وقتے شب
دستارِ سَر
بہ سینہ مےرسانْد،
زن
گوشہے در را
گشود.
مَرد
با شعر وُ صداش
روحِ زن را
تَر وُ خشڪ مےڪَرد!
جانِ ڪلام
امّا؛
در چشمانِ زن
هُوِیدا بود
ڪہ با هر نگاش
تَر وُ خشڪ را
با هم مےسوزانْد!!!
#آرش_شاهری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دستارِ سَر
بہ سینہ مےرسانْد،
زن
گوشہے در را
گشود.
مَرد
با شعر وُ صداش
روحِ زن را
تَر وُ خشڪ مےڪَرد!
جانِ ڪلام
امّا؛
در چشمانِ زن
هُوِیدا بود
ڪہ با هر نگاش
تَر وُ خشڪ را
با هم مےسوزانْد!!!
#آرش_شاهری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سحر شد و دم تأثیر ناله میگذرد
تو خفته ای به کمین و غزاله میگذرد
ز چیست این همه تعجیل عمر، حیرانم
که تند و تلخ چو دور پیاله میگذرد
به رخصت تو که خواهم به آب می شستن
نه صفحه را، که سخن در رساله میگذرد
#سلیم_تهرانی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو خفته ای به کمین و غزاله میگذرد
ز چیست این همه تعجیل عمر، حیرانم
که تند و تلخ چو دور پیاله میگذرد
به رخصت تو که خواهم به آب می شستن
نه صفحه را، که سخن در رساله میگذرد
#سلیم_تهرانی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آنشب طلوع پاک تو در عمقِ تیرگی
دیدم اشارت صبح سپید بود ،
وقتی طلیعه ی تو درخشید
از پشت کوهسار توهم ،
زیباترین طلوع ،
زیباترین سپیده صبح امید بود ...
تو ،
خورشید خاوری ،
جانِ جهان زِ نور تو سرشار می شود
همراه با طلوع تو ای آفتاب پاک ،
در خواب رفته ی طالع من ،
ــ این خفته سالیان –
بیدار می شود …
#حمید_مصدق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیدم اشارت صبح سپید بود ،
وقتی طلیعه ی تو درخشید
از پشت کوهسار توهم ،
زیباترین طلوع ،
زیباترین سپیده صبح امید بود ...
تو ،
خورشید خاوری ،
جانِ جهان زِ نور تو سرشار می شود
همراه با طلوع تو ای آفتاب پاک ،
در خواب رفته ی طالع من ،
ــ این خفته سالیان –
بیدار می شود …
#حمید_مصدق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بی تو می گویند تعطیل است کار عشقبازی
عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد
جغد بر ویرانه می خواند به انکار تو اما
خاک این ویرانه ها بویی از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد
عشق با آزار، خویشاوندی دیرینه دارد
روی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرم
ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد
در هوای عاشقان پر می کشد با بیقراری
آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید
آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
#قیصر_امین_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بی تو می گویند تعطیل است کار عشقبازی
عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد
جغد بر ویرانه می خواند به انکار تو اما
خاک این ویرانه ها بویی از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد
عشق با آزار، خویشاوندی دیرینه دارد
روی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرم
ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد
در هوای عاشقان پر می کشد با بیقراری
آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید
آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
#قیصر_امین_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای زخم زننده بر رباب دل من
بشنو تو از ناله جواب دل من
در هر ویران دفینه گنج دگر است
عشق است دفینه در خراب دل من
#رباعی_مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بشنو تو از ناله جواب دل من
