو!
#زندگی بافتن قلب و دل است
روی هر رشتۀ #عشق
به خدا #فردا_نیست
در همین ثانیههاست.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چه آهسته و دلگیر گذشت
سن و سالی که فقط
#خاطره_شد!
به قلم موی نگاهی نگران
دلی آهسته نوشت:
فصل و روز و همۀ ثانیهها
همه ارزانی تو!
#زندگی بافتن قلب و دل است
روی هر رشتۀ #عشق
به خدا #فردا_نیست
در همین ثانیههاست.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سیاوش قمیشی❤️
اجرای زنده
آهنگ نقاب
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اجرای زنده
آهنگ نقاب
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو هرچه بپوشی به تو زیبا گردد
گر خام بود اطلس و دیبا گردد
مندیش که هر که یک نظر روی تو دید
دیگر همه عمر از تو شکیبا گردد
#سعدی
📙رباعی شمارهٔ ۳۱
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گر خام بود اطلس و دیبا گردد
مندیش که هر که یک نظر روی تو دید
دیگر همه عمر از تو شکیبا گردد
#سعدی
📙رباعی شمارهٔ ۳۱
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
این رقص موج زلف خروشنده تو نیست
این سیب سرخ ساختگی، خنده تو نیست
ای حسنت از تکلف آرایه بی نیاز
اغراق، صنعتی است که زیبنده تو نیست
در فکر دلبری ز من بینوا مباش
صیدی چنین حقیر، برازنده تو نیست
شب های مه گرفته مرداب بخت من
ای ماه! جای رقص درخشنده تو نیست
گمراهی مرا به حساب تو می نهند
این کسر شان چشم فریبنده تو نیست
ای عمر چیستی که به هرحال عاقبت
جز حسرت گذشته در آینده تو نیست
#فاضل_نظری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
این سیب سرخ ساختگی، خنده تو نیست
ای حسنت از تکلف آرایه بی نیاز
اغراق، صنعتی است که زیبنده تو نیست
در فکر دلبری ز من بینوا مباش
صیدی چنین حقیر، برازنده تو نیست
شب های مه گرفته مرداب بخت من
ای ماه! جای رقص درخشنده تو نیست
گمراهی مرا به حساب تو می نهند
این کسر شان چشم فریبنده تو نیست
ای عمر چیستی که به هرحال عاقبت
جز حسرت گذشته در آینده تو نیست
#فاضل_نظری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
#مخمور
چشم تر ، بیمارتر ، در کوی جانانم هنوز ....
آه ...در، درالشفا ، محتاج درمانم هنوز ،
در نهانم اتش است و در عیانم روی زرد ،
سر به تاریکی نهادم. ، زار وگریانم هنوز ،
هرکجا دل زخم گردید از نمک انباشتیم ....
کس چه داند حال ما ؟ در سوز و سوزانم هنوز ،
اتش او تا چه ارد بر دل و بر جان ما ؟
چیست عشقم بد شمارد مات و حیرانم هنوز ،
تا به کی صورت نهیم بر استان کوی دوست ؟
در سجودم روز وشب ، گریان و نالانم هنوز ،
مست از بی طالعی ، مخمور جانان گشته ایم ..
یار کو ؟ جانان کجا رفت ؟ سخت ویرانم هنوز ،
بار دردم بر نمی تابد .... ز دستان قلم ...
با چنین نازکدلی در عهد و پیمانم هنوز ،
عاشقی و عشق را در پرده نتوان داشتن ...
عشق و این بی نسبتی ؟ در پرده پنهانم هنوز ،
دیده پر اشک و زبان خاموش و در دل ذکر او ..
تشنه ی دیدارو لیکن در بیابانم هنوز ،
حیف از گم کرده ام دیگر نمی یابم نشان ..
#راحمم ، با چشم تر ، در کوی جانانم هنوز ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#مخمور
چشم تر ، بیمارتر ، در کوی جانانم هنوز ....
آه ...در، درالشفا ، محتاج درمانم هنوز ،
در نهانم اتش است و در عیانم روی زرد ،
سر به تاریکی نهادم. ، زار وگریانم هنوز ،
هرکجا دل زخم گردید از نمک انباشتیم ....
کس چه داند حال ما ؟ در سوز و سوزانم هنوز ،
اتش او تا چه ارد بر دل و بر جان ما ؟
چیست عشقم بد شمارد مات و حیرانم هنوز ،
تا به کی صورت نهیم بر استان کوی دوست ؟
در سجودم روز وشب ، گریان و نالانم هنوز ،
مست از بی طالعی ، مخمور جانان گشته ایم ..
