💖کافه شعر💖
2.6K subscribers
4.39K photos
2.93K videos
12 files
1.04K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
نمیدانم کدامین جرم من این بوده تاوانش
که عمری سر کنم مجنون صفت با درد فقدانش

چه ساده عمرمان طی شد بدون هم بدون عشق
جوانی حیف تنها یک دو روزی هست مهمانش

عیان شد راز "بیدل" گشتنم در تنگنای غم
دل خوش باور ساده، مکن کوشش به کتمانش

تمام لحظه های عمر من افسوس، انگاری
نمایشنامه ی غم بود و غصّه کارگردانش

نگاهم بر در و مویم سفید از غصّه ی دوری
خدایا کِیْ کند یوسف دوباره یادِ کنعانش!؟؟؟


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خوبان چو قصد کشتن اهل وفا کنند،
خواهم که ابتدا ز منِ مبتلا کنند

دل بهرِ آن بُود که دهندش به دلبری
جان از برای آنکه به خوبان فدا کنند

پیراهنی که نآید از او بوی یوسفم
گو همچو گل، صبا و نسیمش قبا کنند

بهرِ خدا جمال خود از بیدلان مپوش
بُگذار تا نظاره‌ی صُنع خدا کنند

بنْشین دَمی که گوشه‌نشینان صبح‌خیز
شد سال‌ها که بهرِ همین دَم دعا کنند

مژگان ناوَک‌افکنِ چشمت، به غیر ما
بر هرکه افکنند خدنگی، خطا کنند!

عمری‌ست تا به گوشه‌ی هجران شدیم خاک
"آیا بُود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند؟"

ارزان بُود -به جان عزیز تو- یک نفس
وصل تو را به هر دو جهان گر بها کنند

چشمان پُرکرشمه و مستانه‌ی تواَند
"آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند"

بنگر به سوی «فخریِ» مسکین، که عیب نیست
شاهان گر التفات به حال گدا کنند...

#فخری_هروی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور باش
دیده در وصل است پا از بزم گو مهجور باش

در نگاهی کان به هر ماهی کنی آنهم ز دور
سهل باشد گو عنایت گونه منظور باش

یک نگاه لطف از چشم تو ما را می‌رسد
گو کسی کاین نیز نتواند که بیند کور باش

بزم بدمستان عشق است این به حکمت باده نوش
ساقی مجلس شود هم مست و هم مخمور باش

لطف با اغیار و کین با ما تفاوت از کجاست
با همه هر نوع می‌باشی به یک دستور باش

سیل بی لطفی همین سر در بنای ما مده
خانهٔ ما یا همه ویرانه یا معمور باش

کار ما و کار وحشی پیش تیغت چون یکیست
گو دلت بی رحم و بازوی ستم پر زور باش

#وحشی_بافقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یکی مابین ما جان در نبُرد از مکر این گردون



پدر را گندم از ره بُرد و ما را ماه گندمگون!

#محمد_گرامی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
"اگر تو موسیقی بودی؛
بی‌وقفه به تو گوش می‌سپردم،
و اندوهم به شادی بدل می‌شد!"

از شهر خیالم گذشتم.
در تمام کوچه‌هایش، تو بودی …
خانه ها را به دنبال تو گشتم
از پنجره هایش نام تو را پرسیدم
چقدر ماه در آسمان حوضش شبیه تو بود.
تو را ندیدم
دیگر هراسی از گم شدن نداشتم
ستاره ها ازچشمانم دور شدند
و دست مهتاب از لمس گونه هایم خیس

تو با خیالی آسوده رفته‌ای،
کوچه همان کوچه بود و خانه همان خانه
تنها من بودم که همچون مؤمنی روشندل،
دست برگلدان شکسته ی خاطراتی میکشدم
که مدتها پیش
عشق از قلبِ کاغذی گلهایش کوچ کرده بود.