در هر ویران دفینه گنج دگر است
عشق است دفینه در خراب دل من
#رباعی_مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
شکوفههای هلو رُسته روی پیرهنت
دوباره صورتیِ صورتیست باغ تنت
دوباره خواب مرا میبرد که تا برسم
به روز صورتیات رنگ مهربان شدنت
چه روزی آه چه روزی که هر نسیم وزید
گلی سپرد به من پیش رنگ پیرهنت
چه روزی آه چه روزی که هر پرنده رسید
نوکی به پنجره زد پیشباز در زدنت
تو آمدی و بهار آمد و درخت هلو
شکوفه کرد دوباره به شوق آمدنت
درخت شکل تو بود و تو مثل آینهاش
شکوفههای هلو رُسته روی پیرهنت
و از بهشتترین شاخه روی گونهٔ چپ
شکوفهای زده بودی به موی پُرشکنت
پرندهای که پرید از دهان بوسهٔ من
نشست زمزمهگر روی بوسهٔ دهنت
شکوفه کردی و بیاختیار گفتم: آه
چقدر صورتیِ صورتیست باغ تنت
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شکوفههای هلو رُسته روی پیرهنت
دوباره صورتیِ صورتیست باغ تنت
دوباره خواب مرا میبرد که تا برسم
به روز صورتیات رنگ مهربان شدنت
چه روزی آه چه روزی که هر نسیم وزید
گلی سپرد به من پیش رنگ پیرهنت
چه روزی آه چه روزی که هر پرنده رسید
نوکی به پنجره زد پیشباز در زدنت
تو آمدی و بهار آمد و درخت هلو
شکوفه کرد دوباره به شوق آمدنت
درخت شکل تو بود و تو مثل آینهاش
شکوفههای هلو رُسته روی پیرهنت
و از بهشتترین شاخه روی گونهٔ چپ
شکوفهای زده بودی به موی پُرشکنت
پرندهای که پرید از دهان بوسهٔ من
نشست زمزمهگر روی بوسهٔ دهنت
شکوفه کردی و بیاختیار گفتم: آه
چقدر صورتیِ صورتیست باغ تنت
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بس است...
خسته ام ازعشق،این احساس تکراری بس است
بعد تو با غم شدم همدم،دگر زاری بس است
منکه عمری در پیِ کتمان رازم بوده ام
آی آدم ها ! بفهمیدم ! نگهداری بس است
یارِشیرین،خسرواست و<مایه دارانی چو او>
کوهکن را هم بگوییدش:وفاداری بس است
با زلیخا،بهر حفظ آبرو صحبت کنید
یوسف از چنگ تو در رفته!گنهکاری بس است
در مصاف دو قبیله،پند بر مجنون دهید
لیلی ازعشق تو دل کنده،طرفداری بس است
گرچه عمری با دل آزردن موافق گشته ای
مدتی هم دل به دست آور،دل آزاری بس است...
#امید_اکبری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خسته ام ازعشق،این احساس تکراری بس است
بعد تو با غم شدم همدم،دگر زاری بس است
منکه عمری در پیِ کتمان رازم بوده ام
آی آدم ها ! بفهمیدم ! نگهداری بس است
یارِشیرین،خسرواست و<مایه دارانی چو او>
کوهکن را هم بگوییدش:وفاداری بس است
با زلیخا،بهر حفظ آبرو صحبت کنید
یوسف از چنگ تو در رفته!گنهکاری بس است
در مصاف دو قبیله،پند بر مجنون دهید
لیلی ازعشق تو دل کنده،طرفداری بس است
گرچه عمری با دل آزردن موافق گشته ای
مدتی هم دل به دست آور،دل آزاری بس است...
#امید_اکبری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دور چشمانت بگردم
ای نگاهت چون غزال
من بلاگردان
چشمان تو ای نیکو جمال
جان به قربان تو
ای مهتاب روی بی بدیل
دوستت دارم تو را
ای ماه روی بی مثال
#امیر_عباس_خالق_وردی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای نگاهت چون غزال
من بلاگردان
چشمان تو ای نیکو جمال
جان به قربان تو
ای مهتاب روی بی بدیل
دوستت دارم تو را
ای ماه روی بی مثال
#امیر_عباس_خالق_وردی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اگر یارم هستی کمکم کن
تا از تو دور شوم
اگر دلدارم هستی کمکم کن
تا شفا یابم
اگر میدانستم عشق چنین خطرناک است
عاشقت نمیشدم
اگر میدانستم دریا اینقدر عمیق است
به دریا نمیزدم
اگر پایان را میدانستم
آغاز نمیکردم!
