لطفعلی خان بی سپاهم من، سپرم درد می کند بدجور
خم شدم زیر بار بیمهری، کمرم درد می کند بدجور
دردسر شد نوشتن از عشقت، حکم دار سر قلم قطعی ست
شاعرانه ادامه خواهم داد، چون سرم درد می کند بدجور
زیر شلاق عشق می رقصم، سرنوشتم اگرچه زندان است
به من امید بال و پر بدهید، که پرم درد می کند بدجور
داد می زد که دوستت دارد، بیتهای نگاه مغشوشم
با سکوتت شکسته شد افسوس، باورم ! درد می کند بدجور
وزن دردم مفاعلن فعلن، هر هجایم شبیه
فریادست
هم ردیف غمم نشد شعرم، دفترم درد می کند بدجور
بعد از این روی زخم احساسم، می کشم خط، به رسم دل کندن
تا فراموش خاطرم نشود ،،، خنجرم درد می کند بدجور
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خم شدم زیر بار بیمهری، کمرم درد می کند بدجور
دردسر شد نوشتن از عشقت، حکم دار سر قلم قطعی ست
شاعرانه ادامه خواهم داد، چون سرم درد می کند بدجور
زیر شلاق عشق می رقصم، سرنوشتم اگرچه زندان است
به من امید بال و پر بدهید، که پرم درد می کند بدجور
داد می زد که دوستت دارد، بیتهای نگاه مغشوشم
با سکوتت شکسته شد افسوس، باورم ! درد می کند بدجور
وزن دردم مفاعلن فعلن، هر هجایم شبیه
فریادست
هم ردیف غمم نشد شعرم، دفترم درد می کند بدجور
بعد از این روی زخم احساسم، می کشم خط، به رسم دل کندن
تا فراموش خاطرم نشود ،،، خنجرم درد می کند بدجور
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من خجل ،، از شرح ، این عشق نهان ،
نیست مارا ، بیشتر ،، شرح و بیان ،
صد گره ، زیر زبانم ،، بی زبان ،
عشق را ، صدها نشان و ،، بی نشان ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نیست مارا ، بیشتر ،، شرح و بیان ،
صد گره ، زیر زبانم ،، بی زبان ،
عشق را ، صدها نشان و ،، بی نشان ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کلیپ نفس باصدای:
مهدی_احمدوند❤
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مهدی_احمدوند❤
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش را
باخویش کن بیخویش را چیزی بده درویش را
تشریف ده عشاق را پرنور کن آفاق را
بر زهر زن تریاق را چیزی بده درویش را
با روی همچون ماه خود با لطف مسکینخواه خود
ما را تو کن همراه خود چیزی بده درویش را
چون جلوه مه میکنی وز عشق آگه میکنی
با ما چه همره میکنی چیزی بده درویش را
درویش را چه بود نشان جان و زبان درفشان
نی دلق صدپاره کشان چیزی بده درویش را
هم آدم و آن دم تویی هم عیسی و مریم تویی
هم راز و هم محرم تویی چیزی بده درویش را
تلخ از تو شیرین میشود کفر از تو چون دین میشود
خار از تو نسرین میشود چیزی بده درویش را
#حضرت_مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باخویش کن بیخویش را چیزی بده درویش را
تشریف ده عشاق را پرنور کن آفاق را
بر زهر زن تریاق را چیزی بده درویش را
با روی همچون ماه خود با لطف مسکینخواه خود
ما را تو کن همراه خود چیزی بده درویش را
چون جلوه مه میکنی وز عشق آگه میکنی
با ما چه همره میکنی چیزی بده درویش را
درویش را چه بود نشان جان و زبان درفشان
نی دلق صدپاره کشان چیزی بده درویش را
هم آدم و آن دم تویی هم عیسی و مریم تویی
هم راز و هم محرم تویی چیزی بده درویش را
تلخ از تو شیرین میشود کفر از تو چون دین میشود
خار از تو نسرین میشود چیزی بده درویش را
#حضرت_مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حس خوب این کلیپ
تقدیم شما دوستان عزیزم🍃❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وقتی به لب هایت کشیدی طرح و جادو
دل را بریدی از من و خلق و جهانم
تا کوچه ی موی بلندت ، می کشانی
هر دم نفس هایم ، خیالم ، آسمانم
می در پیاله میدهی پی در پی امّا
هرگز نفهمیدی ، خرابات ِ مغانم
با تیر مژگان می زنی ، تا می توانی
دیدی نمی افتم! به قرآن! می توانم
پیرم به پایت ، دردهایم پینه بستند
در آستان ِ چشم و ابرویت دوانم
جاریست در رگهای سبزم رنگ #پاییز
با هر قدم دردیست در هر استخوانم
جانم! جوانم! مهربانم! خوبِ خاموش!