#مینو_پناهپور 



شبتون دلآرام

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای همه هستی همه هستی توئی
غیر تو کو تا که درآید دوئی

صورت و معنی صفت و ذات تست
نفی که سازم همه اثبات تست

ذات تو را نیست دوئی باصفات
ذات صفاتست و صفاتست ذات


#صغیر_اصفهانی
#صبـح_بـخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
لیلی
چشمت خراج سلطنت شب را
از شاعران شرق طلب می‌کند
من آبروی حرمت عشقم
هشدار
تا به خاک نریزی
من آبروی عشقم

بنشین
بانوی بانوان شب و شعر
خانم
لیلی
کلید صبح
در پلک‌های توست

دست مرا بگیر
از چارراه خواب گذر کن
بگذار و بگذریم زین خیل خفتگان!
دست مرا بگیر
تا بسرایم
در دست‌های من بال کبوتری‌ست

لیلی
من آبروی عاشقان جهانم
هشدار تا به خاک نریزی
من پاسدار حرمت دردم
چشمت خراج می‌طلبد
آنک خراج

لیلی
بی مرز عشق‌بازی کن
بی خط و خال باش
با من بیا که خوب ترینم
با من که آبروی عشقم
با من که
شعرم
شعرم
شعرم
وای…. در من وضو بگیر
سجاده‌ام‌، بایست کنارم
رو کن به من که قبله‌ی عشاقم

آنگه نماز را
با بوسه‌ای بلند
قامت ببند

لیلی
با من بودن خوب است
من می‌سرایمت ...

#نصرت_رحمانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یارب مرا یاری بده، تا خوب آزارش کنم
هجرش دهم، زجرش دهم، خوارش کنم، زارش کنم

از خنده‌های دلنشین، وز بوسه‌های آتشین
صد شعله در جانش زنم، صد فتنه در کارش کنم

بندی به پایش افکنم، گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر، کالای بازارش کنم

گوید: میفزا قهر خود، گویم: بکاهم مهر خود
گوید که: کمتر کن جفا، گویم که: بسیارش کنم

هر شامگه در خانه‌ای، چابک‌تر از پروانه‌ای
رقصم بر بیگانه‌ای، وز خویش بیزارش کنم

چون بینم آن شیدای من، فارغ شد از سودای من
منزل کنم در کوی او، باشد که دیدارش کنم

گیسوی خود افشان کنم، جادوی خود گریان کنم
با گونه‌گون سوگندها بار دگر یارش کنم

چون یار شد بار دگر، کوشم به آزار دگر
تا این دل دیوانه را راضی ز آزارش کنم

#سیمین_بهبهانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#دل_صدایت می کند
و چه آهسته
میان همۀ بی خبری،
لابه لای همۀ تلخی ها
بوتۀ یاد تو را کاشته است!
توبهارانه ترین
واژۀ پنهان شده در شعر دلی!
تو چه کردی
به دل و چشم و دلش؟
تو جوابش دادی؟
دلم ای زخمی دنیای غرور:
کمی آرام بگیر
مهربان باش و بمان
صاف و بیرنگ ووفادار و عزیز
گوش خود را بنواز
به همین نغمۀ عشق
به خدا #عشق
همین نزدیکی است !

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خودم جان!
مدت هاست نخندیده اید،
شعر نخوانده اید،
موسیقی گوش نداده اید،
دلتنگید، شب ها گریه میکنید، دلِ نازکتان شکسته...
مدت هاست جلویِ آینه نرقصیده اید، تویِ کافه منتظرِ یک چهارشانه یِ چهارخانه یِ اخمو ننشسته اید و پاهایتان چند وقتی ست از پیاده روی هایِ زیادتان حوالیِ ولیعصر درد نگرفته است...
خیلی وقت است خسته اید.
حتی دیروز دیدم که نگاهتان عجیب حوالیِ قرص های تویِ کابینت چرخید!
خواستم بگویم حواسم بهتان هست!
این روزها خیلی مـُرده اید!




#فاطمه_صابری_نیا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
افتاده ایم بی سر و سامان به پایِ اشک
لبخند می زنیم به هم با صدایِ اشک

با همتِ هوایِ مه آلودِ روزگار:
پیداست رویِ صورتمان ردِ پای اشک

از دکه ی زمانه فراوان  خریده ایم؛
تندیس هایِ خنده، ولی با بهای اشک

تابوتِ دل شکسته ی روحِ نشاط مان
پنهان شده ست پشتِ سرِ های های اشک

هر روز بي بهانه دل گونه های ما
لک می زند بدونِ تعلل برای اشک

انگار از زمانِ تولد دو چشم ما،
بوده ست عینِ کاسه ی خون، مبتلایِ اشک
.
سنگینی نگفتنی بغض های ما
بی های و هو همیشه بریده است نای اشک

پایِ نویدِ "یُسر مع العسرت" ای خدا
کی می‌رسد به آخر خود ماجرای اشک؟!