دلتنگت هستم
یادم بده چگونه ریشههای عشق را درآورم
یادم بده چگونه اشکهایم را تمام کنم
یادم بده چگونه قلب میمیرد
و اشتیاق خودکشی میکند!
اگر پیامبری
از این جادو، از این کفر
رهایم کن
عشق، کفراست پس پاکم کن
بیرونم بکش از این دریا
که من شنا نمیدانم!
موجی که در چشمانت جاری ست
مرا به درون خود میکشد
به ژرفترین جا
به عمیقترین نقطه!
حال آنکه نه تجربهای دارم
نه قایقی
اگر ذرهای پیشِت هستم عزیزم.
دستم را بگیر
که از فرق سر تا نوک پا عاشقم
و در زیر آب نفس میکشم
و ذره ذره غرق میشوم
غرق میشوم
غرق…!
#نزارقبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا از تو دور شوم
اگر دلدارم هستی کمکم کن
تا شفا یابم
اگر میدانستم عشق چنین خطرناک است
عاشقت نمیشدم
اگر میدانستم دریا اینقدر عمیق است
به دریا نمیزدم
اگر پایان را میدانستم
آغاز نمیکردم!
دلتنگت هستم
یادم بده چگونه ریشههای عشق را درآورم
یادم بده چگونه اشکهایم را تمام کنم
یادم بده چگونه قلب میمیرد
و اشتیاق خودکشی میکند!
اگر پیامبری
از این جادو، از این کفر
رهایم کن
عشق، کفراست پس پاکم کن
بیرونم بکش از این دریا
که من شنا نمیدانم!
موجی که در چشمانت جاری ست
مرا به درون خود میکشد
به ژرفترین جا
به عمیقترین نقطه!
حال آنکه نه تجربهای دارم
نه قایقی
اگر ذرهای پیشِت هستم عزیزم.
دستم را بگیر
که از فرق سر تا نوک پا عاشقم
و در زیر آب نفس میکشم
و ذره ذره غرق میشوم
غرق میشوم
غرق…!
#نزارقبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زان روز که ما به زندگانی مُردیم
گویِ طلب از هزار عالم بُردیم
راهی که در او هزار هشیار بسوخت
در مستیِ خویش و بیخودی بسپردیم
_ای بس که _چه دشوار و چه آسان_ مُردیم
پیدا زادیم، لیک پنهان مردیم
جانی که بدو خلقِ جهان زنده شدند
دیری است که تا ما ز چنان جان، مردیم
_روزی که به دریایِ فنا در تازم
خود را به بُنِ قعر فرو اندازم
ای دوست! مرا سیر ببین اینجا در
کانجا هرگز کسی نیابد بازم
_تن، سایۀ جانِ رنجپروردۀ ماست
جان، گنجِ تن به هم برآوردۀ ماست
از سایۀ خویش در حجابیم همه
کز ما، ما را سایۀ ما پردۀ ماست
#عطار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گویِ طلب از هزار عالم بُردیم
راهی که در او هزار هشیار بسوخت
در مستیِ خویش و بیخودی بسپردیم
_ای بس که _چه دشوار و چه آسان_ مُردیم
پیدا زادیم، لیک پنهان مردیم
جانی که بدو خلقِ جهان زنده شدند
دیری است که تا ما ز چنان جان، مردیم
_روزی که به دریایِ فنا در تازم
خود را به بُنِ قعر فرو اندازم
ای دوست! مرا سیر ببین اینجا در
کانجا هرگز کسی نیابد بازم
_تن، سایۀ جانِ رنجپروردۀ ماست
جان، گنجِ تن به هم برآوردۀ ماست
از سایۀ خویش در حجابیم همه
کز ما، ما را سایۀ ما پردۀ ماست
#عطار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلم می خواهد
دوشادوش تو
در این عصرهای دلگیر
درون جاده خوشبختی گام بردارم
دوست دارم
در حالی که محو