هر شب سکوتت میزند ، زخم زبانم
دیروز میگفتی؛ به دل ، رازی گرانی
امروز می بینم به کویت ، رایگانم
دمساز #مطرب گشتم و ساز شقایق
همراه و همراز غروب ارغوانم
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دل را بریدی از من و خلق و جهانم
تا کوچه ی موی بلندت ، می کشانی
هر دم نفس هایم ، خیالم ، آسمانم
می در پیاله میدهی پی در پی امّا
هرگز نفهمیدی ، خرابات ِ مغانم
با تیر مژگان می زنی ، تا می توانی
دیدی نمی افتم! به قرآن! می توانم
پیرم به پایت ، دردهایم پینه بستند
در آستان ِ چشم و ابرویت دوانم
جاریست در رگهای سبزم رنگ #پاییز
با هر قدم دردیست در هر استخوانم
جانم! جوانم! مهربانم! خوبِ خاموش!
هر شب سکوتت میزند ، زخم زبانم
دیروز میگفتی؛ به دل ، رازی گرانی
امروز می بینم به کویت ، رایگانم
دمساز #مطرب گشتم و ساز شقایق
همراه و همراز غروب ارغوانم
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جانهاست همه جانوران را جز جان
نانهاست همه نان طلبان را جز نان
هر چیز خوشی که در جهان فرض کنی
آن را بدل و عوض برود جز جانان
#رباعی_مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نانهاست همه نان طلبان را جز نان
هر چیز خوشی که در جهان فرض کنی
آن را بدل و عوض برود جز جانان
#رباعی_مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همیشه آدمهایی که جواب در آستین دارند،
برایم عجیب بودند
نه که بلد نباشم.. من هم جواب بدهم، نه!
اما من بیشتر اوقات حرف را
آنقدر مزه مزه میکنم تا اصلا بحث تمام میشود و
آدمِ روبرو میرود
و من هنوز دارم با خودم کلنجار میروم
که چرا سکوت کردم وقتی میتوانستم
جوابِ دندانشکنی بدهم!
اما با گذر زمان فهمیدم
آدمهایی که هیچ مرزی ندارند
میتوانند در لحظه جواب دندانشکن بدهند
آدمهایی که به هیچ چیز جز به خیال خودشان
برنده شدن در بحث فکر نمیکنند!
و دیگر برایم عجیب نبود اگر آدمی را میدیدم
که میتواند هرچه دلش میخواهد بگوید
و طوری رفتار کند که انگار حق تمام قد با اوست!
دیگر برایم عجیب نبود چون فهمیدم
برندهی حقیقی در بحث آدمیست
که میتواند با تنها یک جمله بحث را تمام کند
اما چیزی جلودارش میشود:
شخصیتش!
#انسی_نوشت
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
برایم عجیب بودند
نه که بلد نباشم.. من هم جواب بدهم، نه!
اما من بیشتر اوقات حرف را
آنقدر مزه مزه میکنم تا اصلا بحث تمام میشود و
آدمِ روبرو میرود
و من هنوز دارم با خودم کلنجار میروم
که چرا سکوت کردم وقتی میتوانستم
جوابِ دندانشکنی بدهم!
اما با گذر زمان فهمیدم
آدمهایی که هیچ مرزی ندارند
میتوانند در لحظه جواب دندانشکن بدهند
آدمهایی که به هیچ چیز جز به خیال خودشان
برنده شدن در بحث فکر نمیکنند!
و دیگر برایم عجیب نبود اگر آدمی را میدیدم
که میتواند هرچه دلش میخواهد بگوید
و طوری رفتار کند که انگار حق تمام قد با اوست!
دیگر برایم عجیب نبود چون فهمیدم
برندهی حقیقی در بحث آدمیست
که میتواند با تنها یک جمله بحث را تمام کند
اما چیزی جلودارش میشود:
شخصیتش!
#انسی_نوشت
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرا
میهمان خیال حضورت کن
آن هم در یک عصر تابستانی
آن هم در آلاچیق دنج آغوشت ..
فکرش را بکن
عجب عاشقانه نابی می شود ...
#امـیرعبـاس_خالق_وردی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میهمان خیال حضورت کن
آن هم در یک عصر تابستانی
آن هم در آلاچیق دنج آغوشت ..
فکرش را بکن
عجب عاشقانه نابی می شود ...