#زهرا_وهاب_ساقی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شبی که زلف تو ای نازنین فتاد بدستم
ز کاینات بریدم دل و بموی تو بستم

بجز تو روی ارادت بهیچ سوی ندارم
که خاستم ز سر عالمی و با تو نشستم

مرادم اول و آخر توئی و روی تو باشد
چراغ شام ابد آفتاب صبح الستم


#صغیر_اصفهانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به نام خدایی که روز نخست
به پیمانه‌ام کرد پیمان درست

زد از داغ سودا گلی بر سرم
می عشق خود ریخت در ساغرم

ز پیمانه زد طبل بر بام دل
مِی معرفت ریخت در جام دل


#قدسی_مشهدی
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در هر طلوع صبـــــح
خیره می شوم
در چشم های ِ آینه
و می نویسم از ڪسی ڪـــه در
من نفس می‌ڪشد!
ڪسی که ملودی زیبای صدایش
رنڪَ چشمهایش ...
و تپش های قلبش
ساز زندڪَی مرا ڪوڪ میڪند
او شیرین ترین میوه ممنوعه ی
جهانِ من است
و به جای تمام آدمهای دنیا
دوستش دارم‌...
محبوب زیبا روی من
چیزی ندارم در این دنیا
جز قلبی آڪنده از درد
ڪه به شوق دوست داشتنت
می‌تپد آن هم تقدیم تـــــو باد..!


#مینو_پناهپور


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلبرم مجنون بیاید؛ زندگی زیبا شود
چشم قلبم تا ببیند ؛ عشقم بینا شود

بر در هر میکده سوری دهم با نام او
ساقی جانم بیاید؛ میکده غوغا شود

هلهله برپا شود درشهر عشاقان مست
ساحل آرامشم ؛ هم راهی دریا شود

عطر گلها چون بیاراید؛ نگاه عاشقم
غنچه زیبای قلبم در وجودم وا شود


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#دردانه_را

باز ان معشوق ما ، در زلف دارد شانه را ..
باز میخواهد به زنجیرش کشد دیوانه را ،

باز بوی باده آمد مست گشتم مست عشق..
چیست او ویرانه خواهد این دل ویرانه را ،

گر برفت هوش از سرم ، از مستی چشمان او ...
عطر او باقی بُوَد چون بشکند پیمانه را ،

خیمه از عشقش نهادم بر دل و بر جان خویش ..
تا نشورد ابِ باران ... تا نریزد خانه را ،

ذره ذره اب شد از اتش عشقش دلم ...
وه چه خوش می سوزدانم ، بال این پروانه را ،

گرچه بس افسانه ها گفتند ز مجنون و ز عشق ..
کان همه چون قصه است ، بشنو ز من افسانه را ،

حسرت دانه در این کنج قفس از یاد رفت ..
هیچ مرغی تا کنون ، چون من ندیدست دانه را ،

گر بُوَد عشقی ورای عشق ما ، ما غافلیم ...
صدهزاران عشق است در جان این دیوانه را ،

کوثر و ، جامِ شرابست ، گوهری نایاب است ،
کیست چون #راحم بداند قدر ان دردانه را ،

#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎙 سیاوش قمیشی 🎵

قناری


‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کوشيدم بوي تو را
از سلول‌هاي پوستم بيرون کنم
پوستم کنده شد
اما تو بيرون نشدي
کوشيدم تو را به آخر دنيا تبعيد کنم
چمدا‌‌‌نهايت را آماده کردم
برايت بليط سفر خريدم
در اولين رديف کشتي برايت جا رزرو کردم
وقتي کشتي حرکت کرد
اشک در چشمانم حلقه زد
تازه فهميدم در اسکله‌ام
تازه فهميدم آنکه به تبعيد مي‌رود منم
نه تو.

#سعاد_الصباح

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