تماشای خورشید نگاه توام
دست در دستت بگذارم
تو را در آغوش بفشارم
روی دفتر سرخ لبت
با بوسه اینگونه بنگارم
دوستت دارم
آرزومندم
چشمانت را به نکاح احساسم درآورم
دلم را به عنوان ودیعه
درون دلت جا بگذارم
تا بدانی حاضر نیستم
دل به عشق غیر تو بسپارم
#امیر_عباس_خالق_وردی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوشادوش تو
در این عصرهای دلگیر
درون جاده خوشبختی گام بردارم
دوست دارم
در حالی که محو
تماشای خورشید نگاه توام
دست در دستت بگذارم
تو را در آغوش بفشارم
روی دفتر سرخ لبت
با بوسه اینگونه بنگارم
دوستت دارم
آرزومندم
چشمانت را به نکاح احساسم درآورم
دلم را به عنوان ودیعه
درون دلت جا بگذارم
تا بدانی حاضر نیستم
دل به عشق غیر تو بسپارم
#امیر_عباس_خالق_وردی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بوی عطری می رسد از دور ، می گویم تویی
قاصدک می رقصد و پرشور ، می گویم تویی
یک نسیمی می وزد بر گونه های خیس من
می رود پس پرده های تور ، می گویـم تـویـی
بغض های کهنه را سرمی کشم من بیت بیت
بوسه ها می گیرم از انگور ، می گـویـم تـویی
بـاد مـی افـتـد بـه گـنـدم زار می لــرزد دلــم
چون پریشان گیـسوان بور می گـویـم تـویـی
نیمه شب ها می کـنم آغــوش روی مــاه بـاز
می شود سر تا به پایش نور ، می گویـم تـویـی
شـعـر می خـوانـم بـرای بـاغ سـبـز خـانـه ام
شاخه شاخه می شود مسرور ، می گویم تویی
این غزل می ماند و شب های مـهتابی و من
شـور می ریــزم در ایـن سنتـور ،
می گویم تــــــــویی ...
#فریبا_جلالیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قاصدک می رقصد و پرشور ، می گویم تویی
یک نسیمی می وزد بر گونه های خیس من
می رود پس پرده های تور ، می گویـم تـویـی
بغض های کهنه را سرمی کشم من بیت بیت
بوسه ها می گیرم از انگور ، می گـویـم تـویی
بـاد مـی افـتـد بـه گـنـدم زار می لــرزد دلــم
چون پریشان گیـسوان بور می گـویـم تـویـی
نیمه شب ها می کـنم آغــوش روی مــاه بـاز
می شود سر تا به پایش نور ، می گویـم تـویـی
شـعـر می خـوانـم بـرای بـاغ سـبـز خـانـه ام
شاخه شاخه می شود مسرور ، می گویم تویی
این غزل می ماند و شب های مـهتابی و من
شـور می ریــزم در ایـن سنتـور ،
می گویم تــــــــویی ...
#فریبا_جلالیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با دل گفتم ز دیگران بیش مباش
رو مرهم ریش باش چون نیش مباش
خواهی که ز هیچکس به تو بد نرسد
بدگوی و بدآموز و بداندیش مباش
#مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رو مرهم ریش باش چون نیش مباش
خواهی که ز هیچکس به تو بد نرسد
بدگوی و بدآموز و بداندیش مباش
#مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و در تنگنای شب های بی پایان
دلم واژه ای از جنس "تــــو"
میخواهد
چیزی ست در تو که مرا به جاهای دور میبرد
به حضور سبز دستانت
چیزی ست در توکه خالی میکند
این دلواپسی های مطلق را...
اینجا هرشب
خیال توست که ماه را به
خلوت من دعوت میکند!
نمی دانم
کدام شب انتهای دلتنگی دل
بی قرار من خواهد بود؟
انتظار زیباست وقتی بدانم
در آن طرف رویاها
تو منتظرم نشسته ای!!
#مینو_پناهپور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلم واژه ای از جنس "تــــو"
میخواهد
چیزی ست در تو که مرا به جاهای دور میبرد
به حضور سبز دستانت
چیزی ست در توکه خالی میکند
این دلواپسی های مطلق را...
اینجا هرشب
خیال توست که ماه را به
خلوت من دعوت میکند!
نمی دانم
کدام شب انتهای دلتنگی دل
بی قرار من خواهد بود؟
انتظار زیباست وقتی بدانم
در آن طرف رویاها
تو منتظرم نشسته ای!!
#مینو_پناهپور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا ز نور معرفت در دل صفا را ننگری
جلوهٔ آیینهٔ گیتی نما را ننگری
ملک دل جای کدورت نیست، جای دلبر است
گر سرا تاریک شد، صاحب سرا را ننگری
روی جانان در دل روشن تجلی می کند
بی چنین آئینه روی آشنا را ننگری
#صابر_همدانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جلوهٔ آیینهٔ گیتی نما را ننگری
ملک دل جای کدورت نیست، جای دلبر است
گر سرا تاریک شد، صاحب سرا را ننگری
روی جانان در دل روشن تجلی می کند
بی چنین آئینه روی آشنا را ننگری
#صابر_همدانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صبح
تکه تکه های آفتاب است
که به در و دیوار شهر
نقاشی شده...
نور است که تقلا می کند
از شکاف پنجره میهمان
سفره
صبحانه ات باشد...
و دست مهربانی که برایت
چای می ریزد...
دریاب...
صبح
همین لحظهٔ شیرین کردن چای است...
#غلامرضا_صمدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تکه تکه های آفتاب است
که به در و دیوار شهر
نقاشی شده...
نور است که تقلا می کند
از شکاف پنجره میهمان
سفره
صبحانه ات باشد...
و دست مهربانی که برایت
چای می ریزد...
دریاب...
صبح
همین لحظهٔ شیرین کردن چای است...
#غلامرضا_صمدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عاشق،چون لذت شهود يافت،
رقص كنان
بر در ميخانه عشق دويد و گفت :
اى ساقى، از آن مى، كه دل و دين منست
پر كن قدحى، كه جان شيرين منست
گر هست شراب خوردن آيين كسى
معشوقه بجام خوردن آيين منست
ساقى به يك لحظه چندان شراب نيستى
در جام هستى ريخت كه :
از صفاى مى و لطافت جام
درهم آميخت رنگ جام و مدام
همه جا مست و نيست گويى مى
يا مدامست و نيست گويى جام
تا هوا رنگ آفتاب گرفت
رخت برداشت از ميانه ظلام
روز و شب با هم آشتى كردند
كار عالم از آن گرفت نظام
#لمعات
#شیخ_فخرالدین_عراقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رقص كنان
بر در ميخانه عشق دويد و گفت :
اى ساقى، از آن مى، كه دل و دين منست
پر كن قدحى، كه جان شيرين منست
گر هست شراب خوردن آيين كسى
معشوقه بجام خوردن آيين منست
ساقى به يك لحظه چندان شراب نيستى
در جام هستى ريخت كه :
از صفاى مى و لطافت جام
درهم آميخت رنگ جام و مدام
همه جا مست و نيست گويى مى
يا مدامست و نيست گويى جام
تا هوا رنگ آفتاب گرفت
رخت برداشت از ميانه ظلام
روز و شب با هم آشتى كردند
كار عالم از آن گرفت نظام
#لمعات
#شیخ_فخرالدین_عراقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