#امـیرعبـاس_خالق_وردی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پاییز جان! چه شوم، چه وحشتناک
آنک، بر آن چنار جوان، آنک
خالی فتاده لانهٔ آن لک لک
او رفت و رفت غلغل غلیانش
پوشیده، پاک، پیکر عریانش
سر زی سپهر کردن غمگینش
تن با وقار شستن شیرینش
پاییز جان! چه شوم، چه وحشتناک
رفتند مرغکان طلایی بال
از سردی و سکوت سیه جستند
وز بید و کاج و سرو نظر بستند
رفتند سوی نخل، سوی گرمی
و آن نغمههای پاک و بلورین رفت
پاییز جان! چه شوم، چه وحشتناک
اینک، بر این کنارهٔ دشت، اینک
این کوره راه ساکت بی رهرو
آنک، بر آن کمرکش کوه، آنک
آن کوچه باغ خلوت و خاموشت
از یاد روزگار فراموشت
پاییز جان! چه سرد، چه درد آلود
چون من تو نیز تنها ماندستی
ای فصل فصلهای نگارینم
سرد سکوت خود را بسراییم
پاییزم! ای قناری غمگینم
#مهدی_اخوان_ثالث
📙اشعار،دفتر شعر آخر شاهنامه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آنک، بر آن چنار جوان، آنک
خالی فتاده لانهٔ آن لک لک
او رفت و رفت غلغل غلیانش
پوشیده، پاک، پیکر عریانش
سر زی سپهر کردن غمگینش
تن با وقار شستن شیرینش
پاییز جان! چه شوم، چه وحشتناک
رفتند مرغکان طلایی بال
از سردی و سکوت سیه جستند
وز بید و کاج و سرو نظر بستند
رفتند سوی نخل، سوی گرمی
و آن نغمههای پاک و بلورین رفت
پاییز جان! چه شوم، چه وحشتناک
اینک، بر این کنارهٔ دشت، اینک
این کوره راه ساکت بی رهرو
آنک، بر آن کمرکش کوه، آنک
آن کوچه باغ خلوت و خاموشت
از یاد روزگار فراموشت
پاییز جان! چه سرد، چه درد آلود
چون من تو نیز تنها ماندستی
ای فصل فصلهای نگارینم
سرد سکوت خود را بسراییم
پاییزم! ای قناری غمگینم
#مهدی_اخوان_ثالث
📙اشعار،دفتر شعر آخر شاهنامه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گاه میاندیشم
خبر مرگ مرا با تو چه کس میگوید؟
آن زمان که خبر مرگ مرا
از کسی میشنوی
روی زیبای تو را
کاشکی میدیدم
شانه بالازدنت را بی قید
و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد
و تکان دادن سر را که
«عجیب! عاقبت مُرد؟ افسوس!»
کاشکی میدیدم
با خود میگویم
چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد!؟
#حمید_مصدق.
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خبر مرگ مرا با تو چه کس میگوید؟
آن زمان که خبر مرگ مرا
از کسی میشنوی
روی زیبای تو را
کاشکی میدیدم
شانه بالازدنت را بی قید
و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد
و تکان دادن سر را که
«عجیب! عاقبت مُرد؟ افسوس!»
کاشکی میدیدم
با خود میگویم
چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد!؟
#حمید_مصدق.
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
امشب
زیر چترِ آسمان
این #کولی_شهر_غریب
به ماه خیره می شود
تنها یارش قلم است
گوش شنیدن داری؟
اینجا غم نداشتنِ
#عشق_و_مهربانی
روی شانه های تنهایی اش
یک دل سیر گریه میکند
و با اشکِ نبودنش
قطره قطره باران میسازد!
رودی شور
بر کویر گونه های سردش
جاری می شود!
اگر #عشق رادیدید
به اوبگویید:
اگر اهل ماندن است
کمی رفیق باشد.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زیر چترِ آسمان
این #کولی_شهر_غریب
به ماه خیره می شود
تنها یارش قلم است
گوش شنیدن داری؟
اینجا غم نداشتنِ
#عشق_و_مهربانی
روی شانه های تنهایی اش
یک دل سیر گریه میکند
و با اشکِ نبودنش
قطره قطره باران میسازد!
رودی شور
بر کویر گونه های سردش
جاری می شود!
اگر #عشق رادیدید
به اوبگویید:
اگر اهل ماندن است
کمی رفیق باشد.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
"اگر تو موسیقی بودی؛
بیوقفه به تو گوش میسپردم،
و اندوهم به شادی بدل میشد!"
از شهر خیالم گذشتم.
در تمام کوچههایش، تو بودی …
خانه ها را به دنبال تو گشتم
از پنجره هایش نام تو را پرسیدم
چقدر ماه در آسمان حوضش شبیه تو بود.
