💖کافه شعر💖
2.76K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
تنهایی آرام و بی صدا
در روح ات رخنه می کند.

بی آنکه کسی ببیند ،
کسی بفهمد ؛

حتی خود آن کسی که
به تنهایی ات کشانده است…

#سابیر_هاکا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بگو به عقربه ها موقع دویدن نیست
که شب همیشه برای به سر رسیدن نیست

به خواب گفته ام امشب که از سرم بپرد
شبی که پیش منی، وقت خواب دیدن نیست

من از نگاه تو ناگفته حرف می خوانم
میان ما دو نفر گفتن و شنیدن نیست

نگاه کن به غزالان اهلی چشمم
دو مست رام که در فکرشان رمیدن نیست

بگیر از لب داغم دو بیت بوسه ناب
همیشه شعر سرودن که واژه چیدن نیست

برای من قفس از بازوان خویش بساز
که از چنین قفسی میل پر کشیدن نیست

تو آسمان منی؛ جز پناه آغوشت
برای بال و پرم وسعت پریدن نیست

#سیده_تکتم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خاطر از آیینه صبح است روشن‌تر مرا
این صفا از صحبت پاکیزه‌رویی یافتم

گرمی شمع شب‌افروز آفت پروانه شد
سوخت جانم تا حریف گرم‌خویی یافتم


#رهی_معیری
#صبح_بخیر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در زلال نیلگون آسمان
در آبی روشن صبحی سپید
سرگردانم در دامنه ی رویایی که مرا به هم آغوشی چشمان تو می کشاند
تا خود را بسپارم به سخاوت آفتابِ وجودت
به هُرم نفسهایت
تپش های بی تاب قلبمان
و احساسی را که منجمد از تنهائیست
با دستانِ خورشیدِ فروزانِ مهر تو گرم کنم
تا شهد شکربار کلامت
شیرین کند کام دلم را به
صبح بخیرهایی که طعم دوستت دارم می دهند...!!!



#باران_مقدم


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سحرگاهی شدم سوی خرابات
که رندان را کنم دعوت به طامات

عصا اندر کف و سجاده بر دوش
که هستم زاهدی صاحب کرامات

خراباتی مرا گفتا که ای شیخ
بگو تا خود چه کار است از مهمات

بدو گفتم که کارم توبهٔ توست
اگر توبه کنی یابی مراعات

مرا گفتا برو ای زاهد خشک
که تر گردی ز دردی خرابات

اگر یک قطره دردی بر تو ریزم
ز مسجد بازمانی وز مناجات

#حضرت_عطار

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلخسته شد از  ریای پنهانی ما
از کفر  نهان ذات‌ ایمانی ما

با دیدن شکل بندگی مان شیطان
شرمنده شده ست از مسلماني ما

#زهرا_وهاب_ساقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چنان گرفته ترا بازوان پیچکی ام
که گویی از تو جدا نه که با تو من یکی ام

نه آشنایی ام امروزی است با تو همین
که می شناسمت از خوابهای کودکی ام

عروسوار خیال منی که آمده ای
دوباره باز به مهمانی عروسکی ام

همین نه بانوی شعر منی که مدحت تو
به گوش می رسد از بانگ چنگ رودکی ام

نسیم و نخ بده از خاک تا رها بشود
به یک اشاره ی تو روح بادباکی ام

چه برکه ای تو که تا آب، آبی است در آن
شناور است همه تار و پود جلبکی ام

به خون خود شوم آبروی عشق آری
اگر مدد برساند سرشت بابکی ام

کنار تو نفسی با فراغ دل بکشم
اگر امان بدهد سرنوشت بختکی ام

#حسین_منزوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#باغ_انار

#ماه_صنم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

ای که صد سلسله دل، بسته به هر مو داری
باز دل می‌بری از خَلق، عجب رو داری

خون عشّاق، حلال است، مگر در بر تو
که به دل، عادت چنگیز و هلاکو داری


از گل و لاله و سرو لب جو، بیزارم
تا تو بر سرو قدت روضهٔ مینو داری

تو پریزاده نگردی به جهان، رام کسی
حالت مرغ هوا، شیوهٔ آهو داری


این خط سبز بود سر زده زان شکّر لب
یا که در آب بقا، سبزهٔ خودرو داری

جای مستان همه در گوشهٔ محراب افتاد
تا که بالای دو چشمت خم ابرو داری


گر صبوحی شده پا بست تو، این نیست عجب
تا که صد سلسله دل، در خم گیسو داری

#شاطر_عباس_صبوحی      

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

یاد انروز که در کف ، همه ساغر میشد .....
چشم تر ، بیشتر از بیشتر از تر میشد ،

حال نی ، چشم بماند و نه مرا ساغر وجام ...
کاش تقدیر مرا ، #عشق مقرر میشد ،

#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
می ترسم از اینکه خوشبختی
خیلی دیر به خوابم بیاید.
می ترسم از اینکه خیلی دیر
به سمت بی ستاره و غریب تو
کشیده شوم.