یار کو ؟ جانان کجا رفت ؟ سخت ویرانم هنوز ،
بار دردم بر نمی تابد .... ز دستان قلم ...
با چنین نازکدلی در عهد و پیمانم هنوز ،
عاشقی و عشق را در پرده نتوان داشتن ...
عشق و این بی نسبتی ؟ در پرده پنهانم هنوز ،
دیده پر اشک و زبان خاموش و در دل ذکر او ..
تشنه ی دیدارو لیکن در بیابانم هنوز ،
حیف از گم کرده ام دیگر نمی یابم نشان ..
#راحمم ، با چشم تر ، در کوی جانانم هنوز ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من
پاییز را
با تماشای گیسوان تو
شناخته ام
همان گیسوان زرد و سرخ
که رد بوسه آفتاب بر گونه هایشان پیداست
با استشمام عطر آغوشت
که بوی انار و خرمالو می دهد
با لمس دستان گرم و پرمهرت
که چونان ماه مهر
پر مهر و زیباست
#امیر_عباس_خالق_وردی
#عصرتون_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پاییز را
با تماشای گیسوان تو
شناخته ام
همان گیسوان زرد و سرخ
که رد بوسه آفتاب بر گونه هایشان پیداست
با استشمام عطر آغوشت
که بوی انار و خرمالو می دهد
با لمس دستان گرم و پرمهرت
که چونان ماه مهر
پر مهر و زیباست
#امیر_عباس_خالق_وردی
#عصرتون_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زنی به هیأت دوشیزه های دربار است
که چشم روشنِ او قهوه های قاجار است
مرا کشیده به صدسال پیش و میگوید:
برای شاعرِ مشروطه، عاشقی عار است
مرا کشانده به شیراز دورهی سعدی
خجالتم بدهد؛ بهتر از تو بسیار است
دو چشم عطری او آهوان تاتار است
زنی که هفت قدم طی نکرده عطار است
شبی گره شد و روزی به کار من افتاد
زنی که حلقهی موی طلایی اش دار است
به گریه گفتمش از اشتباه من بگذر!
به خنده گفت که در انتقام، مختار است
زنی که در شبِ مسعودیِ نشابورش
هزارها حسنک مثل من سرِ دار است
زنی که چارستونِ دل مرا لرزاند
چهلستون دلش، بیستونِ انکار است
زنی که بوی شراب از نفس زدنهایش
اگر به «قم» برسد کار ملک «ری» زار است
اگر به «ری» برسد، ری اگر به وی برسد
هزار خمرهی چله نشین به می برسد
#مهدی_فرجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که چشم روشنِ او قهوه های قاجار است
مرا کشیده به صدسال پیش و میگوید:
برای شاعرِ مشروطه، عاشقی عار است
مرا کشانده به شیراز دورهی سعدی
خجالتم بدهد؛ بهتر از تو بسیار است
دو چشم عطری او آهوان تاتار است
زنی که هفت قدم طی نکرده عطار است
شبی گره شد و روزی به کار من افتاد
زنی که حلقهی موی طلایی اش دار است
به گریه گفتمش از اشتباه من بگذر!
به خنده گفت که در انتقام، مختار است
زنی که در شبِ مسعودیِ نشابورش
هزارها حسنک مثل من سرِ دار است
زنی که چارستونِ دل مرا لرزاند
چهلستون دلش، بیستونِ انکار است
زنی که بوی شراب از نفس زدنهایش
اگر به «قم» برسد کار ملک «ری» زار است
اگر به «ری» برسد، ری اگر به وی برسد
هزار خمرهی چله نشین به می برسد
#مهدی_فرجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرا تو بی سببی نیستی
مرا تو
بی سببی
نیستی.
به راستی
صلت ِ کدام قصیده ای
ای غزل ؟
ستاره باران ِ جواب ِ کدام سلامی به آفتاب
از دریچه تاریک ؟
کلام از نگاه ِ تو شکل می بندد.
خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی!
پس پشت مردمکان ات
فریاد کدام زندانی ست
که آزادی را
به لبان ِ بر آماسیده
گل سرخی پرتاب می کند؟ ــ
ورنه
این ستاره بازی
حاشا
چیزی بدهکار ِ آفتاب نیست.
نگاه از صدای تو ایمن می شود.
چه مؤمنانه نام مرا آواز می کنی!
و دلت
کبوتر آشتی ست،
در خون تپیده
به بام تلخ.
با این همه
چه بالا
چه بلند
پرواز می کنی!
#احمد_شاملو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرا تو
بی سببی
نیستی.
به راستی
صلت ِ کدام قصیده ای
ای غزل ؟
ستاره باران ِ جواب ِ کدام سلامی به آفتاب
از دریچه تاریک ؟
کلام از نگاه ِ تو شکل می بندد.
خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی!
پس پشت مردمکان ات
فریاد کدام زندانی ست
که آزادی را
به لبان ِ بر آماسیده
گل سرخی پرتاب می کند؟ ــ
ورنه
این ستاره بازی
حاشا
چیزی بدهکار ِ آفتاب نیست.
نگاه از صدای تو ایمن می شود.
چه مؤمنانه نام مرا آواز می کنی!
و دلت
کبوتر آشتی ست،
در خون تپیده
به بام تلخ.
با این همه
چه بالا
چه بلند
پرواز می کنی!
#احمد_شاملو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند
پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد
#وحشی_بافقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد
#وحشی_بافقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پیش از این
عاشقان
از عشقشان که میگفتند
میخندیدم !
اما
به مهمانخانه که بازگشتم
قهوهام را در تنهایی که نوشیدم
دانستم که چگونه
خنجری از تبار عشق
پهلو میشکافد و
بیرون نمیرود
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عاشقان
از عشقشان که میگفتند
میخندیدم !
اما
به مهمانخانه که بازگشتم
قهوهام را در تنهایی که نوشیدم
دانستم که چگونه
خنجری از تبار عشق
پهلو میشکافد و
بیرون نمیرود
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سپهری بر اینسان که بینی روان
توانا و دانا جز او را مخوان
تو رازِ جَهان تا توانی مجوی
که او زود پیچد ز جوینده روی
به داد و دِهِش دلْ توانگر کنید
بر آزادگی بر سرْ افسر کنید
که فرجام هم روزمان بگذرد
زمانه پی ما همیبشمرد
#فردوسی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
توانا و دانا جز او را مخوان
تو رازِ جَهان تا توانی مجوی
که او زود پیچد ز جوینده روی
به داد و دِهِش دلْ توانگر کنید
بر آزادگی بر سرْ افسر کنید
که فرجام هم روزمان بگذرد
زمانه پی ما همیبشمرد
#فردوسی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در خم زلف تو از اهل جنون شد دل من
اَندرین سلسله عمریست که خون شد دل من
از ازل با سر زلف تو چه پیوندی داشت
که پریشان شد و از خویش برون شد دل من
در کمندِ سر زلف تو به ویرانهی عشق
آنقدَر گشت که از اهل جنون شد دل من
آنچه گفتم به دل از روی نصیحت، نشنید
عاقبت عشق تو ورزید و زبون شد دل من
حاصل هردو جهان در ره عشقت دادم
جان و تن سوخت ز هجر تو و خون شد دل من
بر سر کوی تو نتْوان گذر از بیم رقیب
تا دَمی با تو دهم شرح که چون شد دل من...
#فصلبهار_خانم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اَندرین سلسله عمریست که خون شد دل من
از ازل با سر زلف تو چه پیوندی داشت
که پریشان شد و از خویش برون شد دل من
در کمندِ سر زلف تو به ویرانهی عشق
آنقدَر گشت که از اهل جنون شد دل من
آنچه گفتم به دل از روی نصیحت، نشنید
عاقبت عشق تو ورزید و زبون شد دل من
حاصل هردو جهان در ره عشقت دادم
جان و تن سوخت ز هجر تو و خون شد دل من
بر سر کوی تو نتْوان گذر از بیم رقیب
تا دَمی با تو دهم شرح که چون شد دل من...
#فصلبهار_خانم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هان ای تن خاکی سخن از خاک مگو
جز قصهٔ آن آینهٔ پاک مگو
از خالق افلاک درونت صفتی است
جز از صفت خالق افلاک مگو
#رباعی_مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جز قصهٔ آن آینهٔ پاک مگو
از خالق افلاک درونت صفتی است
جز از صفت خالق افلاک مگو
#رباعی_مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ساز سحری
فرج ، مسلم ، میلاد ، آرام علیپور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
فرج ، مسلم ، میلاد ، آرام علیپور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