تو را ندیدم
دیگر هراسی از گم شدن نداشتم
ستاره ها ازچشمانم دور شدند
و دست مهتاب از لمس گونه هایم خیس
تو با خیالی آسوده رفتهای،
کوچه همان کوچه بود و خانه همان خانه
تنها من بودم که همچون مؤمنی روشندل،
دست برگلدان شکسته ی خاطراتی میکشدم
که مدتها پیش
عشق از قلبِ کاغذی گلهایش کوچ کرده بود.
#مینو_پناهپور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیوقفه به تو گوش میسپردم،
و اندوهم به شادی بدل میشد!"
از شهر خیالم گذشتم.
در تمام کوچههایش، تو بودی …
خانه ها را به دنبال تو گشتم
از پنجره هایش نام تو را پرسیدم
چقدر ماه در آسمان حوضش شبیه تو بود.
تو را ندیدم
دیگر هراسی از گم شدن نداشتم
ستاره ها ازچشمانم دور شدند
و دست مهتاب از لمس گونه هایم خیس
تو با خیالی آسوده رفتهای،
کوچه همان کوچه بود و خانه همان خانه
تنها من بودم که همچون مؤمنی روشندل،
دست برگلدان شکسته ی خاطراتی میکشدم
که مدتها پیش
عشق از قلبِ کاغذی گلهایش کوچ کرده بود.
#مینو_پناهپور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خداوندا دل وارسته از دنیا کرامت کن
به سویت افتقار از غیرت استغنا کرامت کن
به مقصد میرساند هرکسی را لطف از راهی
مرا هم فتح بابی از در دلها کرامت کن
#جویای_تبریزی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به سویت افتقار از غیرت استغنا کرامت کن
به مقصد میرساند هرکسی را لطف از راهی
مرا هم فتح بابی از در دلها کرامت کن
#جویای_تبریزی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شده #امروز
ببین
#سبدی از تپش ثانیه
در دست من است
#شعر_من
در دل پر عاطفه اش
از تو پنهان شده است!
در میان سبد فاصله ها
#میوه_ای را چیدم
تا به هنگام طلوع
#زندگی را بخوریم
و صدایی
که به گوشم می خواند:
کاش
در دلِ این #سبدت
مهربانی #سیب بود
#زندگی لبخند داشت.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ببین
#سبدی از تپش ثانیه
در دست من است
#شعر_من
در دل پر عاطفه اش
از تو پنهان شده است!
در میان سبد فاصله ها
#میوه_ای را چیدم
تا به هنگام طلوع
#زندگی را بخوریم
و صدایی
که به گوشم می خواند:
کاش
در دلِ این #سبدت
مهربانی #سیب بود
#زندگی لبخند داشت.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باید کسی باشد
چکه
چکه
باران شود
خنکای گلوی صبح را ببارد
بروبد ستاره های شب پیشن را
من
قلمی تازه بردارم از ابری سپید
بنویسم
باران فقط با تو
قدم فقط با تو
زندگی فقط با تو
#حجت_فرهنگدوست
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چکه
چکه
باران شود
خنکای گلوی صبح را ببارد
بروبد ستاره های شب پیشن را
من
قلمی تازه بردارم از ابری سپید
بنویسم
باران فقط با تو
قدم فقط با تو
زندگی فقط با تو
#حجت_فرهنگدوست
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نمی آید به چشمت، چشم گریانی که من دارم
ز گیسوی تو احوال پریشانی که من دارم
غمت آمد به دیدارم که قلبم را بسوزاند...
از این ویرانه بیزار ست مهمانی که من دارم!
درون خانه پنهان میشوم از طعنهٔ مردم
به چشمم عین آزادیست زندانی که من دارم
تو هم بدنام خواهی شد از این با من نشستن ها
که رسوای جهانم کرده دامانی که من دارم
کتابم را نخوان تنها تو را آشفته خواهد کرد
سراسر شرح اندوه ست دیوانی که من دارم... :)
#حسیندهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ز گیسوی تو احوال پریشانی که من دارم
غمت آمد به دیدارم که قلبم را بسوزاند...
از این ویرانه بیزار ست مهمانی که من دارم!
درون خانه پنهان میشوم از طعنهٔ مردم
به چشمم عین آزادیست زندانی که من دارم
تو هم بدنام خواهی شد از این با من نشستن ها
که رسوای جهانم کرده دامانی که من دارم
کتابم را نخوان تنها تو را آشفته خواهد کرد
سراسر شرح اندوه ست دیوانی که من دارم... :)
#حسیندهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