من که میدانم شب تاریک بی آتش
یعنی چه،
من که میدانم
تو بدون من
چه جوانی و شهرآشوب.

این را میدانم که چگونه دیگران،
در ساعت دیر هنگام دلتنگی ام،
به چشمان تیره و خشمگین سرنوشت نگاه میکنند.

پاشنه های کفش هات،
در شب رشک برانگیزم،
می کوبند
در شب رشک برانگیزم
معجزه ی آمدن بهار
چون دود،بالای سرت،نفس میکشد.

و آن وقتها جوان بودم.
تو از این شبها آمدی.
و آن وقتها جوان بودم،
دریافتم سرمای خفه و گرفته را،
یخ بهاری خونت را.



#آرسنی_تارکوفسکی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آسان است براي من
که خيابان‌ها را تا کنم
و در چمدانی بگذارم
که صدای باران را به جز تو کسی نشنود
آسان است
به درخت انار بگويم
انارش را خود به خانۀ من آورَد
آسان است
آفتاب را سه شبانه روز بی‌آب و دانه رها کنم
و روزِ ضعيف‌شده را ببينم
که عصازنان از آسمان خزر بالا می‌رود
آسان است يک چهچۀ گنجشک را ببافم
و پيراهنِ خواب‌ات کنم
آسان است برای من
که به شهابِ نوميد فرمان دهم که به نقطۀ اول‌اش برگردد
برای من آسان است
به نرمیِ آب‌ها سخن بگويم و دل صخره را بشکافم
آسان است ناممکن‌ها را ممکن شوم
و زمين، در گوش‌ام بگويد: بس کن رفيق!
اما
آسان نيست معنیِ مرگ را بدانم
وقتی تو به زندگی آری گفته‌ای!.

#شمس_لنگرودی

#عصرتون_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در کشمکش ِ
اندیشه‌هایم رد حوصله‌ام بارانی‌ست
نیستی و برگ‌های درخت دلم
در حال ِ
زرد شدن هستند
برگ به برگ
پای تنهء احساسم می افتند
و در جاده‌های پائیزی
زیر پای عاشقان
له میشوند و صدای خش خش آنها
قصه ایست
پر هیاهو و جذاب برای گفتگو
و چه بی‌خبر اند
این رهگذران از حال دلم ...!!



#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کودکی ما
روزگار گناه‌های بزرگ بود
گناه ویدیو
گناه موسیقی
بروسلی لگد می‌زد
ما از ناظم ترکه می‌خوردیم
و هی می‌‌نوشتیم
بابا آب داد
بابا آب داد
بابا آب داد
ما سالِکان سالک و سرمولات
پشت نیمک‌های چوبی انتظار می‌کشیدیم
شاید دهقان فداکار نجاتمان دهد
شاید قطار زندگی به ریل خودش برگردد
شاید کسی بیاید و زنگ خانه‌ها را بزند
آقا اجازه هست
روی تمام روزهای رفته تُف کنیم؟
.
#سلمان_نظافت_یزدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در پسِ پرچین دلتنگی
میان این همه بغض شڪسته
عطشِ شعرم در بے نهایت
ڪویر سوزان خیالِ تو
پُر مے شوم از سرابِ با تو بودن
خالے مے شوم از شوق پریدن
مے شوم بِسانِ جاده اے بے انتها
مے روم ، مے روم
شاید باران عزیز بودنت
جاے ، وقتے ببارد بر من
دلتنگے هایے پُر از
اشک هاے یواشڪے

و اما من جانم سرشار از
انتظارے از جنس بال هاے پروانه

" بودنت را آرزوست"


#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
امشب، نوشته هام به تو بوف ِ کوری اند 
جدّی نگیر عشق ِ من، از فرط دوری‌اند

«پای به خواب رفته ی کوه ِ تحمّل اند»
اندوه ِ سال های سیاه ِ صبوری‌اند

تنها تویی که بین ِ همه درک می‌کنی
لبخندهام از سر ِ اجبار و زوری‌اند

#وحید_نجفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM